در حدیـقه‌ی سـبـز دعـا

دعاها، مناجاتها، سخنرانی‌ها و مطالب ارزشمندی که از استـادمان مرحومه حاجیه خانم اکبری (ح.عاشوری) به یادگار مانده است در این دفتر، ثبت و ضبط می‌شود ان‌شاءالله. این وبلاگ در دست تکمیل و به روزرسانی است.

در حدیـقه‌ی سـبـز دعـا

دعاها، مناجاتها، سخنرانی‌ها و مطالب ارزشمندی که از استـادمان مرحومه حاجیه خانم اکبری (ح.عاشوری) به یادگار مانده است در این دفتر، ثبت و ضبط می‌شود ان‌شاءالله. این وبلاگ در دست تکمیل و به روزرسانی است.

در حدیـقه‌ی سـبـز دعـا

استاد ارجمند، مرحومه حاجیه خانم اکبری (ح.عاشوری) از بزرگترین مبلغان و سخنرانان مذهبی تهران و کرج بودند که در دی ماه 1400 به سوی معبود خود شتافتند.
مجموعه‌ای از سخنرانی‌ها، دعاها و زیاراتی که ایشان معرفی کرده‌اند در کانال تلگرامی اطلاع رسانی این بانوی مکرمه موجود است.
برآن شدیم تا با انتقال و ثبت و ضبط این مطالب در وبلاگ، امکان دسترسی بهتر به این گوهرهای ارزشمند به یادگار مانده از ایشان را مهیا سازیم.
باشد که ما را از دعای خیر خود بهره‌مند و روح حاجیه خانم اکبری را با ذکر صلوات و یا قرائت فاتحه بنوازید.

***
حَدیقه به معنایِ باغ است و نامی که والدین خوش ذوق، بر استاد گرانقدر ما گذاشتند که الحق وجود نازنینش باغی بود سرسبز از دعا و صلوات و توسل. الهی که در جنّات و باغهای بهشتی در کنار سفره بابرکت اهل بیت، علیهم السلام، روزی‌خوار و محشور باشند.

***
ذکر یادگاری استاد:
الهی به درگاهت هزاران بار تکبیر و تهلیل و تحمید و تسبیح و تقدیس
عرضه می‌دارم که یک روز دیگر زنده هستم و تو تنها خالق و معبود و اِله من هستی و در سلطانیت مطلق بی شریکِ تو، بندگی و زندگی می‌کنم.

***
- نشانی سایت استاد: https://shamsotalea.com

- نشانی کانال سروش و تلگرام:
zaynab_ir

- نشانی صفحه اینستاگرام: name_be_madaram

- نشانی مزار استاد: کرج، آرامستان بهشت سکینه (اتوبان کرج-قزوین، بعد از پل حصارک و کمالشهر)، قطعه 31، آلاچیق 706

طبقه بندی موضوعی

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ایمان» ثبت شده است

بفرمایید یک لقمه معنوی نوش کنید: یک لقمه حساب

شنبه, ۲۷ اسفند ۱۴۰۱، ۰۹:۲۸ ق.ظ

 

ساعات آخر سال است، و همه به سرعت خود را برای ورود به سال جدید آماده می‌کنند. امید داریم که سالی پر از خوشبختی در امور دنیا و آخرت، در پیش رو داشته باشیم و خداوند توفیقی بیشتر از سال گذشته به همه‌ی بندگانش ارزانی بدارد.

اما به نسبتِ فرصتی اگر چه کوتاه، با خود خلوت کنیم و یک حسابرسی از خود و صَرفِ یک سالِ عمر خود بکنیم. یک سال عمر، یعنی صرف مقدار زیادی از سرمایه‌ای که خداوند متعال در اختیار ما قرار داده و صد البته که صاحب سرمایه، روزی از کارگزار خود، حساب خواهد کشید.

از آیات قرآن و احادیث استفاده می‌شود که همه‌ی حرکات و اعمال و گفتار و حتی نفس کشیدن‌ها و افکار و نیت‌های انسان، ثبت و ضبط می‌شود؛ ایام می‌گذرد اما اینها برای حساب قیامت، باقی می‌مانند. خداوند متعال در قرآن می‌فرماید: روزی که (قیامت) هر کس هر عمل خیری را انجام داده، حاضر می‌بیند، و نیز هر عمل بدی را که مرتکب شده، حاضر می‌یابد و آرزو می‌کند بین او و عملش فاصله‌ی زیادی باشد.

و از آیات و احادیث بر می‌آید که فرمودند: در قیامت به طور دقیق به حساب بندگان رسیدگی می‌شود. تمام اعمال بندگان، چه کوچک و چه بزرگ، مورد محاسبه قرار می‌گیرد و از کوچکترین عمل‌ها، غفلت نخواهد شد.

با توجه به عقیده‌ای که به حساب دقیق قیامت داریم؛ چگونه می‌توانیم نسبت به اعمال و گفتار و اخلاق خود، بی تفاوت باشیم و اصلاً فکر نکنیم که در طول روز و هفته و ماه و سال و عمر، چه می‌کنیم؟! و چه توشه‌ای برمی‌داریم.

باید به یقین بدانیم که اعمال ما، مانند پژواک صدا درکوه است؛ می‌رود و چند ثانیه بعد، به سوی خود ما برمی‌گردد.

لازمه‌ی ایمان و عقل این است که خود، در دنیا، به حساب خود برسیم؛ و خوب اندیشه کنیم که چه کرده‌ایم و چه می‌کنیم؟ همان‌گونه که یک تاجر عاقل، هر روز و هر ماه و هر سال، به حساب دخل و خرج خود رسیدگی می‌کند، که مبادا ضرر کند یا سرمایه‌اش هدر رود. آری، اگر در صرف عمر، دقت نکنیم، ضرر خواهیم کرد؛ جناب اباذر فرمود: در عجب هستم از کسی که در مصرفِ مالش بُخل می.ورزد و حساب و کتاب دارد، ولی در مصرف عمر خود، بخیل نیست، درحالی‌که اگر مال، هدر شود امکان برگشت دارد ولی عمر وقتی تلف شد، امکان جبران ندارد.

انسان، در دنیا تاجر است و سرمایه‌اش، محدود؛ یعنی همین ساعت‌ها و روزها و هفته‌ها و ماه‌ها و سال‌ها می‌باشد. سرمایه‌ای که خواه ناخواه به مصرف می‌رسد و انسان تدریجاً به پایان تجارتش نزدیک می‌شود، جوانیش به پیری؛ و توانمندیش به ضعف؛ و سلامتیش به بیماری تبدیل می‌گردد. اگر انسان، در برابر صرف عمر، عمل صالحی انجام داد و برای آخرت توشه‌ای برداشت، زیان نکرده زیرا آینده‌ای خوش و سعادتمند برای خودش فراهم آورده است ولی اگر عمر را مصرف کرد اما با بداخلاقی و ارتکاب گناه و معصیت، نفس خود را کثیف و آلوده ساخت؛ بزرگترین زیان را کرده است؛ ضرر و زیانی که قابل جبران نیست!

بهترین وسیله‌ای که کمک می‌کند در صرف عمر خود، دقیق باشیم، "حسابرسی روزانه" است.

رسول اکرم (ص) فرمودند: ای اباذر! قبل از آنکه در قیامت، به حساب تو برسند، در همین دنیا به حساب نفس خود، بِرِس، زیرا حساب امروز از حساب فردای قیامت، آسان‌تر است؛ و نفس خودت را قبل از توزین قیامت، توزین کن و به این وسیله خودت را برای قیامت آماده ساز؛ برای روزی که اعمالت بر خدای متعال عرضه می‌گردد و کوچکترین چیزی مخفی نخواهد ماند.

یا اینکه می‌فرماید: ای اباذر! انسان، اهل تقوا نمی‌شود جز اینکه، به حسابِ نفس خودش برسد؛ شدید‌تر از محاسبه‌ی شریک با شریکش. باید انسان خوب فکر کند که مأکولات و مشروبات و ملبوساتش را از چه راهی به دست می‌آورد؟ آیا از حرام یا حلال؟ ای اباذر! هر کس مقیّد نباشد مالش را از چه راهی کسب می‌کند خدا هم باکی ندارد که از چه راهی داخل آتش دوزخش نماید.

 

حال چگونه حسابرسی کنیم؟

البته کنترل و اداره‌ی نفس، کار سهل و ساده‌ای نیست، بلکه نیاز به تدبیر و سیاست و بردباری و تلاش و جدیّت دارد مگر نفس، نفس امارّه به این آسانی حساب پس می‌دهد؟!

حضرت علی (ع) فرمودند: هر کس که نفس خودش را، تحت تدبیر و سیاست قرار ندهد او را ضایع نموده است.

و فرمودند: هر کس که فریب نفس خود را بخورد او را به هلاکت می‌اندازد.

 

حسابرسی نفس را در سه مرحله برنامه ریزی کنیم:

اول: ابتدای صبح، مشارطه:

به طور جدّ، از تمام اعضای بدن خود، پیمان بگیریم که از راه خیر و ثواب، خارج نشود که البته شرطش اراده و تصمیم و همت و عزمِ جزم است و جداً برنامه‌ای برای مقابله با نفس داشته باشیم.

امام صادق (ع) فرمودند: چون شب فرا می‌رسد، ندا کننده‌ای ندا می‌دهد که همه‌ی خلایق بشنوند: ای آدمی‌زادگان! من، خلقِ جدیدی هستم، بر کارهایی که در من واقع شود گواهی می‌دهم، از من استفاده کن که بعد از طلوع شمس، دیگر به دنیا بر نمی‌گردم و بعد از آن دیگر نمی‌توانی در من، به حسنات خود بیفزایی و از سیئات توبه کنی، هنگامی که شب رفت و روز آمد، روز هم، همین کلام را خواهد داشت.

پس با خود شرط ببندیم عمر را تلف نکنیم.

دوم: در طول روز، مراقبه:

در طول روز، باید مراقب باشیم که به تعهدی که بسته‌ایم، عمل کنیم. انسان باید در همه‌ی احوال، مواظب و خود بیدار باشد و خدا را همواره حاضر و ناظر ببیند و اگر یک لحظه غفلت کرد بداند که شیطان و نفس امارّه رخنه کرده‌اند.

سوم: حساب اعمال: محاسبه:

لازم است که ساعتی را قرار دهیم و به کلیّه‌ی امور و اعمال روز خود، رسیدگی کنیم و حسابرسی کنیم. پس بر خوبی‌هایش شُکر؛ و از بدی‌هایش توبه کنیم. این امر آنقدر حائز اهمیت است که ائمه‌ی اطهار (ع) فرموده‌اند: کسی که به حساب خود، روزانه رسیدگی نمی‌کند از شیعیان ما نیست.

و حضرت علی (ع) فرمودند: هر کس که نفس خودش را بر عیب‌ها و گناهان توبیخ کند، از ارتکاب گناه اجتناب خواهد کرد.

آری، می نویسند عالم بزرگواری نماز جماعتش را، به‌جا آورد، سرِ سجاده شروع کرد به حسابرسی از خود، پس گفت: شصت سال عمر کرده‌ام، ضرب در ماه و ضرب در روز و ضرب در ساعت و ضرب در دقیقه و سپس گفت: اگر ساعتی یک گناه هم کرده باشم، پس وای بر من! از ترس همانجا فوت کرد.

نترسید! ما آن عالم آگاه نیستیم؛ شاید با حسابرسی، مقدار کمی از خداوند متعال و خودمان شرمنده شویم، فقط کمی از اینکه، او در حین انجامِ تمامِ اعمال، مرا می‌دیده‌است و می‌بیند؛ شرمنده شویم، پس راهی به سوی توبه و خودسازی و تزکیه باز خواهد شد.

البته اگر حرصِ دنیا ما را رها کند، حرصِ پول؛ ای کاش حرصِ خوشبختی داشتیم (خوشبختی واقعی). ای کاش حرصِ داشتنِ یک دلِ عاشق را داشتیم (عشق حقیقی). بزرگی سخنی جالب فرموده است: با پول می توان ساختمان خرید اما خانه و آشیانه خیر؛ رختخواب خرید اما خواب خیر؛ ساعت خرید اما زمان خیر؛ می‌توان مقام خرید اما احترام خیر؛ می‌توان کتاب خرید اما دانش خیر؛ دارو خرید اما سلامتی خیر؛ خانه خرید اما زندگی خیر؛ قلب خرید اما عشق خیر. پس چرا حرصِ چیزی را می‌خوریم که واقعاً چیز ارزشمندی را نمی‌توان با آن به دست آورد!

قبل از تحویل سال حسابرسی کنیم مبادا مغبون باشیم. این روایت امام علی (ع) را پیش رو بگذاریم که فرمودند: هر کس دو روزش مانند هم باشد، مغبون است؛ و هر کس همتش، فقط دنیا باشد از دنیا اندوهش سخت است؛ و هر کس فردایش از امروزش بدتر باشد، محروم است؛ و هر کس چون امور دنیایش روبه راه شود، اهمیتی به کار آخرتش ندهد نابود شده است؛ و هر کس در چاره جویی برای رفع نقص خود نباشد هوای نفس بر او چیره شده است؛ و هر کس روی به نقصان باشد مرگ برای او بهتر است از زندگی.

امید است که هر روزتان بهتر از دیروز باشد و نوروز برایتان روزی نو همراه با تفکرات نو و اعمال و رفتارهای نو و رو به کمال باشد.

 

لقمه‌ی عملی:

بیایید زنبوروار زندگی کنیم. این حشره‌ی عزیزی که سوره‌ای در قرآن به نامش نامگذاری شده‌است، در روایت هم داریم که مؤمن هم از زنبور عسل الگو می‌گیرد و چند خصلت او را در خود ایجاد می‌کند:

زنبور عسل به شدت از کثافت‌ها و پلیدی.ها پرهیز می‌کند. مؤمن هم به شدت از آلوده شدن به گناه پرهیز می.کند.

زنبور عسل هنوز هوا روشن نشده به تلاش و حرکت می.پردازد. مؤمن هم سحرخیز است و روزی خود را هنگام سحر از خداوند می‌طلبد.

زنبور عسل بر روی گل‌ها و شاخه‌ها و شکوفه‌های زیادی می‌نشیند، شهد آنها را می‌خورد ولی هیچ کدام را نمی‌شکند و از بین نمی‌برد. مؤمن هم بهره برمی‌دارد اما خرابکار و ویرانگر نیست.

زنبور، خودسر عمل نمی.کند، ملکه و فرمانروا دارد، در پی دستور او حر کت می‌کند. مؤمن هم خودسر و خودکامه نیست، به دنبال امام و مقتدای خود حرکت می‌کند.

زنبور عسل تمام روزنه‌های کندو را موم‌اندود می‌کند تا کسی از فعالیت داخلِ کندو با خبر نشود. مؤمن هم رازدار و کتوم است، هرگز اسرارش را در اختیار دیگران نمی‌گذارد.

زنبور سخت کوش و خستگی ناپذیر است برای تولید گِرَمی عسل، راههای زیادی را طی می‌کند. مؤمن هم تنبل و کسل و فشل نیست، سخت کوش و فعال است.

زنبور عسل برای رسیدن به ملکه، سخت تلاش می‌کند و می‌داند وقتی به کام ملکه رسید می‌میرد. مؤمن هم غایتِ آرزوهایش خداست، وقتی به لقاء الهی رسید در او فانی می‌شود و از هستی ساقط.

زنبور چون مطیع فرمان خداست، تلخی گلها را می‌مکد اما به شیرینی تبدیل می‌کند که شفای هر دردی را خداوند در آن نهاده. بیایید زنبور وار زندگی کنیم تا بلکه ثمره‌ی حیات ما هم عسل باشد برای دوای دردی.

 

ذکر:

«سَلام ٌ قَولاً مِن رَبٍّ رحیم» ۷۰ مرتبه می‌گوییم آنگاه سجده کرده و از خدا حاجت می‌خواهیم.

یا فاطمة الزهرا

بی تو حتی بهار، پاییز است               با تو تحویل می‌شود هر سال

بتکان خانه‌ی دل ما را                     ای شکوهِ محولَ الاحوال

 

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۰۱ ، ۰۹:۲۸
خادمه الزهراء

بفرمایید یک لقمه معنوی نوش کنید: یک لقمه عمل

يكشنبه, ۲۷ شهریور ۱۴۰۱، ۱۲:۳۶ ب.ظ

شاید بتوان گفت یکی از چیزهایی که خداوند در کتاب‌های آسمانی به پیامبران و پیروان آنها سفارش فراوان نموده‌است، عمل درست در تمام امور زندگی و در تمام طول عمر می‌باشد. اگر چه هیچ کس حتی سالکانِ کویش هم نمی‌توانند ادعا کنند آن‌طور که او خواسته‌است، از عهده‌ی عمل بر آمده‌اند.

 

 

امام سجاد علیه‌السلام در فرازی از دعای ابوحمزه عرضه می‌دارد: سپاس تو را که مرا از آلایش شرک زدوده‌ای و سپاس و ستایش تو را سزاوار است که زبانم را برای سپاس و ستایش خود گشوده‌ای. آیا با این زبان الکن و نارسای خود، تو را ستایش گویم؟! و یا با نهایت سعی و تلاش در عملم تو را راضی و خشنود سازم؟! چه لیاقتی دارد زبان من که از عهده‌ی شُکر تو بیرون آید؟! و کردار و عمل من در تقابل نعمت‌ها و احسان تو چه ارزشی دارد؟!

 

آری، به راستی اگر تمام حسنات و عبادت‌های ما را جمع کنند در مقابل کوچک‌ترین نعمت تو، هیچ ارزشی ندارد. اما می‌دانیم تو کریمی و رحیمی و ما فقط به کرم تو امیدواریم نه به کردار خود.

اسلام، دین عمل است و مسلمان نیست آنکه گفتار و کردارش هماهنگ نباشد. در واقع هر قدر گفتار انسان با عملش فاصله داشته باشد، همان مقدار از حقیقتِ ایمان دور است زیرا ایمان هرکس در عملِ او تجلی می‌کند و هر کس به گفتار خود عمل نکند، در واقع دشمن خداست.

خداوند در سوره‌ی صف می‌فرماید: ای کسانی که ایمان آورده‌اید، چرا سخنی می‌گویید که عمل نمی‌کنید؟

این گناه بزرگی در پیش خداوند سبحان است و موجب خشم خداوند سبحان می‌شود که چیزی را بگویید که عمل نمی‌کنید.

 

و اما نکاتی در مورد عمل:

1- عمل، مقیاس ارزش انسان است.

ارزش و کرامت انسان به قدرِ عمل اوست. خداوند در قرآن فرموده است: برای هر یک از آنان، درجات و مراتبی بر طبق اعمال خودشان وجود دارد؛ و پروردگارت هیچگاه از اعمال آنان غافل نیست.

2- انسان در گِرو اعمال خود است.

شخصیت انسان از مجموعه‌ی عملکردهای او شکل می‌گیرد و خداوند فرموده‌است، هر انسانی در گِرو اعمال خودش می‌باشد.

مولای متقیان علی (ع) فرمودند: اعمال انسان، شخصیت و سرمایه‌ی انسان است؛ و با کسانی محشور خواهد بود که دوستشان دارد.

3- اخلاص در عمل.

خالص بودنِ عمل از آلودگی‌ها و اهدافِ غیر الهی، نقش بسزایی در ماندگاری و استحکام آن دارد.

مولای متقیان علی (ع) فرمودند: خالص گردانیدن عمل، سخت‌تر از خود عمل است؛ و پاک کردن نیت از فساد و ناخالصی برای انسان از جهادِ طولانی، دشوارتر است.

4- استمرار عمل.

مداومت و پشتکار در عمل، مشکل‌تر از اصل عمل است زیرا بسیاری از مشکلات در نیمه‌ی راه عمل، رخ می‌دهد. از این رو به استقامت در کار برای رسیدن به هدف، بسیار سفارش شده‌است. مداومت بر عمل، گرچه در ابتدا سخت است اما در تصمیم‌گیری‌های زندگی، بسیار مؤثر است زیرا پشتکار و مداومت، خود نوعی ریاضت نفس است و انسان را در حوادث روزگار ورزیده می‌کند.

مولای متقیان علی (ع) فرمودند: عمل کم و مداوم، بهتر و امیدبخش‌تر از عمل زیادی است که موجب ملالت و دل‌زدگی بشود.

5- عمل، بهترین روش تبلیغ است.

عمل، دستورات دینی است و بهترین مبلغ، آن است که اسلام را با عملش معرفی کند.

امام ششم علیه‌السلام فرمودند: مردم را به غیر زبانتان به حق و اجرای قانون‌ الهی دعوت کنید. باید مردم در رفتار شما پارسایی و تقویٰ و تلاش و کوشش و نماز و اعمال خوب را مشاهده کنند؛ که این خود، وسیله‌ی دعوت است.

6- حفظ عمل.

عمل، سرمایه‌ی انسان است و در حفظ آن باید کوشید و مراقبت لازم را انجام داد و باید دانست که حفظ عمل بسیار دشوارتر از انجام عمل است زیرا شیطانِ درونی و بیرونی دائم درصدد وسوسه‌اند تا اعمال انسان را نابود کرده و از بین ببرند.

امام باقر علیه‌السلام فرمودند: انسان گاهی برای خداوند که هیچ شریکی ندارد، صله‌ی رحم و انفاق انجام می‌دهد، پس آن عمل برایش به‌صورت مخفی نوشته می‌شود. اما آنگاه که عمل خود را به رخ می‌کشد و آشکار می‌کند، پس آن عملِ پنهان محو می‌شود و به صورت آشکار نوشته می‌شود. بارِ دیگر نزد مردم باز گو می‌کند پس محو شده و عملِ ریائی برای او ثبت می‌شود. بنابراین برای جلوگیری از حبطِ عمل حتی عملی که ممکن است یک لحظه انجام شود، عمری مراقبه لازم است تا نتیجه دهد و به بار بنشیند. خطر حبط عمل را در لقمه‌ی بعدی پی می‌گیریم انشاءالله.

و نوشته‌اند در چین، پادشاهی بود که مردمش بسیار دوستش داشتند. وقتی پادشاه به سفر رفت، هنگام بازگشت، مردم از تمام گروه‌ها و دسته‌ها مشغول تزیین شهر برای ورود پادشاه شدند. هر دسته‌ای تلاش می‌کرد بهتر از دسته‌ی دیگر، گذرگاه شاه را تزیین کند.

بازرگانان به نوعی، کشاورزان به نوعی، پیشه‌وران به نوعی، درودگران به نوعی و بنّایان به نوعی کوی و دیار خود را آذین بستند تا پادشاه هنگام عبور، ببیند و دلشاد گردد.

زندانیان شهر هم با خود گفتند: ما هم زندان را آذین ببندیم. اما چیزی نداشتند جز غل و زنجیر که به پاهایشان بسته شده بود! به‌ناچار زنجیرها را به دیوار کوبیدند و کنار دیوار ایستادند.

پادشاه وارد شد و از همه‌ی محله‌ها و کوچه‌ها عبور کرد، هیچ جایی نایستاد اما هنگامی که به زندان شهر رسید، ایستاد، پیاده شد و تک تک زندانیان را نوازش کرد، سیم و زری به آنها داد! کارگزاران پرسیدند: پادشاها! این چگونه است که شما به آن همه تزیینات عنایتی نکردید اما به زندانیان این همه توجه نمودید؟!

شاه گفت آرایش آن دیگـــران                    هـسـت چـون بــازیـچـه بــازی‌گـران

هر کسی در شیوه و در شأن خـــویش           عرضه می‌کردند خویش و آنِ خـویش

حـکـم خـود اینجا روان‌تر یـافــــتم             لاجــرم ایـنـجـا عـنـان بـرتـافـتم

آن هـمـه، در نـاز خود گُم بـوده‌اند               در غرور خـود فــرو آســـوده‌انــد

اهــل زنــدان‌اند، سـرگــردان شـده             زیر حکـم و قهر مـن، حـیران شده

منتظـر بنشسته، نی کـار و نه بـار                 تـا رونـد از چــاهِ زنـدان سـوی دار

لاجرم گلشن شد ایـن زنـدان مرا                 گه من ایشـان را و گه ایشـان مرا

کار ره بینان به فرمـان رفتن اسـت               چه به گلشن چه به زندان رفتن است

 

خالص و مخلص باشید فقط برای خدا. من الله‌التوفیق، صلوات

ارائه شده توسط استاد، انتشار به تاریخ 31ر2ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۰۱ ، ۱۲:۳۶
خادمه الزهراء

بفرمایید یک لقمه معنوی نوش کنید: یک لقمه راستگویی

يكشنبه, ۲۷ شهریور ۱۴۰۱، ۱۱:۳۷ ق.ظ

 

از بزرگترین نعمت‌های خداوند بزرگ، نعمت نطق و بیان است که خداوند به انسان ارزانی داشته‌است. حکما و فلاسفه، نطق را مظهر تفکر و تعقل دانسته و بدین لحاظ آن را فصل ممیز انسان می‌دانند. اساس و مبنای نطق و بیان در انسان، قوه‌ی عاقله‌ی اوست. این ارتباط و وابستگی به قدری شدید است که اندک اختلال در دستگاه قوه‌ی عاقله یعنی مغز انسان، در قوه‌ی نطق و بیان او اثر می‌گذارد. هر چه قوه‌ی تفکر منسجم‌تر باشد، قدرت بیان بهتر و کیفیت آن منظم‌تر خواهد بود.

حضرت مولای متقیان علی (ع) فرمودند: «کَلامُ الرَّجُلِ میزانُ عَقْلِهِ»؛ سخن مرد، نشان دهنده‌ی عقل اوست.

از نظر حضرت مولا علی (ع) سخن هرکس، وسیله‌ی سنجش عقل اوست. که فرمودند: سخن بگویید تا شناخته شوید چرا که انسان (عقل و شخصیت انسان) در زیر زبان خود پنهان است.

نُطق و بیان از دو جهت حائز اهمیت است:

1- قوه‌ی نطق و بیان، مبین قوه‌ی تفکر و تعقل در انسان است؛ و آنقدر دارای اهمیت است که خداوند در قرآن پس از تعلیم قرآن و آفرینش انسان، تعلیم نطق و بیان را متذکر می‌شود و می‌فرماید: «الرَّحْمَنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ * خَلَقَ الْإِنْسَانَ * عَلَّمَهُ الْبَیَانَ». خداوند رحمان قرآن را تعلیم فرمود، انسان را آفرید و به او نطق و بیان تعلیم فرمود.

2- اینکه نطق در واقع ترجمانِ دل انسان است. آنچه را که انسان در درون خود دارد به وسیله‌ی نطق و بیان ابراز می‌دارد و موجودات دیگر قطعاً چنین قدرتی ندارند.

 

مولای ما فرمودند: «اللِّسانُ تَرجُمانُ الجَنانِ»؛ زبان، ترجمان دل است. باز فرمودند: «الألسُنُ تُتَرجِمُ عَمّا تُجِنُّهُ الضَّمائرُ»؛ زبان‌ها آنچه را که در درون انسان‌ها پوشیده‌است، بازگو می‌کنند.

اما باید دقت داشته باشیم که ارزش نطق و بیان به این نیست که چه کس سخن می‌گوید بلکه به این است که چه می‌گوید، چگونه می‌گوید و برای چه می‌گوید؟

 

خداوند در قرآن وقتی که انسان را ارزش‌گذاری می‌کند، بیشترین ارزش را بر تقویٰ می‌گذارد «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ»؛ گرامی‌ترین شما نزد خداوند (دقت بفرمایید) با تقوا‌ترین شماست.

و سپس برای معرفی اهل تقویٰ، نشانه‌هایی بیان می‌کند که مردم دچار اشتباه نشوند و برای هر کسی دفتر پرهیزکاری باز نکنند!

خداوند می‌فرماید: «أُولَئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ»؛ آنان کسانی هستند که راست می‌گویند و آنان متقین هستند.

و باز در جای دیگر می‌فرماید: «وَ کُونُوا مَعَ الصّادِقینَ»؛ همراه با اهل صدق و راستگویان حرکت کنید و با آنان باشید.

انسان برای اینکه به راحتی بتواند در اجتماع زندگی کند، کار و فعالیت داشته باشد، با مردم با خیال راحت معاشرت کند؛ باید بتواند به دیگران اعتماد نماید. مسلماً وقتی در درون انسان شک و تردید نسبت به فرد یا جامعه یا چیزی وجود دارد، خیال انسان در رابطه با آن راحت نیست و انسان احساس آرامش دل نمی‌کند.

یکی از راه‌های جلب اعتماد، بلکه می‌شود گفت مؤثرترین وسیله برای جلب اعتماد، راستگویی است و خطرناک‌ترین دشمن انسان، دروغ است.

مولای ما فرمودند: همیشه راستگویی را پیشه کن چرا که آن کس که در سخنان خود راستگو باشد قدر و مقامش در جامعه بالا می‌رود.

البته این فضیلت اخلاقی هم مانند دیگر فضایل اخلاقی ریشه‌هایی در اعماق جان انسان دارد که علمای اهل فن فرموده‌اند: راستگویی ریشه در چند چیز دارد از جمله:

  1. اعتماد به نفس و نداشتن عقده‌ی حقارت، انسان را به راستگویی دعوت می‌کند.
  2. شجاعت و شهامت ذاتی و اکتسابی سبب می‌شود که انسان واقعیت‌ها را بگوید.
  3. پاک بودنِ حساب و نداشتن نقطه‌ی ضعف سبب می‌شود که انسان گرایش به راستگویی پیدا کند.
  4. ایمان به خداوند سبحان و روز قیامت و برخورداری از تقوای الهی عامل اصلی صدق و راستگویی هستند.

 

از آنجایی که نطق و بیان و زبان، مهم‌ترین کلید دانش، فرهنگ، عقیده و اخلاق است و اصلاح آن، سرچشمه‌ی همه‌ی اصلاحات اخلاقی و انحراف آن سبب انواع انحرافات است؛ اصلاح زبان و بیان، اهمیت فوق العاده‌ای در بحث‌های اخلاقی به خود گرفته‌است تا آنجا که فرموده‌اند: «ایمان هیچ بنده‌ای درست نمی‌شود تا آنکه دلش درست گردد و دلش درست نمی‌شود تا آنکه زبانش درست شود.»

 

یکی از راه‌های اصلاح زبان، سکوت است.

مولای ما فرموده‌اند:

  • هرکس سخن بسیار گوید، خطایش بیشتر می‌شود،
  • و هرکس خطا و لغزشش بیشتر شود، شرم و حیایش کمتر می‌شود،
  • و هرکس حیایش کم شود، تقوایش کم می‌شود،
  • و هرکس تقوایش کم شود، دلش می‌میرد،
  • و هرکس که دلش بمیرد، داخل آتش دوزخ می‌شود.

 

و علمای اخلاق می‌گویند: میوه‌ی سکوت، نورانیت قلب است و سرازیر شدن اسراری به قلب که قبلاً نبوده‌است.

 

حکایت مدعیان دروغگو:

تنگدستی وامانده به راه، بر دختر امیری عاشق شد. همه شب زاری می‌کرد و آه می‌کشید تا خبر به دختر دادند که عاشقی چنین دل خسته داری. دختر را مهر بر وی بجنبید، گفت: بروید او را نزد من بیاورید. چاکران رفتند و عاشق بی‌زر را نزد دختر بردند. امیرزاده که دلداده را سخت نزار و درهم دید، گفت: چه می‌گویی و چه می‌خواهی؟ مرد عاشق گفت: تو را می‌خواهم و تو را می‌جویم! دختر گفت: تو که زر نداری، مرا چگونه توانی به زنی گرفت؟! عاشق‌پیشه‌ی تنگدست گفت: تو را می‌خواهم که به زر برسم! دختر از این گفته سخت برنجید و خشمگین شد، غلامان خود را بخواست و دستور داد که سر از تن عاشق به تیغ جدا کنند.

مدعیِ دروغگو، امان خواست و به گریه درآمد، دختر را رحم آمد، گفت: یا ترکِ عشق من بگو و از این شهر بیرون برو و یا می‌گویم هم‌اکنون گردنت را به تیغ بزنند. عاشق گفت: به جان، اطاعت کنم و هم‌اکنون خانه بپردازم و از شهر بیرون بروم. سخن هنوز در دهانش بود که دوان دوان از نزد دختر برفت؛ خود را به دروازه‌ی شهر رسانید و از شهر خارج شد. خبر به دختر دادند، بی‌درنگ غلامی ستَبربازو را به دنبالش فرستاد و گفت هر جا که او را دیدی سرش را از تنش بینداز! ندیمه‌ی امیرزاده که در کنار دختر نشسته بود، گفت: گناهِ این بینوا چه بود که دستور دادی جان او را فدای تو سازند و خونش را بریزند؟ دختر گفت: گناه از این بزرگتر چه می‌تواند باشد که این مرد لاف عشق می‌زد ولی دوری از یار را پذیرفت و از جانبازی پرهیز کرد. اگر این مرد در عشق راستگو بود و فرار از شهر را قبول نمی‌کرد و می‌گفت که "به رضای تو از سرِ جان برمی‌خیزم، اینک این سر من و این تیغ تو" با همه‌ی تنگدستی و بی‌زری که داشت، بر دیده جایش می‌دادم و بر تخت می‌نشاندمش و به خدمتش کمر می‌بستم و بنده‌وار در پای تختش دست به سینه می‌ایستادم. اما چون این مرد را چنین لاف‌زن و خودپرست دیدم، دستور کشتنش را دادم تا عبرت دیگران شود و دیگر کسی را یارای آن نباشد که به گزاف، لاف عشق زند!

صلوات

ارائه شده توسط استاد، انتشار به تاریخ 27ر2ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۰۱ ، ۱۱:۳۷
خادمه الزهراء

بفرمایید یک لقمه معنوی نوش کنید: یک لقمه عقل

يكشنبه, ۲۷ شهریور ۱۴۰۱، ۱۰:۴۴ ق.ظ

 

معمولاً در مورد ارزش انسان وقتی سخن به میان می‌آید، ابتدا درباره‌ی میزان عقل و فکر او گفتگو می‌کنند. میزان و ارزش هر انسانی با عقل او سنجیده می‌شود و حتی ارزش اعضای انسان هم در فرهنگ دینی ما با عقل ارزش‌یابی می‌شود. فرموده‌اند: ارزش چشم و گوش و زبان به آن است که مقدمه‌ی تعقل باشد وگرنه حیوانات نیز چشم و گوش دارند.

یکی از دلایل بعثت انبیا را اصلاح تفکر انسان بیان کرده‌اند. فرموده‌اند: یکی از وظایف انبیا، اصلاح بینش، نگرش و تفکر انسان است.

رسول اکرم (ص) در حدیثی بسیار نورانی چنین بیان داشته‌اند: از عقل خود راهنمایی بخواهید تا شما را هدایت کند و از دستور عقل سرپیچی نکنید که سرانجام پشیمان خواهید شد.

و امیرالمؤمنین علی (ع) فرمودند: بینش و درک واقعی، همیشه با دیده میسر نیست زیرا گاهی چشم خطا می‌کند و به صاحبش دروغ می‌گوید اما عقل در اندرز و نصیحت به صاحبش خیانت نمی‌کند و هرگز خلاف واقع نمی‌گوید.

یکی از عمده فواید عقل این است که صاحب خود را از افراط و تفریط باز می‌دارد و در همه‌ی امور، راه میانه را به او نشان می‌دهد که به فرمایش پیامبر خدا (ص): «خیرُ الاُمورِ اوسَطُها»؛ بهترین کارها، کارهای میانه و معتدل است.

حضرت علی (ع) فرمودند: نفس اماره‌ی بشر، بر اساس هوی و تمایلات ناروا، خاطراتی در خود می‌پروراند و عقل مصلحت‌اندیش، مانع اجرای آن خاطرات می‌شود و آدمی را از اِعمال تمنیات نفسانی باز می‌دارد.

متأسفانه به نسبتی که دانش آدمی زیادتر می‌شود توجه خود را به نفس خویش افزون می‌کند و برای میل به سعادت و صلاح، سعی و کوشش خود را به کار نمی‌اندازد.

حکما، عرفا و دانشمندان الهی سه عامل بزرگ را برای مهار کردن غرایز و تعدیل خواهش‌های نفسانی تعیین کرده‌اند که آن سه عامل عبارتند از: تربیت، عقل و علم و هر سه به کمک و یاری هم، غرایز بنیان‌کن انسان را تعدیل می‌کنند.

سخنی بسیار زیبا از امام علی (ع) درباره‌ی افراط و تفریط به ما رسیده است، ایشان می‌فرمایند: قلب آدمی که خلقتی بس عجیب دارد و شگفت‌آور است؛ در این کانون تمایلات عاطفی، مجموعه‌ای از خواهش‌های حکیمانه و تمایلات ضد آنها، گرد آمده است:

  • اگر امیدوار شود، تمنایِ طمع، خوارش می‌کند.
  • و اگر میل به آروز و طمع در ضمیرش جنبش کند، خواهش حرص تباهش می‌نماید.
  • اگر ناامید گردد، اندوه و غم او را می‌کُشد.
  • اگر حالت غضب بر وی دست دهد به شدت خشمگین می‌گردد.
  • اگر خشنود شود، خودداری‌های لازم را فراموش می‌کند.
  • اگر دچار خوف و هراس شود، در جستجوی راه نجات، حیرت زده و مبهوت می‌گردد.
  • اگر در امنیت و گشایش قرار گیرد، غفلت و نادانی آن را از نفس می‌رباید.
  • اگر به معصیتی دچار شود، بی‌تابی رسوایش می‌کند.
  • اگر مالی به دست آورد، توانگری به طغیانش وا می‌دارد.
  • اگر فقر و تهیدستی آزارش دهد، گرفتار بلا می‌شود.
  • اگر گرسنگی بر او فشار آورد، ناتوانی زمین‌گیرش می‌کند.
  • اگر در خوردن زیاده‌روی کند، فشار شکم ناراحتش می‌سازد.

 

پس هر کوتاهی و کُندروی در تمایلات، برای بشر زیان‌آور است و هر تندروی و افراط نیز مایه‌ی فساد و تباهی است. پس همه‌ی احساسات و غرایز بشری وقتی برایش مفید خواهند بود که تعدیل شوند و گفته شده‌است که عقل، دلیل و راهنمای انسان است به جهت تعدیل غرایز. زیرا عقل براساس محاسبه‌ی صحیح، آزادی انسان را محدود می‌کند و راه را از بی‌راه تمیز می‌دهد.

عقل قادر است غرایز آدمی را به راه خیر و صلاح هدایت نماید و خلاصه عقل، راهنمایی است که پیروی از آن مایه‌ی فلاح و رستگاری بشر است. مشکل بزرگی که بر سر راه عقل وجود دارد این است که نیروی فعاله‌ی شهوات و انگیزه‌های غرایز، بسیار قوی و توانا هستند. هنگامی‌که احساسات و تمایلات غریزی به هیجان می‌آیند؛ هنگامی‌که شهوت و غضب با حرص طغیان می‌کند و وجود بشر را طوفانی می کند؛ چراغ عقل ضعیف می‌شود و نیروی مقاومت خود را از دست می‌دهد. در چنین مواقعی، غرایز و شهوات مانند سیلِ بنیان‌کن قدرت را در دست می‌گیرند و آزادانه بر تمام وجود انسان، دیوانه‌وار حکومت می‌کنند و آدمی را به کارهای ناروا وا می‌دارند و هیچ‌گونه توجهی به راهنمایی عقل نمی‌کنند و عقل قادر به جلوگیری آن نیست.

در اینجا یکی دیگر از عوامل تعدیل تمایلات نفسانی و رام کردن غرایز بشری می‌تواند به کمک عقل بشتابد و آن علم و آگاهی است که همانند مشعل فروزانی، راه تاریک زندگی را روشن می‌کند و آدمی را در پیچ و خم‌های انحراف و سقوط محافظت می‌نماید و ضررهای افسارگسیختگی و پیروی از تمایلات را در نفس انسان یادآور می‌شود.

و چه زیبا، رسا و گویا مولای ما فرموده است که جسم، شش حالت دارد:

  • سلامت و مرض،
  • مرگ و زندگی،
  • خواب و بیداری.

 

روح هم این شش حالت را داراست:

  • حیاتش، علم و دانایی؛
  • مرگش، جهل و نادانی؛
  • مرضش، شک و تردید است؛
  • سلامتش، اطمینان و یقین؛
  • خوابش، غفلت و بی‌توجهی است؛
  • بیداریش، توجه و آگاهی.

 

پروردگارا، به حق محمد و آل طاهرین ایشان، ما را آگاهی ده و از نور هدایت خود، فروغی بخش؛ و ما را از خودبیگانگی برهان. صلوات

ارائه شده توسط استاد، انتشار به تاریخ 25ر2ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۰۱ ، ۱۰:۴۴
خادمه الزهراء

فرج مقصود

يكشنبه, ۲۷ شهریور ۱۴۰۱، ۰۹:۲۵ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

عاشقان عید تان مبارک

 

 

مبادا که فقط یک شب و روز را که به نام صاحب الزمان است، به ایشان اختصاص دهیم؛ بیاییم هر روز به او فکر کنیم و در ارتباط با او نکته‌ای بیاموزیم.

و امروز:

"صقر ابن ابی دلف" گوید: از امام جواد علیه السلام شنیدم که می‌فرمود امام پس از من، فرزندم علی است، دستور او دستور من و سخن او سخن من و اطاعت از او اطاعت من است. امام بعد از او فرزندش حسن است، دستور او دستور پدرش و سخن او سخن پدرش و اطاعت او اطاعت پدرش باشد. سپس سکوت کرد، گفتم ای فرزند رسول خدا امام پس از او کیست؟ حضرت به سختی گریست و سپس فرمود: پس از حسن، فرزندش قائم به حق امام منتَظَراست.

گفتم ای فرزند رسول خدا چرا او را قائم می‌گویند؟ فرمودند زیرا او پس از آنکه یادش از بین برود و اکثر معتقدین به امامتش مرتد شوند قیام کند.

گفتم چرا او را منتَظَر گویند؟ فرمود: زیرا ایام غیبتش زیاد شود و مدتش طولانی گردد. مخلصان، در انتظار قیامش باشند؛ و شکاکان، انکارش کنند؛ و منکران، یادش را استهزاء کنند؛ و تعیین کنندگان وقت ظهورش، دروغ گویند؛ و شتاب کنندگان در غیبت، هلاک شوند؛ و تسلیم شوندگان در آن، نجات یابند.

منبع: اکمال‌الدین مرحوم شیخ صدوق

 

در بیابان طلب گر چه زهر سو خطری است،      می‌رود حافظ ‌‌‌بی دل به تولّای تو خوش

 

شخصی نزد امام ششم علیه‌السلام آمد و عرض کرد: یابن رسول‌الله من از بادیه آمده‌ام راهم دور است، آنقدر امکان ندارد برایم که در محضر شریف شما باشم خواهش می‌کنم لطفی بفرمایید تا گاهی شما را در خواب زیارت کنم. امام فرمودند: وقتی به منزل رفتی نمک و آب شور زیاد بخور.

آن شخص صاف و ساده تا توانست آب شور خورد و خوابید اما تا صبح خواب دریا دید. از خواب بیدار شد تعجب کرد که چرا تمام شب مداوم خواب دریا و آب دیده‌است؟ به محضر امام علیه‌السلام آمد و جریان را بیان کرد و پرسید چرا این همه در خواب، آب دیدم؟

حضرت فرمودند: این یک مثال بود؛ خواستم آگاه شوی. می‌دانی چرا همه‌اش آب می‌دیدی؟ چون بدنت احساس نیاز و ضرورت به آب می‌کرد. اگر می‌خواهی ما را هم ببینی احساس نیاز به ما کن و تشنه‌ی دیدار ما باش که به مقصود خواهی رسید.

نوشته شده توسط استاد، انتشار به تاریخ 22ر2ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۰۱ ، ۰۹:۲۵
خادمه الزهراء

بفرمایید یک لقمه معنوی نوش کنید: یک لقمه مِهر

چهارشنبه, ۲۳ شهریور ۱۴۰۱، ۰۹:۵۶ ق.ظ

 

در آستانه‌ی یکی از عظیم‌ترین و نورانی‌ترین و پر‌مهر‌ترین شب‌های عالم قرار گرفته‌ایم، شب برات، شب نیمه‌ی شعبان، شب دریافت نامه‌ی برات و آزادی و شب دریافت دعوت‌نامه برای حضور در ضیافت الله ماه مبارک رمضان، شب نثار محبت و مهر الهی نسبت به همه‌ی مخلوقات مخصوصاً زمینیان و مخصوصاً انسان‌ها.

دریافت مهر و محبت خداوند دو لازمه دارد که باید هر دوی آن را فراهم سازیم و خیلی زود هم اقدام به آن کنیم اما در مقدمه باید بدانیم که محبت هر کس نسبت به خداوند به اندازه‌ی معرفتش به خداوند است. زیرا معرفت، بذر محبت است یعنی پس از آنکه تخم معرفت در زمین دل کاشته شد و میوه داد، میوه‌اش عبارت است از محبت که "المَعرفةُ بذرُ المُحبة"

معرفت، بذر و تخم محبت است و اختلاف مردم در محبت به حسب اختلافشان در معرفت است یعنی میانِ کسی که روزنه‌ی کوچکی از محبت به رویش باز شده و آن‌کس که شش دانگِ دلش را محبت خداوند اشغال کرده و ممسوس فی جنب الله است، تفاوت بسیار است. (ممسوس: دل از دست داده، مجنون، سوده شده ادمین)

و اما آن دو لازمه‌یِ کسب مهر و محبت الهی که سبب معرفت حقیقی و قوّت محبت است: اول قطع علاقه‌ی دل از دنیا و دوم قوّت معرفت الهی است.

و البته خداوند از طُرُق مختلف سفره‌ی مهر و محبت را گسترده و بنده‌اش را به آن سفره دعوت نموده‌است. یکی از آن طرق اینکه خداوند مهربان از طریق کتب آسمانی به ویژه قرآن کریم و روایات قدسی، با انسان سخن گفته است و البته منشأ این سخنان نیز به تمامی مهر و مودّت و رحمت خداوند نسبت به انسانهاست، آن‌هم رحمتی فراگیر که هیچ انسانی را استثنا نساخته است و حتی اگر با کافر هم از سر تهدید سخن گفته جز از سر مهرورزی و لطف نمی‌باشد؛

چرا که از این طریق و با این شیوه، مردم خواب‌آلود را به بیداری خوانده است تا از آتشی که با دست خود و برای خویش افروخته‌اند دور و رها سازد. اما با همین قوم آلوده هم همیشه به تهدید و بیم سخن نمی‌گوید بلکه با دریایی از مودّت و ترحم خطاب می‌کند که:

"قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ"؛ ای بندگان من که با من و انبیای من مخالفت‌ها داشته‌اید، از رحمت من هیچ ناامید مباشید و اگر قصد بازگشت داشته و می‌خواهید از گناهان خود دست بکشید، راه باز و من آماده‌ام.

و در جای دیگر می‌فرماید: از انبوه و کثرت گناهان نیز خوفی به دل راه ندهید زیرا آنچه گناه کرده‌اید خواهم بخشید "إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا"

بنابراین تمام کلمات و سخنان خداوند با بندگانش، مالامال از عشق و کمال مودت بوده است. از این رو کمال بی‌انصافی است که کسی با چنین پروردگاری کنار نیاید و کمال بی‌انصافی است که کسی خود را در جای دیگری خرج کند و بر سفره‌ی غیر او نشیند و کمال بی‌انصافی است که آدمی تمامی عشق و توجه خود را مصروف امورات دنیایی و مادی بسازد.
انسان باید تنها اندکی از عُلقه و مهر خود را خرج دیگران کند اما بیشتر آن را باید صرف او کند که همه کاره‌ی انسان است و به معنای واقعیِ کلمه، دلسوز و عاشق انسان می‌باشد.

 

حال نمونه‌ای از این عشق و دلسوزی را بشنوید:

خداوند به داوود(ع) فرمود: آنکه مرا یاد کند من نیز او را یاد خواهم کرد. آنکه مرا می‌خواند من نیز او را می‌خوانم. و آنکه دوستدار من است من نیز دوستدار او خواهم بود. و آنکه با من است من نیز با او خواهم بود.

و فرمود: "و جَنَّتی للمُطِیعینَ"؛ بهشت من از آنِ مردم مطیع و تابع است.

"و حُبّی لِلمُشتاقین" ؛ عشق و دوستی من نیز مربوط به عاشقان و مشتاقان است.

و البته این عشق، زیباترین عشق‌هاست زیرا دو سویه است. چرا که اگر انسان، عاشق اوست، او نیز عاشق انسان است.

 

اما عشق انسان کجا و عشق خداوندی کجا؟!

تمام عشق انسان در یک دل است که به قدر یک مشت بیشتر نیست. اما عشق خداوند بی‌انتهاست و او این عشق و مهر بی‌منتها را در برابر عشق انسان قرار می‌دهد.

"و أنَا خاصَّةٌ لِلمُحِبّین"؛ من رفیق خاص و خصوصی دوستداران و عاشقان خود هستم.

"أهلُ طاعَتی فی ضِیافَتی" ؛ آنها که طاعت مرا پیش می‌گیرند در مهمانی من هستند.

"و أهلُ شُکری فی زِیادَتی" ؛ شاکران من، منتظر زیادت و فزونی نعمت‌ها باشند.

"وَ أَهْلُ ذِکْرِی فِی نِعْمَتِی" ؛ و ذاکران من، غرق نعمت‌های من هستند.

و فرمود: "وَ أهلُ مَعصِیَتی لا اَیسُ مِن رَحمَتی"؛ آنها که خود را آلوده ساختند و سخنان مرا نادیده گرفتند و آنچه گفتم به کار نبستند بلکه تمرّد نیز نمودند، از رحمت من ناامید نباشند.

"و إن تابُوا فأنا حَبیبُهُم"؛ اگر بازگردند، من عاشق آنها خواهم شد.

"و إن دَعَوا فَأنا مُجِیبُهُم" ؛ اگر دست به دعا بردارند دعایشان را مستجاب خواهم کرد.

"و إن مَرضوا فأنا طَبیبُهم" ؛ و اگر بیمار شوند آنها را مداوا خواهم کرد.

حال با خدایی اینگونه پر مهر، آیا می توان قهر کرد؟ آیا سزاوار است که آدمی به او پشت کند؟! اگر به او پشت کنیم به که رو کنیم؟ اگر او را بگذاریم، چه برداریم؟ چه چیزی در این عالم وجود دارد که مهر او را با خود نداشته باشد؟ آن‌هم مهری عاشقانه و سخاوت‌مندانه که بر همه ارزانی می‌کند و پیوسته به دنبال کمترین بهانه است تا ابر لطف خویش را بارش دهد؛ و با یک قدم ده‌ها قدم به سوی بنده‌اش برمی‌دارد و با عمل خیر گرچه اندک، تمام درهای سعادت و رحمت دنیوی و اخروی بر روی بنده‌ی خود باز می‌کند.

 

حکایت میرزا خلیل تهرانی شنیدنی است. او معروف بود به طبیبِ مرده‌زنده‌کن. او می‌گوید: من در علم طب، درس زیادی نخوانده بودم، همه‌ی این مهارت و بصیرت از برکت یک قرص نان بود. او می گوید: در ایام جوانی به قصد زیارت کریمه‌ی اهل بیت، حضرت معصومه(س) به قم مشرف شدم. در آن زمان، در شهر قم گرانی عجیبی بود و مردم در سختی و گرانی و گرسنگی بودند و نان به سختی به دست می‌آمد و این نتیجه‌ی جنگ میان ایران و روس بود. من در یکی از حجره‌های دارالشفا که افراد غریب در آنجا منزل می‌کردند، منزل کرده‌ بودم.

روزی به بازار رفتم و با رنج فراوان نانی به دست آوردم. درمیان راه، از اسیران نصارا زنی را دیدم که طفلی در بغل داشت و از گرسنگی صورتش زرد شده بود. همین که نان را در دست من دید، گفت: شما مسلمانان رحم ندارید؟! خلق را اسیر می‌کنید و گرسنه نگه می‌دارید؟! من دلم به حال او سوخت، نانی را که در دست داشتم به او دادم و یک شبانه روز را با گرسنگی سپری کردم.

تنها و بی‌حال کف حجره افتاده بودم که مردی آمد و گفت: مریضی دارم که از درد، رنج می‌برد اگر دکتری سراغ داری بگو. ناگهان به او گفتم: فلان چیز خوب است. او گمان کرد من پزشک هستم بنابراین بازگشت و دارویی را که گفته بودم به مریض خوراند و مریض فوراً خوب شد.

پس از این قضیه، جمعی به سراغم آمدند و از من تشکر کردند. از هر طرف مردم برای معالجه به سراغم آمدند و من با مراجعه به کتب قدیمی، آن‌ها را درمان می‌کردم. در اندک زمانی مشهور و معروف شدم و نام من در زمره‌ی استادان طب ثبت شد و همه‌ی این قضایا بر اثر ایثار یک قرص نان بود!

 

راستی کیست که نخواهد با چنین خدای پر مهر و محبتی آشتی کند و رابطه‌ای عاشقانه، عارفانه، عابدانه و عالمانه برقرار کند؟!

سلام و درود بر آینه‌ی تمام‌نمای محمدی، میوه‌ی دل ام لیلا (س)، نور چشم حسین (ع)، امید اهل حرم، علی‌اکبر حسین علیه السلام. یک «یاسین» هدیه‌ی میلادش.

صلوات

ارائه شده توسط استاد، انتشار به تاریخ 18ر2ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۰۱ ، ۰۹:۵۶
خادمه الزهراء