بفرمایید یک لقمه معنوی نوش کنید: نـور
نور، انسان را به یاد زندگی می اندازد، به یاد حرکت، به یاد رشد و بالندگی، به یاد خورشید و انرژی، به یاد معنویت، به یاد پاکی، به یاد ایمان.
فرمودهاند: مؤمن در پنج نور است؛ مبدأش نور، حرکتش در دنیا نور، مرگش در نور، قیامتش در نور؛ و مقصد و نهایتش هم در نور.
امام ششم (ع) فرمودهاند که: انسان، برای طی معارج و عروج، مدارجی را باید طی کند تا از فرش به بطنِ عرش، راه یابد؛ آن مدارجی که باید طی شود، آیات قرآنی است؛ عمل به تک تک آیات قرآن؛ و این ممکن نخواهد شد مگر به پاکی و طهارت و نورانیت.
برای کسب نورانیت، وسایلی در اختیار ما قرار داده اند که حقیقتِ آنها از نور است، جنس آنها نورانی است؛ و آن نور را به صاحبِ نور منتقل میکنند .
شاخصهی آنها، وضو است؛ بهطوریکه مستقیم فرمودند: «الوُضوء نورٌ»؛ وضو گرفتن نور است و در روایت دیگر آمدهاست که: اگر قبل از اینکه وضویت باطل شود، وضو بگیری؛ نور بر نور است؛ «الوُضوء عَلی الوُضوء نورٌ عَلی نور»
رسول خدا (ص) فرمودند: امت من، روی سپید و دست و پای سپید باشند از اثرِ دست و روی شستن؛ بدان که خدا، چون نماز را واجب کرد نخواست که بندگان وی، آلوده به دنیا، به خدمت آیند، به ایشان فرمود که وضو بگیرند و این را به چهار عضو مخصوص کرد:
اول به صورت؛ زیرا که آدم به سوی میوهی ممنوعه، اول رو کرد.
دوم به قدم؛ به سوی آن حرکت کرد.
سوم به دست؛ از آن برداشت.
چهارم، به سر؛ نهاد به نزد حوا آورد.
خداوند امر کرد بشر، این چهار عضو را به آب بشوید که البته در همهی زمانها، بنی آدم، وقتی ارادهی گناه می کنند این چهار عضو، اعضای اصلی در انجامِ آن میباشند.
از طرف دیگر، چون تاریکی و نور در یک نقطه، با هم جمع نمیشوند و از آنجا که نماز، نور است و گناه، ظلمات؛ خداوند فرمود: به هنگام نزدیک شدن به نور، نهادِ خود را با نورِ وضو، نورانی کن؛ پس وارد منطقهی روشنایی(صلوة) شو. کسی که وضو ندارد وجودش تاریک است و کسی که تاریک است، حقِ ملاقات با نور را ندارد.
وضو، برطرف کنندهی آلودگی های قهری:
انسان در اجتماع، با افراد بسیاری در ارتباط است و قهراً از آنان تأثیر میگیرد و بر آنان تأثیر میگذارد؛ وقتی با انسان آلودهای روبرو شد، مطمئناً آلوده خواهد شد، چه بسا انسان با یک دعا خواندن، حالِ خوشی پیدا میکند اما همین که از منزلش بیرون آمد و در اجتماع قرار گرفت، به محض یک نگاه به صورت کسی، آن حالِ خوش، از او گرفته میشود و آلوده میگردد که این آلوده شدن را خودِ جانِ انسان، به او گزارش میدهد؛ اعلامِ بیحالی یعنی اعلامِ سقوط.
اما فرموده اند: وضو از بهترین راههای برطرف نمودن آلودگیِ قهری در محیط است.
وضو، حافظ احوال روحانی انسان:
«حال»، همانند پرندهای است که وقتی از آسمانِ دل فرار کرد، آدمی، دیگر به این راحتی نمیتواند آن را به قفسِ تن برگرداند، آنقدر باید منتظرش بماند تا شاید روزی، برگردد. ممکن است دهها جای دیگر نیز سیر کند اما به این زودی باز نگردد؛ و تازه، وقتی بعد از مدتها برگشت، منتظر میماند تا صاحبخانه چگونه از او پذیرایی میکند تا بار دیگر برنخیزد و نرود.
این است که به ما فرمودهاند: از صبح تا غروب، دائماً با وضو باش حتی با وضو به رختخواب برو. بزرگانِ متعبّد، وقتی چشمشان به نامحرمی بیفتد و یا کمترین دگرگونی در حالات روحانیشان پدید آید، بلافاصله وضو میگیرند که البته این وضو، کارساز است.
آری، اهلِ فکر شدن، آسان است اما اهلِ دل شدن، خونِ دل خوردن می خواهد.
باید بسیار مراقبت کنیم که مبادا غیرِ حقی، حالِ دل ما را ببرد که اگر اینطور شد؛ کار، سخت میشود. آنقدر باید زمینه سازی کنیم و جان به لب شویم و خدا، خدا کنیم و نازش را بکشیم تا بار دیگر، به آشیانهاش برگردد و این است که فرمودند: وضو داشتن، منطقهی دل را صاف میکند تا جایی که دلت بتواند حرم، برای صاحب دلی چون خدا گردد.
گاهی شبها، با صدای گریهی استادم که روحش شاد، بیدار میشدم، هراسان به اتاقش میرفتم، او را نشسته بر سجاده اش میدیدم. از ایشان میپرسیدم: چه شده؟! اینگونه ناله و زاری، این وقت شب، گویی کسی مرده؟! میفرمود: آری مرده! و اکنون بر جنازه اش زاری میکنم تا شاید زنده شود! آری، حالِ دلم مرده؛ دل زندگیم تبدیل به دلمردگی شده، آیا مصیبت از این بالاتر میشود؟!
عجیب اینکه، بزرگترین عقوبت که خداوند گناهکاران را در دنیا به آن دچار میکند، گرفتنِ حالِ دل از آنهاست.
گفتند: موسی! این همه وعدهی عذاب دادی، پس چه شد؟ چرا نازل نشد؟! موسی (ع) به پروردگار عرضه داشت و جواب آمد: آنها را عقوبت کردهام، عذاب نازل کردهام لیکن، توجه ندارند. ای موسی! من حالِ دل آنها را گرفتهام و نشانهاش این است که هیچ لذتی از مناجات با من نمی برند!
وضو، دل را حرم خداوند میکند:
به عنوان مثال، اگر دوستی دهها بار به انسان بد کند، باز انسان در مقام تفکر با خود می گوید: «چون او دوستم بود و من با او رفیق هستم این بار هم عیبی ندارد، من که نمیتوانم با او قهر کنم» و اینگونه خود را قانع میکند تا مبادا کینهای به دل بگیرد، ولی دل را نمیتوان قانع کرد زیرا آنچنان رقیق است که روی آوردنِ دوبارهاش به جایی که بُرید و رفت، کارِ بسیار مشکلی است لذا راه دل، گرچه نزدیکترین راه است اما بسیار باریک و پر زحمت است.
راهِ فکر، مسیرش طولانی و پر پیچ و خم است اما بسیار آسانتر می باشد. در عوض، راه دل، نزدیک است چون به محض اینکه «دل» به خدا توجه کرد او نیز می آید و جای میگیرد، حتی به محض یک آه کشیدن؛ که فرمودند: آه، اسمی از اسماء خداست؛ به آهی صدایش بزن بلافاصله میرسد.
چرا دل این همه ناز دارد؟! باید هم داشته باشد زیرا تنها نقطهای است که در وجود ما حرم خداست!
امام ششم (ع) فرمودند: قلب، حرم خداست؛ در حرم او، غیرِ او را ساکن نکن.
دل مؤمن، دلداری دارد که «واحد» است و در ضمن، غیور است، وقتی غیرتش در دلِ مؤمن، تجلی کرد شریکی را به جا نمیگذارد. تو را فقط، تنها میخواهد برای خودش؛ و میگوید تو هم، تنها مرا بخواه وگرنه میروم و دلت خالی میماند.
آری، بیا و این یک لقمه را کامل فرو بده که: «الهی، دیده از دیدارِ جمال، لذت میبرد و دل، از لقایِ ذوالجمال»
وقتی دل را به دست دلدار دادی، بدان که دلت میان دو انگشت او قرار میگیرد؛ گاهی قبض، گاهی بسط، گاهی بیقراری، گاهی آرامش و راحت، گاهی مثل برق رخشنده خندان، گاهی چون ابر بارنده باران، گاهی از فروغ روی دوست، روی شکفته؛ و گاهی از نسیمِ کویش، خمار؛ هر چند که می پسندد به همان حال، احوالت می دهد.
لقمهی عملی:
صبور باشیم. صبوری با خانواده، عشق است. صبوری با دیگران، احترام است. صبوری با خود، اعتماد به نفس است. صبوری در راه خدا، ایمان است. پس صبور باشیم که «إِنَاللَّهَمَعَالصّابِرینَ»
ذکر امروز: «یا لطیف» ۱۲۹ مرتبه.
التماس دعا ی خیر - الّلهم عجّل لِولیک الفرج
منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور باد.