در حدیـقه‌ی سـبـز دعـا

دعاها، مناجاتها، سخنرانی‌ها و مطالب ارزشمندی که از استـادمان مرحومه حاجیه خانم اکبری (ح.عاشوری) به یادگار مانده است در این دفتر، ثبت و ضبط می‌شود ان‌شاءالله. این وبلاگ در دست تکمیل و به روزرسانی است.

در حدیـقه‌ی سـبـز دعـا

دعاها، مناجاتها، سخنرانی‌ها و مطالب ارزشمندی که از استـادمان مرحومه حاجیه خانم اکبری (ح.عاشوری) به یادگار مانده است در این دفتر، ثبت و ضبط می‌شود ان‌شاءالله. این وبلاگ در دست تکمیل و به روزرسانی است.

در حدیـقه‌ی سـبـز دعـا

استاد ارجمند، مرحومه حاجیه خانم اکبری (ح.عاشوری) از بزرگترین مبلغان و سخنرانان مذهبی تهران و کرج بودند که در دی ماه 1400 به سوی معبود خود شتافتند.
مجموعه‌ای از سخنرانی‌ها، دعاها و زیاراتی که ایشان معرفی کرده‌اند در کانال تلگرامی اطلاع رسانی این بانوی مکرمه موجود است.
برآن شدیم تا با انتقال و ثبت و ضبط این مطالب در وبلاگ، امکان دسترسی بهتر به این گوهرهای ارزشمند به یادگار مانده از ایشان را مهیا سازیم.
باشد که ما را از دعای خیر خود بهره‌مند و روح حاجیه خانم اکبری را با ذکر صلوات و یا قرائت فاتحه بنوازید.

***
حَدیقه به معنایِ باغ است و نامی که والدین خوش ذوق، بر استاد گرانقدر ما گذاشتند که الحق وجود نازنینش باغی بود سرسبز از دعا و صلوات و توسل. الهی که در جنّات و باغهای بهشتی در کنار سفره بابرکت اهل بیت، علیهم السلام، روزی‌خوار و محشور باشند.

***
ذکر یادگاری استاد:
الهی به درگاهت هزاران بار تکبیر و تهلیل و تحمید و تسبیح و تقدیس
عرضه می‌دارم که یک روز دیگر زنده هستم و تو تنها خالق و معبود و اِله من هستی و در سلطانیت مطلق بی شریکِ تو، بندگی و زندگی می‌کنم.

***
- نشانی سایت استاد: https://shamsotalea.com

- نشانی کانال سروش و تلگرام:
zaynab_ir

- نشانی صفحه اینستاگرام: name_be_madaram

- نشانی مزار استاد: کرج، آرامستان بهشت سکینه (اتوبان کرج-قزوین، بعد از پل حصارک و کمالشهر)، قطعه 31، آلاچیق 706

طبقه بندی موضوعی

۱۴۷ مطلب در شهریور ۱۴۰۱ ثبت شده است

بفرمایید یک لقمه صبحانه‌ی معنوی

این لقمه‌ی آخر بود که با دستان ناتوان برای شما عزیزان آماده کردم. قصد داشتم اگر عمری باقی بود تا یک سال این لقمه‌های معنوی را ادامه می‌دادم، نه به خاطر عزیزانی که در ایران زندگی می‌کنند زیرا این عزیزان مانند ماهی در آب شناور هستند و بیش از حد لازم به مسایل دینی وارد و صاحب نظر؛ بلکه به خاطر آن عزیز در آمریکا، آن چند نفر در آلمان، آن عزیز در برزیل، در کانادا که هر روز منتظر رسیدن لقمه‌های معنوی خود هستند تا ذره‌ای انرژی دریافت کنند و در دلِ دیار کفر، نور حدیثی و آیه‌ای از قرآن، روشنایی راهشان باشد.

عزیزان بزرگوار در داخل کشور به حد وفور این مسایل را مطالعه می‌کنند و می‌شنوند؛ در مجالس، رسانه‌ها، گوشی‌های همراه که خود، این روزها یک مکتب و مذهب کامل هستند.

پس این عزیزان دردِ ندانم، ندارند اما متأسفانه درد فراموشی است که همه‌گیر شده‌است مخصوصاً فراموشی‌های فصلی که هر چند سال یک‌بار به شدت رواج پیدا می‌کند و همه‌گیر می‌شود و ناگهان دچار فراموشی می‌شویم!

آیا اصلاً سوره‌ای به نام حجرات در قرآن وجود دارد؟!

آیا آیه‌ی «إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ» تا به حال به گوشمان خورده‌است؟!

آیا آیه‌ی «وَ لا یَغْتَبْ» را تا به امروز اصلاً شنیده‌ایم؟!

آیا از یاد برده‌ایم که گناهِ بُهتان از قتلِ نفس بزرگتر است؟!

آیا آیات حفظ حدود الهی و فراتر نرفتن از مرزهای تقویٰ را تا به حال در قرآن خوانده‌ایم؟!

آیا آیه‌ی سوره‌ی صف را که می‌فرماید: «ای اهل ایمان! نگاه کنید، ببینید برای خود چه پیش فرستاده‌اید» را تا به حال در قرآن دیده‌اید؟! که امام راحل (ره) به فرزند عزیزشان سفارش فرمودند: این آیه را هر شب تلاوت کن. که حتماً منظور ایشان این بوده که هر شب، جستجو کن و ببین که برای خود چه پیش فرستاده‌ای؟! آیا آن فرستاده‌ی تو قابلیت تأمین آبرویت را نزد خداوند و رسولش (ص) دارد؟!

چه می‌شود که ناگهان آیه‌ی «حاسِبُوا اَنْفُسَکُم قبلَ اَن تُحاسَبُوا» کاملاً فراموش می‌شود؟ آنقدر مشغول به حسابرسی یکدیگر می‌شویم و شمارش و... که دیگر شمارش ناهنجاری‌های رفتاریمان به‌کلی فراموش می‌شود!

چگونه ممکن است آیه‌ی با عظمت «وَاعتَصِموا بِحَبلِ اللَّهِ جَمیعًا وَلا تَفَرَّقوا» را اینگونه پاره کنیم! و مانند دو قوم و قبیله‌ی بیگانه، میان خود جدایی ایجاد کنیم؟! و غیر خود را، فرق نمی‌کند چه کسی باشد، در چه موقعیتی باشد، چون نظرش با من در انتخاب یکی نیست دشمنِ خود بدانیم و نادان و جاهل بلکه منافق!!!

کجای دین و مذهب و کجای اخلاق به ما این اجازه را داده‌است؟ بعد هم توجیه کنیم که حضرت امام راحل (ره) فرموده‌اند: دیانتِ ما، عینِ سیاست ماست و سیاستِ ما عینِ دیانت ماست. بله ما هم این گفته را شنیده‌ایم و با تمام وجودمان قبول داریم، اما دقت کنیم که امام راحل نفرموده‌اند: دیانت ما فدای سیاست ما و یا سیاست ما فدای دیانت ما. و نفرموده‌اند: دیانت ما، فدای سیاست دیگران.

آن ایرانی انقلابی مؤمن، مورد پسند امام و مقام معظم رهبری و صد البته اول مورد پسند حضرت صاحب‌الزمان (عج) است که هر دوی اینها را حفظ کرده و فدای یکدیگر نکند!

چگونه ناگهان فراموش می‌کنیم که خداوند متعال، "رقیب" است و چله چله این ذکر را گفته‌ایم؟!

چگونه سوره‌ی زلزال و آیات ترسناکش را به دست فراموشی می‌سپاریم؟!

چگونه به یک‌باره تمام نام‌های قیامت که در قرآن وارد شده‌است را از یاد می‌بریم مخصوصاً آن نام ترسناک "یوم تبلی السرائر"؛ یعنی روز بالا رفتن پرده ها ]و آشکار شدن اسرار[! اگر آن روز مشاهده کردم که خطاکار بودم چه جای جبران خواهد بود؟!

چه می‌شود که آیه‌ی شریف «وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ» از ذهن ما محو می‌شود، آیا ما ابتدا مسئول خودمان و سپس خانواده‌مان و آنگاه جامعه‌مان نیستیم؟! آیا باید فقط در مقابل جامعه، احساس مسئولیت کنیم و بی‌محابا با اندیشه‌ی خدمت به جامعه هر گناهی را انجام دهیم؟!

مگر نه اینکه امام حسین (ع) فرمودند: همانا بدانید که هیچ‌گاه نمی‌توانید از طریق معصیت به خواسته‌های خود برسید.

 

راستی ما چرا قرآن می‌خوانیم؟

اهمیت قرائت قرآن کمتر از نماز نیست. اگر نماز، سخن گفتن با معبود است قرائت قرآن کریم، سخن گفتن معبود با بندگانش می‌باشد. یعنی آنچه را که یک بنده باید در رابطه با بندگی و شناخت و کامل شدن و بازگشت به خداوند بشنود و بداند، در قرآن کریم به او گفته شده‌است.

و مگر نه اینکه رسول خدا (ص) فرمودند: این قرآن، سفره‌ی ضیافت الهی است و یا اَدَبِستان الهی است تا می‌توانید از این سفره‌ی پر برکت، بهره‌ گرفته و از این ادبستان تعلیم گیرید؛ و خالی‌ترین خانه‌ها دلی است که از قرآن خالی است!

آری، قرآن، ادبستان الهی است و معلم این ادبستان، امیرالمؤمنین علی (ع) و اولاد معصوم ایشان هستند.

آیا می‌شود این همه روایت و احادیث اخلاقی را که در طول عمر و یا حتی روزانه می‌شنویم به یک‌باره فراموش کنیم؟!

خداوند در سوره‌ی هود آیه‌ی ۱۶ می‌فرماید: آنچه در دنیا تلاش کرده‌اند بی‌ثمر می‌شود زیرا هر چه کرده‌اند، باطل بوده‌است. حبط عمل یک بحث مفصل دینی است که در این لقمه نمی‌گنجد اما زمانی که می‌گویند "عمل فلانی حبط شد" یعنی در اثر کارهای زشت و بد او، اثر عمل صالح پیشین او باطل شده‌است.

از قرآن اینگونه برداشت می‌شود که چند عامل باعث احباط است:

  1. شرک به خداوند
  2. ارتداد از دین الهی
  3. انکار آیات الهی و روز قیامت
  4. قتل انبیا و منادیان عدل
  5. مخالفت با رهبران دینی
  6. دنیا گرایی
  7. منّت گذاشتن و اذیت کردن به‌وسیله‌ی حسنات
  8. بی‌تابی در بلایا و مصائب
  9. عُجب و خود پسندی
  10. حسد و کینه ورزی
  11. آزار و اذیت والدین
  12. غیبت (که امام ششم (ع) فرمودند: غیبت بر همه‌ی مسلمانان حرام است و غیبت، حسنات و اعمال خوب انسان را می‌خورد همانطور که آتش، هیزم را.)
  13. بدخلقی (امام ششم (ع) فرمودند: بد خلقی، عمل صالح و حسنات را فاسد می‌کند چنانچه سرکه، عسل را فاسد می‌کند.)

و رسول خدا (ص) فرمودند: حقیقتاً بنده به سبب بداخلاقی به پایین‌ترین جای دوزخ افکنده می‌شود.

و در پایان یادآور می‌شوم این حدیث نورانی امام حسین (ع) که فرمودند: شیعه‌ی ما کاری نمی‌کند یا به گونه‌ای رفتار نمی‌کند که مداوم مجبور به عذرخواهی شود.

مراقب باشیم که اگر در دنیا غرورمان اجازه ندهد خطاهای رفتاری خود را ببینیم و عذرخواهی کنیم، روزی دیگر مجبور به این کار خواهیم شد.

پس چه کنیم، آیا شما می‌گویی خنثی باشیم؟

خیر، من می‌گویم با تقوا باشیم، مراقب باشیم، رقیب و عتید را پاسبان خود ببینیم، نزد شبهات توقف کنیم.

یادمان باشد که مولایمان فرموده‌است: آنچه از دهان شما خارج می‌شود املایی است که دو ملک موکل بر شما می‌نویسند و شب هنگام خدای شما ملاحظه می‌کند.

 

مولای متقیان فرمودند: هیچ مالی سودمندتر از خرد نیست و هیچ تنهایی ترسناک‌تر از خودبینی نیست؛  هیچ خرد چون تدبیر و هیچ بزرگواری چون پارسایی و هیچ یار چون خوی خوش و هیچ میراث چون ادب و هیچ راهبر چون توفیق و هیچ سوداگری چون کار نیکو، هیچ سود چون ثواب و هیچ پرهیزکاری چون بازایستادن در مقام شبهه و هیچ بی‌رغبتی چون بی‌رغبتی به مال حرام و هیچ دانش مانند تفکر، هیچ عبادت چون به‌جاآوردن واجبات دین و هیچ ایمان مانند صبر و حیا و هیچ بزرگواری چون فروتنی و هیچ شرف مانند علم و هیچ ارجمندی چون بردباری و هیچ یاور استوار چون مشورت.

موفق باشید.

صلواتی جهت فرج حضرت صاحب‌الزمان عج‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف

ارائه شده توسط استاد، انتشار به تاریخ اول و دوم خرداد ماه 1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۰۱ ، ۱۴:۳۰
خادمه الزهراء

بفرمایید یک لقمه معنوی نوش کنید: یک لقمه عمل

يكشنبه, ۲۷ شهریور ۱۴۰۱، ۱۲:۳۶ ب.ظ

شاید بتوان گفت یکی از چیزهایی که خداوند در کتاب‌های آسمانی به پیامبران و پیروان آنها سفارش فراوان نموده‌است، عمل درست در تمام امور زندگی و در تمام طول عمر می‌باشد. اگر چه هیچ کس حتی سالکانِ کویش هم نمی‌توانند ادعا کنند آن‌طور که او خواسته‌است، از عهده‌ی عمل بر آمده‌اند.

 

 

امام سجاد علیه‌السلام در فرازی از دعای ابوحمزه عرضه می‌دارد: سپاس تو را که مرا از آلایش شرک زدوده‌ای و سپاس و ستایش تو را سزاوار است که زبانم را برای سپاس و ستایش خود گشوده‌ای. آیا با این زبان الکن و نارسای خود، تو را ستایش گویم؟! و یا با نهایت سعی و تلاش در عملم تو را راضی و خشنود سازم؟! چه لیاقتی دارد زبان من که از عهده‌ی شُکر تو بیرون آید؟! و کردار و عمل من در تقابل نعمت‌ها و احسان تو چه ارزشی دارد؟!

 

آری، به راستی اگر تمام حسنات و عبادت‌های ما را جمع کنند در مقابل کوچک‌ترین نعمت تو، هیچ ارزشی ندارد. اما می‌دانیم تو کریمی و رحیمی و ما فقط به کرم تو امیدواریم نه به کردار خود.

اسلام، دین عمل است و مسلمان نیست آنکه گفتار و کردارش هماهنگ نباشد. در واقع هر قدر گفتار انسان با عملش فاصله داشته باشد، همان مقدار از حقیقتِ ایمان دور است زیرا ایمان هرکس در عملِ او تجلی می‌کند و هر کس به گفتار خود عمل نکند، در واقع دشمن خداست.

خداوند در سوره‌ی صف می‌فرماید: ای کسانی که ایمان آورده‌اید، چرا سخنی می‌گویید که عمل نمی‌کنید؟

این گناه بزرگی در پیش خداوند سبحان است و موجب خشم خداوند سبحان می‌شود که چیزی را بگویید که عمل نمی‌کنید.

 

و اما نکاتی در مورد عمل:

1- عمل، مقیاس ارزش انسان است.

ارزش و کرامت انسان به قدرِ عمل اوست. خداوند در قرآن فرموده است: برای هر یک از آنان، درجات و مراتبی بر طبق اعمال خودشان وجود دارد؛ و پروردگارت هیچگاه از اعمال آنان غافل نیست.

2- انسان در گِرو اعمال خود است.

شخصیت انسان از مجموعه‌ی عملکردهای او شکل می‌گیرد و خداوند فرموده‌است، هر انسانی در گِرو اعمال خودش می‌باشد.

مولای متقیان علی (ع) فرمودند: اعمال انسان، شخصیت و سرمایه‌ی انسان است؛ و با کسانی محشور خواهد بود که دوستشان دارد.

3- اخلاص در عمل.

خالص بودنِ عمل از آلودگی‌ها و اهدافِ غیر الهی، نقش بسزایی در ماندگاری و استحکام آن دارد.

مولای متقیان علی (ع) فرمودند: خالص گردانیدن عمل، سخت‌تر از خود عمل است؛ و پاک کردن نیت از فساد و ناخالصی برای انسان از جهادِ طولانی، دشوارتر است.

4- استمرار عمل.

مداومت و پشتکار در عمل، مشکل‌تر از اصل عمل است زیرا بسیاری از مشکلات در نیمه‌ی راه عمل، رخ می‌دهد. از این رو به استقامت در کار برای رسیدن به هدف، بسیار سفارش شده‌است. مداومت بر عمل، گرچه در ابتدا سخت است اما در تصمیم‌گیری‌های زندگی، بسیار مؤثر است زیرا پشتکار و مداومت، خود نوعی ریاضت نفس است و انسان را در حوادث روزگار ورزیده می‌کند.

مولای متقیان علی (ع) فرمودند: عمل کم و مداوم، بهتر و امیدبخش‌تر از عمل زیادی است که موجب ملالت و دل‌زدگی بشود.

5- عمل، بهترین روش تبلیغ است.

عمل، دستورات دینی است و بهترین مبلغ، آن است که اسلام را با عملش معرفی کند.

امام ششم علیه‌السلام فرمودند: مردم را به غیر زبانتان به حق و اجرای قانون‌ الهی دعوت کنید. باید مردم در رفتار شما پارسایی و تقویٰ و تلاش و کوشش و نماز و اعمال خوب را مشاهده کنند؛ که این خود، وسیله‌ی دعوت است.

6- حفظ عمل.

عمل، سرمایه‌ی انسان است و در حفظ آن باید کوشید و مراقبت لازم را انجام داد و باید دانست که حفظ عمل بسیار دشوارتر از انجام عمل است زیرا شیطانِ درونی و بیرونی دائم درصدد وسوسه‌اند تا اعمال انسان را نابود کرده و از بین ببرند.

امام باقر علیه‌السلام فرمودند: انسان گاهی برای خداوند که هیچ شریکی ندارد، صله‌ی رحم و انفاق انجام می‌دهد، پس آن عمل برایش به‌صورت مخفی نوشته می‌شود. اما آنگاه که عمل خود را به رخ می‌کشد و آشکار می‌کند، پس آن عملِ پنهان محو می‌شود و به صورت آشکار نوشته می‌شود. بارِ دیگر نزد مردم باز گو می‌کند پس محو شده و عملِ ریائی برای او ثبت می‌شود. بنابراین برای جلوگیری از حبطِ عمل حتی عملی که ممکن است یک لحظه انجام شود، عمری مراقبه لازم است تا نتیجه دهد و به بار بنشیند. خطر حبط عمل را در لقمه‌ی بعدی پی می‌گیریم انشاءالله.

و نوشته‌اند در چین، پادشاهی بود که مردمش بسیار دوستش داشتند. وقتی پادشاه به سفر رفت، هنگام بازگشت، مردم از تمام گروه‌ها و دسته‌ها مشغول تزیین شهر برای ورود پادشاه شدند. هر دسته‌ای تلاش می‌کرد بهتر از دسته‌ی دیگر، گذرگاه شاه را تزیین کند.

بازرگانان به نوعی، کشاورزان به نوعی، پیشه‌وران به نوعی، درودگران به نوعی و بنّایان به نوعی کوی و دیار خود را آذین بستند تا پادشاه هنگام عبور، ببیند و دلشاد گردد.

زندانیان شهر هم با خود گفتند: ما هم زندان را آذین ببندیم. اما چیزی نداشتند جز غل و زنجیر که به پاهایشان بسته شده بود! به‌ناچار زنجیرها را به دیوار کوبیدند و کنار دیوار ایستادند.

پادشاه وارد شد و از همه‌ی محله‌ها و کوچه‌ها عبور کرد، هیچ جایی نایستاد اما هنگامی که به زندان شهر رسید، ایستاد، پیاده شد و تک تک زندانیان را نوازش کرد، سیم و زری به آنها داد! کارگزاران پرسیدند: پادشاها! این چگونه است که شما به آن همه تزیینات عنایتی نکردید اما به زندانیان این همه توجه نمودید؟!

شاه گفت آرایش آن دیگـــران                    هـسـت چـون بــازیـچـه بــازی‌گـران

هر کسی در شیوه و در شأن خـــویش           عرضه می‌کردند خویش و آنِ خـویش

حـکـم خـود اینجا روان‌تر یـافــــتم             لاجــرم ایـنـجـا عـنـان بـرتـافـتم

آن هـمـه، در نـاز خود گُم بـوده‌اند               در غرور خـود فــرو آســـوده‌انــد

اهــل زنــدان‌اند، سـرگــردان شـده             زیر حکـم و قهر مـن، حـیران شده

منتظـر بنشسته، نی کـار و نه بـار                 تـا رونـد از چــاهِ زنـدان سـوی دار

لاجرم گلشن شد ایـن زنـدان مرا                 گه من ایشـان را و گه ایشـان مرا

کار ره بینان به فرمـان رفتن اسـت               چه به گلشن چه به زندان رفتن است

 

خالص و مخلص باشید فقط برای خدا. من الله‌التوفیق، صلوات

ارائه شده توسط استاد، انتشار به تاریخ 31ر2ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۰۱ ، ۱۲:۳۶
خادمه الزهراء

انتخابات و بیان حضرت استاد

يكشنبه, ۲۷ شهریور ۱۴۰۱، ۱۲:۱۲ ب.ظ

سلام و خسته نباشید به همه‌ی شما عزیزان همراه، همه‌ی شمایی که لابد در ایام اخیر با تمام توجه، امور درحالِ گذر کشور اسلامی‌مان را پیگیری می‌کردید؛ با همه‌ی دقت و اضطراب و فراز و نشیب.

من هم مانند شما شاید کمی بیشتر از شما، ایام را با نگرانی و ناراحتی سپری کردم، نه به دلیل اینکه کاندیدای مورد نظرم رأی بیاورد بلکه به دلیل حرمت شکنی‌ها! که کشور ما، کشور امام زمان(عج) و جمهوری اسلامی است باید مسائل و مردم و مردان سیاست مدارش، با کشورهای دیگر متفاوت باشند.

باید با آقای ترامپ و خانم کلینتون که می‌خواهند در تبلیغات انتخاباتی به یکدیگر ... بگویند؛ و باعث سرگرمی و خنده‌ی دیگران شوند؛ متفاوت باشند. مردمِ آنها، دو نفر را از دو حزب سیاسی می‌بینند و سخن آنها را می‌شنوند؛ نه نمایندگانِ یک مکتب و مذهب بزرگ به نام اسلام و تشیع را که مدعی است روزی جهانی خواهد شد؛ آن‌هم چند نفر از یک مکتب، یک عقیده؛ و ادعای خدمت به مردم!

به ما یاد داده‌اند که نگاه کردن به درب خانه‌ی عالم، ثواب دارد یعنی اگر دستت به عالمی نرسید، پشت درب خانه‌اش بنشین و به آن درب نگاه کن؛ و یا اگر از کوچه‌ای در محله‌ای عبور کردی، از کنار خانه‌های متعددی گذشتی، به خانه‌ای که در آن عالمی زندگی می‌کند، رسیدی؛ بایست و نگاهی کن و اجری معنوی ببر.

 

در تاکسی نشسته بودم، بحث انتخابات شد، راننده‌ی جوان گفت: من در انتخابات گذشته، میان بد و بدتر انتخاب می‌کردم اما این بار میان دزد و دزدتر باید انتخاب کنم؟! اینها که مداوم به هم گفتند: تو برده‌ای، تو خورده‌ای، تو چپاول اموال مردم کرده‌ای و ...سرم گیج رفت! چشمم تار شد! زیرا به دلیل بی‌اخلاقی‌هایی که شد، حداقل، حفظ حرمت لباس پیامبر(ص) نشد! که مولایمان فرموده: قیمتِ مرد به لباس و ظاهر او نیست؛ قیمت، زیر زبان اوست، بگذار تا دهان باز کند، ببین چه می‌گوید، او همان قدر قیمت دارد. بی‌اخلاقی آن‌هم در حد فحاشی؟! مگر نه اینکه روزی امیرالمؤمنین(ع) شنیدند، یکی از یارانش به معاویه‌بن‌ابی‌سفیان فحاشی می‌کند، حضرت او را منع کردند، او عرض کرد: مولایم! او معاویه است، حضرت فرمودند: مهم این است که تو پیرو علی هستی و پیرو علی، از دهانش اینگونه سخنان خارج نمی‌شود. وقتی مولای ما به یک نفر از پیروانش که فحاشی می‌کند، اعتراض می‌کند و ناراحتیش را ابراز می‌دارد؛ پس زمانی‌که چند نفر به یکدیگر این‌همه ناسزا می‌گویند و صدایشان به گوش عالم می‌رسد و دستاویز کافر، منافق، ضد انقلاب، لاییک و غیره می‌شود؛ آنگاه ایشان چه حالی پیدا می‌کنند؟! مگر اینکه بگوییم ایشان و فرزند برومندش حضرت مهدی(عج) نمی‌شنوند و شاهد نیستند!!!

به‌راستی، مگر نه اینکه امام ششم(ع) فرمودند: ما را تبلیغ کنید، امر ما را زنده بدارید اما نه بر زبان‌هایتان بلکه به عمل و رفتارتان.

و به دلیل بی‌توجهی به هشدارهای الهی و قرآنی و نبوی مخصوصاً به این سخن ارزشمند رسول خدا(ص) که فرمودند: «حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَة»؛ هر خطایی که از انسان سر زند چه از زبانش یا تفکرش یا چشم و یا گوشش، یا در کلام؛ از اعضا و جوارح ظاهری و باطنیش ریشه گرفته و دلیل همه‌ی آنها حب‌الدنیا است. وگرنه مسئولیت، باری است سنگین بر دوش؛ که آن را بر دوش مسئولان می‌گذارند. اینکه کسی با تمام قدرت و به هر قیمتی که شده، تلاش کند تا آن بار را بر دوش بکشد؛ همه‌ی اینها و خیلی چیزهای دیگر، جای تعجب و تفکرِ بسیار دارد.

مردم آمدند نه دوباره بلکه چند باره با تمام قدرت و توان.
مردم دیروز یک نفر را انتخاب نکردند بلکه انقلاب را، عزت را، شرافت را، ادامه‌ی خون شهدا را، مذهب را، وفای به عهد را انتخاب کردند؛ مردم به اینها رأی دادند.

مردم به یک نفر رأی ندادند بلکه مردم پاسخی منفی دادند به آنانی که از ابتدای انقلاب و تا امروز، زیر سایه‌ی عافیت نشسته‌اند و دغدغه‌ی زندگی شخصی خود را بر هر چیزی ترجیح داده‌اند و تمام تلاش خود را کردند تا آب به آسیاب دشمن بریزند و روزی دوباره دریوزگان را بر مسند حکومت این کشور ببینند و جشن شادی بگیرند.

به قول رهبر بزرگوار انقلاب، مهم نیست چه کسی چهار سال آینده رئیس‌جمهور شود، بلکه مهم این است که مردم هستند!

مردم رأی به یک نفر ندادند، یک اسم ننوشتند بلکه در واقع در برگه‌های خود نوشتند: بزرگواری که قرار شد چهار سال سکان هدایت کشتی کشور را به دست بگیری، می‌دانم و یقین دارم آنچه در توان داری برای آبادانی و سرافرازی کشورمان به کار خواهی گرفت.

من فقط یک سؤال دارم و جواب می‌خواهم:

آیا می‌توانید در طی دوران ریاست خود، جواب دهید به دلِ آزرده‌ی آن کشاورزی که هیچ دارویی دست‌های پینه بسته‌اش را نرم نخواهد کرد؟ زمانی که با همه‌ی خستگیش، مقابل تلویزیون نشست و گوش به مناظره‌های شما آقایان داد، آنگاه با چشمان حیرت زده با خود گفت: یعنی چه؟!

یا به دلِ سوخته‌ی آن مادر شهیدی که وضو گرفت، تسبیحش را به دست گرفت و ذکرگویان مقابل تلویزیون نشست، درحالی‌که عکس یک و یا چند شهیدش را به دیوار پشت تلویزیون نصب کرده بود؛ مناظره‌های شما را شنید، با خودش گفت: واقعاً؟!

و یا اصلاً جواب دل سوخته‌ی مرا که در صف رأی بودم، مقابلم خانمی با پسر نُه ساله‌اش بود، از من پرسید: به چه کسی رأی می‌دهید؟ قبل از اینکه پاسخی دهم، پسر بچه‌ پاسخ داد: این خانم چادر پوشیده، حتماً به فلانی رأی می‌دهد!!! و من حیران از خود پرسیدم: به چه حقی ما را اینگونه دسته‌بندی کرده‌اند؟ پس کجا رفت آیه‌ی "وَاعتَصِموا بِحَبلِ اللَّهِ جَمیعًا وَلا تَفَرَّقوا"

می‌توان بی‌خانمان‌ها را خانه‌دار کرد؛ می‌توان شکم‌ها را سیر کرد؛ می‌توان برای ازدواج جوانان فکری کرد؛ اما آیا می‌توان به این شبهه‌ها که در اذهان مردم به وجود آمده‌است؛ که شاید تا سالها باقی بماند؛ پاسخی داد؟!

ای بزرگوار! ما آمدیم ساعت‌ها ایستادیم، انتخاب کردیم؛ به پای وطن و انقلابمان ایستادیم، شما تا کجا به پای وعده‌هایتان خواهید ایستاد؟!

 

دردنوشته‌ای از استاد، به تاریخ 30ر2ر1396 که بسیار مناسب حال این روزهای ما نیز هست.

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۰۱ ، ۱۲:۱۲
خادمه الزهراء

حکایت درد و بیداری

يكشنبه, ۲۷ شهریور ۱۴۰۱، ۱۱:۵۵ ق.ظ

سلام، روز بخیر

امروزتان پر از عنایت حضرت صاحب الزمان عج الله تعالی فرجه الشریف

نوشته‌اند خواجه‌ای بود دولتمند که زر و سیم بسیار داشت و بنده‌ی خدمتکار بیشمار. درمیان بندگانش غلامی بود؛ سیه‌چرده که پای‌بند دین بود و به راه گمراهان نمی‌رفت، نمازش ترک نمی‌شد، همه شب به نماز می‌ایستاد و تا سپیده‌دم با خدا راز و نیاز می‌کرد.

شبی خواجه به غلام گفت: امشب که برخاستی تا دوگانه به ‌درگاه یگانه بگذاری، مرا از خواب بیدار کن تا من نیز نماز کنم.

غلام نگاهی به خواجه کرد و گفت: زائو زنی را که درد دارد، چه کس از خواب بیدار می‌کند؟

خواجه پاسخ داد: خود آن درد.

آنگاه غلام گفت: ای خواجه تو را اگر دردِ نماز باشد، خود از خواب برمی‌خیزی و حاجتی نیست که من بیدارت کنم.

 

آری ای عزیز، آن را که درد دین و وطن باشد؛ امروز چه جای تشویق و ترغیب و نصیحت، خود از جای برمی‌خیزد و به راه می‌افتد.

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۰۱ ، ۱۱:۵۵
خادمه الزهراء

بفرمایید یک لقمه معنوی نوش کنید: یک لقمه نگاه

يكشنبه, ۲۷ شهریور ۱۴۰۱، ۱۱:۵۳ ق.ظ

 

وقتی سخن از نگاه و دیدن به میان می‌آید همه به چشم، فکر می‌کنند که وسیله‌ی دیدن است. درست هم فکر می‌کنند اما دیدن بر دو نوع است: یکی بَصَر و دیگری بصیرت.

برای بَصر، چشم سر لازم است و برای بصیرت، چشم دل؛ به‌طوری‌که امام چهارم (ع) فرمودند: خداوند برای شما چهار گوش قرار داده‌است. دو گوش در سر و دو گوش در دل؛ با آن دو گوش سر، صداهای ظاهری را می‌شنوند و با آن دو گوش دل، صداهای ماوراءالطبیعه و معنوی را. برای هر کس دو چشم در صورت قرار داده‌است و دو چشم در دل. با چشم ظاهری، اشیای مادی و ظاهری را می‌بینند و با دو چشم دل، آنچه ظاهراً نادیدنی است.

شاید بتوان گفت که مهمترین نگاه چشم دل، نگاه در آیینه‌ی نفس خود است. همه کس باید روی خود را در آیینه ببیند همین آیینه‌ی ظاهری؛ و حتی نوشته‌اند که رسول اکرم (ص) روی خود را در آب صاف نگاه می‌کرد.

اینها به این معناست که طهارت ظاهری مراعات شود و اگر انسان چیز نادرستی در ظاهر خود دید، آن را پاک و برطرف نماید.

اما نگاه به آیینه‌ی نفس، برای رفع آلودگی‌های باطنی و کسب طهارت باطن است آن‌هم آنچنان طهارتی که دل را مصداق عرش‌الرحمان کند و صفحه‌ی ضمیر انسان را آیینه‌ی حق‌نما گرداند.

جمالِ حق دیدن، فقط از راه دل است و آن وقتی است که دل از کثافات معاصی و خواطر سوء، پاک شده باشد آنگاه جامِ جهان‌نما می‌شود. برای درک این مسأله می‌توان گفت: کسی که به آیینه نگاه می‌کند، می‌داند که آیینه، بدی‌ها را پدیدار می‌کند چنانکه اگر آب صاف باشد، سرگین تَه جوی آب هم معلوم می‌شود و آنکه می‌خواهد آب بنوشد، سرگین را از تَه جویِ آب پاک می‌کند. وقتی انسان، نقص خود را در آیینه دید، آن را برطرف می‌کند و به کمال نزدیک می‌شود و در صورت دیدن نقص، به رفع نقص می‌پردازد. اگر آیینه‌ی دل، مکدر، زنگ زده و خراب شد و بلاهایی همچون حسادت و کبر او را فرا گرفت چاره‌ای جز رفع خرابی نیست.

بسیار دیده شده که بعضی با به دست آوردن چیزی به خود می‌بالند و می‌نازند و آیینه‌ی دل را مکدر می‌کنند و صد البته که همیشه پیشگیری از درمان راحت‌تر است آن‌هم درمان دردی مانند حسادت یا عُجب و خودپسندی که این روزها بازار بسیار گرمی دارد!

 

آن پیرِ واصل گفت: دوازده سال آهنگر نفس خود بودم، در کوره‌ی ریاضت می‌نهادم و به آتش مجاهده می‌تافتم و بر سِندان مذمّت می‌نهادم و پُتک ملامت بر او می‌زدم تا از نفس خویش، آیینه‌ای ساختم. پنج سال آیینه‌ی خود بودم به انواع عبادت و طاعت و مراقبت، آن آیینه را از غبار می‌زدودم. پس یک سال نظرِ اعتبار کردم در درون خویش (نگاه با کمال دقت)؛ از غرورِ عشق و خودبینی و اعتماد به طاعت و عمل خویش زنجیری دیدم. پنج سال دیگر جهد کردم تا آن زنجیر بریده گشت و اسلام تازه بیاوردم. آنگاه چون در آیینه‌ی نفس نگریستم همه‌ی خلایق، مرده دیدم، چهار تکبیر بر ایشان گفتم و به خود بازگشتم و بی‌زحمتِ خلق به مدد خداوند به خداوند رسیدم.

آری به خدا سوگند، می‌شود در یک لحظه کدورتی در نفس ایجاد کرد که با سال‌ها مجاهده و ریاضت و کوفتن بر نفس، دیگر نشود آن را کاملاً صافی کرد.

 

نوشته‌اند حضرت یوسف (ع) وقتی عزیز مصر شد، دوست و آشنا و فامیل، همگی برای دیدار او آمدند و تحفه و هدیه‌ای آوردند. یکی از دوستان که سال‌ها بود با یوسف (ع) در کاخ عزیز مصر، دوستی داشت؛ آیینه‌ای به هدیه برای جناب یوسف (ع) آورد و گفت: چیزی لایق شما پیدا نکردم. هدیه آوردن نزد شما مانند قطره به عمّان بردن است. لذا چیزی آوردم تا جمال بی‌مثال خودتان را در آن ببینید.

ای عزیز بزرگوار! دل، آیینه‌ی هستی است از این آیینه مراقبه کن تا مکدّر نشود که اگر پاک و صاف آن را حفظ کنی، درهای فتح معانی و حقایق ربّانی برایت باز خواهد شد و خداوند متعال مهمان دلت خواهد شد.

 

آیینه شو جمال پری طَلعَتان طَلَب                  جاروب کن خانه، سپس میهمان طَلَب

کسی که در همه‌ی مراحل زندگی پیوسته در یاد خدا باشد و در هیچ شرایطی و به هیچ دلیل و توجیهی از چهارچوب عبودیت خارج نشود و در حیطه‌ی بندگی خداوند متعال قدم بردارد؛ بازبینی و دقیق‌نگری بر اعمالش بیشتر شده و از حمد و ثنای حق غافل نمی‌شود. از دست‌رنج خود به اندازه‌ی نیاز ارتزاق می‌کند و بر اعمال شبانه‌روزی خود محاسبه روا می‌دارد. چون حال و کارش چنین شد، عبور از موانع و دفع تخیّلات و تصورات آمالی برایش آسان خواهد شد، آن‌وقت می‌توان گفت: "خوش به حال چنین کسی که چنین مراقبت دارد."

گفته‌اند مراقبه، دهلیز مشاهده‌ی حق است یعنی بنده با توفیقاتی که نصیبش شده از راه عبودیت و حفظ افعال در مسیر حق، مشهود و معبودش را می‌بیند و در او فانی می‌شود. اگر بنده توانست موانع را بردارد، مداوم خودنگری و بازبینی در آیینه‌ی نفس داشته باشد، صفات رذیله را شناسایی و دفع نماید و صفات ارزشمند و با فضیلت را جایگزین گرداند؛ اگر بنده تغییری این‌چنینی در خود به وجود آورد، آنگاه آوای موکلین الهی بلند شود که ببینید این عبد در معبودش فانی شده و همیشه در حضور و قرب اوست!

کلید همه‌ی اینها بندگی واقعی و اصولی است که منوط به طهارت باطن است.

 

می‌دانید که کلمه‌ی عبد مرکب از سه حرف است: ع ب د

گفته‌اند ع اشاره به علم خداوند؛ ب اشاره به بُعد و دوری از غیر حق؛  د اشاره به دُنوّ و نزدیکی به حق‌تعالی که حجابی نباشد، دارد. گفته‌اند که عبد همیشه مراقب است که از اصول بندگی خارج نشود و اصول معامله و بندگی حق به هفت چیز است:

🌷 ادای حق خداوند،

🌷حفظ حدودش،

🌷 شکر عطایش،

🌷 رضا به قضایش،

🌷 صبر بر بلایش،

🌷 تعظیم حرمتش،

🌷 و شوق به لقایش.

آری خداوند می‌فرماید: هرگاه یاد من بر بنده‌ام غالب شود، خوشی و لذت او را در ذکر خود قرار دهم؛ و چون خوشی و لذت او را در یاد خود قرار دادم، عاشق من می‌شود؛ و من نیز عاشق او می‌شوم؛ و چون عاشق یکدیگر شویم حجاب میان خود و او را برمی‌دارم و عشق خود را بر جان او چیره می‌گردانم؛ چنانچه مانند مردم دچار لهو و غفلت نمی‌شود؛ سخن اینان سخن پیامبران است؛ ایشان به راستی قهرمان و شجاع هستند.

همه‌ی اینها در گِرو یک بازبینی دقیق در نفس خود است.

موفق باشید - صلوات

ارائه شده توسط استاد، انتشار به تاریخ 28ر2ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۰۱ ، ۱۱:۵۳
خادمه الزهراء

بفرمایید یک لقمه معنوی نوش کنید: یک لقمه راستگویی

يكشنبه, ۲۷ شهریور ۱۴۰۱، ۱۱:۳۷ ق.ظ

 

از بزرگترین نعمت‌های خداوند بزرگ، نعمت نطق و بیان است که خداوند به انسان ارزانی داشته‌است. حکما و فلاسفه، نطق را مظهر تفکر و تعقل دانسته و بدین لحاظ آن را فصل ممیز انسان می‌دانند. اساس و مبنای نطق و بیان در انسان، قوه‌ی عاقله‌ی اوست. این ارتباط و وابستگی به قدری شدید است که اندک اختلال در دستگاه قوه‌ی عاقله یعنی مغز انسان، در قوه‌ی نطق و بیان او اثر می‌گذارد. هر چه قوه‌ی تفکر منسجم‌تر باشد، قدرت بیان بهتر و کیفیت آن منظم‌تر خواهد بود.

حضرت مولای متقیان علی (ع) فرمودند: «کَلامُ الرَّجُلِ میزانُ عَقْلِهِ»؛ سخن مرد، نشان دهنده‌ی عقل اوست.

از نظر حضرت مولا علی (ع) سخن هرکس، وسیله‌ی سنجش عقل اوست. که فرمودند: سخن بگویید تا شناخته شوید چرا که انسان (عقل و شخصیت انسان) در زیر زبان خود پنهان است.

نُطق و بیان از دو جهت حائز اهمیت است:

1- قوه‌ی نطق و بیان، مبین قوه‌ی تفکر و تعقل در انسان است؛ و آنقدر دارای اهمیت است که خداوند در قرآن پس از تعلیم قرآن و آفرینش انسان، تعلیم نطق و بیان را متذکر می‌شود و می‌فرماید: «الرَّحْمَنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ * خَلَقَ الْإِنْسَانَ * عَلَّمَهُ الْبَیَانَ». خداوند رحمان قرآن را تعلیم فرمود، انسان را آفرید و به او نطق و بیان تعلیم فرمود.

2- اینکه نطق در واقع ترجمانِ دل انسان است. آنچه را که انسان در درون خود دارد به وسیله‌ی نطق و بیان ابراز می‌دارد و موجودات دیگر قطعاً چنین قدرتی ندارند.

 

مولای ما فرمودند: «اللِّسانُ تَرجُمانُ الجَنانِ»؛ زبان، ترجمان دل است. باز فرمودند: «الألسُنُ تُتَرجِمُ عَمّا تُجِنُّهُ الضَّمائرُ»؛ زبان‌ها آنچه را که در درون انسان‌ها پوشیده‌است، بازگو می‌کنند.

اما باید دقت داشته باشیم که ارزش نطق و بیان به این نیست که چه کس سخن می‌گوید بلکه به این است که چه می‌گوید، چگونه می‌گوید و برای چه می‌گوید؟

 

خداوند در قرآن وقتی که انسان را ارزش‌گذاری می‌کند، بیشترین ارزش را بر تقویٰ می‌گذارد «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ»؛ گرامی‌ترین شما نزد خداوند (دقت بفرمایید) با تقوا‌ترین شماست.

و سپس برای معرفی اهل تقویٰ، نشانه‌هایی بیان می‌کند که مردم دچار اشتباه نشوند و برای هر کسی دفتر پرهیزکاری باز نکنند!

خداوند می‌فرماید: «أُولَئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ»؛ آنان کسانی هستند که راست می‌گویند و آنان متقین هستند.

و باز در جای دیگر می‌فرماید: «وَ کُونُوا مَعَ الصّادِقینَ»؛ همراه با اهل صدق و راستگویان حرکت کنید و با آنان باشید.

انسان برای اینکه به راحتی بتواند در اجتماع زندگی کند، کار و فعالیت داشته باشد، با مردم با خیال راحت معاشرت کند؛ باید بتواند به دیگران اعتماد نماید. مسلماً وقتی در درون انسان شک و تردید نسبت به فرد یا جامعه یا چیزی وجود دارد، خیال انسان در رابطه با آن راحت نیست و انسان احساس آرامش دل نمی‌کند.

یکی از راه‌های جلب اعتماد، بلکه می‌شود گفت مؤثرترین وسیله برای جلب اعتماد، راستگویی است و خطرناک‌ترین دشمن انسان، دروغ است.

مولای ما فرمودند: همیشه راستگویی را پیشه کن چرا که آن کس که در سخنان خود راستگو باشد قدر و مقامش در جامعه بالا می‌رود.

البته این فضیلت اخلاقی هم مانند دیگر فضایل اخلاقی ریشه‌هایی در اعماق جان انسان دارد که علمای اهل فن فرموده‌اند: راستگویی ریشه در چند چیز دارد از جمله:

  1. اعتماد به نفس و نداشتن عقده‌ی حقارت، انسان را به راستگویی دعوت می‌کند.
  2. شجاعت و شهامت ذاتی و اکتسابی سبب می‌شود که انسان واقعیت‌ها را بگوید.
  3. پاک بودنِ حساب و نداشتن نقطه‌ی ضعف سبب می‌شود که انسان گرایش به راستگویی پیدا کند.
  4. ایمان به خداوند سبحان و روز قیامت و برخورداری از تقوای الهی عامل اصلی صدق و راستگویی هستند.

 

از آنجایی که نطق و بیان و زبان، مهم‌ترین کلید دانش، فرهنگ، عقیده و اخلاق است و اصلاح آن، سرچشمه‌ی همه‌ی اصلاحات اخلاقی و انحراف آن سبب انواع انحرافات است؛ اصلاح زبان و بیان، اهمیت فوق العاده‌ای در بحث‌های اخلاقی به خود گرفته‌است تا آنجا که فرموده‌اند: «ایمان هیچ بنده‌ای درست نمی‌شود تا آنکه دلش درست گردد و دلش درست نمی‌شود تا آنکه زبانش درست شود.»

 

یکی از راه‌های اصلاح زبان، سکوت است.

مولای ما فرموده‌اند:

  • هرکس سخن بسیار گوید، خطایش بیشتر می‌شود،
  • و هرکس خطا و لغزشش بیشتر شود، شرم و حیایش کمتر می‌شود،
  • و هرکس حیایش کم شود، تقوایش کم می‌شود،
  • و هرکس تقوایش کم شود، دلش می‌میرد،
  • و هرکس که دلش بمیرد، داخل آتش دوزخ می‌شود.

 

و علمای اخلاق می‌گویند: میوه‌ی سکوت، نورانیت قلب است و سرازیر شدن اسراری به قلب که قبلاً نبوده‌است.

 

حکایت مدعیان دروغگو:

تنگدستی وامانده به راه، بر دختر امیری عاشق شد. همه شب زاری می‌کرد و آه می‌کشید تا خبر به دختر دادند که عاشقی چنین دل خسته داری. دختر را مهر بر وی بجنبید، گفت: بروید او را نزد من بیاورید. چاکران رفتند و عاشق بی‌زر را نزد دختر بردند. امیرزاده که دلداده را سخت نزار و درهم دید، گفت: چه می‌گویی و چه می‌خواهی؟ مرد عاشق گفت: تو را می‌خواهم و تو را می‌جویم! دختر گفت: تو که زر نداری، مرا چگونه توانی به زنی گرفت؟! عاشق‌پیشه‌ی تنگدست گفت: تو را می‌خواهم که به زر برسم! دختر از این گفته سخت برنجید و خشمگین شد، غلامان خود را بخواست و دستور داد که سر از تن عاشق به تیغ جدا کنند.

مدعیِ دروغگو، امان خواست و به گریه درآمد، دختر را رحم آمد، گفت: یا ترکِ عشق من بگو و از این شهر بیرون برو و یا می‌گویم هم‌اکنون گردنت را به تیغ بزنند. عاشق گفت: به جان، اطاعت کنم و هم‌اکنون خانه بپردازم و از شهر بیرون بروم. سخن هنوز در دهانش بود که دوان دوان از نزد دختر برفت؛ خود را به دروازه‌ی شهر رسانید و از شهر خارج شد. خبر به دختر دادند، بی‌درنگ غلامی ستَبربازو را به دنبالش فرستاد و گفت هر جا که او را دیدی سرش را از تنش بینداز! ندیمه‌ی امیرزاده که در کنار دختر نشسته بود، گفت: گناهِ این بینوا چه بود که دستور دادی جان او را فدای تو سازند و خونش را بریزند؟ دختر گفت: گناه از این بزرگتر چه می‌تواند باشد که این مرد لاف عشق می‌زد ولی دوری از یار را پذیرفت و از جانبازی پرهیز کرد. اگر این مرد در عشق راستگو بود و فرار از شهر را قبول نمی‌کرد و می‌گفت که "به رضای تو از سرِ جان برمی‌خیزم، اینک این سر من و این تیغ تو" با همه‌ی تنگدستی و بی‌زری که داشت، بر دیده جایش می‌دادم و بر تخت می‌نشاندمش و به خدمتش کمر می‌بستم و بنده‌وار در پای تختش دست به سینه می‌ایستادم. اما چون این مرد را چنین لاف‌زن و خودپرست دیدم، دستور کشتنش را دادم تا عبرت دیگران شود و دیگر کسی را یارای آن نباشد که به گزاف، لاف عشق زند!

صلوات

ارائه شده توسط استاد، انتشار به تاریخ 27ر2ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۰۱ ، ۱۱:۳۷
خادمه الزهراء

حرز امام زمان، عجل الله تعالی فرجه الشریف

يكشنبه, ۲۷ شهریور ۱۴۰۱، ۱۱:۲۰ ق.ظ

enlightenedحرز یعنی پناه،

enlightenedحرز یعنی زره ضدگلوله‌ای که بر تن می‌کنیم.

enlightenedحرز یعنی لباسی که آتش نشان می‌پوشد و در آتش می‌رود؛ تا نسوزد.

enlightenedحرز یعنی دژ بلندی که دور مکانی می‌کشند تا دشمن نتواند وارد شود.

 

سه مرتبه مغرب و سه مرتبه بعد از نماز صبح بخوانیم تا در پناه امام زمان (عج)، روزمان را بگذرانیم و شب را صبح کنیم.

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

یا مالِکَ الرِّقابِ   وَ یا هازِمَ الْاَحْزابِ   یا مُفْتِّحَ الْاَبْوابِ   یا مُسَبِّبَ الْاَسْبابِ

سَبِّبْ لَنا سَبَبَاً لا نَسْتَطیعُ لَهُ طَلَباً

بِحَقِّ لا اِلهَ اِلا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّوات اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اَجْمَعینَ

 

به نام خداوند رحمتگر مهربان. اى مالک بندگان، اى شکست دهنده‌ی گروه‌هاى متحد، اى گشاینده‌ی درها، اى سبب‌ساز سبب‌ها، برای ما وسیله‌ای قرار بده که هر چه جست‌و‌جو کنیم نتوانیم آن را بیابیم، به حق لا اله الا اللّه محمّد رسول اللّه درود خدا بر او و بر همه خاندانش قسمت می‌دهم [که مرا پناه بده[

مطرح شده در سخنرانی مورخ 23ر2ر1396، شانزدهم ماه شعبان

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۰۱ ، ۱۱:۲۰
خادمه الزهراء

بفرمایید یک لقمه معنوی نوش کنید: یک لقمه عقل

يكشنبه, ۲۷ شهریور ۱۴۰۱، ۱۰:۴۴ ق.ظ

 

معمولاً در مورد ارزش انسان وقتی سخن به میان می‌آید، ابتدا درباره‌ی میزان عقل و فکر او گفتگو می‌کنند. میزان و ارزش هر انسانی با عقل او سنجیده می‌شود و حتی ارزش اعضای انسان هم در فرهنگ دینی ما با عقل ارزش‌یابی می‌شود. فرموده‌اند: ارزش چشم و گوش و زبان به آن است که مقدمه‌ی تعقل باشد وگرنه حیوانات نیز چشم و گوش دارند.

یکی از دلایل بعثت انبیا را اصلاح تفکر انسان بیان کرده‌اند. فرموده‌اند: یکی از وظایف انبیا، اصلاح بینش، نگرش و تفکر انسان است.

رسول اکرم (ص) در حدیثی بسیار نورانی چنین بیان داشته‌اند: از عقل خود راهنمایی بخواهید تا شما را هدایت کند و از دستور عقل سرپیچی نکنید که سرانجام پشیمان خواهید شد.

و امیرالمؤمنین علی (ع) فرمودند: بینش و درک واقعی، همیشه با دیده میسر نیست زیرا گاهی چشم خطا می‌کند و به صاحبش دروغ می‌گوید اما عقل در اندرز و نصیحت به صاحبش خیانت نمی‌کند و هرگز خلاف واقع نمی‌گوید.

یکی از عمده فواید عقل این است که صاحب خود را از افراط و تفریط باز می‌دارد و در همه‌ی امور، راه میانه را به او نشان می‌دهد که به فرمایش پیامبر خدا (ص): «خیرُ الاُمورِ اوسَطُها»؛ بهترین کارها، کارهای میانه و معتدل است.

حضرت علی (ع) فرمودند: نفس اماره‌ی بشر، بر اساس هوی و تمایلات ناروا، خاطراتی در خود می‌پروراند و عقل مصلحت‌اندیش، مانع اجرای آن خاطرات می‌شود و آدمی را از اِعمال تمنیات نفسانی باز می‌دارد.

متأسفانه به نسبتی که دانش آدمی زیادتر می‌شود توجه خود را به نفس خویش افزون می‌کند و برای میل به سعادت و صلاح، سعی و کوشش خود را به کار نمی‌اندازد.

حکما، عرفا و دانشمندان الهی سه عامل بزرگ را برای مهار کردن غرایز و تعدیل خواهش‌های نفسانی تعیین کرده‌اند که آن سه عامل عبارتند از: تربیت، عقل و علم و هر سه به کمک و یاری هم، غرایز بنیان‌کن انسان را تعدیل می‌کنند.

سخنی بسیار زیبا از امام علی (ع) درباره‌ی افراط و تفریط به ما رسیده است، ایشان می‌فرمایند: قلب آدمی که خلقتی بس عجیب دارد و شگفت‌آور است؛ در این کانون تمایلات عاطفی، مجموعه‌ای از خواهش‌های حکیمانه و تمایلات ضد آنها، گرد آمده است:

  • اگر امیدوار شود، تمنایِ طمع، خوارش می‌کند.
  • و اگر میل به آروز و طمع در ضمیرش جنبش کند، خواهش حرص تباهش می‌نماید.
  • اگر ناامید گردد، اندوه و غم او را می‌کُشد.
  • اگر حالت غضب بر وی دست دهد به شدت خشمگین می‌گردد.
  • اگر خشنود شود، خودداری‌های لازم را فراموش می‌کند.
  • اگر دچار خوف و هراس شود، در جستجوی راه نجات، حیرت زده و مبهوت می‌گردد.
  • اگر در امنیت و گشایش قرار گیرد، غفلت و نادانی آن را از نفس می‌رباید.
  • اگر به معصیتی دچار شود، بی‌تابی رسوایش می‌کند.
  • اگر مالی به دست آورد، توانگری به طغیانش وا می‌دارد.
  • اگر فقر و تهیدستی آزارش دهد، گرفتار بلا می‌شود.
  • اگر گرسنگی بر او فشار آورد، ناتوانی زمین‌گیرش می‌کند.
  • اگر در خوردن زیاده‌روی کند، فشار شکم ناراحتش می‌سازد.

 

پس هر کوتاهی و کُندروی در تمایلات، برای بشر زیان‌آور است و هر تندروی و افراط نیز مایه‌ی فساد و تباهی است. پس همه‌ی احساسات و غرایز بشری وقتی برایش مفید خواهند بود که تعدیل شوند و گفته شده‌است که عقل، دلیل و راهنمای انسان است به جهت تعدیل غرایز. زیرا عقل براساس محاسبه‌ی صحیح، آزادی انسان را محدود می‌کند و راه را از بی‌راه تمیز می‌دهد.

عقل قادر است غرایز آدمی را به راه خیر و صلاح هدایت نماید و خلاصه عقل، راهنمایی است که پیروی از آن مایه‌ی فلاح و رستگاری بشر است. مشکل بزرگی که بر سر راه عقل وجود دارد این است که نیروی فعاله‌ی شهوات و انگیزه‌های غرایز، بسیار قوی و توانا هستند. هنگامی‌که احساسات و تمایلات غریزی به هیجان می‌آیند؛ هنگامی‌که شهوت و غضب با حرص طغیان می‌کند و وجود بشر را طوفانی می کند؛ چراغ عقل ضعیف می‌شود و نیروی مقاومت خود را از دست می‌دهد. در چنین مواقعی، غرایز و شهوات مانند سیلِ بنیان‌کن قدرت را در دست می‌گیرند و آزادانه بر تمام وجود انسان، دیوانه‌وار حکومت می‌کنند و آدمی را به کارهای ناروا وا می‌دارند و هیچ‌گونه توجهی به راهنمایی عقل نمی‌کنند و عقل قادر به جلوگیری آن نیست.

در اینجا یکی دیگر از عوامل تعدیل تمایلات نفسانی و رام کردن غرایز بشری می‌تواند به کمک عقل بشتابد و آن علم و آگاهی است که همانند مشعل فروزانی، راه تاریک زندگی را روشن می‌کند و آدمی را در پیچ و خم‌های انحراف و سقوط محافظت می‌نماید و ضررهای افسارگسیختگی و پیروی از تمایلات را در نفس انسان یادآور می‌شود.

و چه زیبا، رسا و گویا مولای ما فرموده است که جسم، شش حالت دارد:

  • سلامت و مرض،
  • مرگ و زندگی،
  • خواب و بیداری.

 

روح هم این شش حالت را داراست:

  • حیاتش، علم و دانایی؛
  • مرگش، جهل و نادانی؛
  • مرضش، شک و تردید است؛
  • سلامتش، اطمینان و یقین؛
  • خوابش، غفلت و بی‌توجهی است؛
  • بیداریش، توجه و آگاهی.

 

پروردگارا، به حق محمد و آل طاهرین ایشان، ما را آگاهی ده و از نور هدایت خود، فروغی بخش؛ و ما را از خودبیگانگی برهان. صلوات

ارائه شده توسط استاد، انتشار به تاریخ 25ر2ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۰۱ ، ۱۰:۴۴
خادمه الزهراء

بفرمایید یک لقمه معنوی نوش کنید: یک لقمه نعمت

يكشنبه, ۲۷ شهریور ۱۴۰۱، ۱۰:۲۱ ق.ظ

برای اینکه کسی را به شدت دوست داشته باشیم و شدیداً به او علاقمند شویم باید سه چیز را در وجود او جستجو کنیم، اگر هر سه در او جمع بود، سبب جلب محبت به سوی او می‌شود.

  • اول، جمال و کمال او
  • دوم، خلق و خوی او
  • و سوم، اعمال و کارهای خیر او

اکنون بیایید با تفکر در این سه مورد، محبوب واقعی را پیدا کنیم و به او دل ببندیم و آنی از یادش غافل نشویم.

 

1- بیایید تفکر کنیم و تأمل نماییم در حُسن و جمال اسماء حسنی و صفات و امثال عُلیا خداوند که هر صاحب دلی را واله و شیدا می‌کند. وقتی در دعا او را این‌گونه می‌خوانیم:

«یا عِمادَ مَنْ لا عِمادَ لَهُ»؛ ای تکیه‌گاه کسی که در تمام عالم تکیه‌گاهی ندارد.

«یا ذُخْرَ مَنْ لا ذُخْرَ لَهُ»؛ ای پس‌انداز و ذخیره‌ی کسی که هیچ پس‌انداز و ذخیره‌ای ندارد.

و یا وقتی در دعای مشلول صمیمانه او را به این لغت می‌خوانیم: «ای همسایه‌ی دیوار به دیوار من»، حس قشنگی پیدا می‌کنیم که قابل وصف نیست.

 

می‌نویسند: کسی از آیت الله نجابت پرسید: حالتان چطور است؟ گفت: آنقدر خوبم که بر سبیل شاه نقاره می‌زنم! مرد تعجب کرد که چرا؟! آقا که چیزی ندارد! آقا فرمودند: زیرا او را دارم! با او آنقدر شاد هستم که بر سبیل شاه نقاره می‌زنم.

 

2- و دقت کنیم در صنع و فعل الهی. با یک نگاه سطحی فقط به اطراف خودمان و نه به همه‌ی هستی.

مثلاً اگر در منزل آکواریوم دارید، ده دقیقه مقابلش بنشینید و به رنگ و پوست و حرکت ماهیان داخل آن به دقت نگاه کنید؛ نگاه به عبرت. یا اگر آکواریوم ندارید به گل داخل یک گلدان لحظاتی با دقت نگاه کنید، ببینید وقتی خداوند قلم به دست می‌گیرد، بر بوم هستی چه نقش‌ها که نمی‌آفریند؟!

 

امام صادق (ع) می‌فرمایند: صاحبان خردهای ناب کسانی هستند که اندیشه‌ی خویش را به کار انداختند تا از آن تفکر، محبت الهی را به ارث بردند.

 

3- احسان و نیکی به شخص، سبب پدید آمدن محبتِ احسان کننده در آن شخص می‌شود.

رسول اکرم (ص) فرمودند: دلها بر محبت کسی که به آنها خوبی کند، سرشته شده‌اند. رسول خدا (ص) فرمودند: بر شخصِ خردمند لازم است که زمان‌هایی را برای اموری اختصاص دهد... و زمانی را به آنچه که خداوند نسبت به او کرده است بیندیشد.

و قرآن می‌فرماید: الطاف و نعمت‌های الهی را یاد کنید تا شاید رستگار شوید.

و حضرت علی(ع) می‌فرمایند: اندیشیدن در الطاف الهی چه نیکو عبادتی است.

در احادیث فراوانی آمده است که خداوند به حضرت موسی (ع) فرمود: مرا نزد خلق محبوب گردان. آن حضرت پرسیدند: چگونه؟ خداوند فرمود: نعمت و الطاف مرا به ایشان یادآور شو به نحوی که جز خیر و نیکی از من یاد نداشته باشند.

و به داود نبی (ع) امر کرد: الطاف و نعمت‌های مرا برای بندگانم بیان کن که در این صورت مرا دوست خواهند داشت.

 

به راستی، عزیزان یک لحظه بیندیشیم و منصفانه قضاوت کنیم اگر بشری یک میلیاردم این خوبی‌ها را در حق ما به‌جا آورد، چه احساسی نسبت به او پیدا خواهیم کرد؟ و چگونه با تمام وجود دوستدارش خواهیم شد؟ و اگر با بصیرت به نعم الهی توجه کنیم چگونه دوستدار او خواهیم بود؟ و چگونه دل به او خواهیم سپرد؟

 

دین و دل به یک دیدن، باختیم و خرسندیم               در قمار عشق ای جان، کی بود پشیمانی

 

 

به راستی که این همه لطف و مهربانی و حسن جمال، انسان را واله و شیدا خواهد کرد و چنانچه بنابر نظر برخی اهل لغت، واژه‌ی "اله" را در اصل "وِلاه" و معنی آن را واله کننده بدانیم؛ با تمام وجود اعتراف خواهیم کرد که واله کننده‌ای جز "الله" وجود ندارد و تنها اوست که با این همه حُسن و جمال انسان را به تمامه، واله و شیدای خود می‌سازد.

چه بسا یکی از معانی "لا اله الا الله" که پیامبر اکرم (ص) قائل شدن به آن را شرط رستگاری اعلام نموده‌اند، همین باشد!

پس چرا تمامی انسان‌ها که فطرتاً محبّ خداوند و طالب و تشنه و بی‌قرار وصال اویند، این بی‌قراری را چندان آشکار نمی‌کنند و در زندگی روزانه‌شان آنچنان که باید نمود ندارد؟

 

می‌توان گفت: انسان‌ها درخودآگاهشان به سه گروه تقسیم می‌شوند؛ و می‌شود آنها را به کسانی تشبیه کرد که در ناخودآگاه خود، عاشق زیباروی ماه‌پیکری هستند که در وسط تالار آیینه‌ای ایستاده و جلوه‌های حُسن و جمال او در آینه‌های گرداگرد تالار منعکس شده است.

اکثر عاشقان در حالی‌که در خودآگاهشان، معشوق را نمی‌شناسند و تنها التهاب و عطش عشقی مرموز را در خود احساس می‌کنند، رو به آینه در تالار ایستاده‌اند و هر یک از جلوه‌ی حسن و جمال را که در آینه می‌بینند، گمان می‌کنند او همان معشوق است اما پس از تلاش بسیار که برای دستیابی به او می‌کنند تازه متوجه می‌شوند که این، عکس و جلوه‌ی معشوق است؛ و این ماجرا ادامه پیدا می‌کند تا آخر عمر و عاشق، ناکام از بین می‌رود.

 

آن سه گروه که گفتیم اینگونه تقسیم بندی می‌شوند:

گروه اول: به قول قرآن همچون تشنه‌کامی هستند در دشت وسیع و تفتیده‌ای که سراب را آب می‌پندارند و به امید رفع تشنگی خود، عزم آن می‌کنند اما هنگامی‌که پس از زحمت زیاد و رنج و مشقت فراوان به آن می‌رسند، آبی در میان نمی‌بینند. آنگاه سرابی دیگر آنها را می‌فریبد و در پی خود می‌کشد و به همین شکل از سرابی به سرابی دیگر رو می‌آورند اما سراب، سیراب نمی‌کند در نتیجه از عطش هلاک می‌شوند.

این‌ها دنیا پرستانی هستند که جلوه‌ی غنای خدا را در آینه‌های پول و ثروت، جلوه‌ی قدرت خدا را در آینه‌های پُست و مقام، جلوه‌های جمال خدا را در آینه‌های زیبایی زیبارویان دیده‌اند و عمری به دنبال این نگرش اشتباه خود می‌دوند و خسته می‌میرند.

 

گروه دوم: عاشقانی که در تالارهای آینه، پی برده‌اند که آنچه می‌بینند، جلوه و عکس‌هایی از معشوقان است و خودِ معشوق نیست. اینان با همان جلوه‌ها با معشوق خویش ارتباط برقرار کرده‌اند، اینان مخلوقات الهی را آینه‌ی جلوه‌های خدا و آیات الهی می‌دانند.

این همه عکس می و نقش نگارین که نمود               یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد

این گروه در همه چیز خدا را می‌بینند.

حضرت علی (ع) فرمودند: چیزی ندیدم مگر آنکه پیش از آن، پس از آن، همراه آن و درون آن، خدا را دیدم.

 

گروه سوم: عاشقان حاضر در تالار، اندک برجستگانی هستند که به دیدارِ جلوه‌ی یار در آینه‌ها راضی نشده و بسنده نکرده‌اند و لذا روی از آینه‌ها برگردانده و به جمال خودِ محبوب که میان تالار ایستاده است، نظر انداخته و مستقیم و بی‌واسطه با خودِ محبوب، نرد عشق می‌بازند.

اینان همان عارفان بالله هستند که روی از هر چیزی برگردانده و مصداق این کلام ابراهیمی هستند: «إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِیفًا»؛ من خالصانه و موحّدانه روی به جانب کسی کردم که آسمان‌ها و زمین را آفرید.

آری، به خدا قسم همه‌ی خلق به منزله‌ی طفل شیرخواری هستند که از آغوش مادر بیرون کشیده شده و بی‌تابی و بی‌قراری می‌کنند که تنها راه آرامش یافتن او بازگشت به آغوش مادر است.

یا به تعبیر دیگر، انسان همچون نی‌ای است که از نیستان هستی مطلق بریده شده‌است و بی‌قرار و طالب بازگشت به مبدأ و اصل خویش، و رنجور و شاکی از این فراق و جدایی است.

بشنو از نی چون حکایت می‌کند                    از جدایی‌ها شکایت می‌کند

کز نیستان تا مرا ببریده‌اند                           از نفیرم مرد و زن نالیده‌اند

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق                  تا بگویم شرح درد اشتیاق

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش              بازجوید روزگار وصل خویش

 

«یا خَیرَ حَبیبٍ وَ مَحبوب»

صلوات

ارائه شده توسط استاد، انتشار به تاریخ 24ر2ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۰۱ ، ۱۰:۲۱
خادمه الزهراء

بفرمایید یک لقمه معنوی نوش کنید: یک لقمه حسرت

يكشنبه, ۲۷ شهریور ۱۴۰۱، ۰۹:۴۷ ق.ظ

سلام بر امام زمان (عج)، اسم اعظم تکوینی خداوند

سلام بر امام زمان (عج)، آیینه‌ی تجلیات خداوند

سلام بر امام زمان (عج)، خلیفه و جانشین خداوند

سلام بر امام زمان (عج)، باب الله

سلام بر امام زمان (عج)، واسطه‌ی میان خدا و خلق

سلام بر امام زمان (عج)، پدر شفیق همه‌ی انسانها

سلام بر امام زمان (عج)، کاروان‌سالار غافله‌ی عشاق

سلام بر امام زمان (عج)، انسان کامل

سلام بر امام زمان (عج)، معلم و مکمّل مؤمنین

سلام بر امام زمان (عج)، یادگار انبیای اولوالعزم

سلام بر امام زمان (عج)، مصلح جهان و منجی بشریت.

یک دهان خواهم به پهنای فلک                   تا بگویم مدح آن والا ملک

هر چه گویم عشق را شرح و بیان                 چون به عشق آیم خجل باشم از آن

 

نیمه‌ی شعبان گذشت. آنانکه دعوت‌نامه‌ی شرکت در ضیافت الهی را دریافت کردند طُوبی لَهُم.

آنانکه نامه‌ی برات گرفتند طُوبی لَهُم.

آنانکه آمرزیده شدند طُوبی لَهُم.

آنانکه خیر و سعادت از خداوند طلب کردند و برایشان مستجاب شد طُوبی لَهُم.

آنانکه به توفیق الهی کسب معرفت به امام زمانشان کردند طُوبی لَهُم.؛ که این معرفت یعنی معرفت به سوی خدای بزرگ و این معرفت یعنی وسیله‌ی قرب به خداوند.

و آنانکه مقربان درگاه الهی هستند طُوبی لَهُم.

(معنی طوبی لهم: خوشا بر احوال آنها-ادمین)

 

 

رسول گرامی اسلام (ص) فرمودند: کسی که بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است. یعنی بدون اعتقاد، یعنی جاهلیت مطلق، یعنی نفاق و دورویی، یعنی حیرت و سرگردانی. و خوب می‌دانیم پس از نعمت توحید و اقرار به نبوت خاتم الانبیا (ص)، نعمتی بالاتر از معرفت امام زمان (عج) نیست.

 

اما کسب معرفت راههای مختلف دارد. یکی راههای معمولی و طولانی، دیگری هم راه کوتاه، سریع و میانبر اما دقیق و تؤام با جهاد و هجرت، که پویندگان واقعی راه خداوند هستند.

امام علی(ع) خطبه‌ای دارند (۲۲۰ نهج البلاغه) که درباره‌ی اینگونه بندگان ویژه می‌فرمایند:

«عقلش را زنده کرد و نفس خویش را کشت تا آنجا که جسمش لاغر و خشونت اخلاقش به نرمی گرایید. برقی پر نور برای او درخشید و راه را برای او روشن کرد و به راه راست او را کشاند و از دری به در دیگر برد تا به در سلامت و سرای جاودانه رساند که دو پای او در قرارگاه امن با آرامشِ تن استوار شد. این، پاداش آن بود که دل را درست به کار گرفت و پروردگار خویش را راضی کرد.»

به‌راستی آنان‌که این بیان حضرت را نصب‌العین خود قرار دادند گویا دست در دست مولی امیرالمؤمنین (ع) گذاشتند و حضرت آنان را برد به آنجا که خود رفته است.

 

یکی از بزرگواران، آیت‌الله‌العظمی آقا نجفی بودند که سلوکی ولایی داشته‌اند. ایشان واقعاً عقل را زنده کرد و نفس را کشت، در عوض در سراپرده‌ی امیرالمؤمنین (ع) متنعم به نِعم معنوی شد به طوری‌که مانند انبیای بنی اسرائیل صاحب مائده‌ی آسمانی شد.

در یکی از روزهایی که مرحوم آقا نجفی و برادرش مشغول ریاضت شرعی بودند، در وقت افطار جمعی از اهل علم و نزدیکان وارد شدند و جز دو قرص نان چیزی حاضر نبود. پس از نماز عشا مرحوم آقا نجفی در سجده ذکر کلیم الله را می خواندند: «رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ»

چون سر از سجده بر می‌دارد چند مجمع طعام به رسم هدیه به او می‌رسد که دقیقاً به تعداد حاضران بوده است.

 

و در زمانی دیگر، حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) او را مهمان به برخی از علوم و مسایل علمی می‌فرمایند و در این جهت دستگیری بزرگی از او می‌کنند. ایشان فرمودند: زمانی مشکلات مالی شدید داشتم. به مدت دو روز کاملا گرسنه ماندم. در یکی از شب‌ها به حرم مشرف شدم و در کنار قبر مقدس اردبیلی (ره) به درگاه امام علی (ع) پناه آوردم و درخواست حل مشکل کردم. پس به ناگاه در حال استغاثه، مردی جلیل القدر نزدیکم آمد، مقداری آب به من دادند که بوی مشک از آن به مشام می‌رسید، نوشیدم، آن را شیرین‌تر از عسل یافتم و عجیب‌تر آنکه پس از خوردن این مایع برخی از علوم و مسایل علمی برایم مکشوف و آشکار شد.

 

و در نهایت مولی علی (ع) دست ایشان را به دست فرزند برومندش امام زمان (عج) گذاشت و کار را برایش تمام کرد. گفت: وقتی در مسجد سهله با دو تن از اهل سیر و سلوک مشغول عبادات بودیم، شخصی را دیدم که چون نیک نظر کردم، غایب بود و چون غرق در ذکر می‌شدم، دوباره مرئی می‌شد درحالی‌که به ذکرم گوش می‌داد.

وقت سحر دیدم کنج مسجد سهله مشغول ذکر "لا اله الا الله" بود. چون کلمه‌ی "الا الله" را می‌فرمود، نوری مخصوص از محل، ظهور می‌یافت. نزدیک رفتم، سؤالاتی کردم و بهترین جوابها را شنیدم اما او را نشناختم.

چون کمی از او غافل شدم، دیگر او را ندیدم. در آن هنگام یکی از کسانی که در حجره‌ای از مسجد، مدتها به عبادت می‌پرداخت بیرون آمد و کراراً صدا می‌زد: "یا صاحب الزمان" و از مسجد بیرون رفت، دیگر هرگز او را هم ندیدم به گمانم واصل شد به رجال الغیب!

 

شنیدن این حکایات، شیرین و جذاب است و به ما این نکته را گوشزد می‌کند که این راه بسته نیست، همیشه رهرو می‌طلبد و به روی رهروان خالص باز است. اما شرایط لازم دارد: عقلی زنده، نفسی مرده و دلی با یک دلبر.

غیر از خدا هر چه که باشد و هر کس که باشد، به منزله‌ی نعلین به پای موسی (ع) است که باید برای ورود به وادی مقدس، نعلین را به کناری بگذارد.

وقتی ندا آمد: یا موسی! نعلین از پای درآور، یعنی قطع تعلقات قلبی از همه چیز.

موسی (ع) آن شب نگران اهل و عیال خود بود. ندا آمد: همه‌ی اندیشه و افکارِ غیر را کنار بگذار.

و رسول اکرم (ص) وقتی به معراج رفتند، همان امر آمد (فَاخْلَعْ نَعلَیکَ) اما اینجا تفاوت داشت به معنی عدم قطع علایق و محبتی که به اهل بیت خودش داشت چرا که محبت آنها همانند محبت خداوند است.

منظور من از این مطالب، طرح یک سؤال است و آن، اینکه ما چگونه طی طریق می‌کنیم؟! ما چه وقت قصد داریم دل را یک‌دله کنیم؟! ما چه وقت باید عقل را زنده و نفس را بمیرانیم؟!

ای که نفست پست گشته از هوا                   رو طهارت کن به دریای فنا

بگذر از گرداب حبل ماسوی                        تا شوی غرقاب عرفان و صفا

خلوتی کن کاندران امیدهاست                      صفوتی کن که در آن اسرارهاست

پس به سوی قبله اسرار شو                         بر مصلای ره توحید رو

با خلوص قلب رو به سجده‌گاه                     تا نگردد حال تو چو من تباه

چیست دنیا سمه‌ی افسانه‌ای                       با دوصد لعنت در گرمابه‌ای

این سگ نفست تو را محجور کرد                 یعنی از قرب خدایت دور کرد

این شریر بوالهوس را دور کن                      قلب خود را از محبت طور کن

این محبت سیر مردان خداست                     زین سبب بر دیگران ماتم سراست

صلوات

ارائه شده توسط استاد، انتشار به تاریخ 23ر2ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۰۱ ، ۰۹:۴۷
خادمه الزهراء