حـج
حج بتپرستان و حج موحدان:
بتپرستها نیز همچون موحدان، حج بهجا میآوردند، منتهی فرقی که هست اینکه: بتپرستان (شب یازدهم و دوازدهم) بعد از انجام مناسک مِنی، به بازگو کردن افتخارات نیاکانشان میپرداختند که: قبیلهی ما اینچنین.... عشیرهی ما آنچنان... و ... لیکن زائر موحد بعد از انجام مناسک منی (شب یازدهم و دوازدهم) وقت خود را بهیاد حق میگذراند: «فَإِذَا قَضَیْتُمْ مَنَاسِکَکُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَذِکْرِکُمْ آبَاءَکُمْ» شب را در منی بمانید که بهیاد حق باشید، همانطوریکه دیگران بهیاد نیاکانشان بودند بلکه بیشتر و شدیدتر.
محبت دیگران منحصر در محدودهی طبیعت است و محبت انسان موحد، در محدودهی عقل. انسان موحد، اگر اهل ذِکر یا ذُکر باشد «یادش» شدیدتر؛ و اگر اهل محبت باشد «مودّت و محبتش» قویتر است. لذا فرمود: محبت مؤمنان به خدا شدیدتر از محبت دیگران است (وَالَّذِینَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ).
سرزمین منی تجلیگاه تولّی و تبرّی:
قرآن برای اعمال و احکامی که در منی مطرح است، حکمتهایی میفرماید: در منی مسأله «سنگ زدن» و «قربانی» است؛ و سپس نمونهای از اسرار قربانی را بازگو میکند.
دو مرحلهی «جذب» و «دفع» هم در حد طبیعت است؛ یعنی در گیاهان، حیوانات و انسانهای عادی هست. و هم در اوحدی از انسانها وجود دارد که ناسازگار را دفع؛ و ملایم را جذب میکنند، منتهی در سطح طبیعت، نام مناسب خود را دارد یعنی گاهی به صورت جذب و دفع، گاهی به صورت شهوت و غضب، گاهی به صورت محبت و عداوت، گاهی به صورت ارادت و کراهت و...؛ ولی در انسانهای مؤمن به صورت تولّی و تبرّی تجلی میکند که این تولی و تبری، همان رقیق شدهی جذب و دفع است و انسانی که به تولّی راستین و تبرّای صحیح رسیده است، جذب و تولّی او هنگام بیتوته در منی در یاد خدا متجلّی است چنانکه دفع و تبرّی او در مناسک روز، تجلّی دارد.
انسان متقی به خدا وصل میشود:
خداوند میفرماید: قبل از قربانی سر را تیغ نکشید: «لا تَحْلِقُوا رُؤُسَکُمْ حَتَّى یَبْلُغَ الْهَدْیُ مَحِلَّهُ» آنگاه مسأله قربانی را تشریح میکند و میفرماید: قربانی در جاهلیت نیز مرسوم بود که خون آن را به دیوار کعبه میمالیدند و گوشتش را آویزان میکردند. برای اینکه معبودشان قربانی را بپذیرد، دیوار کعبه را با خون قربانی رنگین و با گوشت قربانی تزیین میکردند. قرآن کریم فرمود: «لَنْ یَنَالَ اللهَ لُحُومُهَا وَلا دِمَاؤُهَا وَلکِنْ یَنَالُهُ التَّقْوَى» یعنی خون و گوشت قربانی که جزء مناسک منی است، به خدا نمیرسد؛ بلکه روح عمل که تقربآور است و تقوای این کار، به خدا میرسد؛ عمل قربانی کردن در واقع یک حکم دارد و یک حکمت؛ حکم، کشتن یک گوسفند است و حکمت، با تقوا بالا رفتن.
در بخش تبرّی نیز بیان قرآن این است که سنگریزهها، شیطان را رجم و طرد نمیکند بلکه این انزجار درونی شما است که شیاطین انس و جن را میراند. در رَجم جَمَرهها، آن انزجار از شیاطین جن و انس، «تبرّی» است و این تبرّی است که شما را از هر شیطنت و اهریمن درونی و بیرونی محافظت میکند.
پس اگر حکمی بنام «هَدی» در قرآن کریم آمده است، سرّ و راز این حکم هم بازگو شده است. منتهی در این آیه کریمه، مطلبی است که در جای دیگر نیست؛ فرمود: «تقوا که روح قربانی است به خدا میرسد».
هر عملی با قصد قربت، قربانی است:
هر عملی که انسان به قصد قربت انجام بدهد قربانی است؛ نماز، قربانی روزانه ماست، در حدیث معروف آمده است که: «ثُمَّ إِنَّ الزَّکَاةَ جُعِلَتْ مَعَ الصَّلَاةِ قُرْبَاناً لِأَهْلِ الْإِسْلَامِ» در نهج البلاغه نیز امیرمؤمنان علی (ع) فرموده است که: «جُعلت الزکاه کالصلاه قرباناً». هر عملی که در آن تقرّب باشد، قربانی است. لیکن هیج عملی همانند «قربانی در سرزمین منی»، عامل تقوا نیست.
قرآن میگوید: خداوند عمل با تقوا را قبول میکند «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِین» در این آیه، سخن از «نیل» نیست، سخن از «قبول» است.
و اما در آیه کریمه «وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوی مِنْکُمْ» سخن از «وصول» است نه از «نیل» و «قبول».
در سوره فاطر آمده است: گاهی معارف به سوی «اللَّه» صعود میکند «إِلَیْهِ یَصعَدُ الکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ العَمَلُ الصَّالِحُ یَرفَعُهُ» این تقوا نه تنها به طرف خدا صاعد میشود، بلکه به خدا میرسد و چون تقوا، وصف نفسانی روح انسان متقی است و جدای از جانِ انسان باتقوا نمیباشد، اگر تقوا به خدا رسید، انسان سالک نیز به خدا میرسد.
مبادا خود را هدر کرده و رایگان بفروشیم.
مبادا شب آنقدر بخوریم که نتوانیم سحر برخیزیم.
شما هر قدر میتوانید سیر کنید که قبل از مرگ به لقاءاللَّه برسید که جان انسان با تقوا به خدا میرسد.
التماس دعا ی خیر - الّلهم عجّل لِولیک الفرج
منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور باد.