بفرمایید یک لقمه معنوی نوش کنید: انسانیت
انسان، زیباترین کلمه که وقتی خداوند اراده کرد که کشف شود و پرستش گردد، دست به خلقت او زد. کلمه ای با سه دندانه که هر کدام مفهومی عرفانی و زیبا دارند.
به راستی برای انسان شدن، باید در کدام مرکز و مکتب تحصیل کرد؟ نزد کدام استاد باید زانوی ادب بر زمین زد و آموخت؟ برای آموختن علم دین به حوزه باید رفت؛ برای علوم مهندسی، پزشکی، و علوم روز، به دانشگاه باید رفت؛ حتی برای آموختن رانندگی هم آموزشگاه خاص وجود دارد.
اما برای آموختن انسانیت، کدام کلاس باید رفت؟ می دانیم اگر حوزه برویم، دانشگاه برویم آن هم بزرگترین دانشگاههای دنیا، به زودی نمی توانیم انسان شویم و نمی توانیم راه انسان شدن را پیدا کنیم بلکه اینها خود، حجابی می شوند بر روی حجابهای دیگرِ ما.
اما از آنجا که خدا، انسان شدن را دوست دارد، همهی نظام عالم را، محلِ انسان شدن برای ما قرار داده است. زمین کشاورزی، مکتب انسان شدن برای کشاورز است؛ حوزه، محل انسان شدنِ طلبه؛ کارگاه مکانیکی، محل انسان شدن مکانیک؛ و باغ، محل انسان شدن باغبان؛ و کلاس درس، محل انسان شدن شاگرد است؛ و معلم، خداوند؛ برنامه را طوری تنظیم کرده است که هر کس، مسیر زندگیش روشن شده است، به هر کس ذوقی داده و آن را محل تربیت شدن و انسان شدنِ او قرار داده است.
به خداوند قسم، در زمین کشاورزی، آنقدر اسرار قرار داده است که اگر آقای کشاورز کلِ عمر خود را بگذارد و بخواهد حقیقتِ موجود را، در شغل و زمین کشاورزی خود پیدا کند، باز نمی تواند به تمامِ اسرار برسد.
مرحوم علامه طباطبایی می فرمودند: روزی از خیابان عبور می کردم، بنّایی را در حال چیدن بنایِ ساختمان دیدم، ناگهان بنّا پایش لغزید و داشت از بالا به پایین می افتاد؛ در همان حال، کارگر او که پایین ساختمان بود نگاهی به بنّا کرد و گفت: نیفت! مشاهده کردم که بنّا از همان بالا، آرام پایین آمد.
جناب علامه می فرمایند: به دنبال کارگر به راه افتادم تا ببینم کیست که خود را به کارگری مشغول کرده است؟! بعد فهمیدم، آن فرد کسی است که هر روز به محضر مقدس امام زمان(عج) مشرف می شود.
آری! کنار تلّی از آجر و ماسه می شود انسان شد، آنقدر انسان شد که با کاملترین انسانِ روی زمین، رابطهی روزانه داشت.
مگر سپاهیان ابی عبدالله الحسین (ع) همگی دانشگاه رفته، یا تحصیل کرده بودند؟! بسیاری از دانشمندان آن زمان، حضرت را یاری نکردند و تنهایش گذاشتند.
هر کس می خواهد در مسیرِ آدم شدن، قرار بگیرد باید به پنج اصل توجه داشته باشد، آن هم توجهِ کامل:
اول: گرسنگی: غذا خوردنِ زیاد، دل را سیاه و تیره می سازد و انسانیت، با دلِ تیره، سازگاری ندارد. فرمودهاند: الهی آزمودم تا شکم دایر است؛ دل، بایر است.
گرسنگی، درون را بیدار میکند، آنقدر که چه بسا، از ملکوت عالم، برای انسان غذا بیاورند و همین که دیدند شکم او پر است، بر می گردانند.
مریم (س) به وقت گرسنگی، مائده از آسمان دریافت می کرد و فاطمه زهرا (س) وقتی از گرسنگی، خودش و کودکانش به لرزه افتادند، طَبَق بهشتی نازل شد.
دوم: سکوت: آنقدر که گاهی، برخی گمان کنند، لال هستیم. نَفسِ حرف زدن، جزیی از رحمت رحمانیّه و خاصهی خداوند می باشد؛ ولیکن سخنِ بیهوده گفتن، زبان را نجس می کند؛ خیلی ها، نجاست را در چند چیزِ خاص می دانند در حالیکه، گزاف و بیهوده حرف زدن نیز، دهان را نجس میکند؛ و دهانِ نجس، قابلیت قرائت قرآن را از دست می دهد.
در روایات داریم: با کسی که بد زبان است رفیق نشوید؛ زیرا دوستان بد دهان، انسان را بد بار می آورند.
آری حرف زدن، رحمتِ رحمانیه خداست و سکوت، رحمت رحیمیه خدا؛ امیدوارم که هر دو را داشته باشیم.
سوم: بیداری سحر: استاد حسن زاده آملی فرمودهاند که «الهی، آنکه سحر ندارد از خود خبر ندارد»؛ آری، بی سحران، بی خبرانند هم از خود، هم از نظام هستی، و هم از خدای عالم.
سحرگاهی که می آید نسیم کوی دلدارت تو را باید که بر کویش بود هر دم نشیمنها
چهارم: خلوت: اویس قرنی نشسته بود و سر در تفکر فرو برده بود، کسی آمد و گفت: اویس! دیدم تنهایی؛ به نزدت آمدم، اویس گفت: تنها نبودم تو آمدی تنها شدم!
ابو سعید می گوید، در ابتدا استاد گفت: ای پسر! خواهی که با خدا خلوت کنی؟ گفتم: خواهم. گفت: خواهی در خلوت با او سخن بگویی؟ گفتم: خواهم. گفت: پس هر وقت در خلوت با او شدی بگو:
بی تو جانا قرار نتوانم کرد احسان تو را شمار نتوانم کرد
گر بر تن من زبان شود هر مویی یک شکر تو از هزار نتوانم کرد
من هم مداوم گفتم تا به برکات او، راه سخن گفتن و توفیقِ خلوت کردن با او نصیبم شد.
پنجم: ذکر مداوم: حیف است که سنگ و درخت و حیوان، ذکر خدا بگویند و انسان، خاموش باشد.
یکی از بزرگان می فرماید: در شب عاشورایی که اهل منزل کنار حوض آب، مشغول شستن ظروف بودند و من کنار حیاط قدم می زدم؛ وقتی شیر آب را باز کردند، ناگهان دیدم که آب به حرف زدن درآمدهاست و می گوید: «من به کربلا رفتم و سعی کردم خودم را به حسین (ع) برسانم، اما خدا لعنت کند کسانی را که مانع رسیدن من، به حسین (ع) شدند». از همسرم پرسیدم آیا صدای حرف زدن آب را می شنوی؟! گفت: خیر!
مرحوم علامه طباطبایی فرمودند: روزی در باغ بودم و ناگهان متوجه شدم تمام کلاغهای روی درخت، یکپارچه «الله، الله» می گویند؛ حیف نیست من و شما عقب بمانیم؟!
ذکر باید مداوم باشد تا تأثیر خود را بگذارد، مخصوصاً حداقل شش ماه صبح ۶۶ مرتبه «یا الله»
لقمهی عملی:
زندگی در این دنیا، دلِ بزرگ میخواهد، دلی میخواهد تا خیلی چیزها را نبینی؛ خیلی چیزها را نشنوی؛ و از خیلی چیزها بگذری؛ و باز هم از زندگی لذت ببری.
نوش جانتان.
التماس دعا ی خیر - الّلهم عجّل لِولیک الفرج
منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور باد.