بفرمایید یک لقمه معنوی نوش کنید: دل و دلبستگی
بشر، در زندگی خود، بیش از هر چیزی نیازمند به آرامش روحی است؛ و انسان تا در زندگی، به مطلوب خود نرسد، آرام نخواهد شد.
مطلوبِ غائی انسان، فطرتاً چیست؟ خداوند! و تا انسان به او نرسد، آرام و قرار نخواهد داشت. انسان، مانند نی بریده شده و دور افتاده از نیستانِ هستی؛ و همچون طفلِ شیرخوارِ جدا شده از آغوش مادر است و تنها با بازگشت به مبدأ خود، آرام می گیرد.
همان گونه که جلوهی معشوق در آیینه، التهابِ فراق عاشق را درمان نمیکند و جلوهی آب در سراب، عطش تشنهکام را فرو نمی نشاند، جلوههای محبوب و معشوق ازلی، در آیینهی مخلوقات نیز نمی تواند، روحِ ملتهب و عطشناک انسان را آرامش بخشد و سیراب کند.
آرامشِ روح، که گمشده و مقصود بشر در تمام تقلاهایش در زندگی است، تنها با بازگشت به خدا، قابل دستیابی است؛ و بشر، هر چه از خدا دورتر و غافلتر باشد، مضطربتر و افسردهتر است؛ و اصلاً برای دل در درون سینه، آرامشی جز یاد خدا نیست.
همهی انسانها در سینه، دلی دارند و دل، مایهی دلبستگی است؛ لذا ناگزیر به چیزی دل میسپارند.
انسانی که خدا را فراموش کرده و با دیدهی دل، به جمال دلربای الهی نظر نکرده تا به آن دل بازد، در جاذبهی محدود آن جمال که در آیینهی پدیدههای دنیوی، منعکس می باشد، قرار می گیرد و تسلیم دلبری های دنیا می شود و به خیلِ عاشقان دنیا می پیوندد. عاشق دنیا، آرامش ندارد زیرا آنچه را به آن، دلبسته است را یا ندارد و حسرت نداشتنِ آن را می خورد و آرامش از او سلب می شود؛ و یا از دست داده و غصهی از دست دادن، رهایش نمیکند.
آری، قرآن فرموده است کسانی که دل، به غیر خدا میدهند و خدا را فراموش میکنند، در زندگیِ تنگ و دشواری خواهند بود.
با یاد خدا و توجه به خدا و دلدادگی به خدا، انسان در جاذبهی الهی قرار میگیرد و از محبت دنیا رها میشود. چیزی که شخص به آن علاقه ندارد؛ در نداشتنش، حسرت؛ و در داشتنش، نگرانیِ از دست دادن؛ و در از دست رفتنش، غصهای پدید نمیآید. خدا هم که شخص به او دل بسته، همیشه هست و در رابطه با او حسرت و نگرانی و غصه مفهوم ندارد.
در بینش دینی ما، دل آنقدر عزیز و گرامی است که آن را خانهی خدا قلمداد کردهاند، جایی از وجود ما که خداوند، فقط برای خودش انتخاب کرده و آن را حرم خود قرار داده است؛ و دلی که حرم خدا شد، از بیت الله، حرمتش بالاتر و واجب تر است.
و چه زیبا روایتی! رسول اکرم (ص) فرمودند: حضرت داوود با خدا در مقام مناجات برآمد و گفت: خدایا! برای هر پادشاهی، خزانه ای است پس خزائن تو کجاست؟! خداوند فرمودند: خزانهی من، بزرگتر از عرش است؛ وسیع تر از کرسی؛ پاکتر از بهشت؛ زیباتر از ملکوت؛ زمینِ آن، معرفت؛ و آسمانش، ایمان؛ و آفتابش، شوق؛ و ماهتابش، محبت؛ و ستارگانش، خاطرهها؛ و ابرش، عقل؛ و بارانش، رحمت؛ و میوههایش، طاعت؛ و نتیجه اش، حکمت است و برای آن خزانه، چهار در است: علم و حلم و صبر و رضا؛ و آن خزانه، نامش قلب است.
بیایید در رابطه با دل، دو کار انجام دهیم:
- یکی اینکه، فضایش را با گناه آلوده نکنیم و ذکر استغفار را هرگز فراموش نکنیم.
حکایتی است که عارفی عبور میکرد، مشاهده کرد طبیبی بیماران را دارو میدهد، جلو رفت و گفت: ای طبیب! آیا برای مرض گناه هم دارویی داری؟ گفت: بله، یک نوع فالوده دارم که باید بسازی و بخوری. گفت: دستور بده. گفت: عسلِ صفا، شِکر وفا، روغن رضا، و نشاستهی یقین را در دیگِ تقوی بریز، آبِ خوف بر آن بیفزا، با کفگیرِ عصمت مخلوط کن و بر آتشِ محبت بپز، آنگاه در ظرفِ فکرت بریز، با بادبزنِ حمد خنک کن؛ و با قاشقِ استغفار بخور که این فالودهی عارفان است. روزانه یک قاشق از فالوده میل شود.
- دوم اینکه، هر شغلی که داری، دربانی را هم به آن اضافه کن که بر در دل، باید دربانی کرد تا مبادا، غریبهای وارد شود، چون که وارد شود، بیرون کردنش مشکل بوَد.
لقمهی عملی امروز:
مرنج و مرنجان.
دریا دل باش: زندگی مانند حرکت قطار است که کودکان از بیرون سنگش می زنند، به هر سنگی، اگر قطار توقف کند تا جوابی دهد، هرگز به مقصد نخواهد رسید؛ از سنگهایی که پیوسته پرتاب میشود، مرنج و مرنجان؛ دلِ شکسته خطرناک است که میبرّد؛ و عزیز است مانند کوزه؛ که تا نشکسته، با دست میبرندش، وقتی شکست به دوشش میگیرند.
ذکر امروز: «یا واحدُ یا اَحد»
التماس دعا ی خیر - الّلهم عجّل لِولیک الفرج
منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور باد.