مادرانه
بسم اللّه الرحمن الرحیم
تولد حضرت مبارکه بر تمام عالمیان مبارک
دست نیازمان به سوی عنایت فرزند برومندش دراز است تا بلکه تکهای نقل و نبات از شیرینی تولد مادر بزرگوارش را بزرگوارانه به ما گدایان کویش عنایت فرماید.
هیچ نغمهی موزونی شیرینتر و دلنشینتر از کلمهی مادر نیست؛ بلکه زیباترین آهنگ، همین ندای مادر است. این کلمه هر چند کوچک، ولی در عین حال یک جهان بزرگ و بسیار پرمعنی و از نور عشق و امید، سرشار است. زیرا تمام عواطف قلبی از مهر و دلدادگی، رقت و روحانیت در آن نهفته است.
در زندگانی انسان همه چیز مادر است. در حالت غم و اندوه مادر نوید بخش، هنگام نومیدی و بدبینی، او روزنهی امید، و در روزگار افتادگی و ناتوانی، او موجد نیرو و قدرت است.
بلی، مادر سرچشمهی محبت و دلبستگی، گذشت و بخشش است.
و کسی که مادرش را از دست دادهاست، دیگر سینهای که او را در آغوش گیرد، دستی که او را نوازش کند و چشمی که از او نگهبانی کند، نخواهد داشت.
البته در صحنهی طبیعت هم، همه چیز در گرو مادر است و همهی عالم با بودنشان، نشان مادر میدهند.
خورشید، مادر کرهی زمین است که با تابش خود، آن را زنده نگاه میدارد و پرورش میدهد و قبل از آنکه با نغمهی امواج دریا و ترانهی نهرها و نوای روح بخش پرندگان آن را نخواباند زمین را وداع می گوید.
کرهی زمین نیز به نوبه ی خود مادر مهربان درختان و گل ها و گیاهان است که آنها را به وجود آورده و پرورش میدهد.
درختها و گلها هم مادران دلسوز میوههای گوارا و دانههای رسیدهاند.
و مادر همهی چیزها در جهان آفرینش همان روح کلی ازلی جاودانی پر از زیبایی و دلدادگی است.
فارغم از غم ایام چو غمخوار تویی نشوم خسته به کاری که مددکار تویی
نیستم رنجه ز تنهایی چون یار تویی دور تو گردم تا مرکز پرگار تویی
کوشش روز و شبم از پی آسودن توست نی که من هیچ نیم بودنم از بودن توست
نوشتهاند شخصی با فضیلت که از بندگان خالص خداوند بود، هر روز پای مادر خود را میبوسید. روزی دیرتر از موقع معین، به نزد برادران خود رفت. گفتند: چه میکردی که دیر آمدی؟ جواب داد: در باغهای بهشت، غلطان بودم. زیرا به ما رسیده است که بهشت زیر پای مادران است. که خداوند به حضرت موسی (ع) سه هزار و پانصد کلمه سخن گفت. آخر کلامش این بود که ای موسی! به مادر نیکی کن. و هفت مرتبه این سفارش تکرار شد. عرضه داشت: خدایا مرا کفایت کرد. پس از آن فرمود: ای موسی! خوشنودی مادر، خوشنودی من است و غضب او غضب من است.
از زمخشیری (ادیب و خطیب ایرانی در قرن 5 و 6 هجری – ادمین) پرسیدند: علت قطع پای تو چه بود؟ گفت: به هنگام نوجوانی گنجشکی به دست آوردم و پرهایش را کندم و سپس به پایش نخی بستم. روزی گنجشک فرار کرد و در سوراخی فرورفت از پی او دویدم. مقداری از نخ باقی مانده بود؛ آن را گرفتم و آنقدر کشیدم که یک پای آن حیوان قطع شد. مادرم چون این داستان را دید برآشفت و گفت خداوند پایت را قطع کند؛ چنانچه پای این بی زبان را قطع کردی. چون به سن جوانی رسیدم در سفر بخارا از اسب فروافتادم و پایم شکست. هر چند معالجه کردم فایده نبخشید. ناگزیر پایم را قطع کردند.
مراقب خشم و خوشنودی مادرانمان باشیم اگرچه خدای نکرده در مسیر باطل باشند.
امشب هدیه به روح مادران از دنیا رفته یاسین بخوانیم. و برای مادران در قید حیات صد صلوات ختم کنیم. (قبول حق تعالی)
خبر دادند به رسول اکرم که جوان مسلمانی درحال احتضار است. حضرت با گروهی بر بالینش حاضر شدند، او را نوازش کردند و شهادتین را به او تلقین نمودند. ولی جوان قادر به گفتن نبود. هرچه حضرت تلاش نمودند بیفایده بود. فرمود: آیا مادر دارد؟ گفتند: آری. فرمود: بیاید. از مادر سؤال کردند از او راضی هستی؟ گفت: خیر، روزی دلم را شکستهاست. حضرت با اصرار و وعدهی شفاعت، مادر را راضی کرد و سپس به جوان تلقین شهادتین نمود. زبان جوان گشوده شد، شهادت گفت و از دنیا رفت.
آری مراقب باش اگر مادر ناراضی باشد، دعای پیامبر هم کارساز نیست.
شیخ اعظم، فقیه بزرگوار، خاتم مجتهدان، شیخ انصاری مادرش را به دوش میگرفت و تا نزدیک حمام میبرد. او را به دست زن حمامی میسپرد، میایستاد تا بعد از پایان کار، او را به دوش گرفته و به خانه برگرداند. هر شب به دستبوسی مادر، میآمد و صبح با اجازهی او از خانه بیرون میرفت. پس از مرگ مادر، به شدت میگریست. فرمود: گریهام برای این است که از نعمت بسیار مهمی چون خدمت به مادر، محروم شدم.
شیخ پس از مرگ مادر، با کثرت کار و تدریس و مراجعات، تمام نمازهای واجب عمر مادرش را دوباره خواند؛ با آنکه مادرش از مؤمنات روزگار بود.
التماس دعا ی خیر - الّلهم عجّل لِولیک الفرج
منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور باد.
پینوشت ادمین: پیشنهاد میکنم کتاب «نخل و نارنج» نوشته آقای وحید یامینپور را که شرح زندگانی این عالم بزرگوار است، مطالعه فرمایید.