در حدیـقه‌ی سـبـز دعـا

دعاها، مناجاتها، سخنرانی‌ها و مطالب ارزشمندی که از استـادمان مرحومه حاجیه خانم اکبری (ح.عاشوری) به یادگار مانده است در این دفتر، ثبت و ضبط می‌شود ان‌شاءالله. این وبلاگ در دست تکمیل و به روزرسانی است.

در حدیـقه‌ی سـبـز دعـا

دعاها، مناجاتها، سخنرانی‌ها و مطالب ارزشمندی که از استـادمان مرحومه حاجیه خانم اکبری (ح.عاشوری) به یادگار مانده است در این دفتر، ثبت و ضبط می‌شود ان‌شاءالله. این وبلاگ در دست تکمیل و به روزرسانی است.

در حدیـقه‌ی سـبـز دعـا

استاد ارجمند، مرحومه حاجیه خانم اکبری (ح.عاشوری) از بزرگترین مبلغان و سخنرانان مذهبی تهران و کرج بودند که در دی ماه 1400 به سوی معبود خود شتافتند.
مجموعه‌ای از سخنرانی‌ها، دعاها و زیاراتی که ایشان معرفی کرده‌اند در کانال تلگرامی اطلاع رسانی این بانوی مکرمه موجود است.
برآن شدیم تا با انتقال و ثبت و ضبط این مطالب در وبلاگ، امکان دسترسی بهتر به این گوهرهای ارزشمند به یادگار مانده از ایشان را مهیا سازیم.
باشد که ما را از دعای خیر خود بهره‌مند و روح حاجیه خانم اکبری را با ذکر صلوات و یا قرائت فاتحه بنوازید.

***
حَدیقه به معنایِ باغ است و نامی که والدین خوش ذوق، بر استاد گرانقدر ما گذاشتند که الحق وجود نازنینش باغی بود سرسبز از دعا و صلوات و توسل. الهی که در جنّات و باغهای بهشتی در کنار سفره بابرکت اهل بیت، علیهم السلام، روزی‌خوار و محشور باشند.

***
ذکر یادگاری استاد:
الهی به درگاهت هزاران بار تکبیر و تهلیل و تحمید و تسبیح و تقدیس
عرضه می‌دارم که یک روز دیگر زنده هستم و تو تنها خالق و معبود و اِله من هستی و در سلطانیت مطلق بی شریکِ تو، بندگی و زندگی می‌کنم.

***
- نشانی سایت استاد: https://shamsotalea.com

- نشانی کانال سروش و تلگرام:
zaynab_ir

- نشانی صفحه اینستاگرام: name_be_madaram

- نشانی مزار استاد: کرج، آرامستان بهشت سکینه (اتوبان کرج-قزوین، بعد از پل حصارک و کمالشهر)، قطعه 31، آلاچیق 706

طبقه بندی موضوعی

۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معرفت» ثبت شده است

رمی جمرات

پنجشنبه, ۸ تیر ۱۴۰۲، ۰۹:۵۴ ق.ظ

با سلام و درود، به بهانه‌ی برگزاری مراسم باعظمت حجة الاسلام.

 

رمی جمرات

انسان همواره در معرض هجوم وسوسه شیاطین است و شیطان به‌وسیله‌ی نفس، ما را رها نمی‌کند؛ و خدای سبحان فرمود: هر وقت این دشمن (شیطان) به سمت شما آمد، به من پناهنده شوید، او همواره به سراغ شما خواهد آمد: «وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ» اگر فکر گناه در شما پیدا شد، بدانید که شیطان درصدد هجوم و حمله است، هنگام حمله‌ی دشمن باید به پناهگاه بروید.

وقتی گرفتار وسوسه شدید تنها گفتن: «اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم» کافی نیست، استعاذه‌ی لفظی گرچه عبادت است ولی اثری جز محور لفظ ندارد. هنگامی که آژیر خطر را شنیدید باید به پناهگاه بروید، اگر کسی آژیر خطر را بشنود، در فضای باز ایستاده و بگوید: «من به پناهگاه پناهنده می‌شوم!» این پناهنده شدن و پناه بردن نیست بلکه وقتی آژیر خطر شنیده شد، انسان باید به پناهگاه پناه ببرد. قرآن کریم فرمود: هرگاه میل و هوس گناه پیدا کردید، این «میل»، آژیر خطر است هر چه زودتر به پناهگاه بروید، در خود احساس بیچارگی و ضعف کنید، به آن قویِ محض، پناهنده شوید که جز او- جلّ جلاله- پناهگاهی نیست «و َلَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا».

در مسأله رمی جمرات نه آن جمره، شیطان است و نه این سنگ زدن، رمی شیطان. رمی کردن در زمان جاهلیت نیز بود و اکنون شیطان انسی هم این رمی را انجام می‌دهد. بدیهی است که شیطان هرگز با هفت سنگ طرد نمی‌شود، فقط استعاذه است که او را طرد می‌کند.

خودش فرمود: اگر به من پناهنده شوید، شما را پناه خواهم داد، آری او عالی‌ترین پناهگاه است. و نیز فرمود: وقتی مناسک مِنی به پایان رسید و احساس کردید که تقوای این عمل به سمت خدا نیل دارد و خود را نائل و بالا رفته یافتید، محصول کارتان را بررسی کنید.

انسانهای بی‌هدف:

مردم دو دسته‌اند: بعضی فقط دنیا را می‌خواهند و نمی‌گویند: خدایا به ما در دنیا حسنه بده، زیرا به فکر «حلال و حرام»، «حَسَن و قبیح» و «طیّب و خبیث» نیستند، نه تنها مقالت لفظی بلکه منطق آنها این است که «خدایا! به ما دنیا بده، خواه حلال خواه حرام، خواه حسن، خواه قبیح، خواه طیّب، خواه خبیث» (فَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا)؛ این گروه در آخرت هیچ بهره‌ای ندارند زیرا عالی‌ترین دیدشان، نشأه طبیعت است؛ و اینها چون تشنگانی هستند که یا به دنبال سراب می‌روند و یا به دنبال چاه و چشمه، ولی بدون وسیله.

به فرموده قرآن، انسان ملحد و تبهکار، یا بی‌هدف است یا بی‌وسیله. انسان «بی‌هدف» در پایان عمرش می‌فهمد به «بیراهه آمده» است. انسانی که «هدف دارد» ولی وسیله را به‌طور صحیح شناسایی نکرده، در پایان راه می‌فهمد که «بی‌وسیله» است. «کَسَرابٍ بِقیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً» مانند انسان تشنه‌ای که بی‌هدف دنبال آب می‌گردد. او آنچه را که از دور می‌بیند «سراب» است نه «آب»، وقتی عمرش به پایان رسید «حَتَّی إِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً» می‌فهمد که به‌دنبال سراب حرکت کرده است و تمام توانش را در این راه صرف کرد ولی عطش همچنان باقی ماند، چون سراب هم رفع عطش نمی‌کند. یا آب هست، ولی برای رسیدن به آن، به وسیله‌ای متوسل نیست و مانند کسی است که: «کَباسِطِ کَفَّیْهِ إِلَی الْماءِ لِیَبْلُغَ فاهُ وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ» انسان تشنه‌ای که از دور، دست بر آب دارد، همواره تشنه است، آب را می‌بیند ولی به سمت آب حرکت نمی‌کند، دست را باز کرده که آب به دهانش برسد و چون از دور، دستی بر چشمه‌سار دارد، همواره عطشان است؛ یا دو دست را به دو لبه‌ی چاه گذاشته و سر در دهان چاه فرو برده که زبانش را به آب چاه برساند ولی نه طنابی داد و نه دلوی؛ چون «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ» برای او مطرح نبوده است. کافر این چنین است. او دنیا را می‌خواهد و هیچ بهره معنوی ندارد.

صالحان چه کسانی هستند؟

بعضی از زائران بیت خدا که مناسک منی را انجام داده‌اند، از خداوند حسنه دنیا و آخرت می‌خواهند و خدا نیز عطا می‌کند: «وَ آتَیْناهُ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحینَ» ما در دنیا به او حسنه داده‌ایم و در آخرت به صالحین ملحق خواهد شد.

درباره گروه دوم فرمود: «أُولئِکَ لَهُمْ نَصیبٌ مِمَّا کَسَبُوا وَ اللَّهُ سَریعُ الْحِسابِ» و این حسنه را هم در جای دیگر، قرآن بازگو فرموده است: حسنه، همان مزد رسالت نبی اکرم(ص) است؛ «قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا المَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیهَا حُسنًا»

عالی‌ترین مصداق حسنه، تولی اولیای الهی و تبعیت از اولیای حق و عرضه بر میزان الهی (قرآن کریم و عترت طاهرین) است و ما باید خود را با این میزان ارزیابی کنیم.

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۰۲ ، ۰۹:۵۴
خادمه الزهراء

بفرمایید یک لقمه معنوی نوش کنید: یک لقمه حساب

شنبه, ۲۷ اسفند ۱۴۰۱، ۰۹:۲۸ ق.ظ

 

ساعات آخر سال است، و همه به سرعت خود را برای ورود به سال جدید آماده می‌کنند. امید داریم که سالی پر از خوشبختی در امور دنیا و آخرت، در پیش رو داشته باشیم و خداوند توفیقی بیشتر از سال گذشته به همه‌ی بندگانش ارزانی بدارد.

اما به نسبتِ فرصتی اگر چه کوتاه، با خود خلوت کنیم و یک حسابرسی از خود و صَرفِ یک سالِ عمر خود بکنیم. یک سال عمر، یعنی صرف مقدار زیادی از سرمایه‌ای که خداوند متعال در اختیار ما قرار داده و صد البته که صاحب سرمایه، روزی از کارگزار خود، حساب خواهد کشید.

از آیات قرآن و احادیث استفاده می‌شود که همه‌ی حرکات و اعمال و گفتار و حتی نفس کشیدن‌ها و افکار و نیت‌های انسان، ثبت و ضبط می‌شود؛ ایام می‌گذرد اما اینها برای حساب قیامت، باقی می‌مانند. خداوند متعال در قرآن می‌فرماید: روزی که (قیامت) هر کس هر عمل خیری را انجام داده، حاضر می‌بیند، و نیز هر عمل بدی را که مرتکب شده، حاضر می‌یابد و آرزو می‌کند بین او و عملش فاصله‌ی زیادی باشد.

و از آیات و احادیث بر می‌آید که فرمودند: در قیامت به طور دقیق به حساب بندگان رسیدگی می‌شود. تمام اعمال بندگان، چه کوچک و چه بزرگ، مورد محاسبه قرار می‌گیرد و از کوچکترین عمل‌ها، غفلت نخواهد شد.

با توجه به عقیده‌ای که به حساب دقیق قیامت داریم؛ چگونه می‌توانیم نسبت به اعمال و گفتار و اخلاق خود، بی تفاوت باشیم و اصلاً فکر نکنیم که در طول روز و هفته و ماه و سال و عمر، چه می‌کنیم؟! و چه توشه‌ای برمی‌داریم.

باید به یقین بدانیم که اعمال ما، مانند پژواک صدا درکوه است؛ می‌رود و چند ثانیه بعد، به سوی خود ما برمی‌گردد.

لازمه‌ی ایمان و عقل این است که خود، در دنیا، به حساب خود برسیم؛ و خوب اندیشه کنیم که چه کرده‌ایم و چه می‌کنیم؟ همان‌گونه که یک تاجر عاقل، هر روز و هر ماه و هر سال، به حساب دخل و خرج خود رسیدگی می‌کند، که مبادا ضرر کند یا سرمایه‌اش هدر رود. آری، اگر در صرف عمر، دقت نکنیم، ضرر خواهیم کرد؛ جناب اباذر فرمود: در عجب هستم از کسی که در مصرفِ مالش بُخل می.ورزد و حساب و کتاب دارد، ولی در مصرف عمر خود، بخیل نیست، درحالی‌که اگر مال، هدر شود امکان برگشت دارد ولی عمر وقتی تلف شد، امکان جبران ندارد.

انسان، در دنیا تاجر است و سرمایه‌اش، محدود؛ یعنی همین ساعت‌ها و روزها و هفته‌ها و ماه‌ها و سال‌ها می‌باشد. سرمایه‌ای که خواه ناخواه به مصرف می‌رسد و انسان تدریجاً به پایان تجارتش نزدیک می‌شود، جوانیش به پیری؛ و توانمندیش به ضعف؛ و سلامتیش به بیماری تبدیل می‌گردد. اگر انسان، در برابر صرف عمر، عمل صالحی انجام داد و برای آخرت توشه‌ای برداشت، زیان نکرده زیرا آینده‌ای خوش و سعادتمند برای خودش فراهم آورده است ولی اگر عمر را مصرف کرد اما با بداخلاقی و ارتکاب گناه و معصیت، نفس خود را کثیف و آلوده ساخت؛ بزرگترین زیان را کرده است؛ ضرر و زیانی که قابل جبران نیست!

بهترین وسیله‌ای که کمک می‌کند در صرف عمر خود، دقیق باشیم، "حسابرسی روزانه" است.

رسول اکرم (ص) فرمودند: ای اباذر! قبل از آنکه در قیامت، به حساب تو برسند، در همین دنیا به حساب نفس خود، بِرِس، زیرا حساب امروز از حساب فردای قیامت، آسان‌تر است؛ و نفس خودت را قبل از توزین قیامت، توزین کن و به این وسیله خودت را برای قیامت آماده ساز؛ برای روزی که اعمالت بر خدای متعال عرضه می‌گردد و کوچکترین چیزی مخفی نخواهد ماند.

یا اینکه می‌فرماید: ای اباذر! انسان، اهل تقوا نمی‌شود جز اینکه، به حسابِ نفس خودش برسد؛ شدید‌تر از محاسبه‌ی شریک با شریکش. باید انسان خوب فکر کند که مأکولات و مشروبات و ملبوساتش را از چه راهی به دست می‌آورد؟ آیا از حرام یا حلال؟ ای اباذر! هر کس مقیّد نباشد مالش را از چه راهی کسب می‌کند خدا هم باکی ندارد که از چه راهی داخل آتش دوزخش نماید.

 

حال چگونه حسابرسی کنیم؟

البته کنترل و اداره‌ی نفس، کار سهل و ساده‌ای نیست، بلکه نیاز به تدبیر و سیاست و بردباری و تلاش و جدیّت دارد مگر نفس، نفس امارّه به این آسانی حساب پس می‌دهد؟!

حضرت علی (ع) فرمودند: هر کس که نفس خودش را، تحت تدبیر و سیاست قرار ندهد او را ضایع نموده است.

و فرمودند: هر کس که فریب نفس خود را بخورد او را به هلاکت می‌اندازد.

 

حسابرسی نفس را در سه مرحله برنامه ریزی کنیم:

اول: ابتدای صبح، مشارطه:

به طور جدّ، از تمام اعضای بدن خود، پیمان بگیریم که از راه خیر و ثواب، خارج نشود که البته شرطش اراده و تصمیم و همت و عزمِ جزم است و جداً برنامه‌ای برای مقابله با نفس داشته باشیم.

امام صادق (ع) فرمودند: چون شب فرا می‌رسد، ندا کننده‌ای ندا می‌دهد که همه‌ی خلایق بشنوند: ای آدمی‌زادگان! من، خلقِ جدیدی هستم، بر کارهایی که در من واقع شود گواهی می‌دهم، از من استفاده کن که بعد از طلوع شمس، دیگر به دنیا بر نمی‌گردم و بعد از آن دیگر نمی‌توانی در من، به حسنات خود بیفزایی و از سیئات توبه کنی، هنگامی که شب رفت و روز آمد، روز هم، همین کلام را خواهد داشت.

پس با خود شرط ببندیم عمر را تلف نکنیم.

دوم: در طول روز، مراقبه:

در طول روز، باید مراقب باشیم که به تعهدی که بسته‌ایم، عمل کنیم. انسان باید در همه‌ی احوال، مواظب و خود بیدار باشد و خدا را همواره حاضر و ناظر ببیند و اگر یک لحظه غفلت کرد بداند که شیطان و نفس امارّه رخنه کرده‌اند.

سوم: حساب اعمال: محاسبه:

لازم است که ساعتی را قرار دهیم و به کلیّه‌ی امور و اعمال روز خود، رسیدگی کنیم و حسابرسی کنیم. پس بر خوبی‌هایش شُکر؛ و از بدی‌هایش توبه کنیم. این امر آنقدر حائز اهمیت است که ائمه‌ی اطهار (ع) فرموده‌اند: کسی که به حساب خود، روزانه رسیدگی نمی‌کند از شیعیان ما نیست.

و حضرت علی (ع) فرمودند: هر کس که نفس خودش را بر عیب‌ها و گناهان توبیخ کند، از ارتکاب گناه اجتناب خواهد کرد.

آری، می نویسند عالم بزرگواری نماز جماعتش را، به‌جا آورد، سرِ سجاده شروع کرد به حسابرسی از خود، پس گفت: شصت سال عمر کرده‌ام، ضرب در ماه و ضرب در روز و ضرب در ساعت و ضرب در دقیقه و سپس گفت: اگر ساعتی یک گناه هم کرده باشم، پس وای بر من! از ترس همانجا فوت کرد.

نترسید! ما آن عالم آگاه نیستیم؛ شاید با حسابرسی، مقدار کمی از خداوند متعال و خودمان شرمنده شویم، فقط کمی از اینکه، او در حین انجامِ تمامِ اعمال، مرا می‌دیده‌است و می‌بیند؛ شرمنده شویم، پس راهی به سوی توبه و خودسازی و تزکیه باز خواهد شد.

البته اگر حرصِ دنیا ما را رها کند، حرصِ پول؛ ای کاش حرصِ خوشبختی داشتیم (خوشبختی واقعی). ای کاش حرصِ داشتنِ یک دلِ عاشق را داشتیم (عشق حقیقی). بزرگی سخنی جالب فرموده است: با پول می توان ساختمان خرید اما خانه و آشیانه خیر؛ رختخواب خرید اما خواب خیر؛ ساعت خرید اما زمان خیر؛ می‌توان مقام خرید اما احترام خیر؛ می‌توان کتاب خرید اما دانش خیر؛ دارو خرید اما سلامتی خیر؛ خانه خرید اما زندگی خیر؛ قلب خرید اما عشق خیر. پس چرا حرصِ چیزی را می‌خوریم که واقعاً چیز ارزشمندی را نمی‌توان با آن به دست آورد!

قبل از تحویل سال حسابرسی کنیم مبادا مغبون باشیم. این روایت امام علی (ع) را پیش رو بگذاریم که فرمودند: هر کس دو روزش مانند هم باشد، مغبون است؛ و هر کس همتش، فقط دنیا باشد از دنیا اندوهش سخت است؛ و هر کس فردایش از امروزش بدتر باشد، محروم است؛ و هر کس چون امور دنیایش روبه راه شود، اهمیتی به کار آخرتش ندهد نابود شده است؛ و هر کس در چاره جویی برای رفع نقص خود نباشد هوای نفس بر او چیره شده است؛ و هر کس روی به نقصان باشد مرگ برای او بهتر است از زندگی.

امید است که هر روزتان بهتر از دیروز باشد و نوروز برایتان روزی نو همراه با تفکرات نو و اعمال و رفتارهای نو و رو به کمال باشد.

 

لقمه‌ی عملی:

بیایید زنبوروار زندگی کنیم. این حشره‌ی عزیزی که سوره‌ای در قرآن به نامش نامگذاری شده‌است، در روایت هم داریم که مؤمن هم از زنبور عسل الگو می‌گیرد و چند خصلت او را در خود ایجاد می‌کند:

زنبور عسل به شدت از کثافت‌ها و پلیدی.ها پرهیز می‌کند. مؤمن هم به شدت از آلوده شدن به گناه پرهیز می.کند.

زنبور عسل هنوز هوا روشن نشده به تلاش و حرکت می.پردازد. مؤمن هم سحرخیز است و روزی خود را هنگام سحر از خداوند می‌طلبد.

زنبور عسل بر روی گل‌ها و شاخه‌ها و شکوفه‌های زیادی می‌نشیند، شهد آنها را می‌خورد ولی هیچ کدام را نمی‌شکند و از بین نمی‌برد. مؤمن هم بهره برمی‌دارد اما خرابکار و ویرانگر نیست.

زنبور، خودسر عمل نمی.کند، ملکه و فرمانروا دارد، در پی دستور او حر کت می‌کند. مؤمن هم خودسر و خودکامه نیست، به دنبال امام و مقتدای خود حرکت می‌کند.

زنبور عسل تمام روزنه‌های کندو را موم‌اندود می‌کند تا کسی از فعالیت داخلِ کندو با خبر نشود. مؤمن هم رازدار و کتوم است، هرگز اسرارش را در اختیار دیگران نمی‌گذارد.

زنبور سخت کوش و خستگی ناپذیر است برای تولید گِرَمی عسل، راههای زیادی را طی می‌کند. مؤمن هم تنبل و کسل و فشل نیست، سخت کوش و فعال است.

زنبور عسل برای رسیدن به ملکه، سخت تلاش می‌کند و می‌داند وقتی به کام ملکه رسید می‌میرد. مؤمن هم غایتِ آرزوهایش خداست، وقتی به لقاء الهی رسید در او فانی می‌شود و از هستی ساقط.

زنبور چون مطیع فرمان خداست، تلخی گلها را می‌مکد اما به شیرینی تبدیل می‌کند که شفای هر دردی را خداوند در آن نهاده. بیایید زنبور وار زندگی کنیم تا بلکه ثمره‌ی حیات ما هم عسل باشد برای دوای دردی.

 

ذکر:

«سَلام ٌ قَولاً مِن رَبٍّ رحیم» ۷۰ مرتبه می‌گوییم آنگاه سجده کرده و از خدا حاجت می‌خواهیم.

یا فاطمة الزهرا

بی تو حتی بهار، پاییز است               با تو تحویل می‌شود هر سال

بتکان خانه‌ی دل ما را                     ای شکوهِ محولَ الاحوال

 

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۰۱ ، ۰۹:۲۸
خادمه الزهراء

امروز به حکم ادب، باز لقمه‌ای از گوشه‌ی سفره‌ی فاطمی برداریم، زیرا اگر‌چه همه‌ی ایام، تعلق به ایشان دارد لیکن امروز مخصوص و ویژه‌ی ایشان است.

ما کجا و لقمه گرفتن از ایشان کجا؟! اما به حکم: آب دریا را اگر نتوان کشید   هان به قدر تشنگی باید چشید، تلاش می‌کنم جرعه‌ای از اقیانوس پربرکتش بنوشیم.

او که بدون استثنا، همه‌ی عقول و همه‌ی تفکرات، عاجز از درکِ یک اسم از اسماء نُه گانه اش می باشند؛ که امام (ع) فرمودند: «إِنَّمَا سُمِّیَتْ فَاطِمَةَ لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا» فاطمه را از آن رو فاطمه گفته‌اند که مردم از شناخت او عاجزند.

کلمه «فُطم»، به معنای قطع و بریدن است. عنوانِ خلق اَعم از عالم و جاهل، حکیم، سفیه، جن و انس و مَلَک، همه را شامل می شود. هر کس عنوان خلق بر او اطلاق شود، از معرفت فاطمه (س) ناتوان است. مگر فاطمه (س) چه موجودی بوده است؟ بین خود و خدایش، چه انجام داده؟ «لَا یَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ»؛ هیچ کس جز خدای فاطمه، نمی‌داند.

وقتی در شبِ دفنش علی (ع) عرض می‌کند: یا رسول الله(ص)، فاطمه که به من چیزی نگفت شما او را سؤال پیچ کن تا به شما بگوید.

مسلم بدان که فاطمه (س) رازهایی که در سینه‌اش، پنهان کرده بود، به پدر هم نخواهد گفت.

خداوند هم، آن فاطمه (س) را که فاطمه‌ی خداست در دنیا به کسی معرفی نمی‌کند.

آنکه ما دوستش داریم، توسل به او می‌جوییم، به دامنش چنگ می‌زنیم، آرزوی قرب او را داریم، فاطمه‌ی ماست. فاطمه‌ی تاریخِ اسلام است، نَه فاطمه‌ی خدا. فاطمه‌ی خداوند، اثرش در قیامت آشکار می‌شود. روزی که خداوند متعال، پرده‌ها را کنار می‌زند، چنان جلوه‌ای می‌کند که به هنگام عبورش، جبرائیل، پیشاپیش فریاد می‌زند: چشم ها را فرو بندید که فاطمه (س) عبور می کند!

گویا بیمِ آن است که از درخشش نورش، دید‌گانِ همه‌ی خلایق، از بین برود؛ و باز این همه‌ی نور فاطمه (س) نیست!

فاطمه‌ی خداوند، آن روز مقامش، آشکار می‌شود که فرمودند: «وَ إِذَا اَسْتَقَرُّ أَوْلِیَاءُ اللَّه فِی الْجَنَّةِ زَارَکِ آدَمُ وَ مَنْ دُونَهُ مِنَ النَّبِیِّین» یعنی وقتی اولیای خداوند متعال در بهشت قرار گرفتند؛ آدم، نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، خاتم (ع)؛ همه به زیارت ایشان می‌آیند؛ این فاطمه‌ی خداوند است.

 

با چه مقدار عقل، می توان حضرت فاطمه را شناخت؟

من یقین دارم شناختِ فاطمه (س) بدونِ دستگیری باطنی اولادش (ع)، ممکن نمی‌باشد؛ اگر دستِ دلِ ما را، زینبش (س) بگیرد، یا دستِ دلِ ما را، حَسَنین ایشان (ع) بگیرند، یا مهدی ایشان(ع) دستی بر چشمهای دل ما بکشد!

 

پس بفرمایید اکنون نگاه کنید به جلوه‌ای از مادرِ ما درقرآن:

سوره‌ی "هل اتی" که به اجماعِ شیعه و سنی، در شأن فاطمه زهرا (س)، نازل شده است:

اما فقط متوجه روایت نباشید، مبادا با خود بگویید مطلب تکراری است و بارها شنیده‌ایم؛  بشنو و درایت کن.

ابن عباس از قول عده‌ی کثیری نقل کرده‌است که «حسن و حسین(ع) بیمار شدند، پس پیامبر(ص) با گروهی به عیادت آنان آمدند و فرمودند: ای ابوالحسن! نذر کن بر فرزندانت (تا شفا یابند) پس علی (ع) و فاطمه (س) و فضه‌ی جاریه، برای حسنین (ع) نذر کردند که اگر از این بیماری، خلاصی یابند ایشان سه روز، روزه بگیرند، پس آن دو بزرگوار، شفا یافتند و خانواده چیزی نداشتند تا با آن روزه بگیرند، به ناچار علی (ع) نزد شمعون یهودی رفت، سه صاع جو، قرض گرفتند.»

دنیا اینجا درمانده می‌شود،

کسی که اگر می خواست دنیا را پرُ از طلا و جواهر کند، قدرت داشت؛ در خانه‌ی او نانی نبود، تا اینکه سه صاع جو، از یهودی قرض گرفت، این اسلامی است که دنیا را منقلب می‌کند.

چه کسی نان پخت؟

پس حضرت فاطمه(س) یک صاع را آرد کرده، و پنج قرص نان به تعداد خودشان پختند و در مقابل هر یک، نانی هنگام افطار گذاشتند تا افطار کنند. به‌ناگاه سائلی بر ایشان آمد و گفت: سلام بر شما اهل بیت محمد (ص)، مسکینی از مسکین‌های اسلام هستم.

تو را به زهرا (س) قسم، یک لحظه تأمل کن، درایت کن، دقت کن!

شب ِاول مسکینی از مساکین مسلمین، و شبِ آخر، اسیری از اُسرای مشرکین!

اعجاز اینجاست، عجایب در این مطلب نهفته است؛ این اول و آخر، یک دنیا بحث لازم دارد.

شب اول، خویش و شب آخر، بیگانه.

مهم این است که همان رفتار که با خویش شده، با بیگانه هم شده است.

پس من و شما به چه حقی، تا وقتی فاطمه (س) را داریم احساس ناامیدی می کنیم؟!

به هر حال، مسکین گفت: مرا غذا دهید تا خداوند از نعمت‌های بهشت به شما دهد، پس ایشان ایثار کردند و آن مسکین را بر خود مقدم داشتند.

روز دوم، باز بانوی عالم نان پخت، به تعداد افراد خانواده؛ هنگام افطار یتیمی آمد، ایثار کردند، گرسنه خوابیدند.

شب سوم، اسیری از اُسرای کفار آمد؛ باز هم ایثار کردند، با آب افطار کردند.

صبح روز بعد، علی (ع) دستِ حسن و حسین (ع) را گرفتند به سوی رسول خدا (ص) رو کردند. چون پیامبر (ص) آنها را دید که از شدت گرسنگی مانند جوجه‌ای، به خود می‌لرزیدند. کسی که درب خیبر را کنده بود، با دو طفلش نزد رسول الله (ص) آمد درحالی‌که از شدت گرسنگی می لرزیدند. و آن کس که عرش تکان بخورد، دلش تکان نمی‌خورد یعنی پیامبر خاتم، انسان کامل، شاه میوه‌ی وجود، فرمودند: این احوال شما، بسیار بر من سخت است. برخاست با ایشان به راه افتاد.

به کجا؟! آیا به سوی محراب، تا دعا کند؟ آیا به مکان تهجدش، تا دست به سوی آسمان بلند کند؟

خیر، به سوی خانه‌ی فاطمه (س)!

آری، هر چه هست در این خانه است. فاطمه (س) هم سه شبانه روز است که طعام نخورده است، پس باید ایشان هم از شدت ضعف بلرزد؛ در جایی که علی (ع) می‌لرزد، فاطمه (س) جای خود دارد، باید از شدت ضعف در بستر افتاده باشد.

ولی هنگامی که وارد شدند فاطمه (س) را در محرابش به عبادت یافتند، درحالی‌که شکمش به پُشتَش چسبیده بود، چشم‌هایش گود افتاده بود.

این منظره بر پیامبر (ص) سخت آمد، پس جبرئیل نازل شد، گفت: ای محمد (ص)! خداوند متعال در مورد اهل بیت تو، به تو تهنیت گفتند، سپس سوره‌ی «هل اَتی» را قرائت کرد. (سوره انسان/دهر)

یا رسول الله (ص) «هَنِّأَک الله» مبارک باد، مبارک باد بر تو، خاتمیّت را به ثمر رساندی، درخت خلقت را به میوه نشاندی.

این‌ها همه ظاهر مطلب بود و اما باطن مطلب «لِوَجهِ الله» است.

فاطمه (س) و خانواده‌اش، فانی در وجه خداوند متعال هستند، یعنی فاطمه‌‌ای نیست، علی‌‌ای نیست، حسن و حسینی نمی‌ماند؛ آنچه وجود دارد و ماندگار است «وجه الله» است؛ و اینها فانی در «وجه الله» هستند که مانده‌اند و خواهند ماند. باید کنیزی کرد اینجا، نه برای این خانواده؛ برای کنیزی از کنیزانِ فضه‌ی آنها، تا لیاقت درکِ این مطالب را یافت!

لقمه‌ی عملی:

خواهران عزیزم، روزتان فاطمی. هرگز فکر کرده‌اید وقتی خداوند تمام بهشت خود را فرشِ زیر پای کسی قرار می‌دهد، دیگر هرگز کسی قادر نخواهد بود، هدیه‌ای درخور مقام او پیدا کند! اصلاً شاید این هدیه‌ی خداوند به همین خاطر بوده تا کسی فکر نکند مادری؛ و همسری را می‌شود با هدیه‌ی مادی جبران کرد! فقط برای ورود به بهشتِ زیر پایت، جواز لازم است و آن، رضایت همسرت می‌باشد. پس، از همسرت فقط رضایتش را هدیه بگیر، بقیه‌اش با خدا.

 

ذکر:  ۱۴مرتبه صلوات و ۱۱۰مرتبه «یا ابا الحسن یا علی بن ابیطالب ادرکنی» و عیدی بگیر برای ما هم.

 

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۰۱ ، ۱۴:۰۴
خادمه الزهراء

مادرانه

پنجشنبه, ۲۲ دی ۱۴۰۱، ۱۲:۰۲ ب.ظ

بسم اللّه الرحمن الرحیم

تولد حضرت مبارکه بر تمام عالمیان مبارک

دست نیازمان به سوی عنایت فرزند برومندش دراز است تا بلکه تکه‌ای نقل و نبات از شیرینی تولد مادر بزرگوارش را بزرگوارانه به ما گدایان کویش عنایت فرماید.

 

هیچ نغمه‌ی موزونی شیرین‌تر و دلنشین‌تر از کلمه‌ی مادر نیست؛ بلکه زیباترین آهنگ، همین ندای مادر است. این کلمه هر چند کوچک، ولی در عین حال یک جهان بزرگ و بسیار پر‌معنی و از نور عشق و امید، سرشار است. زیرا تمام عواطف قلبی از مهر و دلدادگی، رقت و روحانیت در آن نهفته است.

در زندگانی انسان همه چیز مادر است. در حالت غم و اندوه مادر نوید بخش، هنگام نومیدی و بدبینی، او روزنه‌ی امید، و در روزگار افتادگی و ناتوانی، او موجد نیرو و قدرت است.

بلی، مادر سرچشمه‌ی محبت و دلبستگی، گذشت و بخشش است.

و کسی که مادرش را از دست داده‌است، دیگر سینه‌ای که او را در آغوش گیرد، دستی که او را نوازش کند و چشمی که از او نگهبانی کند، نخواهد داشت.

البته در صحنه‌ی طبیعت هم، همه چیز در گرو مادر است و همه‌ی عالم با بودنشان، نشان مادر می‌دهند.

 

خورشید، مادر کره‌ی زمین است که با تابش خود، آن را زنده نگاه می‌دارد و پرورش می‌دهد و قبل از آنکه با نغمه‌ی امواج دریا و ترانه‌ی نهرها و نوای روح بخش پرندگان آن را نخواباند زمین را وداع می گوید.

کره‌ی زمین نیز به نوبه ی خود مادر مهربان درختان و گل ها و گیاهان است که آنها را به وجود آورده و پرورش می‌دهد.

درخت‌ها و گل‌ها هم مادران دلسوز میوه‌های گوارا و دانه‌های رسیده‌اند.

و مادر همه‌ی چیزها در جهان آفرینش همان روح کلی ازلی جاودانی پر از زیبایی و دلدادگی است.

فارغم از غم ایام چو غمخوار تویی                           نشوم خسته به کاری که مددکار تویی

نیستم رنجه ز تنهایی چون یار تویی                        دور تو گردم تا مرکز پرگار تویی

کوشش روز و شبم از پی آسودن توست                    نی که من هیچ نیم بودنم از بودن توست

 

نوشته‌اند شخصی با فضیلت که از بندگان خالص خداوند بود، هر روز پای مادر خود را می‌بوسید. روزی دیرتر از موقع معین، به نزد برادران خود رفت. گفتند: چه می‌کردی که دیر آمدی؟  جواب داد: در باغ‌های بهشت، غلطان بودم. زیرا به ما رسیده است که بهشت زیر پای مادران است. که خداوند به حضرت موسی (ع) سه هزار و پانصد کلمه سخن گفت. آخر کلامش این بود که ای موسی! به مادر نیکی کن. و هفت مرتبه این سفارش تکرار شد. عرضه داشت: خدایا مرا کفایت کرد. پس از آن فرمود: ای موسی! خوشنودی مادر، خوشنودی من است و غضب او غضب من است.

 

از زمخشیری (ادیب و خطیب ایرانی در قرن 5 و 6 هجری ادمین) پرسیدند: علت قطع پای تو چه بود؟ گفت: به هنگام نوجوانی گنجشکی به دست آوردم و پرهایش را کندم و سپس به پایش نخی بستم. روزی گنجشک فرار کرد و در سوراخی فرورفت از پی او دویدم. مقداری از نخ باقی مانده بود؛ آن را گرفتم و آن‌قدر کشیدم که یک پای آن حیوان قطع شد. مادرم چون این داستان را دید برآشفت و گفت خداوند پایت را قطع کند؛ چنانچه پای این بی زبان را قطع کردی. چون به سن جوانی رسیدم در سفر بخارا از اسب فروافتادم و پایم شکست. هر چند معالجه کردم فایده نبخشید. ناگزیر پایم را قطع کردند.

مراقب خشم و خوشنودی مادرانمان باشیم اگرچه خدای نکرده در مسیر باطل باشند.

 

امشب هدیه به روح مادران از دنیا رفته یاسین بخوانیم. و برای مادران در قید حیات صد صلوات ختم کنیم. (قبول حق تعالی)

 

خبر دادند به رسول اکرم که جوان مسلمانی درحال احتضار است. حضرت با گروهی بر بالینش حاضر شدند، او را نوازش کردند و شهادتین را به او تلقین نمودند. ولی جوان قادر به گفتن نبود. هرچه حضرت تلاش نمودند بی‌فایده بود. فرمود: آیا مادر دارد؟ گفتند: آری. فرمود: بیاید. از مادر سؤال کردند از او راضی هستی؟ گفت: خیر، روزی دلم را شکسته‌است. حضرت با اصرار و وعده‌ی شفاعت، مادر را راضی کرد و سپس به جوان تلقین شهادتین نمود. زبان جوان گشوده شد، شهادت گفت و از دنیا رفت.

آری مراقب باش اگر مادر ناراضی باشد، دعای پیامبر هم کارساز نیست.

 

شیخ اعظم، فقیه بزرگوار، خاتم مجتهدان، شیخ انصاری مادرش را به دوش می‌گرفت و تا نزدیک حمام می‌برد. او را به دست زن حمامی می‌سپرد، می‌ایستاد تا بعد از پایان کار، او را به دوش گرفته و به خانه برگرداند. هر شب به دست‌بوسی مادر، می‌آمد و صبح با اجازه‌ی او از خانه بیرون می‌رفت. پس از مرگ مادر، به شدت می‌گریست. فرمود: گریه‌ام برای این است که از نعمت بسیار مهمی چون خدمت به مادر، محروم شدم.

شیخ پس از مرگ مادر، با کثرت کار و تدریس و مراجعات، تمام نمازهای واجب عمر مادرش را دوباره خواند؛ با آن‌که مادرش از مؤمنات روزگار بود.

 

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

 

پی‌نوشت ادمین: پیشنهاد می‌کنم کتاب «نخل و نارنج» نوشته آقای وحید یامین‌پور را که شرح زندگانی این عالم بزرگوار است، مطالعه فرمایید.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۰۱ ، ۱۲:۰۲
خادمه الزهراء

و اسلامی که دین پاکی است

شنبه, ۱۰ دی ۱۴۰۱، ۱۱:۱۸ ق.ظ

 

پیرمردی که به‌تنهایی در خانه‌اش زندگی می‌کرد، به خانم همسایه شکوه کرد که دید چشمانش چنان ضعیف شده است که دیگر نمی‌تواند از پنجره‌ی خانه‌ی خود زیبایی‌های دنیا را ببیند. زن متوجه شد که شیشه‌ی پنجره‌های پیرمرد، پوشیده از گرد و غبار است و آنها را شست و تمیز کرد. پیرمرد از اینکه می‌توانست مانند همیشه همه چیز را به‌روشنی ببیند، بسیار شادمان شد. خانم همسایه به او گفت: این دید چشم‌های شما نیست که کم شده است بلکه شما اجازه داده‌اید که شیشه‌ی پنجره‌هایتان کثیف شوند.

اگر نگذاریم پنجره‌ی روحمان کثیف شود، هرگز خداوند از برابر دیدگان ما محو نخواهد شد. در این صورت به هر کجا که گام نهیم، سوسوی روشنایی عشق و یاری را همراه خود خواهیم داشت.

پاکی، اساس جذب همه موهبت‌هاست، موهبت‌ها همیشه جذب پاکی می‌شوند؛ و به نسبت پاکی که در خود ایجاد می‌کنید لایق جذب موهبت‌ها می‌شوید. یقین بدانید که آلودگی، محرومیت است.

ببینید طبیعت، سرشار از پاکی است، برگ درخت‌ها که کثیف و غبارآلود می‌شوند، باران می‌آید. باران، آلودگی‌ها را می‌شوید، نور خورشید، آب بر روی برگ‌ها را خشک می‌کند و برگ‌های درختان پاکیزه می‌مانند.

طبیعت، مدام خود را پاکیزه می‌کند و آلودگی‌ها را ازخود دور می‌کند؛ هیچ گربه‌ای نیست که بعد از غذا خوردن، دست و روی خود را لیس نزند و به شیوه‌ی خود، خود را پاک نکند؛ هیچ مرغی نیست که بعد از دانه خوردن، نوک خود را به زمین نمالد و آن را پاک نکند.

ما باید پاکی را از کجا شروع کنیم؟

باید پاکی را از ذهن‌مان آغاز کنیم. ذهن خود را پاک کنیم از نفرت‌ها و کینه‌ها و نبخشیدن‌ها و نفرین‌ها. سپس دل خود را پاک کنیم از نیت‌های ناپاک و آلوده. شاید یک نیت ناپاک در دل و ذهن ما، نگذارد موهبت‌های الهی را جذب کنیم؛ و سپس نوبت به محیط زندگی‌مان می‌رسد.

راستی، وقتی پیامبر ما فرمودند که اگر زباله؛ و گرد و غبار؛ و ظروف نشسته، شب تا صبح در خانه‌ی شما باشد، مانع اجابت دعای شما و جذب موهبت‌های الهی می‌شود؛ آنگاه دل و ذهن آلوده چه بر سر ما می‌آورد؟!

بیایید از همین امروز اجرای قانون پاکی را شروع کنیم.

ارائه شده توسط استاد، انتشار به تاریخ 14ر6ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۰۱ ، ۱۱:۱۸
خادمه الزهراء

سوال از خود: تـو خـــود را می‌شـناسی؟!

دوشنبه, ۲۸ آذر ۱۴۰۱، ۰۹:۱۲ ق.ظ

یک سؤال:

این روزها در حرم علی‌ابن‌موسی الرضا علیه السلام دعاگوی همه‌ی دوستان هستم. اینجا محل عبادت و ذکر و دعاست؛ و برخی افراد چه خوب به این اعمال می‌پردازند. واقعاً خستگی‌ناپذیر نماز می‌خوانند و تسبیح به‌دست، تند و تند ذکر می‌گویند؛ و منِ نابلد مانند آدمی گنگ، به این و آن نگاه می‌کنم...

 

 

امروز از خودم پرسیدم: من کیستم؟! و همه‌ی حواسم پرت همین سؤال شد! و ده‌ها مطلب در جواب این سؤال به ذهنم خطور کرد. به‌یادم آمد درکتابی خوانده‌ام که دانشمندی درحال تشریح اجزای تشکیل دهنده‌ی بدن انسان بود، او در پایان کارش جمله‌ای زیبا بیان کرد. او گفت: بدن انسان از اجزای زیر تشکیل شده است:

  • آهکی که با آن می‌توان پنج قالب صابون ساخت.
  • آهنی که با آن می‌توان شش میخ کوچک ساخت.
  • فسفری که با آن می‌توان بیست بسته بیسکویت ساخت.
  • قندی که با آن می‌توان ده فنجان قهوه را شیرین کرد.
  • اندکی سولفور، کلسیم و برخی مواد دیگر.

و همه‌ی این مواد طبق قیمت آن روز حدود پنج دلار می‌ارزید.

پس این موجود ارزشمند، جسم نیست؛ بنابراین ما که هستیم؟! چه درد بزرگی است این خودناشناسی! که حتی صدای ابر مرد عالم، علی (ع) را هم به گله بلند کرده‌است؛ که فرمود: درد تو، از توست؛ ولی تو به آن بصیرت نداری؛ و درمان تو نیز در درون توست لیکن به آن بصیرت نداری.

از نظر حضرت، ناتوانی انسان در درمان دردهای خویش ناشی از جهل او نسبت به خویشتن خودش می‌باشد.

این خودنشناسی، عجب دردی است که مردی مثل جبران خلیل جبران می‌گوید: هرگز احساس ضعف و ناتوانی نکرده‌ام جز در مقابل کسی که از من پرسیده‌است: تو کیستی؟!

و آرتور شوپنهاور، فیلسوف آلمانی درحالیکه برای سؤالهای آزاردهنده‌اش به‌دنبال جواب می‌گشت؛ و در خیابان پرسه می‌زد، به کنار باغ گلی رسید، نشست تا کمی تماشا کند، یکی عبور می‌کرد، رفتار عجیب فیلسوف را دید، پلیس را خبر کرد، چند دقیقه بعد افسر پلیسی آمد و با بی‌ادبی پرسید: که هستی؟ فیلسوف نگاه عمیقی به او کرد و گفت: اگر بتوانید به من کمک کنید که جواب این پرسش را پیدا کنم، تا ابد سپاسگزار شما خواهم بود!

و چه سخت است رسیدن به جواب درست این سؤال که دانشمندی گفته، سه چیز بسیار سخت است: فولاد، الماس؛ و خودشناسی!

و دیگری گفته: هرکه دیگران را بشناسد، عاقل است؛ و هرکه خود را بشناسد، عارف است.

و آن حکیم بزرگ فرموده: تو آن پادشاهی هستی که به‌خواب رفته و در رویا می‌بیند که گداست، از خواب بیدار شو!

و چه بی‌ادبم من که در جوار عالم آل محمد علیه السلام، از جواب دیگران می‌نویسم؛ که زیباترین جواب را حضرتشان بیان فرموده‌اند: ارزنده‌ترین مرحله‌ی خرد، خودشناسی است.

«یا سراج الله ادرکنی»

آری به‌نظر حضرت، جواب من کیستم، برای هرکس در درون خود اوست؛ انسان گنجی است که نقشه‌اش در خودش وجود دارد، برای خواندنش باید خود را جستجو کند.

می‌گویند مردی به‌دنبال گنج بود، حکیمی به او گفت: تیری در چله‌ی کمان بگذار و بینداز، هر کجا افتاد، همان‌جا را بکن، گنج در آنجاست. او تیر را گذاشت با تمام قدرت کمان را کشید، تیر را پرتاب کرد، تیر با فاصله‌ی زیاد افتاد. او رفت و شروع به‌کندن کرد، چیزی پیدا نکرد، آمد به حکیم گزارش داد؛ حکیم گفت: من به‌ تو نگفتم کمان را بکش، گفتم تیر را در ‌چله بگذار و بینداز! رفت و چنین کرد، تیر جلوی پایش بر زمین افتاد، همانجا را کند و گنج را یافت.

آری باید در خود جستجویی کنیم.

ارائه شده توسط استاد، انتشار به تاریخ 17ر5ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۰۱ ، ۰۹:۱۲
خادمه الزهراء

بفرمایید یک لقمه معنوی نوش کنید: یک لقمه مِهر

چهارشنبه, ۲۳ شهریور ۱۴۰۱، ۰۹:۵۶ ق.ظ

 

در آستانه‌ی یکی از عظیم‌ترین و نورانی‌ترین و پر‌مهر‌ترین شب‌های عالم قرار گرفته‌ایم، شب برات، شب نیمه‌ی شعبان، شب دریافت نامه‌ی برات و آزادی و شب دریافت دعوت‌نامه برای حضور در ضیافت الله ماه مبارک رمضان، شب نثار محبت و مهر الهی نسبت به همه‌ی مخلوقات مخصوصاً زمینیان و مخصوصاً انسان‌ها.

دریافت مهر و محبت خداوند دو لازمه دارد که باید هر دوی آن را فراهم سازیم و خیلی زود هم اقدام به آن کنیم اما در مقدمه باید بدانیم که محبت هر کس نسبت به خداوند به اندازه‌ی معرفتش به خداوند است. زیرا معرفت، بذر محبت است یعنی پس از آنکه تخم معرفت در زمین دل کاشته شد و میوه داد، میوه‌اش عبارت است از محبت که "المَعرفةُ بذرُ المُحبة"

معرفت، بذر و تخم محبت است و اختلاف مردم در محبت به حسب اختلافشان در معرفت است یعنی میانِ کسی که روزنه‌ی کوچکی از محبت به رویش باز شده و آن‌کس که شش دانگِ دلش را محبت خداوند اشغال کرده و ممسوس فی جنب الله است، تفاوت بسیار است. (ممسوس: دل از دست داده، مجنون، سوده شده ادمین)

و اما آن دو لازمه‌یِ کسب مهر و محبت الهی که سبب معرفت حقیقی و قوّت محبت است: اول قطع علاقه‌ی دل از دنیا و دوم قوّت معرفت الهی است.

و البته خداوند از طُرُق مختلف سفره‌ی مهر و محبت را گسترده و بنده‌اش را به آن سفره دعوت نموده‌است. یکی از آن طرق اینکه خداوند مهربان از طریق کتب آسمانی به ویژه قرآن کریم و روایات قدسی، با انسان سخن گفته است و البته منشأ این سخنان نیز به تمامی مهر و مودّت و رحمت خداوند نسبت به انسانهاست، آن‌هم رحمتی فراگیر که هیچ انسانی را استثنا نساخته است و حتی اگر با کافر هم از سر تهدید سخن گفته جز از سر مهرورزی و لطف نمی‌باشد؛

چرا که از این طریق و با این شیوه، مردم خواب‌آلود را به بیداری خوانده است تا از آتشی که با دست خود و برای خویش افروخته‌اند دور و رها سازد. اما با همین قوم آلوده هم همیشه به تهدید و بیم سخن نمی‌گوید بلکه با دریایی از مودّت و ترحم خطاب می‌کند که:

"قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ"؛ ای بندگان من که با من و انبیای من مخالفت‌ها داشته‌اید، از رحمت من هیچ ناامید مباشید و اگر قصد بازگشت داشته و می‌خواهید از گناهان خود دست بکشید، راه باز و من آماده‌ام.

و در جای دیگر می‌فرماید: از انبوه و کثرت گناهان نیز خوفی به دل راه ندهید زیرا آنچه گناه کرده‌اید خواهم بخشید "إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا"

بنابراین تمام کلمات و سخنان خداوند با بندگانش، مالامال از عشق و کمال مودت بوده است. از این رو کمال بی‌انصافی است که کسی با چنین پروردگاری کنار نیاید و کمال بی‌انصافی است که کسی خود را در جای دیگری خرج کند و بر سفره‌ی غیر او نشیند و کمال بی‌انصافی است که آدمی تمامی عشق و توجه خود را مصروف امورات دنیایی و مادی بسازد.
انسان باید تنها اندکی از عُلقه و مهر خود را خرج دیگران کند اما بیشتر آن را باید صرف او کند که همه کاره‌ی انسان است و به معنای واقعیِ کلمه، دلسوز و عاشق انسان می‌باشد.

 

حال نمونه‌ای از این عشق و دلسوزی را بشنوید:

خداوند به داوود(ع) فرمود: آنکه مرا یاد کند من نیز او را یاد خواهم کرد. آنکه مرا می‌خواند من نیز او را می‌خوانم. و آنکه دوستدار من است من نیز دوستدار او خواهم بود. و آنکه با من است من نیز با او خواهم بود.

و فرمود: "و جَنَّتی للمُطِیعینَ"؛ بهشت من از آنِ مردم مطیع و تابع است.

"و حُبّی لِلمُشتاقین" ؛ عشق و دوستی من نیز مربوط به عاشقان و مشتاقان است.

و البته این عشق، زیباترین عشق‌هاست زیرا دو سویه است. چرا که اگر انسان، عاشق اوست، او نیز عاشق انسان است.

 

اما عشق انسان کجا و عشق خداوندی کجا؟!

تمام عشق انسان در یک دل است که به قدر یک مشت بیشتر نیست. اما عشق خداوند بی‌انتهاست و او این عشق و مهر بی‌منتها را در برابر عشق انسان قرار می‌دهد.

"و أنَا خاصَّةٌ لِلمُحِبّین"؛ من رفیق خاص و خصوصی دوستداران و عاشقان خود هستم.

"أهلُ طاعَتی فی ضِیافَتی" ؛ آنها که طاعت مرا پیش می‌گیرند در مهمانی من هستند.

"و أهلُ شُکری فی زِیادَتی" ؛ شاکران من، منتظر زیادت و فزونی نعمت‌ها باشند.

"وَ أَهْلُ ذِکْرِی فِی نِعْمَتِی" ؛ و ذاکران من، غرق نعمت‌های من هستند.

و فرمود: "وَ أهلُ مَعصِیَتی لا اَیسُ مِن رَحمَتی"؛ آنها که خود را آلوده ساختند و سخنان مرا نادیده گرفتند و آنچه گفتم به کار نبستند بلکه تمرّد نیز نمودند، از رحمت من ناامید نباشند.

"و إن تابُوا فأنا حَبیبُهُم"؛ اگر بازگردند، من عاشق آنها خواهم شد.

"و إن دَعَوا فَأنا مُجِیبُهُم" ؛ اگر دست به دعا بردارند دعایشان را مستجاب خواهم کرد.

"و إن مَرضوا فأنا طَبیبُهم" ؛ و اگر بیمار شوند آنها را مداوا خواهم کرد.

حال با خدایی اینگونه پر مهر، آیا می توان قهر کرد؟ آیا سزاوار است که آدمی به او پشت کند؟! اگر به او پشت کنیم به که رو کنیم؟ اگر او را بگذاریم، چه برداریم؟ چه چیزی در این عالم وجود دارد که مهر او را با خود نداشته باشد؟ آن‌هم مهری عاشقانه و سخاوت‌مندانه که بر همه ارزانی می‌کند و پیوسته به دنبال کمترین بهانه است تا ابر لطف خویش را بارش دهد؛ و با یک قدم ده‌ها قدم به سوی بنده‌اش برمی‌دارد و با عمل خیر گرچه اندک، تمام درهای سعادت و رحمت دنیوی و اخروی بر روی بنده‌ی خود باز می‌کند.

 

حکایت میرزا خلیل تهرانی شنیدنی است. او معروف بود به طبیبِ مرده‌زنده‌کن. او می‌گوید: من در علم طب، درس زیادی نخوانده بودم، همه‌ی این مهارت و بصیرت از برکت یک قرص نان بود. او می گوید: در ایام جوانی به قصد زیارت کریمه‌ی اهل بیت، حضرت معصومه(س) به قم مشرف شدم. در آن زمان، در شهر قم گرانی عجیبی بود و مردم در سختی و گرانی و گرسنگی بودند و نان به سختی به دست می‌آمد و این نتیجه‌ی جنگ میان ایران و روس بود. من در یکی از حجره‌های دارالشفا که افراد غریب در آنجا منزل می‌کردند، منزل کرده‌ بودم.

روزی به بازار رفتم و با رنج فراوان نانی به دست آوردم. درمیان راه، از اسیران نصارا زنی را دیدم که طفلی در بغل داشت و از گرسنگی صورتش زرد شده بود. همین که نان را در دست من دید، گفت: شما مسلمانان رحم ندارید؟! خلق را اسیر می‌کنید و گرسنه نگه می‌دارید؟! من دلم به حال او سوخت، نانی را که در دست داشتم به او دادم و یک شبانه روز را با گرسنگی سپری کردم.

تنها و بی‌حال کف حجره افتاده بودم که مردی آمد و گفت: مریضی دارم که از درد، رنج می‌برد اگر دکتری سراغ داری بگو. ناگهان به او گفتم: فلان چیز خوب است. او گمان کرد من پزشک هستم بنابراین بازگشت و دارویی را که گفته بودم به مریض خوراند و مریض فوراً خوب شد.

پس از این قضیه، جمعی به سراغم آمدند و از من تشکر کردند. از هر طرف مردم برای معالجه به سراغم آمدند و من با مراجعه به کتب قدیمی، آن‌ها را درمان می‌کردم. در اندک زمانی مشهور و معروف شدم و نام من در زمره‌ی استادان طب ثبت شد و همه‌ی این قضایا بر اثر ایثار یک قرص نان بود!

 

راستی کیست که نخواهد با چنین خدای پر مهر و محبتی آشتی کند و رابطه‌ای عاشقانه، عارفانه، عابدانه و عالمانه برقرار کند؟!

سلام و درود بر آینه‌ی تمام‌نمای محمدی، میوه‌ی دل ام لیلا (س)، نور چشم حسین (ع)، امید اهل حرم، علی‌اکبر حسین علیه السلام. یک «یاسین» هدیه‌ی میلادش.

صلوات

ارائه شده توسط استاد، انتشار به تاریخ 18ر2ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۰۱ ، ۰۹:۵۶
خادمه الزهراء

بفرمایید یک لقمه معنوی نوش کنید: یک لقمه قرآن

سه شنبه, ۲۲ شهریور ۱۴۰۱، ۱۲:۴۳ ب.ظ

بسم‌الله الرحمن الرحیم

 

 

سلام عیدتان مبارک و روزتان محمدی، و درود اسلام بر او و کتابش

کتابی که بیش از هر چیز، عقل‌ها و خردها را به تفکر و اندیشیدن وا می‌دارد. کتابی که جای‌جایش را به تأمل باید نشست؛ زیرا که جای‌جایش با خود پیامی دارد. مثلاً از میان این‌ همه حشره تنها از «نمل» مورچه و «نحل» زنبور و «عنکبوت» یاد می‌شود و سه سوره از قرآن به نام آن‌ها نام‌گذاری شده‌است. ما با کتابی روبرو هستیم که خصال را در نظر دارد بنابراین شایسته است یک‌بار هم که شده به خصلت بارزی از این سه حشره فکر کنیم.

اهل ‌فن می‌گویند:

مورچه به‌گونه‌ای است که از خود مایه نمی‌گذارد و تنها از خرمن وجود دیگران بهره می‌برد.

و در مقابل، عنکبوت تنها بر خود تکیه می‌کند و خانه‌اش را با لعاب دهانش می‌سازد که البته خانه‌ای بس سست و بی‌بنیان است.

و در مقابل این دو، زنبور عسل است؛ که نه همچون مور است و نه به عنکبوت می‌ماند؛ بلکه هم از خود مایه می‌گذارد و هم از دیگران مایه می‌گیرد. منظور از دیگران، شهد و شیرینی است که از دامن گل‌ها برمی‌دارد. از همین روست که دست‌آوردش مایه‌ی سلامتی و شفاست.

اکنون با اندکی تأمل متوجه می‌شویم که قرآن با طرح این حشرات سه‌گانه، سه‌گانگی انسان را طرح می‌کند.

انسان‌هایی که چون مورند تنها بر دیگران چشم دوخته‌اند.

و انسان‌هایی که مثل عنکبوت تنها بر بافته‌های خود تکیه می‌زنند و دیگران را به هیچ می‌انگارند.

و انسان‌هایی که هم از نیرو و انرژی خود و هم از دیگران مدد می‌گیرند؛ البته دیگرانی که شایسته‌اند هم چون گل‌های شفابخش.

بیایید بیشتر از این منظر به قرآن و سخنان گهربار رسول بنگریم. موفق باشید.

 

 

الحمد‌للّه با توفیقات الهی قدم به قدم با ماه رجب، ماه مولا امیرالمؤمنین (ع) سیر کردیم و به عنایت ربّانی از ایام خوش و نورانیش بهره بردیم و کم‌کم به پایان این ماه خوب رسیدیم. امروز پرونده‌ی رجب و رجبیّونِ امسال بسته می‌شود، عده‌ای بُرد کردند و عده‌ای هم خسران؛ هر دسته بنا بر سعی، تلاش، عقیده و باور خود.

برخی انسان‌ها دوراندیش هستند و برخی فقط امروز را می‌بینند. آنان که دوراندیش هستند نانِ دنیا می‌خورند و کار آخرت می‌کنند و آنان که امروز را می‌بینند کار دنیا می‌کنند و چنان به آن مشغول می‌شوند که گاهی فرصت نانِ دنیا خوردن را هم پیدا نمی‌کنند؛ کار دنیا را انجام می‌دهند و نانش را برای دیگران باقی می‌گذارند.

به هر حال ماه رجب یک فرصت طلایی بود برای نان خوردنِ دنیا و کار کردن برای آخرت. دیشب مَلَک داعی به آسمان رفت. او هم کارش در دنیا تمام شد و تا رجب آینده دیگر به دنیا باز نمی‌گردد. سی شب حرف هایش را زد، آنانکه زنده بودند شنیدند، لبیک و سَعدَیک هم گفتند؛ آنانکه نشنیدند یا کَران‌اند و یا مردگان.

 

خداوند پایان ماه رجب را مزیّن فرمود به بعثت پیامبر (ص) و نزول قرآن؛ انصاف نیست که حال و هوای قرآنی این ماه را از یاد ببریم و یک تحوّل قرآنی در خود ایجاد نکنیم.

 

دیروز مهمانی داشتم از کشور آلمان، او گفت: «چند روز قبل، عید پاک مسیحیان بود، مسیحیان از چند روز قبل تا چند روز بعد به هم تبریک می‌گویند. اگر به فروشگاه برویم یا وقتی تاکسی سوار ‌شویم؛ مردم در خیابان حتی به غیر مسیحیان هم تبریک می‌گویند. همسایگانِ ما برای ما که به ایران آمده‌ایم هم تبریک فرستاده‌اند اما متأسفانه ما در روز مبعث چنین چیزی در ایران در میان مردم ندیدیم؛ آنچه رسانه‌ها انجام می‌دهند امر دیگری است؛ ما ندیدیم همسایه‌ای، مغازه‌داری یا حتی مردم در کوچه و خیابان به یکدیگر تبریک بگویند و یا اینکه شهر رنگ و بوی عید داشته باشد! مگر از عید مبعث روزی بزرگ‌تر برای مسلمانان وجود دارد؟!»

من به سخنان او گوش دادم، خجالت کشیدم، خواستم بگویم ایرانیان چند سالی است که مراسمات مذهبی و معنوی و حتی ملّی خود را به شکل دیگری انجام می‌دهند. آداب و رسوم در ایران تغییر کرده، مردم در چنین روزهایی به سفر می‌روند، از شهر خارج می‌شوند، با خانواده و یا دوستان خود خوش می‌گذرانند و دیگر به شکل عمومی و ملّی این مراسمات را برگزار نمی‌کنند اما خجالت کشیدم، نگفتم و سکوت کردم.

بیاییم حال و هوای قرآنی را در خود به وجود آوریم و حفظ کنیم مخصوصاً ما ایرانیان که خداوند آیه‌ای را به ما اختصاص داده و در واقع، ما ملت ایران را امید آینده‌ی اسلام دانسته است.

امام باقر (ع) فرمودند: وقتی رسول اکرم (ص) آیه‌ی ۳ سوره‌ی جمعه را تلاوت کردند «وَآخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»؛ «برای تعلیم و تزکیه‌ی عده‌ی دیگری برگزیده شده است که به مؤمنین می پیوندند؛ و خداوند توانا و آگاه است.» وقتی عرض کرد: یا رسول الله! اینان چه کسانی هستند؟ حضرت دست خود را بر شانه‌ی سلمان فارسی گذاشت و فرمود: اگر ایمان در ستاره‌ی ثریا (پروین) باشد مردانی از طایفه‌ی همین سلمان به آن دست می‌یابند.

از این آیه برداشت دیگری هم می‌توان کرد و آن، اینکه درک کنیم کتاب پیش روی ما، قرآن کریم، مخصوص زمان و طرز فکر خاصی نبوده و هر اندازه افکار انسانی اوج بگیرد حقایق جدیدی از این امانت الهی به دست می‌آورند.

 

لیکن برخوردها با قرآن متفاوت است:

enlightened گروهی فقط قرآن را قرائت می‌کنند اما متأسفانه بی‌توجه به آنچه که قرائت می‌کنند هستند و خداوند در سوره‌ی مبارکه نساء آیه ۸۲ از این گروه انتقاد می‌کند و می‌پرسد: «آیا در قرآن تدبّر نمی‌کنید؟»

در تورات آمده است: ای بنده‌ی من! آیا از من حیا نمی‌کنی؟! وقتی نامه‌ای از یکی از برادرانت به تو می‌رسد و در جادّه قدم می‌زنی، از راه به کناری می‌روی و می‌نشینی و آن را می‌خوانی و در نوشته‌هایش دقت می‌کنی؛ من نامه‌ام را (کتابم را) به سوی شما فرستاده‌ام و ببین چه اندازه برایت سخن گفته‌ام و چه اندازه تکرار کرده‌ام تا در آن تأمل کنی اما تو از آن روی می‌گردانی؛ ای بنده‌ی من! آیا من از برادر تو که آنگونه نامه‌اش را می‌خوانی کمتر هستم؟!

یکی از برادرانت با تو می‌نشیند و تو با تمام صورت روبه‌روی او می‌نشینی و به کلامش گوش جان می‌سپاری، اگر کسی در این میان سخن بگوید یا تو را از سخن او بازدارد، اشاره می‌کنی که خودداری کند. توجه داشته باش که من بر تو اقبال کرده‌ام و با تو سخن می‌گویم و تو به قلبت از من اِعراض می‌کنی و مرا از آن برادرت که با تو سخن می‌گوید، کمتر قرار داده‌ای!

آیا نباید با این کلام الهی در قرائت قرآن خود تجدید نظر کنیم؟

 

enlightened گروهی دیگر قرآن را قرائت می‌کنند اما تنها از دریچه‌ی مادیت به زندگی می‌نگرند و تنها رسیدن به تمایلات خود را هدف می‌دانند و تنها وحشتی که همیشه دارند، نرسیدن به آرمان‌های مادی خویش است. این‌ها در مورد پذیرش قرآن اگر بسیار پیش بروند فقط عقایدی اجمالی در زمینه‌ی مبدأ و معاد پیدا کرده و برخی از دستورات عملی اسلام را می‌پذیرند و به امید بهشت و فرار از جهنم به عبادت مشغول می‌شوند. این‌ها همان کسانی هستند که «عبارات» قرآن را می‌فهمند.

 

enlightened گروهی دیگر در اثر بیداری وجدان و گوش دادن به ندای فطرت و صفایی که وجود آنان را در خود غرق کرده است، این زندگی مادی را هدف قرار نداده و به‌عنوان وسیله از آن استفاده می‌کنند و نوش و نیش‌های این زندگی برای ایشان افسانه‌ای بیش نیست. این‌ها اصالت واقعی را در این جهان ندیده‌اند و نقطه‌ی دیگری را منظور می‌دارند.

اینجاست که از نشانه‌های جهان بی‌نهایت بزرگ کهکشان و دنیای بی‌نهایت کوچک اتم، قادر متعال را ادراک کرده و دل و جان خویش را در گرو درک اسرار و رموز آفرینش قرار می‌دهند؛ و نه‌تنها به سیاه‌چال مادی‌گری نمی‌افتند بلکه در آسمان نامتناهی ابدیت، پر و بال گشوده، تا ژرفنای هستی پیش می‌روند. اینان غیر از عوامان هستند که عبارات قرآن را می‌بینند.

وقتی قرآن از بت‌پرستی نهی می‌کند از این ظاهر می‌گذرند و بر فراز اطاعت واقعی حق تعالی واقف، و به غیر از او بیم و امیدی ندارند؛ نه در برابر خواسته‌های نفس سر فرود می‌آورند و نه طوق بندگی غیر حق تعالی را به گردن می‌نهند.

اینان همان خواص یا اولیای خداوند متعال هستند که وقتی قرآن به نماز امر می‌کند از ظاهر آن، که عبادت مخصوص است و دارای قیام و رکوع و سجود می‌باشد، تجاوز کرده و از باطن آیه‌ی نماز می‌فهمند که باید تمام ذرات وجود به خدا گرایش پیدا کند و در برابرش خاضع باشد و خود را در مقابل کبریاییش هیچ شمرند.

 

enlightened و گروهی قرآن را قرائت می کنند اما آیه آیه‌ی آن را آیینه‌ی تمام نمای حقایق می‌بینند. قرآن بالاترین کتابی است که در اختیار ماست، آیینه‌ای است که حقیقت خود را به ما نشان می‌دهد بر خلاف صفحه‌ی تلویزیون یا آیینه‌های معمولی که تنها عکس اشیا را به ما نشان می‌دهند نه حقیقت آنها را.

قرآن حقایق را به نمایش در می‌آورد لیکن برای درک حقیقت قرآن با قرآن و در قرآن، نباید باطن ما کدورت و تیرگی؛ و همچنین چشم بصیرت ما نباید آفت داشته باشد. باید هم چشم و عینک‌مان قوی؛ و هم مزاج روحی‌مان سالم باشد تا بتوانیم از قرآن درست برداشت کنیم و اشاره‌ها و لطایفش را درک کنیم.

قرآن ذکر است. این دسته از قاریان قرآن همان‌هایی هستند که خداوند در موردشان فرموده‌است: «أَنَا جَلِیسُ مَنْ ذَکَرَنِی»؛ «من همنشین کسی هستم که به یاد من می‌باشد.»

آری ذاکر به قرآن، ذاکر خداوند جلیل است و به او متوجه است، همانند اینکه دو نفر با یکدیگر صحبت می‌کنند، هم این صحبت می‌کند و هم آن دیگری؛ هم این گوش می‌دهد و هم آن دیگری؛ این مطلب بسیار بلند مرتبه است که با خداوند متعال اینگونه رفیق و همنشین شویم!

هر کس درک این مطلب کرد، نوش جانش.

 

سفارشات قرآنی:

علامه طباطبایی (ره) فرمودند: جهت آرامش قلب، دست را روی سینه بگذارید و ۳ یا ۴ مرتبه آیه‌ی ۲۸ سوره‌ی رعد را قرائت نمایید.

اَلَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللَّهِ ۗ أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ﴿رعد-٢٨

 

 و علامه حسن زاده آملی می‌فرماید: قرائت آیات ۵۵ تا ۵۷ سوره‌ی اعراف به روایت معصوم (ع) موجب صفای نفس و نورانیت دل و کسب یقین؛ و همچنین برای دفع شرّ شیطان و نفی خواطر مؤثر است.

ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعًا وَخُفْیَةً ۚ إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ ﴿٥٥‏ وَلَا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا ۚ إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِینَ ﴿٥٦‏ وَهُوَ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیَاحَ بُشْرًا بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ ۖ حَتَّىٰ إِذَا أَقَلَّتْ سَحَابًا ثِقَالًا سُقْنَاهُ لِبَلَدٍ مَّیِّتٍ فَأَنزَلْنَا بِهِ الْمَاءَ فَأَخْرَجْنَا بِهِ مِن کُلِّ الثَّمَرَاتِ ۚ کَذَٰلِکَ نُخْرِجُ الْمَوْتَىٰ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ ﴿اعراف-٥٧

 

7ر2ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۰۱ ، ۱۲:۴۳
خادمه الزهراء

 

آیا هرگز جداً به این مطلب فکر کرده‌ایم که قدر و قیمت ما چقدر است؟! اگر بخواهند ما را ارزش‌گذاری کنند ارزش ما به چه میزان است؟!

برخی ارزش را به حَسَب و نسب و ریشه‌ی خانوادگی می‌دانند. و برخی دیگر به مقامات اعتباری، که روزی هست و روز دیگر نیست. و برخی به علم و دانش و معلوماتی که در بایگانی ذهن اندوخته شده‌اند و هر از گاهی جلوه‌ای می‌کنند، گروهی را متوجه خود می‌سازند و بعد از مدتی نه چندان طولانی، کسانی دیگر می‌آیند با ایده‌های علمی بالاتر و به روزتر و گروه اول را به حاشیه می‌رانند. گروهی به مال و ثروت و گروهی دیگر به کمالات ظاهری. اما عمق وجود هر انسانِ سالمی، این‌ها را به عنوان ارزش واقعی یک انسان، باور ندارد و ارزش‌های واقعی را جستجو می‌کند.

ما این مطالب را در فصل بهار خدمت دوستان ارائه می‌دهیم و به عنوان شاهد عینی از این فصل، در نوشته‌هایمان استفاده می‌کنیم و برای نزدیک کردن مطلب به ذهن، مَثَل می‌آوریم.

در فصلی که درختان به ثمر می‌نشینند و هر درختی، ثمری خاص به بار می‌آورد، درختانی به چشم می‌آیند که از ثمرات گوناگون برخوردارند. این درختانِ محدود و معدود در آغاز، همانند درختان دیگر بوده‌اند اما باغبان، جوانه‌ای نحیف، نزار، ناتوان و تُرد را از درختی دیگر گرفته و بر تنه‌ی آن درخت جای داده؛ چندی نپاییده که جوانه، ساقه شده و ساقه، شاخه شده و شاخه به بار نشسته‌است. حال آنکه تا جوانه بودند نه تنها از آن، امید ثمر نمی‌رفت، بلکه بیم خشکیده شدن و از دست رفتن نیز در میان بود. اما با این پیوند، بیم، جای خود را به امید داده و جوانه‌ای تُرد به شاخه‌ای سخت و خشن مبدل شده‌است با همت و آگاهی باغبان که خوب می‌دانست که تنها با این عمل که آن را پیوند می‌نامند، جوانه‌ای، شاخه و شاخساری پر سود و ثمر می‌شود.

البته پیوند، آداب و اصول خود را دارد و جز باغبان دانا و پر‌مهارت، کسی از آن آگاهی نداشته و ندارد چرا که جز او هیچ کس نمی‌داند و نمی‌فهمد که کدام جوانه، لایق پیوند است و یا شیوه‌ی پیوند چگونه است و هر کسِ دیگر، اقدام به این کار کند جز آنکه جوانه را تباه سازد و از بین ببرد، به جایی نخواهد رسید. و این، یک واقعیت مسلّم است که انسان‌ها نیز به جوانه‌ها می‌مانَند. جوانه‌هایی تُرد، ضعیف و شکننده که می‌توانند هر کدام شاخه‌ای و سپس درختی تنومند و تناور باشند و این جز با پیوند، امکان و تحقق نمی‌یابد و پیوند هم، جز به دست باغبان دهر صورت نمی‌پذیرد. و صد البته که باغبانان، همانا انبیا و اولیا و انسان‌های کاملی هستند که سیر «مِنَ الخَلق الیَ الحَق» کرده‌اند و سپس از«مِنَ الحَق»، سیرِ «الی الخلق» را آغاز نموده‌اند تا دست انسان‌ها را بگیرند و آنها را به خداوند پیوند دهند و از این رهگذر به انسان، قوت و اعتلا و بالندگی ببخشند که بی‌گمان مایه‌ی نشاط، طرب، بهجت و سرور خواهد بود.

بنابراین باید این را بپذیریم که عدم اتصال و انس و پیوند با خداوند، حاصلی جز نزاری و ضعف و زبونی نخواهد داشت.

آری، خویش را جز به مبدأ هستی که ما نامش را خداوند می‌گذاریم، گره زدن، شمع جان را به دست باد دادن و داغ جانسوزِ ابد را بر دل خریدن است و این فتنه و بلایی است که جز زبونی در پی نخواهد داشت.

واقعاً ارزش و اعتبار انسان، جز به این پیوند به چه چیز دیگر می‌تواند باشد؟ و جز از این راه، به حرمت، قداست، ارج و سربلندی دست نمی‌یابد

اصولاً دنیا و جلوه‌های آن، هرچه که باشد و به هرگونه که باشد، مرتبه‌ای فروتر و نازل‌تر از انسان دارد و از همین رو همه‌ی آنچه هست، جهت انسان آفرینش یافته‌است. بنابراین انسان، خود را جهت هر چیز هزینه و خرج کند، مصرف پایین‌تر از خود، کرده‌است. زیرا که به فرموده‌ی صریح خداوند جز انسان، هر چه هست چه حیوان و یا نبات و یا جماد برای انسان خلق شده‌است «خَلَقَ لَکُم ما فِی الأَرضِ جَمیعًا» و نه تنها همه را برای انسان آفریده بلکه همه چیز را مسخّر انسان قرار داده‌است و انسان می‌تواند بر همه چیز تسلّط و بهره‌وری داشته باشد و همه‌ی هستی را به خدمت بگیرد.

 

مرحوم آخوند کاشی که از برجستگان وادی معرفت بود، بر اثر فقر شدید توان ازدواج نداشت و تا آخر عمر حجره‌نشین مدرسه بود و کارهایش را به دست خود انجام می‌داد. روزی نشسته بود و کمی سبزی در مقابل داشت و پاک می‌کرد، با حوصله‌ی تمام و دقت که حتی برگی را هدر نمی‌داد و هرآنچه که قابل مصرف نبود، نزد مرغان می‌ریخت تا چیزی را دور نریخته باشد! اتفاقاً آیت الله ارباب وارد مدرسه شد و ایشان را دید، گفت: چقدر با حوصله و دقت سبزی پاک می‌کنید، مانند زنان خانه‌دار پاک کن که مقداری را بر می‌دارند و بقیه‌اش را دور می‌ریزند. آخوند کاشی گفت: این سبزی‌ها راه درازی پیموده‌اند تا خود را به من رسانیده و مصرفِ من شوند، و من، توان و نیرو یافته و در انجام وظیفه و اطاعت و بندگی خداوند بکوشم و از این طریق نیز آنان هم به مطلوب خود که همانا خداوند است، رسیده باشند. حال اگر من به ناروا هر یک از آنان را هدر داده و ضایع کنم مرا نفرین می‌کنند و می‌گویند: خود را به تو رساندیم تا از ناحیه‌ی تو به خداوند برسیم ولی تو سدّ راه ما شدی!

چنین دیدگاهی نسبت به مخلوقات خداوند را چگونه آدمی می‌تواند داشته باشد؟ و اگر همه‌ی آدمیان به همه‌‌ی موجودات اینگونه نگاه کنند، زندگی چه زیبا خواهد شد!

 

زیبا گفته مولانا:        جوهر است انسان و چرخ، او را عرض              جمله فرع و پایه‌اند و او غرض

آری، برتری انسان، حقیقتی است انکارناپذیر تا جایی که در روایات آمده‌است که شأن آدمی حتی از جبرئیل که از فرشتگان مقرب است، برتر و بالاتر می‌باشد: «إِنَّ المُؤمِن اَفضَلُ مِن مَلَکٍ مُقَرَّب»

و بلکه از کعبه نیز افضل و بالاتر است: «إنَّ المُؤمِنُ اَفضَلُ حُرمَةً مِنَ الکَعبه»

و فضیلتِ انسانِ پیوند خورده‌ی با خداوند تا آنجا اوج گرفته و بالا می‌رود که هر کس هتک و اهانتی در باب انسان، البته انسان شایسته‌ی الهی، روا دارد، گویی که با خداوند درآویخته و او را ناسزا گفته باشد: «مَن اَهانَ مُؤمِناً فَقَد اَهانَنی وَ مَن سَبَّ مُؤمِناً فَقَد سَبَّنی»؛ هر کس اهانت به مؤمن کند، همانا به من اهانت کرده و هر کس به مؤمنی ناسزایی بگوید، همانا به من(خداوند) ناسزا گفته‌است.

راستی کیست که قادر به اندازه‌گیری، نسبت به بها و ارزش این هسته‌ی هستی باشد؟!

 البته بدون شک، این همه شأن و شایستگی و بها و قداست که در باب انسان، طرح و مطرح می‌شود به جسم و صورت وی بازگشت ندارد بلکه معطوف به حال و جنبه‌ی روحانی و معنوی اوست که به وی استعداد دستیابی به آن موهبت داده شده‌است. تو گویی انسان مانند صدفی است که ارزش و بهای آن به مرواریدی است که در درون آن جای گرفته‌است و مروارید صدف وجود آدمیان، جان و روح منزّه است که با تأسف بسیار، دیگر به ندرت یافت می‌شود.

خویشتن نشناخت مسکین آدمی                   از فزونی آمد و شد در کمی

خویشتن را آدمی ارزان فروخت                     بود اطلس خویش بر دلقی بدوخت

صلوات

28ر1ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۰۱ ، ۱۲:۱۱
خادمه الزهراء

بفرمایید یک لقمه معنوی نوش کنید: یک ‌لقمه جاذبه

دوشنبه, ۲۱ شهریور ۱۴۰۱، ۱۰:۴۸ ق.ظ

با سلام و عرض ادب و احترام و تبریک میلاد با سعادت حضرت مولانا امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام و روز گرامی‌داشت مقام پدر

از نوشتن و شنیدن و گفتن نام مقدس علی (ع) بوی عشق معنوی و جاذبه‌ی الهی به مشام می‌رسد.

به راستی در طول تاریخ، از تولد حضرت تا اکنون، انسان با وجدان و پاک‌نهادی را نمی‌بینی که در مقابل حداقل یک صفت از صفات بی‌کران آن حضرت، سر تعظیم فرود نیاورد؛ و این تلاش را در گروه‌ها و دسته‌های مختلف می‌بینی که تلاش می‌کنند به نوعی خود را به حضرت منسوب کنند به درست یا حتی غلط.

مثلاً پهلوانان و یا جنگجویان و یا اهل جوان‌مردی و مروت یا یتیم نوازان یا اُدبا و سخنوران و یا عدالت پیشگان و زاهدان و عابدان و حتی برخی حاکمان و...

راستی چگونه می‌شود انسانی که به قول بزرگان، دوستانش در طول تاریخ، از ترس، بسیاری از خصال نیک او را پنهان کردند؛ و دشمنانش از روی بغض و کینه و حسادت، خصال او را پنهان کردند؛ اما با این همه، محسناتش عالم را پر کرده و شخصیتش بیش از هر انسان دیگری جاذبه داشته است.

جاذبه و دافعه، هر دو یک قانون‌ عمومی است که سراسر نظام آفرینش را در برگرفته است. درعالم انسان‌ها هم جاذبه و دافعه وجود دارد یعنی در صحنه‌ی حیات اجتماعی و در ارتباط با دیگران و معاشرت با افراد، جذب و دفع، حضوری جدی دارند. بسیاری از دوستی‌ها و رفاقت‌ها و یا دشمنی‌ها و کینه‌توزی‌ها از جمله مظاهرِ جذب و دفع انسانی هستند.

و البته ریشه‌ی بسیاری از این جذب و دفع‌ها، نیازها و رفع نیازهاست؛ زیرا بشر ناگزیر است برای رفع نیازهای خود به عده‌ای جذب شود یا عده‌ای را به سوی خود جذب کند یا از عده‌ای بگریزد.

انسان‌ها را می‌توان در این رابطه به چند دسته تقسیم کرد:

یک - گروهی که نه جاذبه دارند نه دافعه. یعنی نه کسی دوستشان دارد نه دشمن، نه عشق و ارادت را بر می‌انگیزند و نه دشمنی و حسادت و یا کینه‌ای را؛ بی‌تفاوت میان مردم راه می‌روند همانند سنگ و جماد؛ این‌ها مشتی آدم‌های توخالی، پوچ و بی‌ارزش‌اند.

 

دو - گروهی جذابه دارند اما دافعه ندارند. با همه می‌جوشند، گرم می‌گیرند و در میان تمام طبقات اجتماعی برای خود دوست و رفیق و مرید دارند. این‌گونه افراد، آدم‌های هدفمندی نیستند و معمولاً اهل تظاهر و ریا هستند وگرنه ممکن نیست که انسانی با هدف و انگیزه‌ی مشخص، بتواند دوستی و همراهی همه‌ی اقشار اجتماع را کسب کند.

 

سه - گروهی که دافعه دارند اما جاذبه ندارند، دشمن‌سازند، دوست‌ساز نیستند. اینها افرادی ناقص هستند زیرا فاقد خصلت‌های مثبت انسانی هستند زیرا اگر دارای فضایل اخلاقی باشند، عده‌ای جذبشان خواهند شد.

همیشه در میان اطرافیانِ هرکس، آدم‌های خوب و بد وجود دارند و افراد خوب، جذبِ خوب‌ها و خوبی‌ها می‌شوند. قطعاً کسی که همه، دشمن او هستند، خرابی از ناحیه‌ی خود اوست. در وجود چنین افرادی هرچه هست، تلخی است و شیرینی در این‌ها نیست.

 

چهار - گروهی که هم جاذبه دارند و هم دافعه. هم دوست‌سازند، هم دشمن‌ساز، هم موافق پرورند، هم مخالف پرور. این‌ها انسان‌های هدفمند، معتقد و مکتبی هستند و تمام حرکت و فعالیت‌های آن‌ها حول محورِ هدف اعتقاد مکتبشان است. و در این راستا گاهی جاذبه‌ی بیشتری دارند و گاهی جاذبه و دافعه، هر دو در آن‌ها قوی است.

اکنون ببینیم که چگونه جاذبه را در خود تقویت کنیم و در دل دیگران راه یابیم؟

اول: محبت ورزیدن.

رسول خدا (ص) فرمودند: به مردم محبت و مهر بورز تا به تو محبت کنند و با تو اُنس بگیرند یعنی جذبت شوند.

دوم: گشاده‌رویی.

علی علیه‌السلام فرمودند: گشاده‌رویی، دامی است برای دوستی و برای اینکه با تو اُنس بگیرند.

سوم: سلام کردن.

آغاز سخن با سلام، نوعی اظهار تمایل به ارتباط و انس با دیگران است. رسول خدا (ص) فرمودند: آیا شما را به چیزی راهنمایی نکنم که اگر انجامش دهید، محبوب یکدیگر خواهید شد؟ سلام کردن میان خود را آشکار کنید.

چهارم: ابراز محبت کردن.

امام ششم علیه‌السلام فرمودند: هر گاه کسی را دوست داشتی، آن را به او ابراز کن که این کار، دوستی میان شما را پایدارتر می‌کند.

پنجم: احترام گذاشتن.

رسول اکرم (ص) فرمودند: شما را به سه چیز سفارش می‌کنم که نشانه‌های احترام هستند: ملاقات با روی باز، جا دادن به دیگران در مجالس، صدا زدن دیگران به نام‌هایی که دوستشان دارند.

و البته خصلت‌های دیگری هم برای ایجاد جاذبه وجود دارد که از حوصله‌ی این لقمه خارج است. همین قدر بدانیم شیوه‌ای که انسان را دارای جاذبه و دافعه مناسب و به موقع می‌کند، متصف شدن به صفات اخلاقی پسندیده است؛ صفاتی که دارای جاذبه‌ی زیادی هستند و برعکس، صفات ناپسند که دافعه‌ی زیادی دارند.

آری، متواضع، جذاب است و متکبر، دارای دافعه.

سخاوتمندان، جذاب‌اند و بخیلان، دافع.

اهل تقوی، جاذبه دارند و بی‌تقوایان، دافعه.

آن‌ها که به عدالت رفتار می‌کنند، دیگران را جذب می‌کنند؛ و ظالمان و تضییع کنندگانِ حقوق دیگران، اهل دافعه هستند.

و آنها که اهل عشق و محبت و احسان اند، جذاب اند؛ و کینه‌توزانِ اهل عداوت، دافع اند.

شما از کدامین گروه هستید؟

و کلام آخر اینکه، مولای ما علی (ع) درطول تاریخ، افراد کثیری از خوبان را جذب؛ و کثیری از بدها را، دفع نموده‌اند؛ و دو نیروی جاذبه و دافعه به شدت در ایشان قوی بوده است. بیایید کمی به ایشان شباهت پیدا کنیم. آمین.

 

 

پی‌نوشت ادمین: بخوانیم کتاب ارزشمند «جاذبه و دافعه علی» علیه السلام را.

 

 

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۰۱ ، ۱۰:۴۸
خادمه الزهراء