
وقتی سخن از نگاه و دیدن به میان میآید همه به چشم، فکر میکنند که وسیلهی دیدن است. درست هم فکر میکنند اما دیدن بر دو نوع است: یکی بَصَر و دیگری بصیرت.
برای بَصر، چشم سر لازم است و برای بصیرت، چشم دل؛ بهطوریکه امام چهارم (ع) فرمودند: خداوند برای شما چهار گوش قرار دادهاست. دو گوش در سر و دو گوش در دل؛ با آن دو گوش سر، صداهای ظاهری را میشنوند و با آن دو گوش دل، صداهای ماوراءالطبیعه و معنوی را. برای هر کس دو چشم در صورت قرار دادهاست و دو چشم در دل. با چشم ظاهری، اشیای مادی و ظاهری را میبینند و با دو چشم دل، آنچه ظاهراً نادیدنی است.
شاید بتوان گفت که مهمترین نگاه چشم دل، نگاه در آیینهی نفس خود است. همه کس باید روی خود را در آیینه ببیند همین آیینهی ظاهری؛ و حتی نوشتهاند که رسول اکرم (ص) روی خود را در آب صاف نگاه میکرد.
اینها به این معناست که طهارت ظاهری مراعات شود و اگر انسان چیز نادرستی در ظاهر خود دید، آن را پاک و برطرف نماید.
اما نگاه به آیینهی نفس، برای رفع آلودگیهای باطنی و کسب طهارت باطن است آنهم آنچنان طهارتی که دل را مصداق عرشالرحمان کند و صفحهی ضمیر انسان را آیینهی حقنما گرداند.
جمالِ حق دیدن، فقط از راه دل است و آن وقتی است که دل از کثافات معاصی و خواطر سوء، پاک شده باشد آنگاه جامِ جهاننما میشود. برای درک این مسأله میتوان گفت: کسی که به آیینه نگاه میکند، میداند که آیینه، بدیها را پدیدار میکند چنانکه اگر آب صاف باشد، سرگین تَه جوی آب هم معلوم میشود و آنکه میخواهد آب بنوشد، سرگین را از تَه جویِ آب پاک میکند. وقتی انسان، نقص خود را در آیینه دید، آن را برطرف میکند و به کمال نزدیک میشود و در صورت دیدن نقص، به رفع نقص میپردازد. اگر آیینهی دل، مکدر، زنگ زده و خراب شد و بلاهایی همچون حسادت و کبر او را فرا گرفت چارهای جز رفع خرابی نیست.
بسیار دیده شده که بعضی با به دست آوردن چیزی به خود میبالند و مینازند و آیینهی دل را مکدر میکنند و صد البته که همیشه پیشگیری از درمان راحتتر است آنهم درمان دردی مانند حسادت یا عُجب و خودپسندی که این روزها بازار بسیار گرمی دارد!
آن پیرِ واصل گفت: دوازده سال آهنگر نفس خود بودم، در کورهی ریاضت مینهادم و به آتش مجاهده میتافتم و بر سِندان مذمّت مینهادم و پُتک ملامت بر او میزدم تا از نفس خویش، آیینهای ساختم. پنج سال آیینهی خود بودم به انواع عبادت و طاعت و مراقبت، آن آیینه را از غبار میزدودم. پس یک سال نظرِ اعتبار کردم در درون خویش (نگاه با کمال دقت)؛ از غرورِ عشق و خودبینی و اعتماد به طاعت و عمل خویش زنجیری دیدم. پنج سال دیگر جهد کردم تا آن زنجیر بریده گشت و اسلام تازه بیاوردم. آنگاه چون در آیینهی نفس نگریستم همهی خلایق، مرده دیدم، چهار تکبیر بر ایشان گفتم و به خود بازگشتم و بیزحمتِ خلق به مدد خداوند به خداوند رسیدم.
آری به خدا سوگند، میشود در یک لحظه کدورتی در نفس ایجاد کرد که با سالها مجاهده و ریاضت و کوفتن بر نفس، دیگر نشود آن را کاملاً صافی کرد.
نوشتهاند حضرت یوسف (ع) وقتی عزیز مصر شد، دوست و آشنا و فامیل، همگی برای دیدار او آمدند و تحفه و هدیهای آوردند. یکی از دوستان که سالها بود با یوسف (ع) در کاخ عزیز مصر، دوستی داشت؛ آیینهای به هدیه برای جناب یوسف (ع) آورد و گفت: چیزی لایق شما پیدا نکردم. هدیه آوردن نزد شما مانند قطره به عمّان بردن است. لذا چیزی آوردم تا جمال بیمثال خودتان را در آن ببینید.
ای عزیز بزرگوار! دل، آیینهی هستی است از این آیینه مراقبه کن تا مکدّر نشود که اگر پاک و صاف آن را حفظ کنی، درهای فتح معانی و حقایق ربّانی برایت باز خواهد شد و خداوند متعال مهمان دلت خواهد شد.
آیینه شو جمال پری طَلعَتان طَلَب جاروب کن خانه، سپس میهمان طَلَب
کسی که در همهی مراحل زندگی پیوسته در یاد خدا باشد و در هیچ شرایطی و به هیچ دلیل و توجیهی از چهارچوب عبودیت خارج نشود و در حیطهی بندگی خداوند متعال قدم بردارد؛ بازبینی و دقیقنگری بر اعمالش بیشتر شده و از حمد و ثنای حق غافل نمیشود. از دسترنج خود به اندازهی نیاز ارتزاق میکند و بر اعمال شبانهروزی خود محاسبه روا میدارد. چون حال و کارش چنین شد، عبور از موانع و دفع تخیّلات و تصورات آمالی برایش آسان خواهد شد، آنوقت میتوان گفت: "خوش به حال چنین کسی که چنین مراقبت دارد."
گفتهاند مراقبه، دهلیز مشاهدهی حق است یعنی بنده با توفیقاتی که نصیبش شده از راه عبودیت و حفظ افعال در مسیر حق، مشهود و معبودش را میبیند و در او فانی میشود. اگر بنده توانست موانع را بردارد، مداوم خودنگری و بازبینی در آیینهی نفس داشته باشد، صفات رذیله را شناسایی و دفع نماید و صفات ارزشمند و با فضیلت را جایگزین گرداند؛ اگر بنده تغییری اینچنینی در خود به وجود آورد، آنگاه آوای موکلین الهی بلند شود که ببینید این عبد در معبودش فانی شده و همیشه در حضور و قرب اوست!
کلید همهی اینها بندگی واقعی و اصولی است که منوط به طهارت باطن است.
میدانید که کلمهی عبد مرکب از سه حرف است: ع ب د
گفتهاند ع اشاره به علم خداوند؛ ب اشاره به بُعد و دوری از غیر حق؛ د اشاره به دُنوّ و نزدیکی به حقتعالی که حجابی نباشد، دارد. گفتهاند که عبد همیشه مراقب است که از اصول بندگی خارج نشود و اصول معامله و بندگی حق به هفت چیز است:
🌷 ادای حق خداوند،
🌷حفظ حدودش،
🌷 شکر عطایش،
🌷 رضا به قضایش،
🌷 صبر بر بلایش،
🌷 تعظیم حرمتش،
🌷 و شوق به لقایش.
آری خداوند میفرماید: هرگاه یاد من بر بندهام غالب شود، خوشی و لذت او را در ذکر خود قرار دهم؛ و چون خوشی و لذت او را در یاد خود قرار دادم، عاشق من میشود؛ و من نیز عاشق او میشوم؛ و چون عاشق یکدیگر شویم حجاب میان خود و او را برمیدارم و عشق خود را بر جان او چیره میگردانم؛ چنانچه مانند مردم دچار لهو و غفلت نمیشود؛ سخن اینان سخن پیامبران است؛ ایشان به راستی قهرمان و شجاع هستند.
همهی اینها در گِرو یک بازبینی دقیق در نفس خود است.
موفق باشید - صلوات
ارائه شده توسط استاد، انتشار به تاریخ 28ر2ر1396
التماس دعا ی خیر - الّلهم عجّل لِولیک الفرج
منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور باد.