سوال: چرا امام حسین، علیه السلام، به کربلا رفتند؟
سوال: مگر امام حسین، علیه السلام، معصوم نبودند و نمیدانستند که اگر ]به کربلا و جنگ یزید[ بروند، کشته میشوند؟
پاسخ:
مگر نخواندهاید که پیامبر فرمودند: اگر یک مسلمان، فریاد دادرسی برآوَرَد و کسی بشنود و به دادش نرسد، مسلمان نیست؟ هجده هزار نامه با هجده هزار امضاء برای امام حسین آمد که ما مستأصل هستیم.
ادامه پاسخ و شرح سخنرانی دوم محرم، 13 مهرماه 1395 در ادامه مطلب...
بسم الله الرحمن الرحیم
یا فاطمة الزهرا اغیثینی
محورهای سخنرانی
پیامهای کربلا
پیامهای اعتقادی
پیامهای اخلاقی
پیام زندگی حقیقی
تمام ماههای قمری که میآیند با خود نوری میآورند، این نور به منزل همه میآید و داخل تمام منازل میشود. ماه محرم هم نوری دارد، با آمدن این ماه، نورش به همه عرضه میشود. علاوه بر این هر روز هم نوری دارد و نور امروز با نور فردا متفاوت است. حال سوال اینکه با وجود این نورها، پس چرا وجود ما هنوز تاریک است؟ جواب این است که آن نوری که به ما عرضه میشود، ما قدرش را نمیدانیم و با اینکه به ما از ملکوت نور عرضه میشود، اما ما با معصیت آنها را از بین میبریم.
از شخصی که بسیار به آقای نخودکی نزدیک بود و رفاقت نزدیکی با ایشان داشت، پرسیدند که ایشان چگونه به این مقام رسیده است، در جواب گفت: آنچه به ایشان میدادند، نگهمیداشتند و ضایع نمیکردند.
تفاوت شایستگان و خوبان عالم با مابقی افراد هم در این است که انواری را که به آنها عرضه میشود را حفظ میکنند اما مابقی به هدر میدهند.
خدا را شاکریم که امسال هم برای ما سهمی در روضهها و مجالس امام حسین علیهالسلام قرار داده و هر روز دعا کنیم تا سهم ما در این مجالس بیشتر شود.
در همین روزهای ابتدا از خداوند بخواهیم تا حوائج ما برطرف شود که تا آخر محرم بتوانیم فقط برای امام حسین علیهالسلام گریه کنیم.
روحانی مسنی بود، روزی روی منبر از حجی که رفته بود تعریف میکرد؛ بعد از اعمال حج با عدهای از دوستان روبهروی درب خانه خدا نشسته بودیم، شروع کردم به دعا؛ خدایا تو را به آبروی اباالفضل علیهالسلام بیماران را شفا بده، خدایا تو را به آبروی اباالفضل علیهالسلام …، خدایا تو را به اباالفضل علیهالسلام …، با آوردن اسم اباالفضل کمکم جمعیت شروع به گریه کردند. در آن میان فردی گفت: اینجا هم دست از سر اباالفضل برنمیدارید؟! خدا را به خود خدا قسم دهید. با اشک گفتم اینجا که خانه خدا است، من اگر پیش خود خدا هم بروم میگویم به اباالفضل … . بعد از پایان جلسه جوانی آمد و گفت آقا من حرفهای شما را دوست داشتم و گریه هم کرد و حاجت هم خواستم اما نگفتید که چرا ما در زندگی این مقدار باید به اباالفضل متوسل شویم؟ روحانی جواب داد: پسرم خدا حضرت اباالفضل علیهالسلام را برای ما زمینگیرها و بارافتادهها قرار داده است. حضرت اباالفضل ارباب آنهایی است که زمینگیرند. پسرم یک آدم چقدر باید درمانده باشد که به یک آدم بیدست پناه ببرد. اباالفضل پناهگاه این مدل انسانها است.
مادرانی که فرزندشان را از دست دادهاند مرا ببخشند؛ اگر مادری که برای تفریح رفتهاند، در حادثهای فرزندش را از دست بدهد، بعد از اینکه ملک، جان فرزند را گرفت، خدا به فرشتهها میگوید: مادرش چه کرد؟ آیا کفر گفت؟ ملائکه میگویند: نه خدایا، بسیار گریه کرد اما با اذان ظهر نماز خواند؛ بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله …، ندا میآید: به عزت و جلالم با دست خود در بهشت برای او خانهای میسازم و وقتی از دنیا رفت آنجا داخلش میکنم.
این ثواب یک مادر عادی است، جانها به فدای حضرت امالبنین سلام الله علیها که هر جا مینشست میگفت: الحمدلله … . ثواب امروزمان را هدیه کنیم به مادر حضرت عباس علیه السلام.
روحانیِ در ایام عزاداری حضرت امالبنین در مشهد برنامه داشت. در میان سخنرانی و عزاداری، گفت هر کسی که حاجتی دارد نذری برای حضرت امالبنین بکند که حاجتش برآورده میشود و اگر نشد، بیایید من عمامهام را برمیدارم. 9 ماه بعد جوانی در مشهد دوباره او را دید، دوان دوان جلو آمد و گفت شما فلانی هستید که در فلان شب در فلان جلسه، این سخن را گفتید. روحانی گفت: آری. جوان گفت: من بیمار دیالیزی بودم؛ تمام دکترها مرا جواب کرده بودند. آن روز که شما این حرف را زدید من در مجلس بودم، صاف نشستم و نذری کردم. چندی بعد که برای دیالیز رفته بودم، مسول گفت: اوضاع ظاهریات خیلی بهتر از قبل است، بهتر است دوباره آزمایش بدهی. با خود گفتم امکان ندارد. آزمایش دادم و پیش دکتر بردم، دکتر بعد از دیدن آزمایشها بسیار تعجب کرد و گفت دیگر دیالیز نیاز نداری، هر دو کلیهات سالم است. 9 ماه است که دنبال شما میگردم که چه نذری انجام دهم. روحانی گفت به حرم برو و به نیابت حضرت امالبنین زیارتی انجام بده.
ادامه بحث:
کربلا تعبد دارد، عشق دارد، ایثار دارد، … و کربلا پیام دارد. به یک سخنران فرض است که پیامهای کربلا را بگوید و به یک مجلسنشین فرض است که پیامها را بشنود.
برای تبلیغ در دهه اول محرم در آمریکا، روحانی را دعوت کرده بودند که سخنرانی انجام دهد و روضه بخواند. مترجم او فردی سیاهپوست بود. روز اول روحانی که صحبت میکرد، فرد سیاهپوست بسیار گریه کرد و وقتی روضه خوانده شد با سرعت از مجلس بیرون رفت. بعد از جلسه به روحانی انتقاد کردند که کمی نرمتر روضه بخوان گویا ترسیده است. فردا شب دیدند فرد سیاهپوست آمد و با خود دو سه نفر دیگر را هم آورده، هر شب که میآمد افرادی که همراه او بودند بیشتر میشدند، شب عاشورا 150 نفر از همراهان او گفتند که میخواهیم مسلمان شویم و شیعه شویم و مانند شما سینه بزنیم. از آنها پرسیدند که چه شد؟ گفتند: از نفر اول بپرسید، او گفت: شما گفتید که روز عاشورا حسین بن علی بالای سر پسرش رفت و صورت به صورت پسرش گذاشت و سر او را به سینه گرفت تا رسیدید به آن غلام، گفتید حسین بن علی بالای سر او هم رفت و سر او را به سینه گذاشت، غلام صورت خود را پایین کشید دوباره امام حسین سر او را همان جایی گذاشت که سر علی اکبر را گذاشته بود. من دوان دوان رفتم بین قبیله خود و گفتم دینی پیدا کردهام که رهبر آنها بین غلام و پسرش فرقی قائل نیست.
پیامهای کربلا
کربلا چند دسته پیام دارد:
1ـ پیام اعتقادی؛ سمبل عملیاش در کربلا است. جلوه توحید در سوره توحید است. در این سوره میخوانیم الله صمد، یعنی چه؟ خداوند بینیاز است یعنی خداوند آنقدر در بندهاش جلوه میکند و وجود بنده را از خودش پر میکند که جای دیگری نماند.
اهل دنیا خالی هستند. چون خالی هستند با معصیت، مال، فرزند و … میخواهند خود را پر کنند. اما حسینیها از خدا اشباع شدهاند و رنگ صمدیت خدا به آنها خورده است.
امام حسین علیهالسلام بالای سر هر شهیدی که رفتند از معاد گفتند؛ انالله و انا الیه راجعون. امام حسین علیهالسلام پیامآور معاد است.
2ـ پیام اخلاقی؛ مثل آزادگی و ایثار.
دل شب برای آوردن آب رفتند. یکی از یاران امام حسین که با آنها آشنا بود به شط رسید، به او گفتند هر چه میخواهی میتوانی آب بخوری اما نمیتوانی با خود آب ببری. او گفت: به حسین زهرا اگر آب نبرم قطرهای نخواهم نوشید.
اینها در مدرسه امام حسین علیهالسلام ایثار را یاد گرفتهاند.
اُسقف مسیحی در یکی از شهرهای انگلستان، مسیحیان را جمع کرده بود و صحبت میکرد؛ اینگونه نباید مسیحیت را پیش برد، باید مثل شیعه پیش برد، حسین شیعهها یک مدرسه است. مدرسهای که در هر ورقش درس انسانیت است.
از پیامهای اخلاقی؛ عفاف و حجاب است. روز عاشورا امام حسین علیهالسلام به خواهرشان گفتند: طناب خیمهها را بکن و به دختران بده که به کمرهای خود ببندند که وقتی دشمن عباها را میکشد، عبا از سرشان نرود.
از امام صادق علیهالسلام پرسیدند: آیا مَعجر بانوان را کشیدند؟ آری، آیا صورتهایشان پیدا شد؟ آری. پس چگونه است، امام فرمودند: با دستهایشان صورتهایشان را پوشاندند و هر جایی هم که باید ناقه را میگرفتند و نمیتوانستند دست به صورت گیرند، خداوند نوری را گرد صورتشان قرار داد که کسی صورت آنها را نبیند.
سوال؛ مگر امام حسین علیهالسلام، معصوم نبودند و نمیدانستند که اگر بروند کشته میشوند؟
جواب: مگر نخواندهاید که پیامبر فرمودند اگر یک مسلمان فریاد دادرسی برآورد و کسی بشنود و به دادش نرسد، مسلمان نیست؟ 18هزار نامه با 18 هزار امضا برای امام حسین آمد که ما مستاصل هستیم.
پیام اخلاقی دیگر غیرت و فتوت است. در عالم سه مرد بسیار عجیب عاشق همسران خود بودند. پیامبر و عشقشان به حضرت خدیجه سلام الله علیها، امام علی علیهالسلام و عشقشان به حضرت زهرا سلام الله علیها و امام حسین علیهالسلام و عشقشان به حضرت رباب.
هیچ وقت امام حسین نزد امام حسن علیهماالسلام سر بلند نمیکردند. امام حسین و امام حسن علیهماالسلام باجناق هم بودند. عشق امام حسین علیهالسلام به رباب به حدی رسید که امام حسن علیهالسلام برادر را صدا زد و گفت برادرم چه خبر است، چقدر میگویی رباب؟! امام حسین علیهالسلام سر بلند کرد و گفت حسن جان نه تنها عاشق رباب هستم بلکه عاشق سکینه دخترش هستم بلکه عاشق خانهای هستم که رباب در آن است …، حال مساله چه بود که امام حسین راضی شدند رباب به مجلس یزید برود، عظیمتر از دین خدا نبود.
3ـ پیام زندگی حقیقی؛ در منطق امام حسین علیهالسلام زندگی چیست؟ انتخاب در زندگی چیست؟ امتحان چیست؟
توسل
توسلی بسیار ارزشمند:
بعد از نماز عشا؛ 128 مرتبه «یاحسین» بگویید و سپس این دعا را بخوانید:
«یا حجةَ الله یابن رَسول الله اَغِثنی وَ فَرِّج عَنّی بِحَقِ الله عَلَیکَ وَ بِحَقِّ جَدِکَ رسول الله وَ بِحَقِّ اَبیک امیرالمومنین وَ بِحَقِّ اُمِک فاطمة الزهرا وَ بِحَقِ اَخیکَ الحَسن و بحق التِّسعَة الطَّیِبَةِ مِن ذُریّتکَ علیهِمُ السلام و رَحمة الله و بَرَکاتُه».
بزرگان جمع بودند و امام حسین علیهالسلام در میان جمع حضور داشتند، آب خواستند اما مشربه خالی بود، امام علی علیهالسلام قنبر را فرستاد تا آب آورد، حضرت عباس بچه بودند، دویدند که زودتر از قنبر آب را به امام حسین برسانند و بر اثر دویدن آب روی دوششان ریخت. آب را که آوردند، امام علی علیهالسلام جلو رفتند مشربه را گرفتند و روی زمین گذاشتند و سر حضرت عباس را به سینه گذاشتند و فرمودند پدرت به فدایت که برای سیراب کردن پسر زهرا عجله کردهای، امام نگاهی به دستان حضرت عباس کردند و فرمودند پدرت به فدایت برای آن روزی که دستهایت را میدهی و چشمهایت را میدهی و سینهات پر از تیر میشود و شتاب داری که آب را به خیمههای حسین برسانی اما ناامید شهید میشوی.
مدحی درباره جناب حر
دوش گفتم با حریفی با خبر کاندرین مطلب مرا شو راهبر
دشمنیّ حرّ و بذل جان چه بود؟ اول آن کفر، آخر این ایمان چه بود؟
اول آن سان، کافر مطلق شدن سدّ راه اولیای حق شدن
آخر از کفر آمدن یک باره باز جان و سر در راه حق کردن، نیاز
گفت این جا نکته ای هست ای خبیر زد چو سالک دست بر دامان پیر
خواست تا رهرو شود اندر طریق همقدم گردد به رحمانی فریق
نفس کافر دل، چو یابد آگهی مشتعل گردد ز روی گمرهی
آرد از حرص و هوس، خیل سپاه راهرو را سخت گردد سدّ راه
مانع هر گونه تدبیرش شود رو نهد هر سو، عنان گیرش شود
تلخ سازد آب شیرینش به کام گام نگذارد که بردارد ز گام
گر گریزان گشت، سالک نیست او در مهالک[1]، غیر هالک نیست او
ور فشرد از همت او پای ثبات ماند بر جا، بر تمنای نجات
پیر را از باطن استمداد کرد باطن پیر رهش امداد کرد
آن عنان گیر از وفا، یارش شود همدم و همراه و همکارش شود
زآن سبب گفت آن حکیم شیروان ره شناس قیروان تا قیروان[2]:
نفس دیدم بُد چون زنبوران نخست و آخرش چون شاه زنبوران، درست
اولش از کافری رو تافتم آخرش عین مسلمان یافتم
این بیانم از سر تمثیل کرد نفس را بر نفس حُر تأویل کرد
کاوّل از هر کافری، کفرش فزود آخر او، از هر مسلمان بیش بود[3]
[1] جای هلاک شدن
[2] شرق تا غرب عالم
[3] گنجینه الاسرار، عمان سامانی
برگرفته شده از
- سایت رسمی اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری
متن سخنرانیهای محرم سال 1395 استاد را از طریق لینک زیر، مشاهده و مطالعه بفرمایید:
شما یک مشت ارازل و اوباشید که از حسین دم میزنید و تو کوچه و خیابون مردم رو به گلوله می بندید.