در حدیـقه‌ی سـبـز دعـا

دعاها، مناجاتها، سخنرانی‌ها و مطالب ارزشمندی که از استـادمان مرحومه حاجیه خانم اکبری (ح.عاشوری) به یادگار مانده است در این دفتر، ثبت و ضبط می‌شود ان‌شاءالله. این وبلاگ در دست تکمیل و به روزرسانی است.

در حدیـقه‌ی سـبـز دعـا

دعاها، مناجاتها، سخنرانی‌ها و مطالب ارزشمندی که از استـادمان مرحومه حاجیه خانم اکبری (ح.عاشوری) به یادگار مانده است در این دفتر، ثبت و ضبط می‌شود ان‌شاءالله. این وبلاگ در دست تکمیل و به روزرسانی است.

در حدیـقه‌ی سـبـز دعـا

استاد ارجمند، مرحومه حاجیه خانم اکبری (ح.عاشوری) از بزرگترین مبلغان و سخنرانان مذهبی تهران و کرج بودند که در دی ماه 1400 به سوی معبود خود شتافتند.
مجموعه‌ای از سخنرانی‌ها، دعاها و زیاراتی که ایشان معرفی کرده‌اند در کانال تلگرامی اطلاع رسانی این بانوی مکرمه موجود است.
برآن شدیم تا با انتقال و ثبت و ضبط این مطالب در وبلاگ، امکان دسترسی بهتر به این گوهرهای ارزشمند به یادگار مانده از ایشان را مهیا سازیم.
باشد که ما را از دعای خیر خود بهره‌مند و روح حاجیه خانم اکبری را با ذکر صلوات و یا قرائت فاتحه بنوازید.

***
حَدیقه به معنایِ باغ است و نامی که والدین خوش ذوق، بر استاد گرانقدر ما گذاشتند که الحق وجود نازنینش باغی بود سرسبز از دعا و صلوات و توسل. الهی که در جنّات و باغهای بهشتی در کنار سفره بابرکت اهل بیت، علیهم السلام، روزی‌خوار و محشور باشند.

***
ذکر یادگاری استاد:
الهی به درگاهت هزاران بار تکبیر و تهلیل و تحمید و تسبیح و تقدیس
عرضه می‌دارم که یک روز دیگر زنده هستم و تو تنها خالق و معبود و اِله من هستی و در سلطانیت مطلق بی شریکِ تو، بندگی و زندگی می‌کنم.

***
- نشانی سایت استاد: https://shamsotalea.com

- نشانی کانال سروش و تلگرام:
zaynab_ir

- نشانی صفحه اینستاگرام: name_be_madaram

- نشانی مزار استاد: کرج، آرامستان بهشت سکینه (اتوبان کرج-قزوین، بعد از پل حصارک و کمالشهر)، قطعه 31، آلاچیق 706

طبقه بندی موضوعی

۱۲۱ مطلب با موضوع «ذکر و دعا» ثبت شده است

بفرمایید یک لقمه معنوی نوش کنید: صله رحم

شنبه, ۱۲ شهریور ۱۴۰۱، ۰۲:۲۸ ب.ظ

 

پیوند با خویشان و نیکی به آنها مخصوصاً پدر و مادر از راه‌های مهم رشد و تعالی در همه‌ی زمینه‌ها و تقرب به خداوند سبحان است که پس از ایمان به خدا از مهمترین و ارزشمندترین اعمال دینی به شمار می آید و اجر و پاداش فراوان دارد.

در مقابل، قطع رحم و بریدن ارتباط با خویشاوندان هم نوعی پیمان شکنی با خداوند به شمار می آید و آنچنان زشت و منفور است که از مصاحبت و همراهی با کسی که رابطه‌اش را با خویشاوندانش بریده‌است، نهی کرده‌اند.

در قرآن کریم در سه آیه قاطعانِ رحم، مورد لعن و نفرین خداوند قرار گرفته‌اند:

سوره بقره آیه ۲۷:

«الَّذینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ میثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُون» همان‌هایی که پیمان خدا را پس از محکم کردنش می‌شکنند (با احکام خدا پس از ثبوت آن به نقل و عقل، مخالفت می‌کنند) و آنچه را که خدا فرمان داده وصل شود (مانند رابطه با ارحام و معصومان و دین) قطع می‌کنند و در روی زمین به فساد می‌پردازند، آنهایند که زیان‌کارند.

سوره رعد آیه ۲۵:

«وَ الَّذینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ میثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ» و کسانی که پیمان خدا را (بر توحید و پذیرش دین) پس از استوار کردنش (با معجزات و دلایل) می‌شکنند و از آنچه خداوند دستور داده که با آن پیوند شود، می‌بُرند و در روی زمین فساد می‌کنند، آنهایند که برایشان لعنت و عاقبت بد این سرای است.

سوره محمد، آیه ۲۲و۲۳:

«فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ. أُولئِکَ الَّذینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمی‏ أَبْصارَهُمْ» پس آیا از شما (منافقان و ضعیف الایمان‌ها) جز این متوقع است که اگر از اسلام روی گرداندید (یا در اسلام به ولایت و حکومت رسیدید) در روی زمین فساد کنید و خویشاوندی‌های خود را به کلّی قطع نمایید؟! آنها کسانی هستند که خداوند لعنتشان کرده و گوش (باطن) آنها را کر و دیدگان (دل) آنان را کور نموده‌است.

 

صله رحم نزد خداوند آنقدر مهم است که آن را سریع‌ترین عبادات از جهت پاداش دانسته‌است و وعده پاداش زود هنگام دنیوی را به کسی که صله رحم کند، داده است. به طوری که حتی کسانی که گناهکارند ولی صله رحم را در میان خود رعایت می‌کنند، وعده‌ی فزونی مال داده و هم اینکه بر عمرشان افزوده می‌شود.

 

در روایتی از امام رضا (ع) آمده که فرمودند: «خداوند سه چیز را قرین سه چیز قرار داده‌است؛ به نماز و زکات دستور داد پس هر کس نماز بخواند و زکات ندهد، نمازش پذیرفته نیست؛ و به شکر خدا و والدین امر کرد، پس هر کس شکر والدین را به جا نیاورد، شکر خدا را هم به جا نیاورده‌است؛ و به تقوی الهی و صله رحم فرمان داد، پس هر کس صله‌ی رحم نکند؛ تقوی الهی را هم رعایت نکرده‌است.»

و عجیب این سخن رسول گرامی اسلام است که در اهمیت صله رحم فرمودند: «همه‌ی امتم را از حاضر و غایب و به آنان که تا روز قیامت در صلب مردان و رحم زنان هستند، سفارش می‌کنم به صله‌ی رحم، اگر چه یک سال راه (میان آنان فاصله) باشد و این از دین اسلام است.»

 

صله رحم از چیزهایی نیست که ما منتظر باشیم که دیگران انجام دهند و سپس اقدام به آن کنیم، مثل نماز و روزه و واجبات دیگر. ما نمی‌توانیم بگوییم نماز نمی‌خوانند پس من هم نمی‌خوانم یا چون دیگران به وظیفه‌ی شرعی و اخلاقی خود عمل نمی‌کنند، من نیز عمل نخواهم کرد. این عذر نه نزد خداوند و نه نزد اخلاق و وجدان پذیرفتنی نیست. در این موارد خوشوقت کسی است که اول اقدام کند و به ثواب کامل برسد. آموزه های دینی هم به این امر تشویق می‌کنند.

امام صادق علیه السلام فرمودند: «کسی که به دیدار برادر مؤمن خود بشتابد در صورتی که عارف به حقش باشد، خداوند در برابر هر گامی که در این راه برمی‌دارد، حسنه‌ای برایش منظور می‌کند، و گناهی را از وی عفو می‌کند و درجه‌ای برایش در نظر می‌گیرد و وقتی که درب خانه‌اش را به صدا درآورد، درهای آسمان به رویش گشوده می‌شود و آنگاه که با هم معانقه کرده و به مصافحه بپردارند، خداوند به آنان توجه خاص دارد و به فرشتگانش مباهات می‌کند.»

 

صله رحم آثار فراوانی دارد از جمله:

امام باقر علیه السلام فرمودند: «صله رحم موجب پاکی اعمال و رشد دارایی و دفع بلا و آسانی حساب و تأخیر در اجل می‌شود.»

امام صادق علیه السلام فرمودند: «صله رحم و حسن هم‌جواری، شهرها را آباد و عمرها را طولانی می‌کند.»

 

راستی صله رحم چیست؟

آیا تنها رفتن به خانه‌های یکدیگر و ملاقات کردن با یکدیگر است؟

صله رحم مصادیق زیادی دارد و مصداق کاملش این است که پیش از دیگران، نیاز دیگران را برطرف و آنان را خوشحال کنیم.

 

حکایت لطیفی را از شیخ رجبعلی خیاط نقل کرده‌اند: مهندس بساز و بفروشی، بیش از صد دستگاه خانه ساخته بود و به علت فروش نرفتن، بدهکاریِ زیادی به بار آورده بود و حکم جلبش را گرفته بودند. نزد آقا آمد تا ذکر و راهنمایی بگیرد، آقا فرمودند: برو خواهرت را راضی کن. گفت خواهرم راضی است. شیخ فرمودند: خیر. مهندس فکری کرد و گفت: از ارث پدری هزار و پانصد تومان سهم خواهرم را نداده‌ام. رفت و آمد و گفت: پنج هزار تومان دادم راضی شد. آقا سکوت کردند و فرمودند: هنوز راضی نشده است، خواهرت خانه دارد؟  گفت: خیر. فرمود: یکی از بهترین خانه‌ها را به او بده. چنین کرد. فردای همان روز سه باب خانه فروش رفت و مشکلش حل شد.

 

مصداق بارز صله رحم، ترک آزار خویشاوندان است.

سلام و تکریم، اطعام، گرچه به جرعه‌ای آب باشد، عیادت بیمار، شرکت در مراسم غم و شادی، هدیه دادن، وقتی نیازمند هستند قبل از اینکه ابراز کنند نیاز آنان را برآورده کردن و حقوق آنان را رعایت کردن؛ بالاترین حدش این است که از آزار خویشان خودداری شود.

 

دستور صله رحم فراگیر است، حتماً نباید خویش و قوم ما مؤمن باشند، یا از نظر عقیده با ما هماهنگ باشند، تا این مسائل در موردشان رعایت شود.

امام صادق علیه السلام فرمودند: مردی نزد رسول خدا (ص) آمد، عرض کرد: ای رسول خدا! خویشاوندانی دارم که جز ستم، قطع رحم و دشنام من، کاری نمی‌کنند، آیا آنان را رها کنم؟ حضرت فرمودند: در این صورت خدا هم شما را ترک خواهد کرد. مرد پرسید: پس چه کنم؟ حضرت فرمودند: با کسی که پیوند خود را با تو گسسته، پیوند برقرار کن و به آنکه تو را محروم کرد، عطا کن و از آنکه بر تو ستم کرد، دَرگذر. هر گاه چنین کردی، خدا در برابر آنان پشتیبان تو است.

راوی می گوید: از امام صادق (ع) پرسیدم: خویشاوندانی که مخالف عقیده دینی من هستند، آیا حقی بر عهده‌ام دارند؟  امام (ع) فرمودند: آری، حقِ خویشاوندی دارند که هیچ چیزی آن را قطع نمی‌کند و اگر با تو هم عقیده باشند، دو حق دارند: حق رحم و حق اسلام.

از آثار صله رحم، برکت در رزق و روزی است. نوشته‌اند: دو برادر بودند که با هم بسیار مهربان بودند. هر دو در یک صحرا، زراعت داشتند. یکی از آنها ازدواج کرده بود و صاحب چند فرزند بود و دیگری به خاطر فقر و نداری، هنوز ازدواج نکرده بود. وقتی که محصول خود را خرمن می‌کردند، گندم‌ها را از کاه جدا کردند قسمت کردند، تا به خانه های خود ببرند، برادر بزرگتر برای انجام کاری به خانه آمد و گندمش را به برادر کوچک‌تر سپرد. برادر کوچک‌تر وقتی تنها شد، با خود گفت: من که زن و بچه ندارم و خرج زندگی‌ام اندک است، پس مقداری از گندم‌های خود را روی گندم‌های برادرش ریخت. برادر بزرگتر برگشت و برادر کوچکتر برای کاری رفت. برادر بزرگتر گفت: من که زن و زندگی دارم اما برادرم هنوز نتوانسته ازدواج کند و دستش تنگ است مقداری از گندم‌های خود را روی گندم برادرش ریخت. خداوند وقتی مساوات این دو برادر را دید وسعتی به زندگی آنان داد. هر کدام از دو برادر با تعجب دیدند دو برابر سال گذشته گندم دارند، و هر یک گمان می‌کردند افزایش گندم برادرش به خاطر گندمی است که او روی گندم های برادرش ریخته است، غافل از آنکه خداوند به خاطر مساوات آنها برکت فراوان به آنها داده است.

 

و از آثار صله رحم، آمرزش گناه و استجابت دعاست. حضرت یونس (ع) در شکم ماهی گرفتار شد و در تمام دریاها چرخانده شد؛ و قارون هم به عذاب الهی در دل زمین گرفتار بود. حضرت یونس در شکم ماهی استغفار می‌گفت، قارون صدای او را شناخت و به ملک موکل خود گفت: مهلتی به من بده. قارون نزدیک حضرت یونس شد و گفت کیستی؟ حضرت گفت: گنهکار و خطاکار، یونس پسر متی هستم. قارون گفت: ای یونس از موسی چه خبر؟ حضرت یونس گفت: مدتی است از دنیا رفته است. قارون از احوال هارون پرسید. حضرت یونس گفت: او هم وفات کرده‌است. از خواهر موسی پرسید، حضرت گفت: او نیز مرده است. قارون گریه کرد و برای خویشانش گریست و دلش برای آنها سوخت. روایت دارد که همین دلسوزی برای خویشانش باعث جلب رحمت الهی شد. پس دستور داد عذابش را متوقف کنند و بیشتر در دل زمین او را فرو نبرند.

حضرت یونس وقتی از ماجرا با خبر شد، متوجه شد که چگونه لطف الهی شامل حال می‌شود، پس شروع به نالیدن و دعا کرد: «فَنَادَى فِی الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» خداوند دعای او را به استجابت رسانید و دستور داد ماهی او را به ساحل ببرد و عذابش پایان پذیرفت.

آری، این‌گونه صله رحم و دعا و اقرار به گناه موجب نجات خواهد شد.

 

عزیزان، نوروز برای ما عبادت است. این روزها را بهانه‌ای برای دید و بازدید و رفع کدورت ها و کینه ها و محبت به یکدیگر قرار دهیم این همان صله رحم و عطوفت و صله رحم اسلامی است.

به این دستور الهی اهمیت بدهیم. فقط در تفسیر آیه «وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ»، مرحوم مجلسی یک صد و ده حدیث در اهمیت صله رحم آورده است.

نترسیم از پذیرایی خویشان،

به بهانه مسافرت درب خانه هایمان را به روی هم نبندیم.

بگذاریم فرزندانمان سنت شیرین عید دیدنی و صله رحم را یاد بگیرند.

حتی زیارت اهل بیت را هم بهانه نکنیم که خودشان فرمودند: بهترین قدم‌ها، قدمی است که برای صله رحم و دیدار اقوام برداشته شود.

امیدواریم توفیقش را فراهم کنیم.

 

لقمه‌ی عملی:

بیایید از امروز فراموش نکنیم که رعایت حقوق خانواده و خویشاوندان لازمه‌ی تقوی است.

به سراغ بستگان برویم گرچه آنها بی‌اعتنایی کنند.

صله رحم کنیم، هرچند فامیل از نیکان نباشد.

حواسمان این روزها به خویشان باشد بدانیم کمک مالی به فامیل، بیست و چهار برابر کمک به دیگران پاداش دارد.

سعی کنیم این همه را از دست ندهیم.

 

ذکر:

«یا نور» ۲۵۶مرتبه، برای نورانیت و صفای دل بسیار مؤثر است.

 

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۰۱ ، ۱۴:۲۸
خادمه الزهراء

بفرمایید یک لقمه معنوی نوش کنید: شناخت

شنبه, ۱۲ شهریور ۱۴۰۱، ۱۲:۴۳ ب.ظ

 

شناخت نسبت به اعجوبه‌ی جهان خلقت یعنی انسان، موجودی که در میان تمام آفریدگان الهی به عنوان اشرف مخلوقات برگزیده شده‌است و اعجوبه‌ای که خداوند در خلقت او، به خود تبریک گفت و فرمود: «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحسَنُ الْخالِقِینَ»

موجود عجیبی که رسول اکرم(ص) شناختِ او را شرط شناخت خداوند متعال قرار داده و فرموده: « مَنْ عَرَفَ نفسَه فقد عَرَفَ ربَّه»؛ هر کس خود را (به واقعیت و حقیقت) شناخت، همانا خدای خود را شناخته‌است و به خدای خویش معرفت حاصل خواهد کرد. اما با تمام این بزرگواری و کرامت؛ انسان، پیچیده‌ی در ضعف ها و قدرت هاست. گاهی توان تسخیر آسمان‌ها را دارد و گاهی قادر نیست چند درجه بالا رفتن حرارت بدنش را تحمل کند. همین پیچیدگی‌هاست که شناخت او را حتی برای خودش مشکل کرده‌است. شناخت خداوند متعال، فرض و واجب است و وقتی شناخت خداوند را منوط به شناخت انسان از خود دانسته‌اند پس شناخت انسان هم، بر خودش فرض و واجب است.

 

اما چگونه باید به این مهم اقدام کرد؟ آیا بشناسیم که چرا خلق شده‌ایم؟ یا چگونه خلق شده‌ایم؟ یا به کجا خواهیم رفت؟ یا نقاط ضعف و قدرتمان در چیست؟

ما فقط به حدّ یک لقمه، مطلب را به شما ارائه می دهیم، پس مختصر نویسی ما را ببخشید و خود به دنبال ادامه‌ی مطلب بروید.

اینکه چرا خلق شده‌ایم دو جواب دارد: یکی کلیّت انسان را چرا آفریده‌است؟ و دیگر اینکه مرا چرا خلق کرده‌است؟

جواب اول به‌طور مفصّل در قرآن و روایات داده شده است. رسول اکرم (ص) در جواب همین سؤال فرمودند: «فرزند آدم! خداوند تو را خلق نکرده تا سودی کند بلکه آفرید تا به تو سود برساند. پس به جای هر چیز، او را انتخاب کن زیرا او یاور تو، به جای هر چیز است.»

امام صادق(ع) فرمودند: «انسان‌ها پیوسته گوناگون هستند مگر آن کس که خدایت بر او رحمت آورد و برای همین آنان را آفریده است. آنان را آفرید تا کاری کنند که مستوجب و سزاوار رحمت خداوند شوند و خداوند بر ایشان رحمت آورد.»

و باز در حدیثی دیگر فرمود: «خداوند تبارک، آفریدگان خود را بیهوده نیافرید و آنان را به حال خود رها نکرد بلکه آفریدِشان تا قدرتِ خویش را نشان دهد و تکلیف طاعت خود را به دوش آنها نهاد تا با آن، سزاوار خشنودی او شوند. آنان را نیافرید تا از آنان سود بَرَد و یا زیانی را به‌وسیله‌ی آنان از خود دور سازد، بلکه آفریدشان تا به ایشان سود رساند و به نعمت جاودان برساندشان.»

 

استاد بزرگوار ما مرحومه خانم مالک، می‌فرمود: «کلمه‌ی انسان تفسیری دارد. در معرفی خود انسان می فرمود: الف و نونِ اول؛ و الف و نونِ آخرش، اسرار الهی است ولی سین آن:

دندانه‌ی اول، وجهی است به سوی الله، یعنی کششی به سوی الله در درونِ ما نهاده شده است (روح)؛

دندانه‌ی دوم، وجهی است به سوی عالم مادی که ما در آن زندگی می‌کنیم (عشق مجازی)؛

دندانه ی سوم، وجهی است به سوی عالم غیب (اَلَست)؛»

و می فرمود: «وقتی خداوند متعال، انسان را خلق کرد، با جمله‌ی "لا اله الا الله"، روح او را تکوین نمود. یعنی این جسمی که خداوند در روحِ انسان نهاد و آن طبعی که در روحِ انسان قرار داد، همان‌جا به جمله‌ی "لا اله الا الله" تکمیل گردید و از انسان تعهد گرفت و این تعهد در وجودش رخنه کرد. روح انسان با جمله‌ی "لا اله الا الله" تکمیل گردید پس با نفی غیرِ خدا، هر آنچه که برایت "اله" است، دور کن تا به تکوینِ اولیه برسی و به همین خاطر است که در تشییع جنازه، جمله‌ی "لا اله الا الله"، گفته می‌شود.»

انسان با این جمله، تکوین می‌یابد و با این جمله بدرقه می‌گردد.

روح عارفانِ بالله شاد.

 

اما اینکه چرا خلق شده‌ایم یک جواب خصوصی هم دارد و آن، اینکه هر کس از خود بپرسد که من، چرا خلق شده‌ام. و اینکه به قول سعدی: ابر و باد و مه و خورشید و فلک، همه برای من در کار هستند؛ من چه کاره‌ام؟

این جواب را خود باید پیدا کنی.

 

روزی استاد مرحومم کنار حوض آب وضو می‌گرفت. ماهی سرخی، خیز برداشت و از آب بیرون افتاد، ایشان وضویش را قطع کرد و ماهی را برداشت و داخل حوض انداخت، سپس سر به سوی آسمان کرد و گفت: شاید خداوند متعال مرا برای این کار آفریده بود!

اما اینکه نقاط ضعف و قوتم کجاست و چه قدر است؟

روزی شخصی از امام حسین(ع) پرسید: آقا جان! چگونه شب را صبح کردید؟ ایشان فرمودند: چگونه است حالِ کسی که شب را آغاز می‌کند و نمی‌داند به صبح می‌رساند یا نه؟ روز را شروع می‌کند و نمی‌داند به شب می‌رساند یا نه؟ نَفَس به نفس به قیامت نزدیک می‌شود و نمی‌داند جایگاهش در بهشت است یا دوزخ؟ اگر قضای الهی برسد نمی‌تواند از خود دورَش کند، قادر به دفع ضرر و جلب منفعتی برای خود نیست؛ وقتی مرگش فرا برسد، قدرت فرار از آن را ندارد ...حالِ چنین کسی چگونه است؟!

اما همین موجودِ به ظاهر ضعیف را اینگونه هم توصیف کرده اند: امیرالمؤمنین علی(ع) فرمودند: «ای انسان! گمان نکن تو جِرمِ کوچکی هستی، نشسته در گوشه ای، بلکه تو عالم کبیری در مقیاس کوچکتر؛ و هر آنچه خداوند در عالم کبیر قرار داده و خلق فرموده، در این عالمِ صغیر هم که انسان است، نظیرِ آن را خلق کرده است.»

آنچه در عالمِ کبیر است، هفت طبقه‌ی آسمان و زمین است. همچنین سرِ انسان به منزله‌ی آسمانِ هفت طبقه، مقرر گردیده و بدن هم که بالنسبه، پایین‌تر است به منزله‌ی زمینِ هفت طبقه قرار داده است.

و از سر؛ که به منزله‌ی آسمان است از جهت بلندی به سوی بدن؛ بعضی رطوبات را قطره قطره قرار داد چنانچه از آسمان به زمین، قطره قطره رطوبات نازل می شود. همانطور که در آسمان، کواکب قرار داده که موجب روشنایی زمین باشند، که اگر ستارگان نبودند، اهل زمین از تاریکی در حیرت بودند، همچنین در سرِ انسان، حواسی مانند چشم، گوش و حواس دیگر مقرر داشته است که اگر اینان نبودند، انسان تبدیل به موجودی کور، کر، گنگ، بی شامّه و بی ذائقه و متحیّر می شد.

همانطور که در عالم کبیر، کوه‌ها را قرار داد که اگر نبودند، زمین قرار نداشت؛ همچنین در بدن انسان، استخوانها را به منزله‌ی کوهها خلق فرموده‌است که اگر آنها نبودند و گوشت تنها در بدن بود، بدن هم قرار نداشت و انسان از حرکت و نشست و برخاست عاجز می شد.

و همانطور که در عالمِ کبیر، اَجرامِ آسمانی، تأثیر در اجرام زمینی دارند، همچنین خداوند متعال، آنچه در سر، مقرر داشته از دماغ و خیال و وهم و حسّ مشترک و مانند اینها که تأثیر در بدن و حفظ دارند.

و همچنان که زمین را نرم نموده که مانند سنگ، سخت نباشد تا نبات و اَشجار از آن بِروید، در عالمِ صغیرِ انسان هم، گوشت خلق کرد که از آن، موی بدن بِروید و رشد کند که روییدن آنها فواید بسیار دارد.

و همچنانکه در زمین، چشمه ها و رودها وجود دارد که آب از آن جاری می‌شود برای نفع تمام خلایق و زندگی همه‌ی موجودات؛ همچنین در بدن انسان هم رگ‌ها را قرار داد که در آنها خون جاری است که حیات انسان به آن خون بستگی دارد که اگر در بدن، خون تمام شود، انسان نابود خواهد شد.

و همچنین در زیرِ زبان، چشمه ای خلق کرد که مادام الحیات جاری و آب آن شیرین است مانند آبهای شیرین در عالمِ کبیر.

و همچنانکه در عالمِ کبیر، آبهای شور قرار داده، در بدن انسان هم آبِ چشم را شور خلق نموده.

و همچنانکه در عالمِ کبیر، دریاها را خلق فرموده که کشتی ها بر روی آن، متحرک هستند، در عالمِ صغیر هم چشم، به منزله‌ی دریا؛ و سیاهی آن به منزله‌ی کشتی است که در آن متحرک است.

و همچنان که در عالم کبیر، عناصر اَربعه را قرار داده: آب، خاک، آتش و باد؛ در عالم صغیر هم اَخلاطِ اَربعه قرار داده: خون که مانند هوا گرم و تَر است، صفرا که مانند آتش گرم و خشک است، سودا که مانند خاک سرد و خشک است، بلغم که مانند آب سرد و تَر است.

و همانطور که در عالم کبیر، صانع است؛ که تربیت همه به دست اوست، همچنین در بدن انسان، روح را خلق فرموده.

همانطور که روح را در بدن نمی‌توان دید، خداوند متعال را هم نمی‌توان دید؛ و همانطور که روح بر تمام بدن محیط است، خداوند متعال هم بر تمامِ عالم محیط است؛

و همانطور که در یک بدن، دو روح جمع نمی شود، همچنین در عالم نیز، دو خالق محال است.

و همانطور که در عالم کبیر، پیامبر در کار است که اگر نباشد مردم، حیران هستند؛ در عالم صغیر نیز عقل به منزله‌ی پیامبر است که اگر نباشد همه حیران هستند.

و همانطور که در عالم کبیر، امام قرار داده، در عالم صغیر هم، قلب را قرار داده که به منزله‌ی امام برای بدن است. همانطور که هر گاه در وجود انسان، شبهه‌ای ایجاد شود به قلب رجوع می‌شود در عالمِ کبیر هم اگر شبهه‌ای ایجاد شود، به امام، رجوع می شود.

و همانطور که جمیع عالمِ اِمکان به امام محتاج هستند، تمام بدن هم به قلب نیازمند است.

و چنانچه قلب، مسرور شود، تمام بدن مسرور می شود، هر گاه امام در عالم کبیر، مسرور شود، کائنات مسرور می گردند و بالعکس.

و چنانچه در عالم کبیر، شیطان را قرار داده تا از طاعت الهی مانع شود، در عالم صغیر هم، نَفس اَمارّه به منزله‌ی شیطان است که مانع از اطاعت پروردگار و ایمان به اوست؛  و دلیلِ خلقت اینان، آن است که بدانیم طاعت و عصیان، اختیاری است و هیچ اجباری در آنها وجود ندارد. در واقع با قرار دادنِ عقل و اندیشه و اختیار؛ و در سوی دیگر، خیر و شر؛ آنها را به هم آمیخته؛ همانطور هم در عالم صغیرِ وجودِ انسان، روح بلند و خاکِ پست را در هم آمیخت.

آری! در مقابل شیاطین، انبیا و اولیا را قرار داد. در مقابل نفس اماره، عقل و خرد را. و بسیاری مثال‌های دیگر که بیم آن را دارم که باعث ملال و خستگی شما گردد.

آری! سخت ترین شناخت، شناختِ خودمان از خودمان است که هرچه خود را بهتر بشناسیم، ربّ خود را بیشتر و بهتر خواهیم شناخت.

در پایان، جمله ای زیبا از قول یکی از عرفای بزرگ نقل می‌کنم و آن اینکه فرمود: «انسان به معنی مردمک چشم است یعنی انسان وقتی کامل می‌شود که مانند مردمک چشم، همه‌بین باشد و خودبین نباشد همان‌طور که مردمک چشم، هستی را می‌بیند و خود را نمی‌بیند.»

خدایا تو خود، ما را به خودمان معرفت مرحمت بفرما.

 

لقمه‌ی عملی:

تصمیم بگیریم از سختی‌های زندگی نترسیم. سختی، هر چه سخت‌تر باشد، انسان، قوی‌تر می‌شود. مانند میخ در دیوار؛ میخ هایی در دیوار محکم‌ترند که بیشتر، کوبیده شوند.

 

ذکر:

«یا نافِع» ۲۰۱ مرتبه، باعث سود فراوان در کسب و کار و برکت در روزی می‌شود. بعد از هر نماز گفته شود.

 

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۰۱ ، ۱۲:۴۳
خادمه الزهراء

بفرمایید یک لقمه معنوی نوش کنید: معاشرت

شنبه, ۱۲ شهریور ۱۴۰۱، ۱۲:۲۱ ب.ظ

 

انسان، وجودش به نوعی آفریده شد که زندگی اجتماعی را دوست دارد و از انزوا و عزلت، گریزان است. مخصوصاً مؤمنین سعی می‌کنند همیشه در متن مردم زندگی کنند تا بتوانند با انسان‌های شایسته و مؤمن ارتباط برقرار کنند، زیرا انسان‌های شایسته و مؤمن، به تعهدات الهی پایبند هستند و نمی‌توانند در مورد جامعه‌ی انسانی بی‌تفاوت باشند و بی‌تفاوتی نسبت به انسان‌ها و ارزش‌های انسانی را مورد رضای خداوند نمی‌دانند. به این مناسبت سعی می‌کنند با افراد شایسته و لایق، انس بگیرند و با آن‌ها، با مهر و محبت و نهایتِ ادب معاشرت کنند.

امام صادق علیه‌السلام در این مورد فرمودند: «حُسن معاشرت با بندگان خداوند در غیر معصیت الهی، از فضل الهی بر بنده‌ی خود می‌باشد و کسی که در خفا، برای خداوند خاضع و خاشع باشد در آشکار، با مردم خوش‌رفتار خواهد بود.» (یعنی معاشرت نیکو و بااخلاقی خواهد داشت)

سپس فرمودند: «سعی نکن به بهانه‌ی معاشرت از احکام و حدود الهی خارج گردی که اینگونه معاشرت به تو سودی نمی‌رساند و آخرت را از دست خواهی داد.»

سپس فرمودند: «در معاشرت با دیگران

آن کس که از تو بزرگ‌تر است؛ چون پدر بدان،

و آن را که کوچکتر است؛ همچون فرزند،

و آنان که با تو هم‌سن و سال هستند، همچون برادر؛

و تا می‌توانی در پی اصلاح خود باش، از عیوب خود فارغ نشو و در پی عیب‌های احتمالی دیگران مباش؛

در امر به معروف، نرمخویی داشته باش و در نهی از منکر، مهربان باش

و در هر حال، نصیحت و خیرخواهی را فراموش نکن، که خداوند سبحان فرموده: «سخن خیرخواهانه به مردم بگویید» و از کسی که معاشرت با او، تو را از یاد و عبادت الهی باز می‌دارد؛ کنارگیری کن زیرا چنین افرادی از دوستان و یاران شیطان هستند، تو را از خداوند سبحان دور می‌کنند. مبادا همنشینی و دیدار با چنین افرادی تو را از بیان حق باز دارد، که در این عمل، خسرانی است عظیم که از آن به خداوند پناه می‌برم.»

در این روایت امام علیه‌السلام، اصول کلی معاشرت با دیگران را بیان فرموده‌اند که فرازهای آن را باید با دقت و ظرافت، در معاشرت با دیگران به کار برد تا مبادا بر اثر توجه نکردن به عمق دستورات قرآن و ائمه (ع)، گاهی ترک معاشرت یا قطع رحم کنیم و آن را به حساب دین بگذاریم.

باید دقت داشته باشیم که بسیاری از اهداف و نیازهای مادی و معنوی انسان به کمک یکدیگر حاصل می‌شود و بدون معاشرت با دیگران به‌دست نمی‌آید به همین خاطر، هم دین و هم خرد و هم اخلاق، معاشرت با مردم را یکی از بهترین اعمال و کردار انسان دانسته‌اند.

بزرگان ما می‌فرمایند آنچه که با معاشرت با دیگران به‌دست می‌آید، با عزلت و گوشه‌گیری از دست می‌رود.

آن عزلتی که در اسلام ممدوح شمرده شده و یکی از آداب سلوک سالکین می‌باشد، عزلت قلبی است. به این معنا که انسان، در عین حال که در اجتماعات شرکت می‌کند، با مردم نشست و برخاست می‌کند، قلبش در گوشه‌ی تفکر خود و به مناجات با خداوند مشغول است؛ دربِ دل را به روی اغیار بسته و مداوم در خلوت با یار است.

 

امام صادق علیه‌السلام فرمودند: خوشا به حال بنده‌ای که مردم را بشناسد و با جسمش با آنها مصاحبت کند ولی در دل خود، از آنها دور باشد، مردم او را به ظاهر بشناسند و او باطن مردم را بشناسد.

آری مردان خدا چون با نور الهی نگاه می‌کنند و اهل بصیرت هستند، دیگران را به باطن آنها می‌شناسند. و چون اهل اسرار هستند و اهل سرّ، معمولاً ساکت و خاموش و لب فرو بسته هستند. دیگران فقط ظاهر آنها را می‌شناسند، پس به ناچار با مردم معاشرت می‌کنند اما جسمانی و ظاهری؛ در عین معاشرت، در درون خود تنها و غریب هستند.

 

فوائد معاشرت:

یک- تعلیم و تعلّم: آموختن و آموزش دادن، از برترین عبادت‌ها و رفتارها می‌باشد که البته بدون معاشرت با مردم و علما و بزرگان حاصل نمی‌شود. مسلماً انسانی که اهل گوشه‌گیری و دوری از اجتماع می‌باشد از فراگیری انواع علوم، چه دینی و چه اجتماعی باز می‌ماند و در نتیجه به خسران غیر قابل جبران مبتلا می‌گردد.

لقمان حکیم به پسرش فرمود: فرزندم با علما همنشین شو، و دربرابرشان زانوی تواضع بر زمین بزن، همانا قلب‌ها با حکمت زنده می‌شوند چنانکه زمینِ مرده با قطرات باران زنده می‌گردد.

 

دو- رفاقت و انس با دیگران: رفاقت و محبت و انس، از حضور در مجالس معاشرت و رفت و آمد با دیگران حاصل می شود البته باید از رفاقت و انسی که به حرام می‌انجامد دوری گزید و معاشرت‌ها و دوستی‌ها را براساس رضای خداوند برنامه‌ریزی کرد. باید به دنبال همنشینی بود که مجالست با او موجب بالا رفتن کمالات و دانش و ادب انسان شود، نه اینکه استعدادهای مادی و معنویِ انسان را ضایع سازد. دوست و رفیق و معاشر، نقش به‌سزایی در کمال و سعادت یا شقاوت و بدبختی انسان دارد از این جهت در انتخاب آنها باید دقت کافی را داشته باشیم.

امام علی علیه‌السلام فرمودند: «بر اثر معاشرت با بی‌خردان، اخلاق فاسد می‌شود و بر اثر هم‌دمی با خردمندان، اخلاق اصلاح می‌شود.»

مردمان گوناگون هستند و هر کس بر گونه‌ی ساختار خود عمل می‌کند، مردم با هم دوستی می‌کنند پس هر کس، دوستی او برای غیر خدا باشد آن دوستی به دشمنی می‌انجامد.

 

امام صادق علیه‌السلام فرمودند: رفیق و معاشر تو باید سه ویژگی داشته باشد: اول اینکه آینه‌ی تو باشد. آینه هرگز به تو دروغ نمی‌گوید و عیب تو را همان‌گونه که هست نشان می‌دهد و حُسن تو را هم همان‌گونه که هست به تو نشان می‌دهد. دوم اینکه راهنمای تو باشد. اگر جایی خطا کردی و به بی‌راهه رفتی؛ تذکر دهد و به راهت هدایت نماید. سوم اینکه چشم و چراغ تو باشد. راه و بی‌راه را به تو نشان دهد و موانع راه را به تو بنمایاند و تاریکی‌ها را از تو دور کند.

فرمودند: دوست راستین کسی است که در برطرف کردن عیب‌هایت راهنمایی کند و در نبودنت هوای تو را داشته باشد و تو را بر خودش ترجیح دهد.

 

سه- آموختن آداب اجتماعی: می‌دانیم که هیچ ثروتی بالاتر از ادب نیست اما ادب اکتسابی است، باید آن را آموخت. یکی از راه‌های آموختن ادب، معاشرت با مردم است. می‌شود با دیدن عیوب مردم، از آن عیوب اجتناب کرد و با دیدن خوبی‌های مردم، آن‌ها را کسب کرد و در خود به وجود آورد. که این خود یک راه تهذیب است. اینکه دیگران با دیدن عیوب ما و با تذکر و گاهی با تأدیب، ما را به تهذیب اخلاق و رفتار، کمک می‌کنند.

امام صادق علیه‌السلام فرمودند: «هر نوجوانی که در میان مردم رشد کند و برای ارتکاب گناهی، تأدیب نشود اولین کیفری که خداوند به سبب او به آن مردم می‌دهد، کاستن از روزی‌های ایشان است.»

 

شخصی تعریف می کرد که دوستانم یک کت جیر برای من از ترکیه آورده بودند. یک روز آن را پوشیده بودم و کلاهی روسی سرم گذاشته بودم و پیپ می‌کشیدم. در خیابان شهید رجایی من را دیدند و گفتند: این چه قیافه‌ای است که برای خودت درست کرده ای؟! کلاهت روسی! و این کت خارجی! و این پیپ انگلیسی؟! کدام یک با مسلمان یا ایرانی بودنت هماهنگی دارد؟! با همین جمله‌ی ایشان، من متوجه رفتارم شدم و دیگر هرگز به آن فرم‌ها ظاهرم را نیاراستم.

آری، ثروت عظیم ادب را در معاشرت‌ها باید آموخت.

از بوذرجمهر حکیم پرسیدند: کدام عطیه از جانب خداوند بهترین است؟ گفت: خِرد طبیعی. گفتند: اگر نباشد؟ گفت: ادب، که اخلاق و عادات ناپسند را بپوشاند. گفتند: اگر نباشد؟ گفت: خوش اخلاقی و مدارا با مردم. گفتند: اگر نباشد؟ گفت: مرگ بر او بهترین است زیرا او دیگر هیچ فایده‌ای برای خود و دیگران ندارد.

البته معاشرت شرایط زیادی دارد که باید در مجالس حضوری و عمومی تدریس و بیان شود. اما در پایان مطلب به یکی از آن شرایط اشاره کنیم:

لقمان به پسرش گفت: «فرزندم ۴۰۰ پیامبر را خدمتگزاری کردم، و از میان تمام سخنان آنها ۴ سخن را انتخاب کردم:

اول اینکه وقتی به نماز ایستادی، قلبت را حفظ کن.

دوم اینکه وقتی سر سفره نشستی، حلقت را حفظ کن.

سوم اینکه وقتی به خانه‌ی دیگران رفتی، چشمت را حفظ کن.

چهارم اینکه وقتی بین مردم قرار گرفتی، زبانت را حفظ کن.»

واقعاً در غیر این صورت نمی‌توان با مردم درآمیخت و معاشرت کرد.

خداوند معاشرت دیگران را با ما، موجب برکت برای آنان قرار دهد و معاشرت ما با دیگران را موجب برکت و رحمت برای ما قرار دهد.

 

لقمه‌ی عملی:

خیلی زود، کمر همت را ببندیم برای یک رفیق و معاشر مناسب. امام صادق(ع) فرمودند: رفقای نزدیک، سه قسم هستند:

اول، کسی که مانند غذا، از لوازم ضروری زندگی به حساب می آید؛ و در همه احوال، آدمی به او نیاز دارد؛ او رفیقِ عاقل است.

دوم، کسی که وجودش برای انسان مانند یک بیماری مزاحم و رنج آور است؛ و او رفیقِ احمق است.

سوم، رفیقی که وجودِ نافِعش به منزله‌ی داروی شفابخش و ضد بیماری است؛ او رفیقِ لبیب است «روشنفکر بسیار عاقل»، خردمند، تیزبین و عاقبت اندیش.»

امیدوارم خداوند به ما روزی گرداند.

 

ذکر:

«یا حَیُّ یا قَیُّوم» ۱۶۶ مرتبه بعد از نماز صبح، فرج در کار را بسیار تسریع می‌کند.

 

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۰۱ ، ۱۲:۲۱
خادمه الزهراء

بفرمایید یک لقمه معنوی نوش کنید: دنـیـا

شنبه, ۱۲ شهریور ۱۴۰۱، ۱۱:۵۲ ق.ظ

چیزی که بیشترین ارتباطِ ما، در طول زندگی با آن است یعنی همه‌ی زندگی ما، خلاصه در آن می باشد؛ و بیشترین علاقه و وابستگی ما هم به آن است؛ و بیشترین صرف انرژی و توان ما در طول حیات برای آن است؛ و جالب اینکه همگی هم از بی‌وفایی و زودگذر بودن آن اطلاع داشته و دردسرهای آن را می‌دانیم؛ لیکن عاشقانه به دنبالش هستیم؛ و بزرگترین غمِ ما، در فقدان و نداشتن دارایی‌های آن است و بزرگترین شیرینی و لذت ما، وقتی است که چیزی، هرچند اندک، از دنیا نصیبمان شود؛ اگرچه زودگذر!

از نظر فرهنگ دینی ما، دنیا دو چهره دارد، یکی مذموم و دیگری ممدوح؛ و هرکدام از این‌ها بستگی به برداشت ما از دنیا دارد.

خداوند در قرآن کریم در آیات زیادی دنیا را معرفی می‌کند و پرده از چهره‌ی آن برمی‌دارد. در سوره‌ی کهف آیه‌ی ۴۵، خداوند می فرماید: «ای پیامبر! زندگی دنیا را برای آنان به آبی تشبیه کن که از آسمان فرو می‌فرستیم و به‌وسیله‌ی آن، گیاهان زمین (سرسبز می‌شود و) در هم فرو می‌رود اما بعد از مدتی می‌خشکد و بادها، آن را به هر سو پراکنده می‌کنند؛ و خداوند بر همه چیز تواناست.»

در جای دیگر می‌فرماید: دنیا، وسیله‌ی آزمایش است.

در سوره‌ی کهف آیه‌ی ۷ میفرماید: «ما آنچه را روی زمین است زینت آن قرار دادیم تا آنها را بیازماییم که کدامینشان بهتر عمل می‌کنند.»

در کنار آیات، روایات زیادی هم در معرفی دنیا داریم که هرکدام گوشه‌ای از دنیا را به ما معرفی می‌کنند؛ و وظیفه‌ی ما را در دنیا گوشزد می‌کنند؛ و البته سعادتمند کسی است که به این تذکرات توجه کند و در رابطه با دنیا، رفتاری عاقلانه در پیش بگیرد.

رسول اکرم(ص) فرمودند: «عاقل، به دنیا و اهل دنیا نگریست و دانست که دنیا، جز با زحمت به‌دست نمی‌آید و به آخرت نگریست و دانست آن هم جز با زحمت به دست نمی‌آید، پس با زحمت در جستجوی پاینده‌ترِ آن، برآمد.»

زیباترین چهره‌ی دنیا را امیرالمؤمنین (ع) نشان داده‌اند. در حدیثی گوهربار؛ که جای تأمل بسیار زیادی دارد؛ ایشان فرمودند:« دنیا، سرای راستی است برای کسی که آن را به راستی و درستی تلقی نماید، خانه‌ی ایمنی و سلامتی است برای کسی که آن را به درستی درک کند، جایگاهِ توانگری است برای کسی که از آن توشه بردارد، سرای موعظه است برای کسی که از آن پند بگیرد.  سجده‌گاهِ دوستان خدا و نمازخانه‌ی فرشتگان الهی است، محلِ نزول وحی پروردگار و تجارت خانه‌ی دوستان حق است؛ در آن به کسب رحمتِ الهی پرداختند و سودی که نصیبشان گردید، بهشت جاودان است.»

امام حسین (ع) در سفر کربلا فرمودند: «اگرچه دنیا، زیبا و دوست داشتنی است و انسان را به سوی خودش می‌کشد اما خانه‌ی پاداش الهی، خانه‌ی آخرت، بسیار از دنیا بالاتر و عالی‌تر است.»

آری! دنیا، هر چقدر پرجاذبه و شیرین و دلفریب باشد، بزرگ‌ترین عیبش این است که دایمی نیست، موقت و کوتاه مدت است و هیچ عاقلی به حُکمِ عقل به چیزی که فانی است دل نمی‌بندد بلکه بهره‌ی خود را می‌گیرد و می‌گذرد.

 

نوشته‌اند خسرو پرویز ساسانی که در قدرت و سلطنت غرق بود، روزی با تکبّر و غرور فراوان به همسرش شیرین گفت: پادشاهی خوش است اگر دایم باشد. شیرین، پاسخِ عبرت آموزی به او داد و گفت: اگر دایم بود به تو نمی‌رسید.

 

عجیب است با اینکه همه‌ی اینها را میدانیم، عاشقانه دنیا را پرستش می‌کنیم و این علاقه و عشق ما به دنیا، بزرگترین وسیله‌ی به انحراف کشاندن ما از طریق شیطان است. یعنی ما خود، وسیله‌ای در اختیار ابلیس قرار می‌دهیم تا بتواند وجود ما را جولانگاه خود قرار دهد.

فرمودند: وقتی رسول اکرم(ص) به نبوت مبعوث شدند سپاه ابلیس، ترسان نزد ابلیس آمدند و اظهار نگرانی کردند. ابلیس گفت: نگران نباشید! آیا امت او به دنیا علاقه دارند؟ گفتند: آری. او گفت: پس غمی نداشته باشید، اگر آنها بت پرستی نکنند مهم نیست زیرا آنها را که دلبسته‌ی دنیا هستند همواره به سه کار، وادار می کنم:

اول، تحصیلِ مال از راه حرام؛ دوم، مصرف مال در راه حرام؛ سوم، نپرداختن حقوق واجب الهی.

این را بدانید که سرمنشأ تمام بدی‌ها و گمراهی‌ها، همین سه راه و سه دام است.

 

اما می‌خواهم مطلب را به شکل دیگری بیان کنم. در قرآن، خداوند متعال فرموده‌است: «انَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ»؛ زندگی دنیا، منحصراً بازی است. البته بازی، کاری بیهوده نیست و نباید آن را ترک کرد زیرا اگر انسان خوب بازی کند، هم، بازی شیرین می‌شود و هم از آن لذت می‌برد و هم به سلامت و ورزیدگیِ جسم و شادابی و طراوت روان دست پیدا می‌کند. بیایید به دنیا اینگونه نگاه کنیم مانند یک میدانِ بازی فوتبال.

مدرسه‌ای را تصور کنید که هنگام زنگ ورزش، معلم ورزش، دانش آموزان را به حیاط برده و شروع می کند نحوه‌ی درست توپ زدن را به آنان آموزش دهد، ابتدا آنها را به صف می‌کند و خودش پا به توپ می‌زند، سپس توپ را سمت آنها پرتاب می‌کند تا آنها، عکس العمل نشان دهند و توپ را به سمت مربی برگردانند، سپس مربی، تمامِ قواعد بازی را برای آنها به دقت بازگو می‌کند، آنگاه آنها را به دو گروه یازده نفره تقسیم می‌کند. در طول بازی، اگر بازیکنان توجه داشته باشند که صرفاً، هدف این است که از این طریق، مقداری فعالیت بدنی و جست و خیز کنند تا جسمی ورزیده و روحی شاداب و پر طراوت پیدا کنند؛ و اساساً مهم نیست که در طول بازی، گل بزنند یا گُل بخورند؛ زیرا هدف چیز دیگری است؛ در این صورت، بازیِ گرم و شادی را برگزار می‌کنند و در طول بازی، هیچ انگیزه و دلیلی برای حرص خوردن و نگرانی یا عصبانیّت و بد اخلاقیِ بازیکنانِ تیم خود؛ یا به خشونت کشاندنِ بازی و آسیب رساندن به بازیکنانِ تیم مقابل؛ یا غصه خوردن و افسردگی از شکست؛ و یا نقض مقررات بازی و روی آوردن به خطا در بازی و امثال آن ندارند.

پس در پایانِ نود دقیقه هم که داور، سوتِ پایان بازی را به صدا در می‌آورد، بازیکنانِ دو تیم، دست در دست یکدیگر با خنده و شادی، جسمی سالم و روحی شاداب، زمین بازی را ترک می‌کنند.

اما اگر بازیکنان، در جریانِ بازی فراموش کنند که آنچه به آن مشغول هستند، بازی است و جدّی نیست؛ و هدف، برنده شدن نمی‌باشد بلکه ورزش کردن برای سلامت و طراوت است، بازی را جدی می‌گیرند و در این صورت هدف، تغییر می‌یابد. حرص، برای برنده شدن و غلبه کردن بر تیم مقابل، کار را به اوقات تلخی و عصبانیّت، زد و خورد، بد دهنی، آسیب رساندن به طرف مقابل، حذف بازیکنان رقیب، تخلف از مقررات می‌کشد و خطاهای عمد و غیر عمد رخ می‌دهد؛ پس در پایان نود دقیقه هم با سوت داور، بازیکنان با اعصابی خسته، روحی آزرده، قلبی مملوّ از اضطراب و نا‌امنی زمین بازی را ترک می‌کنند.

از بین رفتنِ آثار مثبت بازی و پدید آمدنِ این همه پیامد تلخ، برای این است که فراموش کرده‌اند بازی می‌کنند و مسأله‌ی برد و باخت، جدی نیست.

در بازی دنیا، مربی و داور خداوند است؛ بازیکنان، انسانها هستند؛ توپ، حوادث و موقعیت‌هایی است که خداوند متعال در زندگی هر کس پیش می‌آورد و او باید در برابر آنها واکنش نشان دهد.

خداوند، گاهی توپ را به سمت ما می‌اندازد. بازیکن! پایی بزن، شوت کن به سوی دیگری؛ اگر توپ را نگه دارید ممکن است جریمه‌ات کنند. آری، تمام عرصه‌های فعالیت‌های دنیوی، میدان بازی هستند و مقررات بازی، احکام شرع است و داور هم امام هر عصر که به دقت، بازی بازیکنان را تحت نظر دارد.

بیایید درست بازی کنیم.

بیایید فراموش نکنیم که هدف از این بازی چیست.

هدف تقرب به خداوند است که اگر هدف فراموش شود، برای پیروزی بر دیگران و از میدان به در کردن دیگران، به هر چیزی چنگ می‌زنیم.

چه زیبا فرمود که: «دنیا، جز بازی چیز دیگری نیست.» و رسولش فرمود: «دنیا، خانه‌ای است که بر روی آب بنا شده، مداوم در تزلزل است و هر لحظه ممکن است طالبش را غرق کند.»

 

لقمان فرمود: «ای پسرم! به‌راستی که دنیا، دریای عمیقی است که مردم زیادی در آن غرق شده‌اند، پس باید کشتی تو، تقوا باشد و ایمان، بارِ آن باشد و توکل بر خداوند متعال، بادبان آن باشد. در چنین صورتی شاید نجات یابی!»

 

لقمه‌ی عملی:

بیایید ازامروز فراموش نکنیم که اسیرِ دنیا، هرگز آرامش ندارد. انسان حریص هر چه داشته باشد، باز هم زبانِ طمعش بیرون است و دنیا، همچون بازار است؛ و مردمان، معامله گر؛ و موردِ معامله، اعمال و انتخاب‌های ماست.

 

ذکر:

«یا قُدّوس» هر روز صبح ۱۱۱ مرتبه، برای سلامتی بدن و رونق قلب، بسیار مؤثر است.

 

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۰۱ ، ۱۱:۵۲
خادمه الزهراء

بفرمایید یک لقمه معنوی نوش کنید: زبان

شنبه, ۱۲ شهریور ۱۴۰۱، ۱۱:۲۹ ق.ظ

شاید صبحانه‌ی امروز، خوشمزه به نظر بیاید و همه دوست داشته باشند اول صبح یک لقمه میل کنند، اما این زبان کمی متفاوت است. هم می‌تواند خیلی خوشمزه باشد و هم می‌تواند بسیار تلخ و بدمزه باشد و بسیار مسئولیت‌آفرین باشد.

 

روزی اربابِ لقمان به او گفت: گوسفندی بکش و لذیذترین تکه وجودش را برایم بپز و بیاور. لقمان زبان گوسفند را آماده کرد و نزد ارباب آورد و تناول کرد. روزی دیگر ارباب گفت: گوسفندی بکش و بدمزه‌ترین تکه وجودش را بپز و بیاور. لقمان زبان گوسفند را آماده کرد و آورد. ارباب گفت: چگونه است؟ لقمان گفت: زبان می‌تواند هم بهترین تکه‌ی وجود باشد و هم می‌تواند بدترین تکه‌ی وجود باشد، بستگی دارد که چگونه از آن استفاده شود.

 

زبان وسیله‌ی نطق هر موجود ناطق است. نطق و بیان در شمار مهمترین نعمت‌های الهی است که به انسان ارزانی شد. بزرگان فرموده‌اند که اساس و مبنای نطق و بیان در انسان، قوه‌ی عاقله‌ی او است. این ارتباط و وابستگی به قدری شدید است که درک استدلال در دستگاه قوه‌ی عاقله، یعنی مغز انسان در قوه‌ی ناطقه‌ی او در بیان فرد اثر می‌گذارد. هر چه تفکر منسجم‌تر باشد، قدرت بیان بهتر و کیفیت آن منظم‌تر خواهد بود. به‌طوری که امیرالمؤمنان علیه‌السلام فرمودند: سخن مرد وسیله‌ی سنجش عقل او است. و فرمودند: سخن بگویید تا شناخته شوید، چرا که انسان در زیر زبان خود پنهان است. یعنی عقل و شخصیت انسان با بیان او شناخته می‌شود.

از آنجایی که زبان مهمترین کلید دانش، فرهنگ، عقیده و اخلاق است؛ اصلاح آن سرچشمه‌ی همه‌ی اصلاحات اخلاقی، و انحراف آن سبب انواع انحرافات است. اصلاح زبان بیشتر از آن جهت مورد توجه قرآن و رسول و ائمه اطهار علیهم‌السلام قرار گرفته‌است که؛ زبان، ترجمان دل و نماینده‌ی عقل و کلید شخصیت انسان و مهمترین دریچه روح است. به تعبیر دیگر آنچه بر صفحه‌ی روح انسان نقش می‌بندد، قبل از هر چیز بر صفحه زبان و بیان انسان ظاهر می‌شود. از این جهت علمای اخلاق، اهمیت خاصی برای اصلاح زبان قائل هستند و اصلاح آن را گام مهمی برای تقویت فضایل اخلاقی و تکامل روح می‌شمارند.

در حدیث آمده است: ایمان هیچ بنده‌ای درست نمی‌شود تا آنکه دلش درست گردد و دلش درست نمی‌شود تا آنکه زبانش درست شود.

باید توجه داشت، زبان با این همه اهمیت که یکی از بزرگترین نعمت‌های الهی است، تا چه اندازه می‌تواند خطرناک باشد، تا آنجا که سرچشمه‌ی گناهان بی‌شمار می‌گردد و تمام خرمن سعادت انسان را به آتش می‌کشد. باید مراقبت کرد و با رعایت اصول، این خطرات بزرگ را برطرف نمود و یا به حداقل رسانید.

 

ریشه‌یابی خطر زبان:

علل خطرات زبان را می‌توان در موارد:

👈تعلیم غیرصحیح و غیراسلامی

👈عدم تهذیب نفس

👈معاشرت با منحرفان و دوستان ناباب

👈فاسد بودن محیط اجتماعی و غیره بیان کرد.

 

اما چرا گناه زبان نسبت به دیگر اعضا بیشتر است؟ به چند دلیل:

1-- زبان ابزاری است که در هر زمان و مکان در اختیار انسان است، وسیله‌ی گناهان دیگر معمولاً چنین به راحتی در دسترس نیستند.

2-- زبان، برای کار و گناه خودش مخارج زیادی لازم ندارد. واقعاً باید ترسید از گناهی که ابزارش هیچ سرمایه و مخارج و یا مکان و زمان مناسبی لازم ندارد.

3-- گناهان زبان بر اثر تکرار، قبح خود را از دست داده و به راحتی انجام می‌شود.

4-- فاصله‌ی میان گناه و ثواب در زبان کم است. ابزاری که یک ذره این طرف، گناه و سقوط از مقام انسانیت و یک ذره آن طرف، ثواب و سعادت ابدی را به دنبال دارد؛ مسلماً خطرش بیشتر از ابزار و وسایل گناهان دیگر است.

5-- گناهان زبان جنبه‌ی اجتماعی دارند، برعکسِ گناهان جوارح دیگر. مثلاً نگاه به نامحرم تأثیر سوء در وجود خودِ بیننده دارد ولی دروغ، غیبت، تهمت، هتک حرمت مؤمن، عدم نهی از منکر، گمراه ساختن مردم، حمایت از باطل و ده‌ها گناه دیگر زبان، ایجاد فساد و تباهی در روی زمین می‌کند.

به هر حال علمای اخلاق ۳۰ گناه برای زبان بیان کرده‌اند که اکثر آن‌ها در رابطه با اجتماع و مردم است.

اما در مقابل همه‌ی اینها، زبان صفتی دارد که نزد خداوند و عقلا و علما بسیار پسندیده است و آن صفت راستگویی است. خداوند در سوره‌ی بقره آیه ۱۷۷، تعدادی از نشانه‌ها‌ی نیکان را می‌شمارد:

۱- ایمان به خداوند

۲- ایمان به آخرت

۳- ایمان به ملائکه

۴- ایمان به کتاب آسمانی

۵- ایمان به پیامبران الهی

۶- انفاق مال با تمام علاقه به خویشاوندان و یتیمان و مستمندان و در راه‌ماندگان و سائلان و بردگان

۷- برپا داشتن نماز

۸- پرداخت زکات

۹- صبور و پایدار بودن به هنگام محرومیت و فقر و به هنگام بیماری و درد و همچنین در موقع جنگ با دشمن

و در پایان آیه می‌فرماید: «أُولَـئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَأُولَـئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ»؛ آنان کسانی هستند که راست می‌گویند و آنان متقین و پرهیزکاران‌اند.

 

نتیجه‌ی راستگویی:

۱- جلب اعتماد

امام علی علیه‌السلام فرمودند: دروغگو و مرده یکسان هستند، زیرا برتری انسان زنده بر مرده همان اعتماد به او است. هنگامی که به گفتار او اعتمادی نباشد، زنده بودن او بی‌اثر است.

۲- ارتقاء شخصیت

حضرت فرمودند: همیشه راستگویی را پیشه کنید، زیرا آن کس که در سخنان خود راستگو باشد؛ قدر و مقام او در جامعه بالا می‌رود.

۳- تجلی جمال انسان

فرمودند: زیبایی انسان در زبان او است و کمال او در عقل او است.

۴- شمشیر خداوند سبحان است.

حضرت فرمودند: راستگویی، شمشیر خداوند سبحان در زمین و آسمان است که در هر کجا فرود آید دو نیمه کند (حق و باطل را از هم جدا کند)

۵- ملاک مسلمانی است.

فرمودند: ملاک اسلام و مسلمانی راستی در زبان است.

۶- باعث طول عمر است.

امام صادق علیه‌السلام فرمودند: هر کس زبانش راستگو باشد، کارش پاکیزه است و هر کس که نیت او نیک باشد، روزیش فراوان می‌شود و هر کس که نیکی او به خاندانش خوب باشد، عمرش طولانی خواهد شد.

 

به راستی انگیزه‌ی راستگویی چیست؟ چرا برخی از انسان‌ها هیچ پروایی از راستگویی ندارند؟

  1. به دلیل داشتن اعتماد به نفس و نداشتن عقده‌های حقارت
  2. شجاعت و شهامت ذاتی و اکتسابی سبب می‌شود که انسان گرایش به راستگویی پیدا کند.
  3. پاک بودنِ حساب و نداشتن نقطه ضعف سبب می‌شود که انسان گرایش به راستگویی پیدا کند.
  4. ایمان به خداوند سبحان و روز قیامت و برخورداری از تقوی الهی عامل اصلی صدق و راستگویی است.

البته همه‌ی این موارد به اختصار در حد یک لقمه گفته می‌شود و مطلب بسیار عمیق‌تر از این مطالب است.

 

به طور اختصار هم بگوییم که درمان آفات زبان به چیست؟

1️گفته‌اند سکوت، یکی از راه‌های درمان این آفات است. مولای ما فرمودند: هر کس سخن بسیار گوید؛ خطایش بیشتر می‌شود و کسی که خطایش بیشتر گردد؛ شرم و حیایش کمتر می‌شود و کسی که حیایش کم شود؛ تقوایش کم می‌شود و هر کس تقوایش کم شود؛ دلش می‌میرد و کسی که دلش بمیرد؛ داخل آتش دوزخ می‌شود.

2️درمان دیگر آفات زبان، تفکر است. رسول اکرم(ص) فرمودند: زبان مؤمن در پشت دل او است. هر گاه بخواهد چیزی بگوید، در دل پیرامون آن می‌اندیشد و سپس بر زبان می‌راند. ولی زبان منافق در جلوی دل او است. هر گاه بخواهد چیزی بگوید آن را بر زبان می‌آورد و در دل پیرامونش اندیشه می‌کند.

آری مردان خدا به طور جدّ از زبان خود مراقبت می‌کردند.

آورده‌اند عارفی ۳۰ سال گریه می‌کرد و می‌گفت: این‌ها به خاطر یک «الحمدلله» بی‌جایی است که گفته‌ام؛ به من خبر دادند که بازار آتش گرفته‌است و حجره‌های زیادی سوخته اما حجره‌ی من نسوخته است. پس از شنیدن ماجرا گفتم: «الحمدلله» و از بابت این حمد به درگاه الهی می‌نالم.

مرحوم آیت الله قاضی ۲۰ سال در دهان خود سنگ‌ریزه نگه‌می‌داشت تا نتواند زیاده از حد سخن بگوید، به طوری که رنگ زبانش تغییر یافته بود.

 

خدایا تو را به حق مراقبان واقعی زبان؛ ما را به ذکر خودت راهنمایی بفرما.

 

 لقمه عملی

بیایید از امروز این‌ها را برای خودمان قانون کنیم: قضاوت نکنیم، غیبت نکنیم، ادعا نکنیم، سرزنش نکنیم، تحقیر و مسخره نکنیم. اگر کردیم منتظر باشیم به سرمان خواهد آمد.

 

ذکر:

«یَا اللَّه الْمَحْمُودُ فِی کُلِّ فِعَالِهِ»  ۲۰۰ مرتبه، برای گشایش در هر کاری مؤثر است.

 

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۰۱ ، ۱۱:۲۹
خادمه الزهراء

بفرمایید یک لقمه معنوی نوش کنید: تزکیه

شنبه, ۱۲ شهریور ۱۴۰۱، ۱۱:۰۵ ق.ظ

وجود انسان پر است از قوا و صفات مثبت و منفی، که انسان در مسیر زندگی مهمترین و اساسی‌ترین وظیفه‌اش این است که صفات مثبت را تقویت و صفات منفی را از خود دور کرده و در واقع خود را تربیت کند. در رابطه با موضوع تربیت، خداوند، هم قانون یعنی کتاب و هم معلم یعنی رسول و جانشینان ایشان را به سوی بندگانش فرستاده و تشویق فرموده است. بنده گمان می‌کنم که زیباترین تشویقی که خداوند نسبت به انسان انجام داده، این است که در موارد مختلف فرموده که گروهی را دوست دارم. وقتی صریحاً خداوند بگوید من این گروه را دوست دارم، بنده اگر خواهان این مقام باشد با تمام قوا خواهد کوشید تا در این دسته قرار بگیرد.

مثلاً می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ»؛ خداوند انسان‌هایی را که در راه طهارت و پاکیزگی نفس خود تلاش می‌کنند، دوست دارد.

 طهارت و تزکیه؛

در این راستا که قوه‌ی غضبیه و شهویه را کنترل کنیم،

و در مقابل، صفات مثبت را قوت ببخشیم،

و صفات منفی را در خود از بین ببریم؛ صفاتی مثل بخل، حسادت، انتقام‌جویی، کینه، دروغگویی و ... .

و در مرحله بعد هم دعا کنیم که خداوند کمک فرماید این بار، را سالم به سر منزل مقصود برسانیم.

 

این تزکیه آنقدر مهم است که خداوند قسم یاد کرده، هم به نفس و هم به کسی که به آراستگی نفس اقدام می‌کند، «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها، فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»؛ قسم به نفس و آن کس که او را آراست، سپس فجور و تقوای نفس را به او الهام کرده است.

و در جای دیگر، رستگاری انسان را در تزکیه نفس می‌داند، «قدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا»؛ هر کس که به تزکیه نفس خویش بپردازد، به فلاح و رستگاری می‌رسد.

و تباهی و بدبختی انسان را در تزکیه نکردن می‌داند، «وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا»؛ و هر کس نفس خود را در مقابل تزکیه به تباهی کشانید، از رحمت حق ناامید شد.

پس باید دائماً نفس خود را در معرض تربیت قرار دهیم و رفتن به سوی رشد و تعالی خود را، همراه با مراقبت، تزکیه و دوام در توجه به خدای سبحان قرار بدهیم و گرنه قدم به قدم از پاکیزگی و تزکیه دور خواهیم شد.

 

تزکیه نفس خود را از کجا آغاز کنیم؟

مسلماً این امر مهم باید از قلب آغاز شود که رسول اکرم(ص) فرمودند: بدانید که دل‌ها مثل مس زنگار می‌گیرد. همچنان که فلز در مقابل هوا گرفتار زنگار می‌شود، قلب‌های شما نیز گرفتار زنگار می‌شود.

باید قلب را جلا دهید، اما چگونه؟

فرمودند: قلب خود را با دو چیز جلا ببخشید: یکی استغفار و دیگری تلاوت قرآن.

استغفار، گناهان را از قلب پاک می‌کند و تلاوت قرآن، نور به آن می‌بخشد و این باعث جلای قلب می‌شود.

امام علی علیه‌السلام فرمودند: این دل‌ها مثل بدن‌ها ملالت پیدا می‌کند. پس برای دل‌های خودتان لطائف حکمت را بجویید. یعنی همچنان که بدن، احتیاج به تغذیه دارد؛ قلب هم احتیاج به تغذیه دارد. همانطور که بدن احتیاج به شست‌وشو دارد، قلب هم نیاز به شست‌وشو دارد. با تلاوت قرآن، با استغفار و با جبران گناهان، قلب خود را تهذیب کنید.

چرا شروع تهذیب از قلب باید باشد؟

زیرا که خداوند یک نقطه از وجود ما را برای حضور دائم خود، انتخاب کرده است. پس نباید هیچ چیز دیگری را در آن راه دهیم.️ البته در زندگی مسایل مختلفی به ما عرضه می‌شود و عبور می‌کند، اما ما باید همه را عبور بدهیم و هیچ چیز را در قلب خود ساکن نکنیم. قلب ما یک ظرف بیشتر نیست. این ظرف اگر از چیزی پر شود، جایی برای چیز دیگری نخواهد بود. در آیات قرآن داریم: خداوند برای مرد دو قلب قرار نداده است.

 

یک قلب را از چه چیزی باید پر کرد؟

در حدیث قدسی فرموده است: خانه‌ی دل را جاروب بزنید که صاحبخانه می‌خواهد وارد شود. صاحبخانه‌ی اصلی دل، خداوند است. تمایلات منفی عارضی هستند که در وسط راه به ما اضافه شده‌اند. ما باید از این تمایلات عبور کنیم و آنچه که در قلب ماندگار باشد، فقط خدا باشد. بالطبع باید عواطف انسان و همین طور تمایل به رشد و معنویت را در خود تقویت کنیم تا آرام آرام واقعاً دلمان حرم الهی بشود.

 

قدم اول در این راستا؛ ترک گناه است. هر ترک معصیتی، ما را یک قدم به خدا نزدیک‌تر می‌کند. مگر می‌شود گناه نکرد؟ ما مجموعه‌ای از تمایلات مثبت و منفی هستیم و گاهی تمایلات منفی، کار دست ما می‌دهد و ما را از مرز و حدود الهی بیرون می‌برد. خداوند هم این را می‌دانسته، پس در مقابلِ هر گناهی که از انسان سر می‌زند، توبه و استغفار را قرار داده است.

امام سجاد علیه‌السلام عرضه می‌دارد: خدایا تو باب رحمتی را به روی بندگانت به سوی عفو خودت گشودی، این در را توبه نامیدی. اگر کسی از این در غفلت کند، روز قیامت در پیشگاه تو چه عذری خواهد داشت.

رسول اکرم (ص) فرمودند: خوشا به حال آن بنده‌ای که در صحیفه‌ی اعمال او بعد از هر گناهی یک استغفار وجود داشته باشد.

آری قدم اول ترک گناه و توبه از گناهان است.

امام صادق علیه‌السلام فرمودند: اگر کسی چشم خودش را از حرام ببندد، غنیمت‌های معنوی عظیمی به او می‌دهند. هیچ کسی از هیچ راهی مثل چشم‌پوشی از گناه به غنیمتی دست نیافته است.

فرمودند: اگر کسی زبان را از غیبت، تهمت و بدگویی نگاه دارد، به مقامات و مراتبِ رشد دست پیدا خواهد کرد.

باید تلاش کنیم خود را از این غل و غش‌ها پاک کنیم وگرنه در برزخ و قیامت مشکلات سختی خواهیم داشت.

قدم دوم؛ ذکر مداوم خداوند است. چه سخن زیبایی از مولایمان امام علی علیه‌السلام که فرمودند: «دَوامُ الذِکرِ یُنیرُ القلبَ و الفِکرَ»؛ مداومت در یاد خدا هم فکر را نورانی می‌کند و هم قلب را.

این باور را در خود تقویت کنیم که آرامش قلب و رستگاری در یاد خداوند است. یادمان نرود که او به ما نگاه می‌کند، و نگاه خاصی به قلب ما دارد. در این صورت، تزلزل از ما گرفته می‌شود.

مراقبت دائمی و دوام ذکر، یک حالت آرامش، اطمینان، عدم تزلزل و ثبات به مؤمن خواهد داد. به طوری که اگر کوهی بلرزد، مؤمن نخواهد لرزید.

توجه به این نگاهِ خدا را در خود تقویت کنیم. آری، اللّهُ حاضری و ناظری؛ خداوند من، حاضر و ناظر بر من است.

و زیباتر از همه‌ی این‌ها که ذکر الهی را در ما تقویت می‌کند، این سخن قدسی است که فرموده: «انا جلیسُ مَن ذَکرنی و اَنیسُ مَن شکرنی و مُطیع مَن اَطاعَنی»؛ من هم‌نشین آن کس هستم که در ذکر و یاد من است.

ذکر حق عبارت است از قرآن و حلال و حرام خداوند، انجام آنچه مأمور به آن هستیم و ترک آنچه که نهی از آن شده‌ایم و این‌ها با هم‌نشینی با عالم ربانی به وجود می‌آید.

 

آیا واقعا ما معنی هم‌نشینی با خدا را درک می‌کنیم؟! اگر درک می‌کنیم پس چرا به اندازه‌ی هم‌نشینی با رئیس یک اداره برایش تلاش نمی‌کنیم و به اندازه‌ی حیا از یک کودک به وقت ارتکاب بدی، از او به هنگام گناه حیا نداریم؟!

در ادامه حدیث قدسی فرمود: انیس کسی هستم که شکرگزار نعمت‌های من است. شکر، عبارت است از شناخت نعمت‌های مادی و معنوی و خرج کردن هر دو در راهی که حضرت فرموده‌اند. و در ادامه حدیث قدسی فرمود: و مطیع کسی هستم که از من اطاعت کند. یعنی برآورنده‌ی خواسته و حاجت مشروع دنیا و آخرت انسان‌هایی هستم که در گردونه‌ی عبادت می‌گردند و در صراط مستقیم من طی منزل می‌کنند. آیا واقعاً برای بنده خاکی تقربی و افتخاری بالاتر از این‌ها وجود دارد؟

آری ذکر خدا باعث می‌شود تا او به یاد ما باشد. البته او همیشه به یاد ماست. همیشه به ما رحمت دارد و همیشه ناظر و متوجه ماست، ولی یاد خاص منظور است یعنی اگر شما مداوم به یاد خدا باشید، شما را به خصوص موردِ توجه قرار می‌دهد و الطاف خاصه‌ خود را، به شما مرحمت خواهد کرد.

از الطاف خاصه‌ی خداوند این است که هنگام هر فرج و یا تنگنایی برای ما راه حمد و شکر و توبه را قرار داده است.

 

لقمه عملی:

رسول گرامی اسلام(ص) فرمودند: أَعْدَدْتُ‏ لِکُلِّ هَوْلٍ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ لِکُلِّ هَمٍّ وَ غَمٍّ: مَا شَاءَ اللَّهُ وَ لِکُلِّ نِعْمَةٍ: الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لِکُلِّ رَخَاءٍ: الشُّکْرُ لِلَّهِ وَ لِکُلِّ أُعْجُوبَةٍ: سُبْحَانَ اللَّهِ وَ لِکُلِّ ذَنْبٍ: أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ لِکُلِّ مُصِیبَةٍ: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ‏ وَ لِکُلِ‏ ضِیقٍ: حَسْبِیَ اللَّهُ وَ لِکُلِّ عَدُوٍّ: اعْتَصَمْتُ بِاللَّهِ وَ لِکُلِّ قَضَاءٍ وَ قَدَرٍ: تَوَکَّلْتُ عَلَى اللَّهِ وَ لِکُلِّ طَاعَةٍ وَ مَعْصِیَةٍ: لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیم‏

مهیا کردم براى هر هراسى «لا اله الا اللّه» را، و براى هر اندوه و غمى، «ما شاء اللّه» را، و براى هر نعمتى «الحمد للّه» را، و براى هر راحتى «الشکر للّه» را، و براى هر شگفتى «سبحان اللّه» را، و براى هر گناهى «استغفر للّه» را، و براى هر مصیبت «انا للّه و انا الیه راجعون» را، و براى هر تنگى «حسبى اللّه» را، و براى هر دشمن «اعتصمت باللّه» را، و براى هر قضا و قدر «توکلت على اللّه» را، و براى هر طاعت و معصیت «لا حول و لا قوّة الاّ بالله العلى العظیم» را.

 

ذکر:

ما شآءَ اللَّهُ لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ الّا بِاللَّهِ، ما شاَّءَ اللّهُ لا ما شاَّءَ النّاسُ، ما شاَّءَ اللّهُ وَ اِنْ کَرِهَ النّاسُ

این ذکر عدد ندارد، بهتر است مداوم بر زبان تکرار شود تا ملکه‌ی دل گردد.

 

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۰۱ ، ۱۱:۰۵
خادمه الزهراء

بفرمایید یک لقمه معنوی نوش کنید: تواضع

چهارشنبه, ۹ شهریور ۱۴۰۱، ۰۳:۱۰ ب.ظ

مهترین وظیفه‌ی امروز منتظران آن عزیز زهرا سلام الله علیها، دعا کردن برای آن بزرگوار است. ما هم لقمه‌ی امروز را می‌بریم به درب خانه‌ی آن حضرت و دعا می‌کنیم که لقمه‌ی امروز، با گوشه‌ی چشم خدایی آن نماینده‌ی خدا نصیبمان شود.

 

 

تواضع چیست؟

 حضرت صادق علیه‌السلام حدیث بسیار زیبایی در باب تواضع در مصباح الشریعه دارند که به فرازهایی از آن اشاره می‌کنم. امام می‌فرمایند: اگر تواضع، زبان داشت که خلق خدا، حرف آن را درک می‌کردند؛ هر آینه از حقایق بسیاری که در پس تواضع نهفته است، خبر می‌داد و می‌گفت که در تواضع چه فواید و منافعِ کثیری وجود دارد و چگونه می‌توان با این صفت نورانی، به تحصیل رضای خدا برخاست و نفس را به کمال رشد کشید و درب‌های جنت را بر روی انسان گشود و درب‌های دوزخ را به روی انسان بست.

تواضع آن است که برای خدا و در راه خدا باشد و هر چه غیر از این است عین تکبر و سرگردانی است. برای اهل تواضع، سیما و نورانیتی وجود دارد که اهل آسمان از فرشتگان و اهل زمین از عرفا و حکما و اولیاء و بیداران به وسیله‌ی آن نور و سیما، آن‌ها را می‌شناسند.

حقیقت این است که صفات حمیده و اوصاف پسندیده و ملکات فاضله چون ریشه در ملکوت عالم دارند و سایه‌ای از درخت طوبی و اسماء و صفات الهی هستند، جز نور و روشنایی و جز حق و واقعیت چیزی نیستند. پس فقط اهل حقیقت و اهل نورانیت می‌توانند صاحبان آن‌ها را بشناسند و دیگران از درک و شناسایی آن‌ها عاجز هستند.

صاحب کتاب مکیال که خود یکی از این بزرگواران بوده است، فرموده: من برای تواضع شش فایده به دست آورده‌ام، و البته می‌توان فواید بسیار دیگری هم به دست آورد.

اما آن شش فایده:

یک- تجلیل از خداوند بزرگ؛

رسول اکرم (ص) فرموده‌اند: از گونه‌های تجلیل از خداوند؛ احترام و تواضع نسبت به مسلمان سفید موی می‌باشد، یعنی کسی که پیر شده است. در حدیث دیگری فرموده‌اند: از اقسام تجلیل خداوند بزرگ، احترام به مؤمنِ محاسن سفید است و هر کس، مؤمنی را احترام کند و در مقابلش تواضع نماید، نسبت به خداوند تکریم و تواضع نموده و هر کس مؤمنِ مو سفیدی را سبک کند، خداوند کسی را به سوی او می‌فرستد که قبل از مرگش او را سبک شمارد.

دو- ایمنی از ترس قیامت.

سه- تقرب به درگاه الهی؛

خداوند فرموده: ای داوود! همان‌طور که دورترین مردم نسبت به من متکبران می‌باشند، نزدیک‌ترین مردم هم نسبت به من متواضعان هستند.

چهار-  اداء حقوق مومنین؛

رسول اکرم (ص) فرمودند: مؤمن بر مؤمن هفت حق واجب دارد، یکی آن است که در هنگام غیاب او نسبت به او احترام و تواضع داشته باشد (یعنی از او ردّ غیبت کند، برایش دعا کند و حقوق او را حفظ کند.)

پنج- کسب محبت؛ انسان با تواضع در مقابل دیگران بذر محبت را در دل آن‌ها می‌کارد. بلکه صفت تواضع اصولاً در میان مردم ایجاد محبت می‌کند.

امام علی علیه‌السلام فرمودند: سه چیز موجب محبت است: حسن خلق، خوب مدارا کردن و تواضع.

امام باقر علیه‌السلام فرمودند: سه چیز مایه محبت است: قرض‌الحسنه دادن، تواضع و بخشش.

شش- رفعت و بزرگی نزد خداوند؛

امام صادق علیه‌السلام فرمودند: همانا صدقه، صاحبش را فزونی می‌بخشد، پس صدقه دهید تا خداوند شما را رحمت کند و همانا تواضع، به صاحبش رفعت و بلندی بیشتری می‌دهد، پس تواضع کنید که خداوند شما را رفعت بخشد و همانا گذشت، عزّت صاحبش را زیاد می‌کند، پس عفو کنید تا خداوند به شما عزّت دهد.

رسول خدا (ص) قسم یاد کردند؛ یا علی! به خدا قسم اگر فروتنِ متواضع در عمق چاهی باشد، خداوند بادی برانگیزد که او را در دولت اشرار بالاتر از اخیار قرار دهد.

 

اقسام تواضع:

تواضع برای خداوند، تواضع برای پیامبران و اولیاء الهی، تواضع برای پدر و مادر و سالخوردگان، تواضع نسبت به معلم و متعلم و مؤمنین و علما و مساکین، تواضع در غذا، لباس، ازدواج، مسکن، تواضع در راه رفتن، سخن گفتن، نگاه کردن و اقسام بسیار دیگر.

جالب اینکه استاد مرحومم می‌فرمودند: از اقسام تواضع، دعا در حق دیگران است. شاید سؤال کنید چگونه؟

در جواب می‌گویم: دعا هم گوناگون است؛  دعای مهر و رحمت، مانند دعای پدر و مادر برای فرزند. دعای برادران و خواهران در حق یکدیگر. دعای فرشتگان برای زائران قبر اباعبدالله‌الحسین. دعای جزا و پاداش: مانند کسی که به او احسان شده یا بدی از او دور گردیده، برای احسان کننده یا دفع کننده‌ی بدی دعا می‌کند و با این دعا احسان او را به احسان پاسخ می‌دهد که خداوند فرموده: «هَلْ جَزَاء الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ»، در همین راستاست دعای معلم برای متعلم و برعکس.

دعا در حق دیگران به امید احسان او: یعنی دعا کردن برای اینکه خیری به وجود آید که همگان بهره‌مند شوند، مثل دعا برای فرج یوسف زهرا سلام الله علیها که بهترین دعا؛ دعای فرج است زیرا اجابت این خیر کثیر و مطلق برای تمامی هستی است.

دعای تعظیم و تواضع: مانند دعای مردم برای بزرگان و علما که غالباً دعا کردن برای آنها، احترام و تجلیل و تواضع نسبت به آن‌هاست و دعا نکردن برای آن‌ها در واقع نوعی تکبر و بی‌اعتنایی نسبت به آن‌هاست.

 

 اکنون که اینها را نوشتیم باید بنویسیم که پس مهمترین تواضع، تواضع در مقابل امام و بهترین دعا برای ایشان باید باشد.

اگر دلیل دعا، مهر و شفقت است، دلایل برای مهر ورزیدن و شفقت داشتن در وجود مهدی موعود (عج) جمع است. او پدر حقیقی و برادر واقعی است، غربت و تنهایی را در خود دارد.

اگر دلیل دعا کردن پاداش و احسان است، شما خود قضاوت کنید از چه کسی بیشتر از ایشان احسان دیده‌ایم؟! تمام نعمت‌هایی که در آن‌ها غوطه‌ور هستیم از وجود با برکت ایشان است، چه نعمتی از این بالاتر که توانایی که خداوند تمام قدرتش را در اختیار او قرار داده است، بفرماید من به شما نزدیکم، آنقدر که هر گاه با من صحبتی داشتید، کافی است لب‌های خود را حرکت دهید. اینگونه قربِ دائمی آیا بزرگترین نعمت الهی نیست و این احسان را به قدر دعایی برای فرجش نباید پاسخ داد؟!

اگر دعا برای علما، شهدا، بزرگان؛ تعظیم و تجلیل و تواضع در مقابل آن‌هاست، آیا امروز عالمتر، شریفتر، بزرگوارتر، شهیدتر به معنی شاهد بودن و عزیزتر از ایشان نزد خداوند کسی هست؟!

پس باید در هر کجا که باشیم با دست بلند کردن به سوی آسمان و دعا کردن برای ایشان، تواضع و تجلیل خود را نسبت به مقام این دردانه‌ی عالم نشان بدهیم.

 

تواضع در مقابل حضرت صاحب الزمان دو نوع است:

یکی تواضع قلبی؛ و آن اینکه معتقد باشیم امام زمان (عج) از خودمان و از تمام ماسوی الله بعد از حضرت خاتم، افضل و اشرف است. از فرشتگان گرفته تا تمام انبیای گذشته، و اعتقاد قلبی داشته باشیم که خداوند برتر از ایشان و رسول خدا و خاندان اطهرش خلق نفرموده است.

دوم تواضع بدنی؛ و آن اینکه هرگز کاری که مایه‌ی هتک حرمت آن بزرگوار و استخفاف ساحت مقدس آن بزرگوار باشد، انجام ندهیم و آنچه که به عنوان وظیفه در زمان غیبت برعهده‌ی ماست در انجامش کوتاهی نکنیم و سعی کنیم با ترک گناهان و مراقبت از نفس و انجام تکالیف و واجبات، تواضع بدنی نسبت به ایشان داشته باشیم.

 

در انتهای حدیث امام صادق علیه‌السلام فرمودند:

تواضع و فروتنی، سرزمین روییدنِ گلِ خشوع و خضوع است و محل نشو و نمای حیا و خوف است و این خضوع و خشوع، و خوف و حیا، در وجود انسان آشکار نمی‌شود مگر به تواضع در برابر حق و فروتنی در برابر خلق، و شرافت و عزت کامل و حقیقی به دست نمی‌آید مگر از تواضع و فروتنی در مقام الهی که باید به حقیقت خود را ناچیز و بی‌اعتبار و لاشیء دانست و آن ذات یگانه را مستجمع جمیع صفات کمالیه.

خوشا به حال آنانکه به این مقام دست یافتند و در مقابل خداوند با همه‌ی وجود خاکساری می‌کنند و در مقابل پیامبر (ص) و امام (ع) با تواضع کامل، اطاعت و پیروی کرده و در مقابل بندگان خداوند، خالصانه خود را از همه کمتر می‌بینند و خدمتگزارند.

 

نوشته‌اند مرحوم نجفی مرعشی که روحش شاد، گاهی می‌گفتند فقرایِ نابینای قم و اطراف را به منزلش دعوت کنند. سپس خودشان، کمر به خدمت آن‌ها می‌بستند و حتی کفش‌های آن‌ها را پاک و جفت می‌کردند. می‌گفتند: آقا چرا فقرای نابینا را دعوت می‌کنید؟ می‌فرمودند: آن‌ها من را نمی‌بینند، پس راحت‌تر برخورد می‌کنند و من هم راحت‌تر پذیرایی می‌کنم.

مرحوم میرزا جواد آقا ملکی نوشته‌اند مدت‌ها نزد استاد بزرگوارم تلمّذ می‌کردم اما دری باز نمی‌شد تا اینکه روزی جلسه‌ای بود و چند نفر از آشنایان و اقوام تبریزی من هم شرکت کرده بودند که من نسبت به آن‌‌ها بی‌اعتنا بودم و با دیدن آن‌ها ناراحت شدم. ناگهان استاد صدایم کرد و فرمود: قلیانی آماده کن و بیاور. من سختم شد اما آماده کردم. فرمود: بگذار جلوی آشنایانت. با ناراحتی گذاشتم، سپس استاد فرمود: کفش‌ها را جفت کن، رفتم امرش را انجام دادم. خلاصه چند بار من را شکست و من را وادار کرد به تواضع و همان تواضع درهای زیادی را برایم گشود.

 

لقمه عملی:

زبانت معمار است و حرفهایت خشت خام. مبادا کج بچینی دیوار سخن را، که فرو خواهد ریخت بنای شخصیت تو را.

 

ذکر:

۶۲ مرتبه، برای وسعت رزق و محبت و امنیت عزت،انشاءالله بخوانید:

حَسبیَ اللّه لا اِلهَ الّا هُو عَلَیهِ تَوَکَّلتُ وَ هُوَ رَبُّ العَرشِ العَظیم

 

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۰۱ ، ۱۵:۱۰
خادمه الزهراء

 

انسان طبیعتاً طالب زیبایی است و زیبایی را دوست دارد و برای زیباتر کردن وجودش از هیچ تلاشی کوتاهی نمی‌کند. گاهی سفر می‌کند، پول‌های فراوان خرج می‌کند، تحقیقات می‌کند و حتی گاهی جسمش را به تیغ جراحان می‌سپارد که کمی ظاهرش زیباتر شود و نزد دیگران مقبول واقع شود.

در مقابل، انسان‌هایی هستند که در کنار زیبایی ظاهر، به زیبایی قلب و باطن خود هم می‌پردازند که هم نزد بندگان خداوند و هم خداوند بزرگ، مقبول واقع شوند. این افراد به واقعیت رسیده‌اند که رسول اکرم فرمودند: خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد. بندگانِ هم سلیقه با خداوند، عاشق زیبایان و زیبایی هستند و چون خداوند زیبایی را دوست دارد، تمام همت خود را صرف می‌کنند تا زیبا شوند. آنقدر زیبا که مورد پسند خداوندِ زیبا پسند قرار گیرند.

در قرآن واژه‌ی زیبا؛ با واژه‌ی حُسن، حَسَنَ و محسن تقریباً هم معنا است. خداوند صریحاً در قرآن مجید فرموده است: «إنَّ اللهَ یُحِبُ المُحسنین»؛ خداوند اهل حُسن و اهل نیکی و نیکوکاری را دوست دارد. آن هم نه یک‌بار بلکه پنج مرتبه تکرار کرده‌است.

درباره‌ی زیبایی معنوی چند نکته قابل توجه است:

یک- محسنین (زیبایان) چه کسانی هستند؟

ما چه کنیم که محسن شویم؟

اگر بخواهیم در معرض محبت خدا قرار بگیریم و او ما را دوست داشته باشد چه کارهایی باید بکنیم؟

دو- جزای محسنین چیست؟ جزای دنیوی و اخروی؟

سه- به چه کسانی باید احسان کرد؟

 

محسنین در دو رابطه باید بحث شوند: 1- در ارتباط با خداوند، 2- در ارتباط با بندگان خداوند.

در سوره‌ی لقمان آیات اول تا پنجم این را بیان می‌کند:

«الم، این آیات کتاب حکیم برای محسنین مایه‌ی هدایت و رحمت است، کسانی که نماز را بر پا می‌دارند، زکات را می‌پردازند و نسبت به آخرت یقین دارند، این‌ها در مسیر هدایت هستند و رستگارند.»

ارتباط با خداوند در نماز، اولین رفتار محسنین است. اولین قلم از لوازم آرایش ظاهر و باطن برای زیبایان درگاه الهی نماز است.

ارتباط با بندگان خداوند در پرداخت زکات و ادای حقوق مالی، دومین قلم لوازم آرایش این بزرگواران است.

سومین قلم که حقیقتاً قلب و روح و حرکات و سکنات انسان را مزین به انوار الهی می‌کند، اعتقاد به ماوراء این عالم و جهان بعد یعنی یقین داشتن به آخرت است.

در سوره ذاریات آیات ۱۵-۱۹ می‌فرماید:

«به یقین پرهیزگاران در بوستان‌های بهشت و چشمه‌سارها به سرمی‌برند، آنچه را که پروردگارشان عطا کرده‌است به دست می‌آورند و آن‌ها پیش از قیامت با نیک‌اندیشی کارهای نیکو کردند، و ساعات کمتری از شب را در خواب بودند، و در سحرگاهان استغفار می‌کردند، و در اموال آنها حقی برای درخواست کنندگان و محرومان منظور شده است.»

در این آیات زیبایی انسان را؛
👈 به نیک‌اندیشی، فکری پاک، اندیشه‌ای دور از هر تاریکی و ظلمت داشتن،

👈 و بیداری در سحر و عذرخواهی از خداوند در خلوت شبانه،

👈 و کسانی که در رابطه با محرومان جامعه، وظیفه‌ای برخود در نظر دارند و حقی از زندگی خود برای آن‌ها در نظر گرفته‌اند، می‌داند.

البته وقتی انسان خود را زیبا کرده، ذهن، اندیشه، قلب و روح خود را زیبا کرده، خود به خود اعمال و رفتارش هم زیبا خواهد شد و صد البته که محسن، اهل احسان است.

البته همه‌ی حسن و زیبایی ظاهری و باطنی در دو پسر فاطمه زهرا سلام الله علیها است: یا مُحسِنُ بحق الحسن و یا قدیم الاحسان بحق الحسین. هر چقدر زیباتر شویم به این دو بزرگوار نزدیک‌تر و شبیه‌تر خواهیم شد.

گفتیم محسن به یک معنی یعنی زیبا و رفتارش را احسان می‌گوییم.

احسان یعنی چه؟

رسول اکرم فرمودند: احسان این است که خدا را به‌گونه‌ای عبادت کنی که گویا او را می‌بینی و اگر تو او را نمی‌بینی او تو را می‌بیند. آری این احساس حضور دائم در محضر خداوند از ویژگی‌های محسنین نزد خداوند است و این‌گونه افراد را دوست دارد و هر گاه کسی را دوست داشت؛ محبت خود را در دل او زیاد می‌کند و در واقع رابطه‌ی دو طرفه بین بنده و خدا به وجود می‌آید و اگر کسی با خداوند ارتباط طرفینی داشته باشد، خدای رحمان، وعده داده‌است که محبت او را در دل بندگانش خواهد انداخت. یعنی بندگان خوب خدا او را دوست خواهند داشت و به او بهره‌های فراوان معنوی خواهند رساند.

حاضری چه‌قدر خرج کنی که محبتت به دل یوسف زهرا سلام الله علیها بیفتد؟! که حسین بزرگوار دوستت داشته باشد؟!

به قدر آن پیرمردی که چند سالی کربلا نرفته بود. حضرت به خوابش آمدند و فرمودند: بی‌وفا شده‌ای! به زیارت ما نمی‌آیی؟ پیرمرد عرضه داشت: امکاناتم اجازه نمی‌دهد. امام فرمودند: تو بخواه بقیه‌اش با من، من دلم برایت تنگ شده، دوست دارم تو را در حرمم ببینم.

 

یا مثل مرحوم آیت الله گلپایگانی که شبی در مشهد زیارت وداع را خواندند و قرار بود فردا صبح به طرف قم حرکت کنند. سحرگاه تلفن اتاقشان زنگ زد، سرکشیک خدام حرم بود، عرض کرد: آقا جان، حضرت را به خواب دیدم، فرمودند: به محمدرضا گلپایگانی بگو دوست دارم یک‌بار دیگر، قبل از رفتن در حرمم او را ببینم. ایشان برخاستند و مشرف به زیارت شدند.

راستی این‌ها با چه لوازم آرایشی خود را آراستند؟ آیا می‌شود دل ارباب روزی برای ما هم تنگ شود؟!

برویم سر مطلب احسان

چه کسانی باید بیشتر احسان کنند؟

امام علی علیه‌السلام فرمودند: شایسته‌ترین کسی که سزاوار است احسان کند، کسی است که خداوند به او بیشتر احسان کرده است و امکاناتی به او داده و دست او را باز گذاشته است.

در روایتی طولانی حضرت علی علیه‌السلام علایم مؤمن را بیان می‌کنند و می‌فرماید:

مؤمن در دنیا صادقانه زندگی می‌کند و قلبی پرگنجایش دارد و حدود خدا را حفظ می‌کند و ظرف علم است، از علم سیری نخواهد داشت و عقل خود را خوب به کار می‌اندازد و جایگاه بزرگی و کرامت نفس است. قلبی سالم دارد و در مقابل خداوند تسلیم است و بردبار و پایدار است و دست او در عطای مال در راه خدا باز است و درب خانه‌اش برای احسان باز است و زبانی نرم و لطیف دارد، نیش در سخن مؤمن نیست و دایم تبسم به لب دارد، مردم با دیدن صورت او پی به اندوهش نمی‌برند.

اما به چه کسی باید احسان کرد؟ قرآن آدرس تک تک آن‌ها را بیان فرموده‌‌است:

1️پدر و مادر، زنده باشند یا نه

2️ ارحام و فامیل

3️ یتیمان و بی‌سرپرستان جامعه

4️ درماندگان از همسایه‌های نزدیک و دور

5️ دوستِ نزدیک همراه

6️ مسافر در راه مانده

7️ کارگران زیردست.

هر کدام از این‌ها توضیح فراوان دارد که در یک لقمه جای نمی‌گیرد.

نتیجه‌ی این زیباسازی جسم و جان چیست؟

۱- انسان محسن، مورد محبت خدا است؛ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُ الْمُحْسِنین.

۲- خداوند آن‌ها را به بهشت وعده داده است، آن هم به جنات عدن. هر چه بخواهند برایشان مهیاست، این جزای نیکوکاری آن‌ها است.

۳- خداوند وعده داده در همین دنیا برای اهل احسان، حسنات و خوبی‌ها مقدر فرماید.

4 -و از همه مهم‌تر؛ ان الله مع المحسنین. خداوند همیشه با محسنین است و همیشه رحمت خود را به آن‌ها نزدیک می‌دارد. از این بالاتر چیست که همیشه در معیت خداوند باشی؟

 

خدایا به آنچه دوست داری ما را مزین بفرما. آمین

 

لقمه عملی:

امروز از همه‌ی توانمان برای بهتر شدن استفاده کنیم. حیف است همان کسی باشیم که دیروز بوده‌ایم. آن‌هایی که امروز هم مثل دیروزند، خاسر هستند.

 

ذکر:

رسول اکرم (ص) فرمودند: هر کس در شبانه روزی صد مرتبه بخواند غنی گردد:

بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحیم یا کَثیرَ الْخَیرِ یا دائِمَ الْمَعرُوف یا قَدیمَ الْاِحسان اَحسِن اِلِینا بِاحسانِکَ الْقَدیم بِرَحمَتِکَ یا اَرحَمَ الرّاحِمین

 

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۰۱ ، ۱۴:۴۵
خادمه الزهراء

بفرمایید یک لقمه معنوی نوش کنید: رضا

چهارشنبه, ۹ شهریور ۱۴۰۱، ۰۲:۲۱ ب.ظ

 

رضا، از مراحل عالی بندگی است که بعد از طی مراتبی در ایمان و عمل و اخلاص برای انسان پیش می‌آید.

برخی از بزرگان فرموده‌اند: رضا، آخرین مرحله‌ای است که یک عبدِ صالحِ خداوند، در مراحل سلوک و بندگی، به آن دست پیدا می‌کند یعنی دیگر بالاتر از آن، مقامی نیست و آخرین مرحله‌ی ورزش اخلاقی و تهذیب نفس است.

رضا، در واقع همان خشنودی است و آن، ثمره‌ی محبت است؛ و اطاعت کردن و انکار نکردنِ حق، چه به ظاهر؛ و چه به باطن؛ و چه به دل؛ و چه در قول؛ و چه در عمل.

اهلِ ظاهر را مطلوب، این است که خداوند، از ایشان راضی باشد و اهل حقیقت را مطلوب، آن است که از خداوند بزرگ راضی باشند، آنچنان راضی باشند که در احوال گوناگون، مانند مرگ و زندگی؛ بقا و فنا؛ رنج و راحت؛ خوشحالی و بدحالی؛ غنا و فقر، همه مورد پسندش باشد و یکی را بر دیگری ترجیح ندهد. آنچنان حبّ الهی در وجودشان ثابت شده باشد که بر خواستِ خداوند، هیچ چیز را نپسندد و به هر چه پیش آید، راضی باشد.

و البته آنکه به مقامِ رضا، دست یافته باشد، همیشه در آسایش و آرامش به سر خواهد برد زیرا او "باید و نباید" ندارد بلکه "باید و نبایدِ" او، همه "باید و نبایدِ" خداوند است.

و در احادیث آمده که: «اَلرّضا بِالقَضاء بابُ اللهِ الاَعظَم»

هر کس به رضا رسید، به بهشت رسید؛ و در هر چه که نگاه کند، به نور رحمت الهی نگرد.

راضی، در آسایش است زیرا هرگز، بر از دست دادن، تأسف نمی‌خورد و بر آمده، خوشحالیِ زیادی نمی‌کند.

البته رضا، ثمره‌ی احوال چند چیز است:

یک- رضا، در دلی که در او غبارِ نفاق باشد، به‌وجود نمی‌آید. برای رسیدن به این مرتبه باید ریاکاری و دورویی را از دل، بیرون کرد و به معنی واقعی یک‌دل و یک‌رنگ شد.

دو- رضا، بیرون آمدن از رضایِ نفس خود و درآمدن به رضایِ خداوند و تسلیم احکام الهی و تفویض امور کلی و جزئی به حضرت حق، بدون اعراض و اعتراض است.

سه- رضا، ثمره‌ی دانش و آگاهی است و جاهلِ نادان هرگز به این مقام دست نخواهد یافت.

امام ششم (ع) فرمودند: به راستی، داناترین مردم به خدا، راضی‌ترینِ آنان است به قضاء الهی.

چهار- رضا، ثمره‌ی ایمان قوی به خداوند است؛ انسانِ بی ایمان کجا؛ و راضی بودن به مقدرات الهی کجا؟

از امام رضا(ع) روایت شده است: ایمان چهار رکن دارد؛ تکیه بر خداوند، رضایت به قضا، تسلیم به فرمان خدا، واگذاردن امور به خداوند.

بنده‌ی شایسته می‌گوید: امورم را به خداوند واگذار کردم و خداوند نیز از بدی‌ها او را حفظ می‌کند.

آری! چرا واقعاً اهلِ رضا، خشنود نباشند، وقتی که هر چه به آنان می‌رسد، همه را از دوست می‌بینند؟ مگر نه اینکه گفته‌اند: هرچه از دوست رسد نیکوست. حتی در بلاها و آزمایش‌های الهی هم، آرام و خوشحال‌اند که:

اگر با دیگرانش بود میلی                  سبوی من چرا بشکست لیلی

 

حکایت لطیفی است، نوشته‌اند:

یکی از شیفتگان و دلباختگان الهی، در سیاحت به بزرگی رسید و با هم، همراه شدند. در طول راه پرسید: «کَیفَ الطّریقُ اِلیَ الله؟»؛ راه به سوی خدا چگونه است؟ او گفت: اگر او را شناخته بودی راه به سوی او را نیز یاد می‌گرفتی.

پرسید: معنی این جمله که می‌گویند: «با بودنِ او، غیر را ندیدن» چیست؟ او گفت: نفی هر گونه شرک و مقید بودن به طاعت او و لاغیر!

پرسید: آیا کسی که او را شناخت، سرور و نشاط دارد؟ او گفت: مگر نه این است که هر کس که او را شناخت، هَمّ و غَم، از او زایل می‌شود که «لاخوفٌ علیهم وَ لا هُم یَحزَنُون» در بابِ خداشناسان نازل شده است.

پرسید: آیا دنیا، دلِ عارفان را متغیر می‌کند؟ او گفت: آخرت، قادر نیست دل آنان را تغییر دهد تا چه رسد به دنیا!

پرسید: آیا کسی که خدا را شناخت، دچار وحشت و ترس نمی‌شود؟ او با تعجب پاسخ داد: کسی که اُنس با خدا گرفته، چگونه دچار وحشت گردد؟

پرسید: آیا عارف، بر چیزی غیر خدا، تأسف و اندوه می‌خورد؟ پاسخ داد: آیا عارف، غیر خدا، چیزی را می‌شناسد، می‌بیند؛ یا می‌خواهد که بر آن اندوه خورد؟!

پرسید: آیا عارف، مشتاق به سوی اوست؟ پاسخ داد: آیا عارف، یک چشم بر هم زدن، غایب از حضور است تا مشتاقِ رسیدن به او باشد؟!

گفت: «نام بزرگ خداوند چیست؟» پاسخ داد: آن است که بگویی "الله" و از او در دلت، مهابت پدید آید و با گفتنِ نامش، به درکِ عظمتش برسی.

گفت: زیاد "الله" می‌گویم اما در دلم، ایجادِ هیبت نمی‌شود! پاسخ داد: زیرا تو، نام خدا را به خاطر خویش می‌خوانی نه به خاطر او!

گفت: ای بزرگ، مرا موعظتی بفرما تا از گفته‌هایت، پندِ بلیغ گیرم. پاسخ داد: کفایت است از برای موعظه: «تغییراتی که در روزگار می‌بینی بنگر و آن را به جهتِ خود، پندی بزرگ بدان.»

آری، به خدا که خداشناسانِ عارف، بر اثر راضی بودن از خداوند؛ و راضی بودن به خواست او؛ و ندیدن خود و سلایق خود، در مقابلِ او، به آرامش و نشاط دنیا و آخرت دست یافته‌اند.

 

امام صادق (ع) در روایتی بسیار عجیب و شیرین، احوال قلب را بیان می‌فرمایند:

اِعراب قلب بر چهار نوع است: رفع و فتح و جرّ و وقف. امام (ع) قلب را به کلمه تشبیه فرموده‌اند؛ همان‌طور که کلمه، دارای چهار نوع اعراب است و به‌وسیله‌ی هر یک از اعراب‌ها برای خواننده معلوم می‌گردد که کلمه، در چه مو قعیتی می‌باشد، قلبِ آدمی هم، به مانند کلمه، دارای چهار اعراب یا دارای چهار حالت است و به‌وسیله‌ی هر کدام، برای انسان روشن می‌شود که قلب، در چه وضع و در چه موقعیتی قرار دارد.

پس فرمودند: «فَرَفْعُ الْقَلْبِ فِی ذِکْرِ اللَّهِ»

در این رابطه آیه‌ی ۲۰۵ سوره‌ی اعراف کافی است که خداوند می‌فرماید: خدای خود را با تضرع و پنهانی بی‌آنکه آواز برکشی، در دل خود، در صبح و شام یاد کن و یک لحظه غافل مباش.

«وَ فَتْحُ الْقَلْبِ فِی الرِّضَا عَنِ اللَّهِ»

اگر در دلِ انسان، گشایشی پدید آید و به قدرِ سرِ سوزنی، فریفته‌ی جمالِ مطلقِ الهی شود، چنان حالت حیرت و بی‌خودی، به او دست می‌دهد که به کلی، سر از پا نشناخته و هیچ امری را از جانب معشوق، ناگوار احساس نمی‌کند. که فریادِ "الهی رضاً برضائک" فریادِ گودال قتلگاهِ کربلاست از دهانی عطشناک و دلی داغدار!

«وَ خَفْضُ الْقَلْبِ فِی الِاشْتِغَالِ بِغَیْرِ اللَّهِ»

و پستی دل در گرفتار شدن و مشغول شدن به غیر خداست؛ و دوری از حق؛ و بریدن دل از اُنس به او.

خداوند در آیه‌ی ۱۰۳ سوره‌ی کهف می‌فرماید: آیا شما را خبر دهم به زیانکارترینِ شما از نظر عمل؟ همانا زیانکارترینِ شما کسانی هستند که عمر خود را در، به دست آوردنِ غیر خدا تباه کردند و خیال می‌کردند کار به‌جا و ریشه داری انجام می‌دهند.

«وَ وَقْفُ الْقَلْبِ فِی الْغَفْلَةِ عَنِ اللَّهِ»

قلبِ غافل بیمار است.

حضرت علی (ع) فرمودند: از جمله بلاها، تنگدستی؛ و شدیدتر از آن، مرضِ بدن؛ و از آن شدیدتر، مرضِ قلب است.

خدایا! قلب هایمان را سالم؛ و تمام  وجودمان را پر از رضایت گردان. خدایا! چنانمان کن که جز رضایت تو، هیچ چیز، راضیمان نکند.

 

لقمه‌ی عملی:

از امروز بهترین‌ها را انتخاب کنیم. هیچ‌می‌دانی‌بهترین‌جوابِ‌بدگویان، سکوت‌است. و بهترین جوابِ خشم، فرو خوردن آن است. و بهترین جوابِ درد، صبر و تحمل است. و بهترین جوابِ سختی‌های زندگی، توکل است. و بهترین جواب زندگی، قناعت است. و بهترین جوابِ شکست، امیدواری است.

 

ذکر: «یا توّاب» ۴۰۹ مرتبه، اثری عظیم دارد. امام رضا (ع) فرمودند: روزی ۳۰ مرتبه گفتنِ نیا توّاب» وسوسه و آفات را دور می‌کند.

 

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۰۱ ، ۱۴:۲۱
خادمه الزهراء

بفرمایید یک لقمه معنوی نوش کنید: فکر

چهارشنبه, ۹ شهریور ۱۴۰۱، ۱۲:۳۸ ب.ظ

 

یکی از چیزهایی که انسان را از سایر موجودات متمایز می‌کند، داشتنِ قوه‌ی عاقله و قوه‌ی تفکر است؛ بطوریکه انسانِ کم فکر یا بی فکر، زیباترین رفتارهایش نیز کم بار و کم نتیجه هستند. در کتاب آسمانی ما، خداوند در بیش از صد آیه، مردم و مؤمنین را به تفکر و تعقل دعوت می‌کند و  اصولاً درکِ قدرت الهی و ایمان به وجودِ خدای یگانه را از نتایج تفکر می‌داند.

خداوند در آیه‌ی ۸ سوره‌ی روم می‌فرماید: «أَوَلَم یَتَفَکَّروا فی‏ أَنْفُسِهِم ما خَلَقَ اللّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلاَّ بِالْحق»؛ آیا در نزد خود، فکر نکرده‌اند تا به این حقیقت برسند که خدا، آسمانها و زمین و هرچه در بین آنهاست از انواع بیشمار مخلوقات، همه را جز به حق نیافریده؟!

و در آیه‌ی ۳ سوره‌ی رعد می‌فرماید: «وَ هُوَ الَّذی مَدَّ الْأَرضَ وَ جَعَلَ فیها رَواسِیَ و أَنْهاراً وَ مِن کُلِّ الثَّمَراتِ جَعَلَ فیها زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ یُغْشِی اللَّیلَ النَّهارَ إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُون»؛ اوست خدایی که بساط زمین را بگسترانید و در آن، کوهها برافراشت و نهرها، جاری ساخت و از هر ثمری، جفت قرار داد، شب تار را، به روز روشن پوشانید همانا در این امور، متفکران را دلایل بر قدرت آفریدگار است.

صد البته نمی‌توان در یک لقمه‌ی صبحگاهی، صد آیه‌ی قرآن را به ترجمه کشید، فقط سوال این‌است که چگونه برخی ادعا دارند که اسلام، دین کهنه و عقب مانده‌ای است! دینی که حدود هزار و پانصد سال قبل، در کتابش بیش از صد مرتبه، مردم را به تعقل و تفکر دعوت می‌کند.

اما از آنجاییکه فکر کردن، از ظرایف خاصی برخوردار است، بزرگان دین هم از آن غافل نبوده‌اند و در این رابطه راهنماییها کرده‌اند و اهمیت آن را تذکر داده‌اند.

امام رضا (ع) فرمودند: بندگیِ خداوند، زیادی نماز و روزه نیست، همانا عبادت، اندیشه در کار خداوند است.( البته بجز در واجبات؛ نماز و روزه)

تفکر باید در زندگی ما، جایگاهی روزانه داشته باشد که رسول اکرم (ص) فرمودند: لازم است که خردمند، سه ساعت داشته باشد:

ساعتی برای مناجات با خداوند.

ساعتی برای محاسبه‌ی نفس.

ساعتی برای تفکر در صنع خداوند.

و ساعتی برای لذت بردن از حلال که این ساعت، کمکی برای آن سه ساعت دیگر است.

عجیب اینکه امام صادق(ع) تمام خیر را در سه چیز خلاصه کرده‌اند، ایشان فرمودند: تمامِ خیر در سه خصلت است: نظر (نگاه کردن)، سکوت، کلام؛

و سپس در توضیح فرمودند: هر نظری که در آن، درسی برای زندگی نباشد، اشتباه است؛ و هر سکوتی که در آن، تفکر و اندیشیدن نباشد، غفلت و بی‌خبری است؛ و هر کلامی که در آن، یادآوری واقعیتی نباشد، لغو و بیهوده است.

پس خوشا به حال کسی که نظرش، پند گرفتن؛ سکوتش، فکر؛ و کلامش، ذکر باشد؛ بر گناهانش گریه کند؛ و مردم از شرّش در امان باشند.

و به ما فرموده‌اند که «به چه فکر کنیم؟»

اندیشه، باید بر پنج جهت باشد:

1- اندیشه در آیات و نشانه‌های حق؛ که موجب رسیدن به توحید و یقین است.

2- اندیشه در نعمتهای ظاهری و باطنیِ الهی؛ که ثمره‌ی آن، شکر و عشق به حضرت مولا است.

نمی‌دانم چرا خداوند تا این اندازه، دوست دارد بنده‌اش را عاشق ببیند! آن هم فقط عاشقِ خودش؛ بطوریکه فرمود: هر گناهی را بر تو می‌بخشم، جز شرک؛ زیرا در شرک، کسی یا چیزی را، در کنار من قرار می‌دهی، آنگاه دیگر عاشق نیستی.

نوشته‌اند: عارفی کنج حیاط خانه‌اش مشغول ذکر بود، ناگهان بیهوش شد، وقتی به‌هوش آمد، دلیل را پرسیدند، گفت: از خجالتِ خدایم، فریاد زدم و بیهوش شدم. پرسیدند: چرا؟

گفت: صدای مرد و زن همسایه آمد که گفت و گو می‌کردند و صدایشان ناخودآگاه به گوشم رسید. زن گفت: ای مرد! سالها در خانه‌ات سختی‌ها و گرسنگی‌ها کشیدم، تحمل کردم؛ فقر دیدم، تحمل کردم؛ بداخلاقی کردی، تحمل کردم؛ همه را به این جهت که گمان می‌بردم فقط مرا می‌خواهی و مرا دوست داری، اکنون که شنیده‌ام ازدواج کرده‌ای، دیگر تحمل نمی‌کنم و لحظه‌ای نمی‌مانم زیرا اکنون می‌دانم که در دلت، دلبر دیگری هم داری.

ناگهان به یاد این کلام خداوند افتادم که فرمود: هر چه کنی، می بخشم جز شرک؛ زیرا در آن صورت، دو خدا داری و محبتم را تقسیم کرده‌ای.

او بنده‌اش را فقط برای خودش می‌خواهد؛ که فرمود: تو، چنان گمان کن که من، فقط خدای تو هستم؛ و من هم چنان می‌پندارم که فقط، تو یک بنده را، دارم، تو برای من؛ و من برای تو باشم.

3- اندیشه در آیاتِ عذاب که ثمره و میوه‌اش، ترس از گناه و خوف از مقام خداوند است.

4- اندیشه در وعده‌های الهی نسبت به نیکوکاران که ثمره‌اش، رغبت و شوق به اعمال صالحه است.

5- اندیشه در تقصیر خویش در طاعت خداوند؛ با آن همه احسان الهی که به بنده‌اش نموده؛ که ثمره‌ی آن، شرم و حیا از خداوند است.

آری! به خداوند قسم، هرگز این حکایت را فراموش نخواهم کرد که نوشته‌اند:

حاکمی به اطرافیانش قبایی هدیه کرد زربافت و گرانبها. روزی، یکی از آنها عطسه‌ای کرد، ناخودآگاه با آستینِ آن قبایِ اهدایی، بینی‌اش را پاک کرد، فضولی دید و به حاکم خبر داد که فلانی، به قبای اهدایی شما اهانت کرد.

حاکم او را خواست، هم قبا را از او گرفت و هم از مقامش عزل نمود. مرد شروع به گریه کردن کرد و گفت: شرمنده‌ام کردی، اما شرمنده‌ی خدایی که این همه نعمت‌های گوناگون به من هدیه کرد و من به نعمت‌هایش اهانت ها کرده‌ام؛ گاه، نعمتی را زیر پایم لِه کرده‌ام اما او، نه توبیخ کرد و نه آن نعمت را از من گرفت.

آری، توجه به نعمت‌های الهی باعث شرم و حیا از بزرگیِ خداوند می شود.

 

تفکر و اندیشه در راههای ارتباط با خداوند:

یک راه، صراط مستقیم است؛ طولانی و پرمخاطره؛ که باید طی شود. اما خداوند، به عددِ بندگانش، راههای ارتباط دارد که هر کس، باید آن راهِ خاصِ خودش را پیدا کند. راهِ کوتاه؛ راهِ پنهان؛ راهی که فقط به اشاره‌ای طی می‌شود که عاشقان، اهل اشاره‌اند. عاشق و معشوق، خیلی بیان و حرف ندارند، فریاد آنان، گوشه‌ی ابرویی است که به هم نشان می‌دهند.

راستی، راهِ شما تا خداوند کدام است؟

من، می دانم کوتاه‌ترین راه کدام است، اما راه شما را نمی‌دانم.

فرموده‌اند: تا خدا رسیدن، دو قدم است؛ یک قدم بر خود بِنِه، قدمِ دیگر، نزد اویی!

تفکر و اندیشه، اصولاً قلب را وسیع می‌کند و انسان را از بندِ هوای نفس، حرص، حسادت، بخل، کینه و انواع رذایل می‌رهاند.

بالاترین درجه‌ی تفکر « التفکر فی الله»؛ تفکر در خدای خودت:

خدای ابراهیم(ع)، آتش را برایش گلستان کرد.

خدای موسی(ع)، دریا را برای او شکافت.

خدای عیسی(ع)، او را به آسمان عروج داد.

خدای محمد(ص)، او را بر جمیع دشمنانش غلبه داد.

خدای تو چگونه است؟

 

لقمه‌ی عملی:

بیایید از امروز فراموش نکنیم که هرچه داریم فقط مالِ ما نیست. گاهی خدا، سهم دیگران را هم نزد ما، امانت گذاشته، یادمان باشد که امانت را به موقع، به صاحبش برگردانیم، وگرنه از ما می‌گیرند و به صاحبش می‌دهند.

 

ذکر: «یا حلیم» ۱۰۰ مرتبه؛ برای ایمنی از بلیّات و شفای بیماران و خاموش شدن آتش خشم، بسیار مؤثر است.

 

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۰۱ ، ۱۲:۳۸
خادمه الزهراء