در حدیـقه‌ی سـبـز دعـا

دعاها، مناجاتها، سخنرانی‌ها و مطالب ارزشمندی که از استـادمان مرحومه حاجیه خانم اکبری (ح.عاشوری) به یادگار مانده است در این دفتر، ثبت و ضبط می‌شود ان‌شاءالله. این وبلاگ در دست تکمیل و به روزرسانی است.

در حدیـقه‌ی سـبـز دعـا

دعاها، مناجاتها، سخنرانی‌ها و مطالب ارزشمندی که از استـادمان مرحومه حاجیه خانم اکبری (ح.عاشوری) به یادگار مانده است در این دفتر، ثبت و ضبط می‌شود ان‌شاءالله. این وبلاگ در دست تکمیل و به روزرسانی است.

در حدیـقه‌ی سـبـز دعـا

استاد ارجمند، مرحومه حاجیه خانم اکبری (ح.عاشوری) از بزرگترین مبلغان و سخنرانان مذهبی تهران و کرج بودند که در دی ماه 1400 به سوی معبود خود شتافتند.
مجموعه‌ای از سخنرانی‌ها، دعاها و زیاراتی که ایشان معرفی کرده‌اند در کانال تلگرامی اطلاع رسانی این بانوی مکرمه موجود است.
برآن شدیم تا با انتقال و ثبت و ضبط این مطالب در وبلاگ، امکان دسترسی بهتر به این گوهرهای ارزشمند به یادگار مانده از ایشان را مهیا سازیم.
باشد که ما را از دعای خیر خود بهره‌مند و روح حاجیه خانم اکبری را با ذکر صلوات و یا قرائت فاتحه بنوازید.

***
حَدیقه به معنایِ باغ است و نامی که والدین خوش ذوق، بر استاد گرانقدر ما گذاشتند که الحق وجود نازنینش باغی بود سرسبز از دعا و صلوات و توسل. الهی که در جنّات و باغهای بهشتی در کنار سفره بابرکت اهل بیت، علیهم السلام، روزی‌خوار و محشور باشند.

***
ذکر یادگاری استاد:
الهی به درگاهت هزاران بار تکبیر و تهلیل و تحمید و تسبیح و تقدیس
عرضه می‌دارم که یک روز دیگر زنده هستم و تو تنها خالق و معبود و اِله من هستی و در سلطانیت مطلق بی شریکِ تو، بندگی و زندگی می‌کنم.

***
- نشانی سایت استاد: https://shamsotalea.com

- نشانی کانال سروش و تلگرام:
zaynab_ir

- نشانی صفحه اینستاگرام: name_be_madaram

- نشانی مزار استاد: کرج، آرامستان بهشت سکینه (اتوبان کرج-قزوین، بعد از پل حصارک و کمالشهر)، قطعه 31، آلاچیق 706

طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خودسازی» ثبت شده است

سوال از خود: تـو خـــود را می‌شـناسی؟!

دوشنبه, ۲۸ آذر ۱۴۰۱، ۰۹:۱۲ ق.ظ

یک سؤال:

این روزها در حرم علی‌ابن‌موسی الرضا علیه السلام دعاگوی همه‌ی دوستان هستم. اینجا محل عبادت و ذکر و دعاست؛ و برخی افراد چه خوب به این اعمال می‌پردازند. واقعاً خستگی‌ناپذیر نماز می‌خوانند و تسبیح به‌دست، تند و تند ذکر می‌گویند؛ و منِ نابلد مانند آدمی گنگ، به این و آن نگاه می‌کنم...

 

 

امروز از خودم پرسیدم: من کیستم؟! و همه‌ی حواسم پرت همین سؤال شد! و ده‌ها مطلب در جواب این سؤال به ذهنم خطور کرد. به‌یادم آمد درکتابی خوانده‌ام که دانشمندی درحال تشریح اجزای تشکیل دهنده‌ی بدن انسان بود، او در پایان کارش جمله‌ای زیبا بیان کرد. او گفت: بدن انسان از اجزای زیر تشکیل شده است:

  • آهکی که با آن می‌توان پنج قالب صابون ساخت.
  • آهنی که با آن می‌توان شش میخ کوچک ساخت.
  • فسفری که با آن می‌توان بیست بسته بیسکویت ساخت.
  • قندی که با آن می‌توان ده فنجان قهوه را شیرین کرد.
  • اندکی سولفور، کلسیم و برخی مواد دیگر.

و همه‌ی این مواد طبق قیمت آن روز حدود پنج دلار می‌ارزید.

پس این موجود ارزشمند، جسم نیست؛ بنابراین ما که هستیم؟! چه درد بزرگی است این خودناشناسی! که حتی صدای ابر مرد عالم، علی (ع) را هم به گله بلند کرده‌است؛ که فرمود: درد تو، از توست؛ ولی تو به آن بصیرت نداری؛ و درمان تو نیز در درون توست لیکن به آن بصیرت نداری.

از نظر حضرت، ناتوانی انسان در درمان دردهای خویش ناشی از جهل او نسبت به خویشتن خودش می‌باشد.

این خودنشناسی، عجب دردی است که مردی مثل جبران خلیل جبران می‌گوید: هرگز احساس ضعف و ناتوانی نکرده‌ام جز در مقابل کسی که از من پرسیده‌است: تو کیستی؟!

و آرتور شوپنهاور، فیلسوف آلمانی درحالیکه برای سؤالهای آزاردهنده‌اش به‌دنبال جواب می‌گشت؛ و در خیابان پرسه می‌زد، به کنار باغ گلی رسید، نشست تا کمی تماشا کند، یکی عبور می‌کرد، رفتار عجیب فیلسوف را دید، پلیس را خبر کرد، چند دقیقه بعد افسر پلیسی آمد و با بی‌ادبی پرسید: که هستی؟ فیلسوف نگاه عمیقی به او کرد و گفت: اگر بتوانید به من کمک کنید که جواب این پرسش را پیدا کنم، تا ابد سپاسگزار شما خواهم بود!

و چه سخت است رسیدن به جواب درست این سؤال که دانشمندی گفته، سه چیز بسیار سخت است: فولاد، الماس؛ و خودشناسی!

و دیگری گفته: هرکه دیگران را بشناسد، عاقل است؛ و هرکه خود را بشناسد، عارف است.

و آن حکیم بزرگ فرموده: تو آن پادشاهی هستی که به‌خواب رفته و در رویا می‌بیند که گداست، از خواب بیدار شو!

و چه بی‌ادبم من که در جوار عالم آل محمد علیه السلام، از جواب دیگران می‌نویسم؛ که زیباترین جواب را حضرتشان بیان فرموده‌اند: ارزنده‌ترین مرحله‌ی خرد، خودشناسی است.

«یا سراج الله ادرکنی»

آری به‌نظر حضرت، جواب من کیستم، برای هرکس در درون خود اوست؛ انسان گنجی است که نقشه‌اش در خودش وجود دارد، برای خواندنش باید خود را جستجو کند.

می‌گویند مردی به‌دنبال گنج بود، حکیمی به او گفت: تیری در چله‌ی کمان بگذار و بینداز، هر کجا افتاد، همان‌جا را بکن، گنج در آنجاست. او تیر را گذاشت با تمام قدرت کمان را کشید، تیر را پرتاب کرد، تیر با فاصله‌ی زیاد افتاد. او رفت و شروع به‌کندن کرد، چیزی پیدا نکرد، آمد به حکیم گزارش داد؛ حکیم گفت: من به‌ تو نگفتم کمان را بکش، گفتم تیر را در ‌چله بگذار و بینداز! رفت و چنین کرد، تیر جلوی پایش بر زمین افتاد، همانجا را کند و گنج را یافت.

آری باید در خود جستجویی کنیم.

ارائه شده توسط استاد، انتشار به تاریخ 17ر5ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۰۱ ، ۰۹:۱۲
خادمه الزهراء

 

یک لقمه از کنار سفره‌ی گسترده‌ی جناب زینب کبری سلام الله علیها

روز ۱۵ رجب را مصادف با رحلت بی‌بی دو عالم، زینب کبری (س) دانسته‌اند و در این مجال، زینبی‌ها یک بار دیگر در مقابل این مقام، سر تعظیم فرود می‌آوردند و آرزو می‌کنند تا توفیق، رفیق شود و بتوانند جرعه‌ای ناب‌تر از عشق و شور زینبی را بچشند و درک کنند.

اما من اعتقاد دارم که وقتی کسی برای زینب (س) می‌نویسد، فقط خودش باید بخواند؛ و وقتی از زینب (س) می‌گوید، فقط خودش باید بشنود؛ و همیشه این ترس را باید داشته باشد، در حیطه‌ی وجودی این یگانه بانوی عالم، به نوبه‌ی خود، قلم فرسایی و سخنوری محدود و ترسناک است و هر کس باید سعی کند که کتابِ زندگی زینب (س) را در قلبِ خودش ورق بزند و برای خودش قرائت کند.

اما شما نوشته‌ی امروز را به عنوانِ دل‌نوشته‌ای نگاه کنید و ایرادها را بر این بینوا ببخشید.

 

بسیار فکر کردم که از کجا شروع کنم. از نام مبارکش که «زین اَب» است؛ آن هم «اَبی» مانند علی (ع)؛ و آن هم نه بشر او را «زین اَب» بداند بلکه خدایش که نام علی (ع) را از نام «العلی العظیم» خود برگرفته، نام این دختر را زینتِ دامن پدر نهاده و امر فرموده بر پیامبرش که جز این نام، بر او ننهید.

 

از استوانه بودنش برای اسلام و ولایت.

از صبرش که صبرِ صابران را تحت الشعاع قرار داد و به انواع صبرها، یک نوع صبر اضافه کرد؛ که صبر هم به آن می بالد؛ «صبر الشاکرین»

از عقلش که او را عقیله‌ی بنی هاشم لقب داده‌اند، نه هر کس، بلکه عقلِ کل و انسانِ کامل؛ معصوم (ع) این لقب را به او داده‌اند.

از صفاتش که صاحب نظران را عقیده بر این است که تمام صفات و خصالی را که یک امام باید داشته باشد، در بی‌بی زینب (س) جمع بوده‌است.

قلم را به حال خود گذاشتم، دیدم نوشت:

مهم‌ترین درس که معلمانِ عالم بشریت در مکتبِ خلقت بیان کرده‌اند، عشقبازی و پاکبازی در راه معبود است. این عشقبازی، پاکبازی و مهرورزی، در همه جا و همه زمان و همه مکان ممکن است، چه جبهه‌ای در کار باشد چه نباشد!

وصف عشق گفتن، آن هم عشق معنوی و حقیقی، در توان ما نیست اما وقتی خوب نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که این عشق با همه‌ی شور، شعور، هیجان، آتش، حرکت و جوششِ خود، سر از کربلا درآورده و قطعاً قدرت و حرارت عشق است که یک واقعه‌ی یک روزه را تا تاریخ هست و بشریت، زنده نگاه داشته و می‌دارد. آن هم زنده‌ای پویا، آن هم پویایی به سوی آسمان و ملکوت.

خوش به حال ما که سلسله جنبانِ عشقی مانند حسین (ع) داریم. امیدوارم این عشق و محبت همواره در دلهای ما زنده بماند تا به برکت صاحبِ این عشق، حسین(ع) که فانی در خداست، عشقِ ربوبی در دلمان شعله بکشد و به دیرِ مغان راه یابیم.

اما انصاف نیست وقتی از عشق در کربلا می‌گوییم، از عقل نگوییم زیرا عشق اگر در همه جا تنها باشد، در کربلا تنها نیست، دوشادوشِ عقل است و در معیّت هم، راه می‌پویند.

عقل را چگونه باید تعبیر کنیم؟

اگر عقل همان قوه‌ی ناطقه و عقل ابزاری باشد، باید بگوییم که هم اصحاب امام حسین (ع) این عقل را دارا بودند و هم طرف مقابل او، آنها نیز عقل داشتند به حسب ظاهر. پس چگونه است که یک طرف در اعلی علییّن است و دیگری در اسفل السافلین؟ یک طرف برتر از مَلَک است و دیگری پست‌تر از حیوان؟

جواب آن است که در سپاه حسینی، عشق بر عقل حکومت می‌کند و در طرف مقابل، هوس حاکم بر عقل است. در هر دو مورد، عقلِ ابزاری مأمور برنامه‌ریزی است، ولی یک جا، برنامه می‌ریزد که چگونه در خدمت عشق باشد و در اینها عشق خدایی، که همان خودِ خداوند است حاکم بر عقل ابزاری است تا اینکه عاشق را از خویشتنِ خویش رها سازد و تا جنتِ خودِ خداوند بالا ببرد «وَادْخُلِی جَنَّتِی»

اما در طرف مقابل، عقل ابزاری آمده‌است در خدمت هوی و هوس، خودخواهی، خودبینی و لجام‌گسیختگی. این عقل، برنامه ریزی می‌کند تا همه چیز را به درون آن نفس و به درون خود بکشد؛ که همانند جهنم می‌باشد. می‌توانیم هوی پرستی و خودپرستی را هم عشق بنامیم، دو عشق را مقابل هم قرار دهیم «عشق خدا» و «عشق نفس».

آری، در سپاه مقابل هم، عشق است و عقل، بنده‌ی عشق است. عشق دنیا، عشق مال، عشق مقام، عشق شهرت، عشق ثروت و عشق شهوت. عقل در هر دوی اینها برنامه می‌ریزد که هر کدام را به معشوق خود برساند. این نوع عقل را عقل جزئی می‌نامند و در مقابلش عقلی به نام عقل کلّی وجود دارد. عقل کلّی، حاکم بر نفس و خودخواهی می‌شود و عقل جزئی تحت هوای نفس، اسیر می‌گردد. معمولاً عقل جزئی، عشق‌های واقعی و معنوی را درک نمی‌کند، فنا در لقا را درک نمی‌کند. اهل لذت‌های معنوی و شراب‌های ناب ربّانی نیست. او فقط از «من» سخن می‌گوید، هستی من، خانمان من، بود و نبودِ من، همه چیز در لذت‌های نفس من.

اما عقل کلّی در خدمت معشوق است؛ آن هم معشوق واقعی و حقیقی، نه مجازی.

اگر واقعاً کسی را دوست بداری و به او عشق حقیقی داشته باشی، چه‌قدر آرزو داری که دهان باز کند و امری کند! «من» حجاب معرفت می‌گردد، حکایت دو سپاه کربلا نیز همین است.

اگر در زندگی آمدی و انتخاب کردی که در خدمتِ ولیّ خدا باشی و به ولیّ خداوند عشق ورزیدی، به عقلِ کل پیوسته‌ای و عقل تو همچون غل و زنجیری می‌شود در پای نفس و عقل جزئی. آنگاه عقلت در خدمت عشق خواهد بود.

امروز که روز رحلت حضرت زینب (س) است و غوغای اشک در زمین و آسمان برپاست، عقل و عشق را می‌بریم به دَرِ خانه اش. به درِ خانه‌ی کسی که همه چیز دوباره از او آغاز شد. نیک‌بخت و مَحرمی که از یک سو، کوهِ عقل و معرفت بود چنان که عقیله‌ی‌بنی‌هاشم لقب گرفت و از سوی دیگر دریای عشق بود و عاطفه؛ عقل کاملی که در مکتب ولیّ خداوند شعله‌ور شده و در خدمت عشق قرار گرفته‌است.

آری، امروز روزی است که باید از زینب (س) گفت و خواست و گرفت و رسید.

چرا عقیله ی بنی هاشم نباشد؟! کسی که در دامان زهرا (س) زاده شده و پرورش یافته، از مشکات نبوت پیامبر (ص) و ولایت علی (ع) نور گرفته و پا به پای حسن (ع) و حسین (ع) رشد یافته است؛ پنج معصوم (ع)، پنج کامل العقل، پنج عقل کلّی.

عشق او نیز به این پنج تن نگفتنی است و به پنجمین، مثال زدنی است. داستانی که بر سَرِ هر بازاری است.

اگر از ترکیب زیبای «عقل و عشق»، کربلا و نهضت حسینی به وجود آمد؛ و کار حسین (ع) عاشقانه است و فوقِ عقل جزئی و عقل ابزاری؛ و عینِ عقل کلیّ است؛ این دو چیز به طور کامل در وجود زینب (س) هم تجلی یافت و حرکت حسین (ع) را تکمیل کرد و تداوم بخشید وگرنه در کربلا ،خون‌ها را می‌ریختند و می‌شستند و آنجا را به یک مزار بی‌نشان تبدیل می‌کردند که حتی آواز جغدی هم از آن به گوش نمی‌آمد و هیچ پیامی از آن به هیچ مکان و زمانی نمی‌رسید.

اما زینب (س) قلب تپنده‌ی کربلا شد که خون حسین (ع) یعنی ثارالله را، یعنی خون خدا را در رگ زمین و زمان از کربلا تا کوفه، از کوفه تا شام، از شام تا مدینه و از آنجا تا همیشه‌ی تاریخ و تا همه جا به جریان انداخت. حماسه را هم تکمیل کرد و هم تکثیر کرد درحالی‌که در آن زمان پنجاه و شش سال سن داشت. حسین (ع) پنجاه و هفت ساله بود، یعنی پنجاه و شش سال بی‌فاصله و بی‌واسطه در کنار حسین (ع) زندگی کرده‌بود و زیباترین عشقی را که بر روی زمین می‌شود تصور کرد به برادر داشت. و در یک روز پا به پای حسین (ع) حرکت کرد، حماسه آفرید، داغ دید، رنج کشید و یک قدم هم از حسین (ع) جلوتر رفت و علاوه بر همه‌ی آنها، داغ حسین (ع) را هم دید و پای سرِ برادر، به تکمیل و تکثیر حماسه‌ی او پرداخت.

زینبی باشیم.

ای فلق عصمت و خورشید شرم                   ای دل خورشید ز روی تو گرم

روشنی صبحی اگر در شبی                         حیدر کراری اگر زینبی

وامگذار لب تو راستی                                گفتی و چون شعله به پا خاستی

بانگ رسای تو ستم سوز شد                       کشته مظلوم تو، پیروز شد

خواست که غم دست تو بندد ولی                 غم که بُود در بر دُخت علی؟

قامت تو قامت غم را شکست                       دخت علی را نتوان دست بست

ای دل دریا، دل دریای تو                           عرش خدا منزل و مأوای تو

دختر تنهای خدا بر زمین                            خواهر آزادی و فرزند دین

آنچه تو کردی به صف کربلا                       کرده‌ی مخلوق بُوَد یا خدا؟

صلوات

24ر1ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۰۱ ، ۱۱:۰۴
خادمه الزهراء

جمعه روز خاص انتظار

يكشنبه, ۲۰ شهریور ۱۴۰۱، ۱۲:۵۷ ب.ظ

روزتان زهرایی و همه لحظه‌هاتان نورانی، عید جمعه‌تان پر از خیر و برکت

جمعه روز خاص انتظار برای کسانی است که یار سفر کرده دارند و معتقدند که در جمعه‌ای جلوه ظهور خواهد داشت.

 اما کدام جمعه؟

هر جمعه‌ای به قول مسیح علیه‌السلام چراغ‌ها را روشن کن، جلوی خانه‌ات را آب و جارو کن، منتظر بنشین، ممکن است هر لحظه پسر آسمان بیاید.

جمعه روز خاص برای همه مسلمانان است، روز برکت و معنویت و عید و روزی که خدواند بر برکاتش برای بندگانش می‌افزاید.

رسول خدا در تفسیر آیه «وَ لَدینا مزید» فرمودند: یعنی نزد ماست زیادتی کرامت‌ها و رحمت‌ها و روز مزید؛ روز جمعه است، شبش بسیار نورانی و روزش بسیار روشن است. پس بسیار بگویید سبحان اللّه و اللّه اکبر و لااله الا اللّه و الحمدللّه و بسیار صلوات فرستید بر محمد و آل محمد.

و فرمود روز جمعه، بهترین روزهاست و نزد خدا بزرگتر است از روز عید قربان، عیدفطر، و در آن ساعتی است که اگر هر بنده، از خدا در آن ساعت، حاجتی بخواهد؛ البته عطا می‌کنند، مگر اینکه حرام باشد. وقتی زهرای اطهر سؤال کرد آن کدام ساعت می‌باشد، حضرت فرمودند: هنگام غروب آفتاب، که نصفش غروب کرده باشد. حضرت غلامش را بر بام خانه می‌فرستاد که چون نصف آفتاب غروب کرد مرا خبر کن تا دعا کنم.

 

امام ششم علیه‌السلام فرمودند: حوریان بهشت خبر می‌دهند که روز جمعه است، کجایند اهل دنیا که امروز را به اعمال صالحه و دعا بگذرانند و بهشت و ما را از خداوند خواستگاری کنند.

 

چه کنیم، که بر نورانیت و برکات این روز برای خود بیفزاییم؟

  • ذکر خداوند

آیا ذکر زبانی تاًثیر دارد؟ آری، مرحله اول ذکر زبانی زبان مادر است و مادر با تکرار کلمات کمک می‌کند تا کودکش زبان باز کند. آنگاه مادر ساکت می‌نشیند و به بلبل زبانی کودکش گوش می‌کند و لذت می‌برد.

امیدوارم روزی همه ما صدای الله الله گفتن دلمان را بشنویم و سرمست شویم. تا آن روز از ذکر زبانی غافل نباشیم.

چه اذکاری

اول: ذکر صلوات، همین صلواتی را که همه بلدیم. فرمودند: صد بار تکرار کنید؛ خداوند شصت حاجت شما را روا می‌کند.

دوم: صد بار ذکر استغفار و صد بار تلاوت سوره توحید.

 

  • تلاوت برخی از سوره های قرآن،

مثل سوره مؤمنون که تلاوتش در جمعه باعث عاقبت به خیری است و یا سوره صافات که موجب فراوانی خیر و برکت مادی و معنوی در زندگی است.

 

  • دعا و نماز

مخصوصاً اگر فرصتی پیش آمد و موجب ناراحتی و مشکلی برای خانواده (یا اگر مهمان یا مسافر بودیم برای کسی) پیش نیاورد. خواندن این نماز تأکید شده‌است:

از امام علی علیه‌السلام روایت است که حضرت رسول اکرم فرمودند: هر که خواهد فضیلت روز جمعه را دریابد، پیش از ظهر، چهار رکعت نماز بگزارد و در هر رکعت سوره حمد یک بار و آیة‌الکرسی و سوره توحید هر یک را پانزده بار بخواند. و چون از نماز فارغ شود هفتاد مرتبه بگوید: «اَستَغفِرُ اللّه» و پنجاه مرتبه «لاحَولَ و لاقُوَّة الا بِاللّهِ» و پنجاه مرتبه «لا إلهَ إلا اللّهُ وَحدَهُ لاشریکَ لَهُ» و پنجاه مرتبه «صَلّی اللّهُ عَلَی النَّبِیِّ الْاُمِّیِّ و آلِهِ»

و چون این عمل را به جا آورد از جای خود برنخیزد تا خدا او را از آتش جهنم آزاد گرداند و نمازش را مقبول کند و دعایش را مستجاب گرداند.

 

  • صله رحم کردن؛ احوالپرسی از اقوام به هر شکل ممکن.

 

  • وسعت به اهل خانه دادن که بالاترین پاداش را دارد.

وقت گذرندان با آنان، تفریح بردن، حتی آماده کردن غذایی که دوست دارند، انجام کاری که به خانواده خوش بگذرد.

کمک کردن را یاد بگیریم که قرار نیست هیشه به ما خوش بگذرد، یاد بگیریم از اینکه باعث شده‌ایم تا به دیگران خوش بگذرد؛ خوش باشیم. این اخلاقی‌تر و خدا پسندانه‌تر است.

 

  • خودنگری و خودسازی

و مهمتری کار جمعه‌ها که باید بی‌سروصدا انجام شود؛ خودنگری و خودسازی است. شاید طول هفته به دلیل مشغله‌های زیاد خود را فراموش کنیم. زمانی از روز تعطیل را به بازنگری در خود قرار دهیم.

امام زمان علیه‌السلام فرمودند: بر شما باد توجه به نفستان، یعنی نگرش دقیق و بی‌ملاحظه درخودتان. در نگرش درخودتان واقع‌بین باشید، عیوب را ببنید و به اصلاحش اقدام کنید.

 

این روزها، طبیعت بهترین استاد ما در این زمینه است. نگاهی به این گل‌های زیبای اطرافتان کنید؛ ببیند و بشنوید که چه می‌گویند. با صدای بلند داد می‌زنند که ببینید؛ ریشه‌ی ما در گِل و لای و تیرگی است اما بهترین‌ها را از خاک تیره می‌گیریم و به نمایش می‌گذاریم و چشم‌ها را به خود خیره می‌کنیم.

ببینید ما خاک می‌خوریم و غنچه می‌دهیم. اکسیژن می‌گیریم و بوی خوش تحویل می‌دهیم. از خاک سیاه، گلبرگ‌های رنگارنگ می‌سازیم. آب می‌گیریم و گلاب پس می‌دهیم. به آب، بوی خوش می‌دهیم به خاک، رنگ می‌دهیم. خلاصه درحالی‌که پا در گِل و کود بدبو دارد، گل معطر و زیبا و روح‌افزا می‌دهد.

آیا انصافاً این گل‌های بنفشه در استادی برای ما چیزی کم دارند که ما از میان خاک و گل و کود بدبو، این همه قشنگی انتخاب کردیم و تازه مثل زنبور عسلی، هم‌نشینی ما را برمی‌گزیند، شهد شیرینی شفابخش و عزتی که خداوند در کتابش سوره‌ به ‌نامش نازل کند.

تو ای انسان بعد از بهره‌وری از همه‌ی نعمت‌های الهی، چه ثمره‌ای می‌دهی و چه اثری از خود به‌جا می‌گذاری؟!

جمعه وقتی با برکت است که توجه کنم به خودم

فرمودند: انسان تا واعظی از درون خود نداشته باشد، واعظ بیرونی برایش تأثیری نخواهد داشت.

گل‌ها را دوست بدارید؛ ما را به خودمان توجه می‌دهند.

 

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۰۱ ، ۱۲:۵۷
خادمه الزهراء