بفرمایید یک لقمه معنوی نوش کنید: یک لقمه انتظار ظهور
ایام به سرعت سپری میشود و عطر و بوی ماه مبارک و ضیافت الهی به مشام میرسد. عطر ماه رمضان چه رایحهای دارد؟ آیا چون ماه نزول قرآن است، رایحهی گل محمدی دارد؟ یا چون شب قدر در این ماه قرار گرفته و شب قدر، سخن از قدر ناشناختهی حضرت فاطمه (س) دارد، رایحهی یاس فاطمی از این ماه ساطع میشود و به مشام میرسد؟
به نظر میرسد که چون ماه رمضان همسایهی ماه شعبان است و در نیمهی این ماه، گل نرجس که همان نرگس میباشد قدم به عرصهی عالم خاکی میگذارد؛ رایحه و عطر این گل بیخار که در سرما و یخبندان زمستان جلوه و ظهور میکند؛ عطر وجودش را در این ماه به مشام مشتاقان میرساند.
باید بگوییم که ماه شعبان و رمضان هر دو پر است از رایحهی عطر وجود مهدی (عج) که همان گل نرگس هستند.
به قول شاعر، آب زنید راه را، مژده دهید باغ را چون که نگار میرسد
اما در طلیعهی تولد نگار، چه باید کرد؟ چه باید گفت؟ چه باید شنید؟ با خود فکر کردم که بیایم و حسابی سرانگشتی کنم که از نیمهی شعبان سال گذشته تا امسال که در آستانهاش قرار دارم، چند گام هر چند کوچک به سوی امامی که انتظار ظهورش را میکشم، برداشتهام؟
- چقدر جلب رضایتش برایم مهم بودهاست؟
- چقدر توجه دیگران را به سویش جلب کردهام؟
- چقدر در جهت تبلیغش مال خرج کردهام؟
- چقدر از او حرف زدهام؟
- چقدر در مقابل منکرین از او دفاع کردهام؟
- چقدر خود را برای ظهورش آماده کردهام؟
- چقدر به تکالیف زمان غیبت عمل کردهام؟
- چقدر زمینه ساز ظهورش بودهام؟
- چقدر حسرت ندیدنش را خوردهام؟
- چقدر به محبان و شیعیانش محبت کردهام؟
- چقدر یتیمانش را سرپرستی کردهام؟
- چقدر در جلب نظرش کوشیدهام؟
و صدها چقدر دیگر که جواب هر کدام از آنها یک کلمه است: شرمندهام!
لابد اکنون فکر میکنیم آویزان کردنِ چند رشته لامپ و چند پرچم، دست زدن و مولودی خواندن، قدری شربت و شیرینی پخشکردن، شب و روزی را به جشن و سرور گذراندن، به یکدیگر تبریک گفتن، کافی است و تمام! درحالیکه اینها هیچ کدام اصل نیستند و در حاشیه و فرع موضوع قرار دارند. (نه اینکه مهم و خوب نباشند، فرع هستند.-ادمین)
مهدی (عج) به تنهایی یک مکتب است و مکتبی که از آدم تا خاتم و تمام انبیا در آن استادی کردهاند و همهی اوصیای الهی تلاش کردهاند تا مردم را جذب این مکتب کنند. در این مکتب، چند واحد درسی حتماً باید گذرانده شود و نمرهی قبولی باید در کارنامه ثبت شود در غیر این صورت فرعیّات، انسان را به جایی نمیرساند. واحدهای: مهدی شناسی، مهدی محبی، مهدی باوری، مهدی یاوری، مهدی ولایی.
در مکتب مهدوی، مهدی شناسی اولین گام در مسیر هدایت، تربیت و سلوک مهدوی است.
در مکتب مهدوی، معرفت و محبت مهدی (عج) باعث بصیرت مهدوی میشود.
در مکتب مهدوی، مهدی ولایی اوج شکوفایی استعدادهای انسانی است.
اما مقدمه برای همهی اینها پس از ایمان و اعتقاد به حضرت ایشان، حالت شوق داشتن است. شوق عبارت است از اینکه فرض کنید انسان، محبوبی دارد و پیوسته در این اندیشه و فکر است که چه موقع میتواند خود را به محبوب خود برساند. از راهی او را حاضر میبیند و از راهی غایبش میداند مانند آنکه میان انسان و محبوبش، حجاب و پردهای میباشد که چون پرده عقب رود او را میبیند اما نه همهی او را؛ و گاهی که پرده حائل است جدّیت میکند که بلکه بتواند حجاب را از پیش رو بردارد و دوباره او را ملاقات نماید، این حالت را حالتِ شوق میدانند چه در قرب باشد و چه در بُعد.
باید بدانیم که این پردهها از ناحیهی ماست نه از جانب محبوب. او پرده و حجابی ندارد، او عیان است و آشکار، همانند خورشید در میان آسمان.
جناب حافظ زیبا گفتهاند: جمال یار ندارد حجاب و پرده ولی غبار رَه بنشان تا نظر توانی کرد.
و در جای دیگر فرموده: میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز.
شوق و درد، نتیجه و حاصل معرفت است. آنانکه نه درد دوری و بُعد دارند و نه شوق و اشتیاق درک، معرفتی ندارند که بیدردی بیدرکی است. شوق از علائم حتمی محبت است اگر محبتی نباشد هرگز شوقی هم وجود نخواهد داشت. اکنون ببینید ما نسبت به آن حضرت محبت داریم؟ که البته داریم و می دانیم که محبت هم نشانههایی دارد:
یکی از مراحل محبت، مرحلهی اثبات است یعنی ببینیم علائم محبت ما نسبت به محبوب چیست؟ و حتماً باید پیجوی این علائم باشیم زیرا همیشه میان ادعای چیزی و حقیقت آن، فاصله بسیار است و این مطلب گاهی بر مدعی پوشیده میماند تا وقت امتحان و آزمایش که مشخص میشود صادق است یا کاذب؟!
حکایت کردهاند: شخصی در بغداد زندگی میکرد، روزی در خانه تنها نشسته بود، صدایی شنید که به او میگفت: تو بخیلی! او گفت: خیر، من آدم سخاوتمندی هستم، در تمام عمر خود هم سَخی بودهام. دوباره همان صدا آمد و همان سخن تکرار شد و مرد همان پاسخ را داد، تا چندین مرتبه این موضوع تکرار شد. مرد میگوید: با خود عهد کردم برای اینکه ثابت کنم بخیل نیستم، امروز هرچه درآمد داشتم در راه خداوند بدهم. طولی نکشید درب منزلم به صدا درآمد، رفتم و مشاهده کردم مردی کیسهای به دستم داد و گفت: خلیفه پنجاه سکهی طلا برای تو فرستادهاست هر طور که میخواهی استفاده کن. گرفتم اما با خود فکر کردم که من عهد بستهام که درآمد امروز خود را انفاق کنم، اکنون این همه سکه را چگونه انفاق کنم؟
پول را برداشتم بیرون از خانه رفتم دیدم کوری نشسته و مرد سلمانی مشغول اصلاح سر اوست، گفتم: بهتر است همهی اشرفیها را به او بدهم، جلو رفتم و کیسه را در دستش گذاشتم سپس گفتم: اینها برای توست، گفت: به مرد سلمانی بده. با خود گفتم: او نمیداند که چه مقدار هستند و گمان میکند یک سکه است! گفتم: ای مرد در این کیسه پنجاه سکه است، آنها را بگیر و خرج زندگیت کن. مرد کور گفت: نگفتم که تو بخیلی! وقتی این را شنیدم کیسه را به مرد سلمانی دادم، او گفت: نمیخواهم زیرا قصد کردهام سر این مرد را برای رضای خداوند اصلاح کنم، برای کار خدایی مزد از بنده نمیگیرم! من کیسه را برداشتم و در دجله انداختم و گفتم: حقا کسی که تو را عزیز شمرد ذلیل است!
مقصود از این حکایت آن است که ممکن است عمری بگذرد و انسان گمان کند که به امام زمانش محبت دارد و ایشان عزیزترین محبوب نزد اوست اما وقتیکه امتحان پیش میآید چیز دیگری معلوم شود که در این مدت، فقط دلش را به حرفهای محبتی خوش کردهاست! این مرحله از محبت را «مرحلهی اثبات» مینامند.
استاد بزرگوار ما مرحوم خانم مالک (ره) میگفت: محبت علائمی دارد که به منزلهی میوههای درخت محبت است و همانطور که میوهی درخت، دلیل است بر وجود درخت، محبت هم آثاری دارد که نشان از وجود محبت دارند.
یکی از ثمرات و علائم محبت این است که محب مشغول باشد به یاد دوستش مداوم. یعنی با زبان او را یاد کند و قلبش را مداوم به یاد او مشغول بدارد تا جایی که در خانهی دلش جز محبوب چیزی نباشد.
شخصی فرزند جوانش را از دست داده بود، مداوم این کلمات را با خود تکرار میکرد: «گویا قلب من قبر اوست و او در آنجا سرّی از اسرار من است». اگر کار محبت به اینجا رسید در مرحلهی محبت، آن وقت محبّی صادق است.
آری، ذکر محبوب لذیذ است. همانطور که دیدار او هم لذتبخش است، شنیدن سخنان او هم لذتبخش است. لذا شخص محب نمیتواند بگذرد از ذکر محبوبش و بلکه نمیتواند بگذرد از ذکر محبوبِ محبوبش و آنچه که از متعلقاتِ محبوبش میباشد.
بیایید تا چند روز باقیمانده را پِیجوی علائم محبت به حضرت صاحب (عج) در خود باشیم شاید تلنگری باشد به خود!
توسلی به حضرت صاحب (عج):
پس از نافلهی مغرب ۱۰۰ مرتبه صلوات بر محمد و آل محمد (ص) بفرست سپس ۷۰ مرتبه بگو:
یا اَللهُ یا مُحَمدُ یا عَلیُ یا فاطِمةُ یا حَسنُ یا حُسینُ یا صاحِبَ الزَّمانِ، أدرِکنی یا صاحِبَ الزَّمانِ
پس ۱۰۰ مرتبهی دیگر صلوات بفرست آنگاه حاجت خود را طلب کن. این دعا برای برطرف شدن مشکلات و سختیهای مهم تجربه شده است.
صلوات
ارائه شده توسط استاد، انتشار به تاریخ 19ر2ر1396
التماس دعا ی خیر - الّلهم عجّل لِولیک الفرج
منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور باد.