در حدیـقه‌ی سـبـز دعـا

دعاها، مناجاتها، سخنرانی‌ها و مطالب ارزشمندی که از استـادمان مرحومه حاجیه خانم اکبری (ح.عاشوری) به یادگار مانده است در این دفتر، ثبت و ضبط می‌شود ان‌شاءالله. این وبلاگ در دست تکمیل و به روزرسانی است.

در حدیـقه‌ی سـبـز دعـا

دعاها، مناجاتها، سخنرانی‌ها و مطالب ارزشمندی که از استـادمان مرحومه حاجیه خانم اکبری (ح.عاشوری) به یادگار مانده است در این دفتر، ثبت و ضبط می‌شود ان‌شاءالله. این وبلاگ در دست تکمیل و به روزرسانی است.

در حدیـقه‌ی سـبـز دعـا

استاد ارجمند، مرحومه حاجیه خانم اکبری (ح.عاشوری) از بزرگترین مبلغان و سخنرانان مذهبی تهران و کرج بودند که در دی ماه 1400 به سوی معبود خود شتافتند.
مجموعه‌ای از سخنرانی‌ها، دعاها و زیاراتی که ایشان معرفی کرده‌اند در کانال تلگرامی اطلاع رسانی این بانوی مکرمه موجود است.
برآن شدیم تا با انتقال و ثبت و ضبط این مطالب در وبلاگ، امکان دسترسی بهتر به این گوهرهای ارزشمند به یادگار مانده از ایشان را مهیا سازیم.
باشد که ما را از دعای خیر خود بهره‌مند و روح حاجیه خانم اکبری را با ذکر صلوات و یا قرائت فاتحه بنوازید.

***
حَدیقه به معنایِ باغ است و نامی که والدین خوش ذوق، بر استاد گرانقدر ما گذاشتند که الحق وجود نازنینش باغی بود سرسبز از دعا و صلوات و توسل. الهی که در جنّات و باغهای بهشتی در کنار سفره بابرکت اهل بیت، علیهم السلام، روزی‌خوار و محشور باشند.

***
ذکر یادگاری استاد:
الهی به درگاهت هزاران بار تکبیر و تهلیل و تحمید و تسبیح و تقدیس
عرضه می‌دارم که یک روز دیگر زنده هستم و تو تنها خالق و معبود و اِله من هستی و در سلطانیت مطلق بی شریکِ تو، بندگی و زندگی می‌کنم.

***
- نشانی سایت استاد: https://shamsotalea.com

- نشانی کانال سروش و تلگرام:
zaynab_ir

- نشانی صفحه اینستاگرام: name_be_madaram

- نشانی مزار استاد: کرج، آرامستان بهشت سکینه (اتوبان کرج-قزوین، بعد از پل حصارک و کمالشهر)، قطعه 31، آلاچیق 706

طبقه بندی موضوعی

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کربلا» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

صلی الله علیک یا ابا عبدالله الحسین

 

در آخرین سالى که مرحوم دُرّى در قید حیات بود، یک شب از دهه‌ی محرم، جوانى از ایشان قبل از منبر سؤال می‌کند که مراد از این شعر چیست:

مرید پیر مغانم ز من مرنج اى شیخ               چرا که وعده تو کردى و او بجا آورد

مرحوم درّى می‌گوید: جواب این سؤال را در بالاى منبر می‌دهم تا براى همه قابل استفاده باشد. ایشان بر فراز منبر، قضیه‌ی نهى آدم أبوالبشر از خوردن گندم؛ و داستان نان جوین خوردن أمیرالمؤمنین علی علیه السلام در تمام مدت عمر را بیان می‌نماید و حتى اینکه آن حضرت در تمام مدت عمر، ابداً نان گندم نخورد و از نان جوین سیر نشد!

و سپس می‌گوید: مراد شیخ در این بیت، حضرت آدم على نبینا و آله و علیه السلام است‏ که وعده‌ی نخوردن از شجره گندم را در بهشت داد ولى به آن وفا نکرد.

و مراد از پیر مغان، حضرت أمیرالمؤمنین علی علیه السلام است که در تمام مدت عمر، نان گندم نخورد و وعده‌ی عدم تناول از شجره گندم را، او ادا کرده و به اتمام رسانید.

این مجموع تفسیر این بیت بود که وى بر سر منبر شرح داد و منبرش را خاتمه داد. قبل از پایان سال، مرحوم درّى فوت می‌کند؛ درست در سال بعد در دهه‌ی محرم در همان شبى که این جوان، سؤال را از مرحوم درّى می‌کند، وى را در خواب می‌بیند که مرحوم درّى به نزد او آمد و گفت:

اى جوان! تو در سال قبل در چنین شبى از من معنى این بیت را پرسیدى و من آن‏طور پاسخ گفتم اما چون بدین عالم آمده ‏ام، معنى آن، طور دیگرى براى من منکشف شده است:

مراد از شیخ، حضرت ابراهیم علیه السلام است؛ و مراد از پیر مغان، حضرت سیدالشهداء علیه السلام؛ و مراد از وعده، ذبح فرزند است؛ که حضرت ابراهیم بدان امرِ خداوند، وعده‌ی وفا داد اما حقیقت وفا را حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام در کربلا به ذبح فرزندش حضرت على اکبر علیه السلام انجام داد.

فرداى آن شب، این جوان در آن مجلس معمولى همه ساله مرحوم درّى می‌آید و این خواب خود را بیان می‌کند؛ و معلوم است که با بیان این خواب چه انقلابى در مجلس روى داده است.

ارائه شده توسط استاد، انتشار به تاریخ 18ر8ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۰۱ ، ۰۸:۳۴
خادمه الزهراء

آه از چوب خیزران

يكشنبه, ۱۸ دی ۱۴۰۱، ۱۰:۵۲ ق.ظ

سلام بر پیامبر کربلا، بانوی عشق و عقل و صبر، حضرت زینب (س)

در اردوگاه، دشمن، یکی از برادرانِ آزاده‌ی ما را زیر فشار قرار داد که او به امام خمینی (ره) توهین کند. آن دشمن کینه‌توز می‌گفت: باید به رهبرت اهانت کنی وگرنه رهایت نمی‌کنم. هرچه فشار آورد، او مقاومت کرد.

گفت: اگر از این بچه‌ها خجالت می‌کشی، من به رهبرت اهانت می‌کنم، تو فقط سرت را پایین بیاور!

هرچه آن شکنجه‌گر اهانت کرد، او سرش را بالا گرفت (سرانجام، به خشم آمد و) با کابل کشید تو صورت آن برادر. افسر بعثی که خودش آمر و ناظر بود، دلش به رحم آمد و گفت: جوان! چشمت دارد در می‌آید، سرت را بیاور پایین!

آن آزاده جواب داد: من با خدای خود عهد بسته‌ام که تا آخرین قطره‌ی خون و آخرین لحظه‌ی حیات، وفاداری‌ام را حفظ کنم.

آن افسر بعثی، این حالت را دید؛ تا اینکه روز عاشورا فرا رسید. ما روز عاشورا پابرهنه شده بودیم. آنها فهمیدند که این پابرهنگی به عنوان عزاداری برای آقا حسین بن علی (ع) است؛ و ناگهان با کابل و چوب ریختند داخل اردوگاه.

همان افسر، یک خیزران دستش گرفته بود. ما تا آن روز (چوب) خیزران ندیده بودیم. افسر بعثی، خیزران را محکم کشید تو صورتِ همان برادری که آن روز، زیر کابل، آن استقامت را نشان داده بود.

ناله‌ی آن جوان بلند شد و صدایش تمام اردوگاه را دربر گرفت. افسر بعثی یک مرتبه، متحیر ماند و گفت: تو همان کسی هستی که آن روز، زیر ضربه‌های کابل، صدایت درنیامد؟!

او هم جواب داد: آخر، امروز با خیزرانِ شما، یاد لحظه‌ای افتادم که سر نازنین آقا حسین بن علی (ع) میان تشت بود و یزید با خیزرانی که در دست داشت، به لب و دندان مبارکش می‌زد.

از خاطرات مرحوم ابوترابی، یاد مردانِ مرد به‌خیر.

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

 

شبان تیره از دود فراق دوستان نالم                  ز کج‌رفتاری و بی مهری این آسمان نالم

نمی خندد لبم از بس غم پنهان به دل دارم         بسوزد بند بند استخوانم گر عیان نالم

به روز و شب، ز هجر دوستان و فرقت یاران        چو بلبل از فراق گل، به صحن بوستان نالم

حدیث کربلا و داستان آل طاها را                    چو آرم یاد همچون نی، به صد شور و فغان نالم

ز گل کردند خالی ناکسان گلزار زهرا را              ز گلچین شکوه گویم یا ز دست باغبان نالم؟

سر سلطان دین، مهمان شد اندر خانه خولی         به حال میهمان یا از جفای میزبان نالم؟

سرش را بی گنه ببرید شمر و ساربان دستش        ز جور شمر گریم یا ز ظلم ساربان نالم؟

برای خاتمی، اهریمنی ببرید انگشتش                ز سوز دل به حال آن سلیمان زمان نالم

به طشت زر سر سبط پیمبر خواند چون قرآن        بنالم من بر آن سر، یا ز چوب خیزران نالم؟

چو ابر نوبهاری زار بهر کشته گان گریم             چو نی بر غربت آل علی در بزم جان نالم

خزان شد تا بهار عمر اکبر شبه پیغمبر               چو بلبل از غم گل، با سرشک دیدگان نالم

روان شد کاروانی از اسیران، سوی شام غم          به حال آن اسیران، چون درای کاروان نالم

شعر از ترکی شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۰۱ ، ۱۰:۵۲
خادمه الزهراء

دو حکایت از تشنگی و عشق

يكشنبه, ۱۸ دی ۱۴۰۱، ۰۹:۰۲ ق.ظ

ای بی‌دست کربلا، دست دلم بگیر.

حضرت عباس (ع) کعبة الاولیا

مرحوم سید قاضی (ره) پس از سیر مدارج و معارج و التزام به سلوک و مجاهده‌ی نفس؛ و کشف بعضی از حجاب‌های نورانی، بعد از گذشت چندین سال، هنوز وحدت حضرت حق تعالی بر او تجلی ننموده بود و مرحوم قاضی به هر عملی که متوسل می‌شد، این حجاب گشوده نمی‌شد. تا هنگامی‌که ایشان از نجف به کربلا برای زیارت تشرف پیدا کرده و پس از عبور از خیابان عباسیه (خیابان شمالی صحن مطهر) و عبور از درِ صحن، در آن دالانی که میان درِ صحن و خود صحن است و نسبتاً طویل است، شخصی به ایشان می‌گوید: ابوالفضل (ع) کعبه‌ی اولیا است.

مرحوم قاضی همین‌که وارد رواق مطهر می‌شود، در وقت دخول در حرم، حال توحید به ایشان دست می‌دهد و تا ده دقیقه می‌ماند و سپس که به حرم مطهر سیدالشهدا (ع) مشرف می‌گردد، درحالی‌که دست‌های خود را به ضریح مقدس گذاشته بود، آن حال، قدری قوی‌تر دست می‌دهد و تا یک ساعت باقی می‌ماند. دیگر از آن به بعد، مرتباً و متناوباً و سپس متوالیاً حالت توحید برای ایشان بوده است.

 

هل مِن ناصر...

مرحوم آیة الله آقانجفی قوچانی در «سیاحت شرق» چنین می‌نویسد: به قدر هزار قدمی که رفتم، آفتاب از جلو روی و گرم، رمل‌ها نیز داغ، که کف پاها می‌سوخت. تشنگی بر من غلبه کرد. خود را به گروهی از‌ زوّار رساندم، سؤال کردم: آب دارید؟ گفتند: خیر.

از آنها گذشتم، دویدم به دسته‌ی دیگر خود را رساندم، آنها هم آب نداشتند. به قدر نیم فرسخ دویدم و به چند دسته‌ی زوار، خود را رسانیدم؛ آب نداشتند؛ چون منزل نزدیک؛ و سواره هم می‌رفتند، آب لازم نداشتند.

مأیوس شدم، از یک طرفِ راه، شروع کردم به دویدن، هر چه رطوبت در بدنم بود، تمام به عرق؛ و حرکت تند؛ و گرمی آفتاب، خشکید. به شدت تشنه شدم. حال، برق گنبد و سیاهی باغات کربلا در مقابل من پیدا شد. من به فکر صحرای کربلا و تنهایی سیدالشهدا (ع) و آن لشکر زیادی که دور او را گرفته بودند، افتادم. مرا گریه‌ی شدید رخ داد. برای اینکه صدای گریه‌ی مرا، زوار نشنوند، دویست قدمی از آنها دور شدم، مثل آهویی در این بیابان می‌دویدم و صدا به گریه بلند و اشک مانند باران به صورت و ریش و زمین، ریزان بود.

گاهی صدای «هَل مِن ناصِر» آن حضرت را به گوشِ خیال می‌شنیدم؛ و من هم صدای «لبیک» با گریه بلند می‌داشتم و به شدت می‌دویدم به حدی که از خود بالکل فراموش شدم. دیدم لشگر به خیمه‌های حسینی هجوم آورده، شعله‌ی آتش و دود از خیمه‌ها بلند گردید.

چشم‌ها را به سیاهی کربلا دوختم و حالات رنگارنگ آن صحرای غم‌انگیز بر من عبور می‌کرد. به خدا قسم که نمی‌فهمیدم پاها در این دویدن، به گودال می‌افتد و یا به‌روی خارها قرار می‌گیرد! یک‌دفعه از میان خیمه‌ها مثل اینکه زنها و اطفال بیرون دویدند و به صحرای جنوبی خیمه‌ها که رو به طرف نجف است، پراکنده شدند. بعضی‌ها چادر به پا پیچیده به زمین می‌خوردند؛ من هم سر از پا نشناخته تا مگر برسم و خود را فدا کنم؛ که ریشه‌ی علفی به پنجه‌ی پا، بند شد، با آن تندی که می‌دویدم، محکم به زمین خوردم. با آنکه پنجه‌ی پا مجروح شده بود، دویدم. ملتفت نشدم، شش دانگ حواسم متوجه آن صحرای هولناک بود.

در این دو فرسخ و نیم مسافت، از گریه و ناله و دویدن نایستادم تا آنکه در کوچه‌ی کربلا واقع شدم و چشمم به در و دیوار و عمارات کربلا افتاد! آن وقت به خود آمدم، از خجالت و حیای از مردم، اشک‌های خود را پاک نمودم و از دویدن ایستادم و کفش‌های بی‌پاشنه را به پا کردم و عبا را به دوش انداختم.

از حوضخانه‌ی صحن سیدالشهدا، امام حسین (ع) وضو گرفته، داخل حرم شدم و یک ساعتی زیارت نمودم. بیرون شدم، رفتم به زیارت ابوالفضل العباس (ع)؛ و از آنجا بیرون شدم؛ باز آمدم به صحن سیدالشهدا (ع).

همان‌طور در گوشه‌ای، سرپا ایستاده بودم که بعضی از رفقا را ملاقات کنم. ساعت دو به غروب بود، در آن بین، صدای ساعتی که بالای سر در صحن سیدالشهدا (ع) بود و از نمره‌ی ساعت کوچک صحن نو مشهد مقدس بود بلند شد. وقتی که خوب به صدای زیر او گوش دادم، دیدم به طور فصیح می‌گوید:

«هَل مِن ناصِر... هَل مِن ناصِر... هَل مِن ناصِر» تا ده مرتبه تمام شد. لرز و لرزه در بدن من پیدا شد، گوش را تیز کردم که از کجا، جوابی می‌رسد؟ و چشم‌ها پر از اشک شد که جوابی پیدا نشد، که یک مرتبه از صحن حضرت اباالفضل (ع) صدای ساعت بزرگ او به صورت بم و کلفت بلند گردید: «لبیک... لبیک... لبیک» تا ده مرتبه؛ آن صدا هم تمام شد. اشک‌های خود را پاک کردم، گفتم: های، بگردم وفاداریت را، باز تویی که جواب دادی! خوشحال شدم که هنوز «ناصر» هست و از خوشحالی باز اشک‌هایم روان شد.

یک مرتبه به فکر تشنگی بین راه افتادم و همان‌طور در عالم خیال با خود آمدم، آمدم؛ تا وضو گرفتم و به حرمین زیارت نموده، برگشتم تا به همین نقطه‌ای که ایستادم، دیدم در هیچ نقطه، آب نخورده‌ام، تشنه هم نیستم! حالا این از راه طبیعی به چه نحو ممکن است و من از کدام آب سیر شده‌ام [معلوم نیست]!

ارائه شده توسط استاد، انتشار به تاریخ 8ر7ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۰۱ ، ۰۹:۰۲
خادمه الزهراء

زائر هر شب ارباب

شنبه, ۳ دی ۱۴۰۱، ۰۱:۴۲ ب.ظ

ابوالحسن فارسی می‌گوید: من زیاد به زیارت حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام می‌رفتم، امّا مالم کم شد و جسمم ضعیف گشت و لذا زیارت امام حسین علیه السلام را ترک کردم. در خواب رسول خدا صلی الله علیه و آله را به همراه حسنین علیهماالسلام دیدم. از کنار آنها عبور می‌کردم که امام حسین علیه السلام عرض کرد: ای رسول خدا! این مرد زیاد به زیارت من می‌آمد، امّا دیگر نمی‌آید.

رسول خدا صلی الله علیه و آله به من فرمودند: آیا تو زیارت حسین علیه السلام را رها کرده‌ای؟

عرض کردم: هرگز من مولای خویش را رها نمی‌کنم، لیکن ضعیف و پیر شده و مالم نیز کم شده است و لذا زیارت نمی‌روم.

آنگاه حضرت فرمودند: هر شب بر بام خانه‌ات برو و با انگشت اشاره به سوی قبر حسین بن علی علیه السلام اشاره کن و بگو:

السَّلَامُ عَلَیکَ یَا صَاحِبَ‏ الدَّمعَةِ السَّاکِبَةِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا صَاحِبَ الْمُصِیبَةِ الرَّاتِبَةِ، لَقَدْ أَصبَحَ کِتَابُ اللَّهِ فِیکَ مَهْجُوراً وَ رَسُولُ اللَّهِ فِیکَ مَحْزُوناً وَ عَلَیکَ السَّلَامُ وَ رَحمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ.

السَّلَامُ عَلَى أَنصَارِ اللَّهِ وَ خُلَفَائِهِ، السَّلَامُ عَلَى أُمَنَاءِ اللَّهِ وَ أَحِبَّائِهِ، السَّلَامُ عَلَى مَحَالِّ مَعْرِفَةِ اللَّهِ وَ مَعَادِنِ حِکمَةِ اللَّهِ وَ حَفَظَةِ سِرِّ اللَّهِ وَ حَمَلَةِ کِتَابِ اللَّهِ وَ أَوْصِیَاءِ نَبِیِّ اللَّهِ وَ ذُرِّیَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِه وَ رَحمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُه

 

پس آنچه می‌خواهی درخواست کن، همانا زیارت تو از نزدیک و دور قبول می‌شود.

بحارالانوار: ج۹۸، ص۳۷۵

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۰۱ ، ۱۳:۴۲
خادمه الزهراء

میلاد حضرت زینب سلام الله علیها مبارک

چهارشنبه, ۹ آذر ۱۴۰۱، ۰۸:۴۴ ق.ظ

زینب ای روح خدایی جلوات              برجمال تو، سلام و صلوات

ما به نام تو تبرک جوییم                  مدحت از منطق عصمت گوییم

رازهای صمدیت با توست                 افتخار ابدیت با توست

ای جگر گوشه زهرا زینب                 دومین عصمت کبری زینب

ای گرامی به امامت عهدی               میکند عمه خطابت مهدی

 

 

او که قامتی بلند و به چهره ی نورانیش هزار ماه و خورشید مستمند بوده اند و مقامات و سکینه و وقارش به خدیجه، و عصمت و حیایش به فاطمه زهرا، و فصاحت بلاغت و تکلّمش به علی مرتضی، حلم و بردباریش به حسن مجتبی، شجاعت نیروی قلبی اش را به سیدالشهدا صلوات الله علیهم همانند شمرده‌اند و رسول خدا او را به خدیجه کبری همانند فرموده است.

تولدش مبارک بادheart

 سلام بر ایشان که در مراسم عبادت و اطاعت خداوند به مقامی نایل گردید که نزدیک به رتبه امامت است که هیچ زنی از زنهای روزگار پس از صدیقه طاهره سلام الله علیها به بلاغت و تقوی و فصاحت و زهد و شجاعت و قداست و بردباری و عقل و علم و فهم و ادراک و فراست و عصمت و عفت و مناعت طبع و عبادت و قناعت و امانت و صیانت و دیانت و استطاعت و طاقت و عرفان و ایمان و لیاقت و توحید و معرفت او نرسید و نخواهد رسید و همۀ اینها بود که در عظیم ترین واقعه تاریخ بشریت او را شریکة الحسین لقب داد.

توسل به حضرت زینب

بیایید امشب دست به حریم دامنش بزنیم و ولیمه ای طلب کنیم با 69 صلوات به روح ملکوتیش و 69 تومن صدقه برایش.

توضیح ادمین: مراد از 69 تومن صدقه، یعنی صدقه‌ای که عدد آن 69 است و پایه پولی آن می‌تواند بنا به وُسع شما تعیین شود. مثلاً 69 هزار تومان، یا 69 تا صد تومانی که می شود شش هزار و نهصد تومان، یا 69 دلار و امثالهم...

روز پرستار هم مبارک

روز پرستار بر همه پرستاران مبارک باد چه آنان که رسماً پرستار بیماران هستند وچه آنان که غیر رسمی آرام و بی صدا از بیماران خود پرستاری می‌کنند.

لطفاً خستگی‌تان را با کلمات شیرین رسول خدا(ص) از تن در کنید که فرمودند:

هر کس یک شبانه روز از بیماری مراقبت کند خدا او را با ابراهیم خلیل علیه‌السلام  محشور می‌کند آنگاه از صراط هم چون برق جهنده تابان بگذرد.

و فرمودند: هرکس به بیماری غذایی دهد که بدان رغبت دارد خدا از میوه های بهشتی به او می خوراند.

الهی سلامت باشید

 

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۰۱ ، ۰۸:۴۴
خادمه الزهراء

سوال: چرا توسل به حضرت اباالفضل العباس؟

چهارشنبه, ۲۰ مهر ۱۴۰۱، ۱۱:۱۴ ق.ظ

سوال: چرا ما در زندگی، این مقدار ]این همه[ باید به حضرت اباالفضل علیه السلام- متوسل شویم؟

پاسخ:

خدا حضرت اباالفضل، علیه السلام، را برای ما زمین‌گیرها و بارافتاده‌ها قرار داده است.

حضرت اباالفضل ارباب آنهایی است که زمین‌گیرند.

]در شکل ظاهری هم که دقت کنید در می‌یابید که[ یک آدم چقدر باید درمانده باشد تا به یک آدم بی‌دست، پناه ببرد.

حضرت اباالفضل، پناهگاه این مدل انسانها است.

 

 توضیح ادمین: البته علت‌های زیادی برای توسل به این جنابِ صاحب فضل و کرم وجود دارد. مقام باب‌الحوائجی ایشان، مقام سقایی و علمداری، معرفت بالا و صبر در مصائب عظمی و ... همگی دست به دست هم داده، تا این بزرگوار، دستگیرِ بی‌دست همه‌ی از پاافتادگان باشد.

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۰۱ ، ۱۱:۱۴
خادمه الزهراء

سوال: مگر امام حسین، علیه السلام، معصوم نبودند و نمی‌دانستند که اگر ]به کربلا و جنگ یزید[ بروند، کشته می‌شوند؟

پاسخ:

مگر نخوانده‌اید که پیامبر فرمودند: اگر یک مسلمان، فریاد دادرسی برآوَرَد و کسی بشنود و به دادش نرسد، مسلمان نیست؟ هجده هزار نامه با هجده هزار امضاء برای امام حسین آمد که ما مستأصل هستیم.

ادامه پاسخ و شرح سخنرانی دوم محرم، 13 مهرماه 1395 در ادامه مطلب...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۰۱ ، ۱۰:۳۲
خادمه الزهراء

 

یک لقمه از کنار سفره‌ی گسترده‌ی جناب زینب کبری سلام الله علیها

روز ۱۵ رجب را مصادف با رحلت بی‌بی دو عالم، زینب کبری (س) دانسته‌اند و در این مجال، زینبی‌ها یک بار دیگر در مقابل این مقام، سر تعظیم فرود می‌آوردند و آرزو می‌کنند تا توفیق، رفیق شود و بتوانند جرعه‌ای ناب‌تر از عشق و شور زینبی را بچشند و درک کنند.

اما من اعتقاد دارم که وقتی کسی برای زینب (س) می‌نویسد، فقط خودش باید بخواند؛ و وقتی از زینب (س) می‌گوید، فقط خودش باید بشنود؛ و همیشه این ترس را باید داشته باشد، در حیطه‌ی وجودی این یگانه بانوی عالم، به نوبه‌ی خود، قلم فرسایی و سخنوری محدود و ترسناک است و هر کس باید سعی کند که کتابِ زندگی زینب (س) را در قلبِ خودش ورق بزند و برای خودش قرائت کند.

اما شما نوشته‌ی امروز را به عنوانِ دل‌نوشته‌ای نگاه کنید و ایرادها را بر این بینوا ببخشید.

 

بسیار فکر کردم که از کجا شروع کنم. از نام مبارکش که «زین اَب» است؛ آن هم «اَبی» مانند علی (ع)؛ و آن هم نه بشر او را «زین اَب» بداند بلکه خدایش که نام علی (ع) را از نام «العلی العظیم» خود برگرفته، نام این دختر را زینتِ دامن پدر نهاده و امر فرموده بر پیامبرش که جز این نام، بر او ننهید.

 

از استوانه بودنش برای اسلام و ولایت.

از صبرش که صبرِ صابران را تحت الشعاع قرار داد و به انواع صبرها، یک نوع صبر اضافه کرد؛ که صبر هم به آن می بالد؛ «صبر الشاکرین»

از عقلش که او را عقیله‌ی بنی هاشم لقب داده‌اند، نه هر کس، بلکه عقلِ کل و انسانِ کامل؛ معصوم (ع) این لقب را به او داده‌اند.

از صفاتش که صاحب نظران را عقیده بر این است که تمام صفات و خصالی را که یک امام باید داشته باشد، در بی‌بی زینب (س) جمع بوده‌است.

قلم را به حال خود گذاشتم، دیدم نوشت:

مهم‌ترین درس که معلمانِ عالم بشریت در مکتبِ خلقت بیان کرده‌اند، عشقبازی و پاکبازی در راه معبود است. این عشقبازی، پاکبازی و مهرورزی، در همه جا و همه زمان و همه مکان ممکن است، چه جبهه‌ای در کار باشد چه نباشد!

وصف عشق گفتن، آن هم عشق معنوی و حقیقی، در توان ما نیست اما وقتی خوب نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که این عشق با همه‌ی شور، شعور، هیجان، آتش، حرکت و جوششِ خود، سر از کربلا درآورده و قطعاً قدرت و حرارت عشق است که یک واقعه‌ی یک روزه را تا تاریخ هست و بشریت، زنده نگاه داشته و می‌دارد. آن هم زنده‌ای پویا، آن هم پویایی به سوی آسمان و ملکوت.

خوش به حال ما که سلسله جنبانِ عشقی مانند حسین (ع) داریم. امیدوارم این عشق و محبت همواره در دلهای ما زنده بماند تا به برکت صاحبِ این عشق، حسین(ع) که فانی در خداست، عشقِ ربوبی در دلمان شعله بکشد و به دیرِ مغان راه یابیم.

اما انصاف نیست وقتی از عشق در کربلا می‌گوییم، از عقل نگوییم زیرا عشق اگر در همه جا تنها باشد، در کربلا تنها نیست، دوشادوشِ عقل است و در معیّت هم، راه می‌پویند.

عقل را چگونه باید تعبیر کنیم؟

اگر عقل همان قوه‌ی ناطقه و عقل ابزاری باشد، باید بگوییم که هم اصحاب امام حسین (ع) این عقل را دارا بودند و هم طرف مقابل او، آنها نیز عقل داشتند به حسب ظاهر. پس چگونه است که یک طرف در اعلی علییّن است و دیگری در اسفل السافلین؟ یک طرف برتر از مَلَک است و دیگری پست‌تر از حیوان؟

جواب آن است که در سپاه حسینی، عشق بر عقل حکومت می‌کند و در طرف مقابل، هوس حاکم بر عقل است. در هر دو مورد، عقلِ ابزاری مأمور برنامه‌ریزی است، ولی یک جا، برنامه می‌ریزد که چگونه در خدمت عشق باشد و در اینها عشق خدایی، که همان خودِ خداوند است حاکم بر عقل ابزاری است تا اینکه عاشق را از خویشتنِ خویش رها سازد و تا جنتِ خودِ خداوند بالا ببرد «وَادْخُلِی جَنَّتِی»

اما در طرف مقابل، عقل ابزاری آمده‌است در خدمت هوی و هوس، خودخواهی، خودبینی و لجام‌گسیختگی. این عقل، برنامه ریزی می‌کند تا همه چیز را به درون آن نفس و به درون خود بکشد؛ که همانند جهنم می‌باشد. می‌توانیم هوی پرستی و خودپرستی را هم عشق بنامیم، دو عشق را مقابل هم قرار دهیم «عشق خدا» و «عشق نفس».

آری، در سپاه مقابل هم، عشق است و عقل، بنده‌ی عشق است. عشق دنیا، عشق مال، عشق مقام، عشق شهرت، عشق ثروت و عشق شهوت. عقل در هر دوی اینها برنامه می‌ریزد که هر کدام را به معشوق خود برساند. این نوع عقل را عقل جزئی می‌نامند و در مقابلش عقلی به نام عقل کلّی وجود دارد. عقل کلّی، حاکم بر نفس و خودخواهی می‌شود و عقل جزئی تحت هوای نفس، اسیر می‌گردد. معمولاً عقل جزئی، عشق‌های واقعی و معنوی را درک نمی‌کند، فنا در لقا را درک نمی‌کند. اهل لذت‌های معنوی و شراب‌های ناب ربّانی نیست. او فقط از «من» سخن می‌گوید، هستی من، خانمان من، بود و نبودِ من، همه چیز در لذت‌های نفس من.

اما عقل کلّی در خدمت معشوق است؛ آن هم معشوق واقعی و حقیقی، نه مجازی.

اگر واقعاً کسی را دوست بداری و به او عشق حقیقی داشته باشی، چه‌قدر آرزو داری که دهان باز کند و امری کند! «من» حجاب معرفت می‌گردد، حکایت دو سپاه کربلا نیز همین است.

اگر در زندگی آمدی و انتخاب کردی که در خدمتِ ولیّ خدا باشی و به ولیّ خداوند عشق ورزیدی، به عقلِ کل پیوسته‌ای و عقل تو همچون غل و زنجیری می‌شود در پای نفس و عقل جزئی. آنگاه عقلت در خدمت عشق خواهد بود.

امروز که روز رحلت حضرت زینب (س) است و غوغای اشک در زمین و آسمان برپاست، عقل و عشق را می‌بریم به دَرِ خانه اش. به درِ خانه‌ی کسی که همه چیز دوباره از او آغاز شد. نیک‌بخت و مَحرمی که از یک سو، کوهِ عقل و معرفت بود چنان که عقیله‌ی‌بنی‌هاشم لقب گرفت و از سوی دیگر دریای عشق بود و عاطفه؛ عقل کاملی که در مکتب ولیّ خداوند شعله‌ور شده و در خدمت عشق قرار گرفته‌است.

آری، امروز روزی است که باید از زینب (س) گفت و خواست و گرفت و رسید.

چرا عقیله ی بنی هاشم نباشد؟! کسی که در دامان زهرا (س) زاده شده و پرورش یافته، از مشکات نبوت پیامبر (ص) و ولایت علی (ع) نور گرفته و پا به پای حسن (ع) و حسین (ع) رشد یافته است؛ پنج معصوم (ع)، پنج کامل العقل، پنج عقل کلّی.

عشق او نیز به این پنج تن نگفتنی است و به پنجمین، مثال زدنی است. داستانی که بر سَرِ هر بازاری است.

اگر از ترکیب زیبای «عقل و عشق»، کربلا و نهضت حسینی به وجود آمد؛ و کار حسین (ع) عاشقانه است و فوقِ عقل جزئی و عقل ابزاری؛ و عینِ عقل کلیّ است؛ این دو چیز به طور کامل در وجود زینب (س) هم تجلی یافت و حرکت حسین (ع) را تکمیل کرد و تداوم بخشید وگرنه در کربلا ،خون‌ها را می‌ریختند و می‌شستند و آنجا را به یک مزار بی‌نشان تبدیل می‌کردند که حتی آواز جغدی هم از آن به گوش نمی‌آمد و هیچ پیامی از آن به هیچ مکان و زمانی نمی‌رسید.

اما زینب (س) قلب تپنده‌ی کربلا شد که خون حسین (ع) یعنی ثارالله را، یعنی خون خدا را در رگ زمین و زمان از کربلا تا کوفه، از کوفه تا شام، از شام تا مدینه و از آنجا تا همیشه‌ی تاریخ و تا همه جا به جریان انداخت. حماسه را هم تکمیل کرد و هم تکثیر کرد درحالی‌که در آن زمان پنجاه و شش سال سن داشت. حسین (ع) پنجاه و هفت ساله بود، یعنی پنجاه و شش سال بی‌فاصله و بی‌واسطه در کنار حسین (ع) زندگی کرده‌بود و زیباترین عشقی را که بر روی زمین می‌شود تصور کرد به برادر داشت. و در یک روز پا به پای حسین (ع) حرکت کرد، حماسه آفرید، داغ دید، رنج کشید و یک قدم هم از حسین (ع) جلوتر رفت و علاوه بر همه‌ی آنها، داغ حسین (ع) را هم دید و پای سرِ برادر، به تکمیل و تکثیر حماسه‌ی او پرداخت.

زینبی باشیم.

ای فلق عصمت و خورشید شرم                   ای دل خورشید ز روی تو گرم

روشنی صبحی اگر در شبی                         حیدر کراری اگر زینبی

وامگذار لب تو راستی                                گفتی و چون شعله به پا خاستی

بانگ رسای تو ستم سوز شد                       کشته مظلوم تو، پیروز شد

خواست که غم دست تو بندد ولی                 غم که بُود در بر دُخت علی؟

قامت تو قامت غم را شکست                       دخت علی را نتوان دست بست

ای دل دریا، دل دریای تو                           عرش خدا منزل و مأوای تو

دختر تنهای خدا بر زمین                            خواهر آزادی و فرزند دین

آنچه تو کردی به صف کربلا                       کرده‌ی مخلوق بُوَد یا خدا؟

صلوات

24ر1ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۰۱ ، ۱۱:۰۴
خادمه الزهراء

 

امروز سفره‌ی صبحانه را در کنار حرم حضرت امام رضا علیه السلام گسترده‌ایم و از ایشان ملتمسانه می‌خواهیم به خاطر فاطمه (س) مادرش، و به خاطر فاطمه (س) خواهرش، لقمه‌ای از عشق به کام جان ما بریزد.

اما عشق به چه چیز و عشق به چه کس؟!

عشق به توحید، عشق به عبادت، نیایش، راز و نیاز و خلوت با آن یگانه‌ی هستی که خودش فرمود: ای موسی! دروغ می‌گوید بنده‌ای که ادعای عشق به من می‌کند اما منتظر آمدنِ شب و خلوت با من نیست.

ای موسی! عاشقانِ من، مانند چوپانی هستند که گله‌اش را در صحرا می‌چراند اما مداوم، نگاهش به آفتاب است که چه زمان غروب کند تا او گله را به آغل ببرد و سپس در گوشه‌ای با من خلوت کرده، به راز و نیاز بپردازد!

آری، به راستی که عاشقانِ راستین من این گونه‌اند!

آری، به ‌خدا قسم، ذره‌ای از این عشق، انسان را فارق از همه عالم می‌کند.

نوشته‌اند مجنون رد می‌شد، پایش را بر روی سجاده‌ی کسی گذاشت که نماز می‌خواند، او صدا بلند کرد: مگر نمی‌بینی، حواسم را پرت کردی! مجنون گفت: عجیب است، من عاشق بنده‌ای هستم، عشقِ او حواسم را از همه عالم پرت کرده، جز او از عالم فارقم. تو چگونه عاشق خدایی که عبور بنده‌ای، حواست را از او پرت می‌کند؟!

و البته این گونه عاشقی، کار هر کسی نیست، زیرا که این عشق، سرانجامش عاشقانه مردن است، اگر به وصل نرسند از فراق می‌میرند و اگر به وصال برسند از ذوق می‌میرند!

آری، گمان نکن که شمشیرِ یزید، حسین علیه السلام را شهید کرد؛ حسین، کشته‌ی عشق خود، به معبودش می‌باشد!

اگر اجازه دهید، به نیابت از طرف همه‌ی شما، عشق به خودشان را درخواست نمایم.

عشق به کدام یک؟! از امیرالمؤمنین (ع) تا آن یوسفِ غریب زهرا علیها‌السلام؛ آری.اما نه فقط عشق به یک یک آنها، بلکه فقط به یکی از آنها که عصاره‌ی همه‌ی آنهاست.

کدام یک؟!

سالها قبل، مرحوم درّی؛ که عالمی عارف بودند در دهه‌ی اول ماه محرم، منبر می‌رفتند. معمول این بود که در شب آخر، برای سال بعد وعده می‌گرفتند. ایشان وقتی شب اول می‌خواستند منبر بروند، جوانی برخاست گفت: آقا! معنی این شعر چیست؟

مرید پیر مغانم، ز من مرنج ای شیخ               چرا که وعده، تو کردی و او به جا آورد

مرحوم درّی چنین پاسخ دادند: قضیه‌ی نهی آدم ابوالبشر از خوردن گندم و نان جوین خوردنِ امیرالمؤمنین علی (ع) است که در تمام عمر خود نان گندم نخوردند و از نان جوین هم سیر نخوردند. و سپس گفت: آدم، وعده‌ی نخوردن از شجره‌ی گندم در بهشت را داد اما به آن عمل نکرد. و مراد از پیرِ مغان، علی (ع) است که فرمودند: من هرگز نان گندم نخوردم؛ و از نان جوین هم سیر نخوردند. ایشان بودند که به وعده عمل نمودند و آن را به انجام رساندند! سپس مرحوم درّی منبر را به پایان رساندند.

قبل از رسیدن ماهِ محرمِ سال بعد، شیخ درّی وفات کرد و عالمی دیگر دعوت شد. همان جوان برخاست و اجازه‌ی صحبت خواست. او گفت: من دیشب مرحوم درّی را در خواب دیدم، ایشان گفتند: ای جوان! تو از من سؤالی پرسیدی و من پاسخ دادم اما در این عالم، معنی شعر برایم منکشف شد که:مراد از شیخ، حضرت ابراهیم(ع)؛ و مراد از پیرِ مغان، حضرت حسین (ع) است که وعده‌ی ذبح فرزند را ابراهیم (ع) داد که وفا کند اما در حقیقت حسین (ع) با ذبح فرزندش، علی اکبر (ع) به آن عمل نمود!

آری، برای درک این عشق هم باید مُرد زیرا دنیا، دارِ محدودیت‌هاست، چگونه می‌شود در آن درکِ نامحدود کرد؟!

و شاید اینکه فرمودند: «مُوتُوا قَبلَ اَن تمُوتُوا»، برای درک همین مراتب است.

آیا کسی هست که یک ذره از این عشق به کامش بریزند و او سر از پا بشناسد؟!

و جالب اینکه این دلدادگی، زن و مرد، پیر و جوان، عالم و عامی و ارباب و غلام ندارد! ملاک، عشق است؛ آن هم از نوع حسینی!

راستی، اگر در حرم مطهر رضوی، دل، هوایی حسین (ع) می‌شود در حرم مطهر حسین علیه السلام، دل، کجایی می‌شود؟!

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۰۱ ، ۱۱:۲۳
خادمه الزهراء

زیارت در کلام استاد

چهارشنبه, ۲ شهریور ۱۴۰۱، ۰۹:۲۳ ق.ظ

زیارت

خداوند متعال برای سلامت جسمی و روحی بندگان خود یک برنامه منسجم گذاشته است. امروزه تحقیقات روانشناسی نشان می‌دهد یکی از مهمترین راه های به دست آوردن روان سالم، آموزه های دینی، الهامات دینی و انجام مناسک و دستورات دینی است. با توجه به آیه 4 سوره فتح اهل ایمان به برکت وجود ارتباط سازنده با خداوند، در آسایش و آرامش کامل روحی به سر می برند. یکی از راه های به دست آوردن آرامش روحی و روانی زیارت کردن است.

چرا زیارت ائمه علیهم السلام باعث آرامش روحی ما می شود؟!

زیرا:

یک- معصومین علیهم السلام بی قید و شرط پذیرای زوار خود هستند. هر زمانی که بخواهی بروی درب به روی تو باز است.

دو- ائمه علیهم السلام طبیبانی هستند که همیشه برای شما وقت دارند.

سه- امام معصوم وجودی است که اسرار ما را صادقانه حفظ می کند. ایشان محل اطمینان هستند.

زائرین

امروزه تحقیقات نشان داده است انسانهایی که زائر هستند، و ارتباطی با انسانهای بزرگ دارند، ]داری ویژگیهای زیر هستند[:

احساس آسیب پذیری آنها کمتر است و مشکلات زندگی، ایشان را از پا در نمی آورد و اعتماد به نفس بالا دارند و اعتمادشان به خدا قوی است، اهل توکل هستند و احساس توانمندی می کنند، امیدواری به زندگی دارند.

از همه مهمتر آدم ها ناقصند و کامل نیستند و عیب هایی دارند و گناههکار هستند، پس زمانی که به کربلا بروند، در مقابل حسینِ کامل و امام کامل می ایستند. چون فطرت ما کمال طلب است، سعی می کنیم خود را به کامل نزدیک کنیم تا نواقص خود را برطرف کنیم. چطور می توانیم خود را به آن کامل نزدیک کنیم؟! هر عیبی را که کنار بگذاریم خود را یک قدم به آن امام نزدیکتر کرده ایم.

یکی دیگر از جهت هایی که ما را می کشاند به سمت زیارت این است که ما فاقد دوستی هستیم که از او خاطر جمع باشیم و بتوانیم روی او حساب کنیم، این در زمان گرفتاری ها مشخص و معلوم خواهد شد!

چرا گاهی با تمام وجود طلب می کنیم که به زیارت امام برویم ؟زیرا دلتنگ هستیم، یک محل اطمینان می خواهیم. همه ما احتیاج داریم که درد دل کنیم تا خالی شویم، این خالی شدن را پالایش روانی می گویند، هر آدمی هم به این موضوع نیازمند است؛ به اعتقاد ما شیعیان، در عالم، انسانهایی مطمئن تر از پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) وجود ندارند که برایشان درد دل کنیم و حرف بزنیم و تخلیه روانی کنیم و درد هایمان را بیرون بریزیم.

انسانهایی که به زیارت می روند مطمئن هستند که به یک قدرت مافوق طبیعت متوسل شده اند که حرفشان را می‌شنود و می فهمد و حیّ و حاضر است و ناظر است و قدرت دارد که تمام مشکلات جامعه بشریت را حل کند.

یکی از اهداف زیارت: جلب نگاه امام

ما وقتی به کربلا مشرّف می شویم و هر چه به آن ضریح مطهر نزدیک می شویم، تأثیراتی برای ما صورت می‌گیرد که فقط ثواب نمی بریم، بلکه چیز دیگری می شویم و بر می گردیم؛ در حقیقت نَفَس امام حسین علیه السلام به من القاء می شود و کلام و نگاهش القاء می شود. آیا من همانی باید باشم که رفتم؟ ما که فقط به دنبال ثواب به کربلا نمی رویم.

هر زائری که به کربلا می رود یک شمع خاموشی است که وارد حرم امام حسین علیه السلام می شود تا وجود خاموشش را با انوار وجود حسین(ع) روشن کند و به وطنش برگردد تا وجود تاریک دیگران را روشن کند. پس دقت کنید که چه اتفاقی باید بیفتد.

نزدیک به دو میلیون زائری که از ایران می رود، در حقیقت دو میلیون شمع خاموش می رود تا با نور وجود حسین علیه السلام خودش را روشن کند و دو میلیون چراغ حسینی باید به کشور برگردد و خانواده و اطرافیانش را روشن کند. این همه تأکیدی که به زیارت ابا عبدالله (ع) شده است به این جهت است که منش و روحیه و اخلاق زائر در جهت مثبت دگرگون شود.

کرامات خداوند به زائران امام حسین(ع)

چون زیارت امام حسین (ع) بسیار بزرگ است و اکسیر اعظم است، ایشان به زائرانشان کرامت های بزرگی نیز می دهد.

یک- به محض اینکه زائر وارد حرم می شود، مَلَکی از جانب خداوند ندا می دهد: این تو و این نامه عمل سفید، عمل از سر بگیر!زیرا به جایی وارد می شوید که منبع نور است.

دو - از هر دری که می خواهید وارد حرم مطهر شوید، مراقب باشید زیرا دوشادوش انبیا و اولیا و ملائکه وارد می شوید. شاید کنار دست شما، روح ابراهیم خلیل (ع) باشد و یا روح مادر بزرگوار امام زمان (عج) باشد که در حال وارد شدن به حرم هستند. آنجا محل ورود و خروج ملائکه و ارواح انبیا و اولیای مؤمنین و مؤمنات است که زائر با این بزرگواران مشرف به حرم امام حسین (ع) می‌شود.

سه - وقتی حرم را زیارت کردید و از در خارج شدید امام صادق (ع) می فرمایند: روح صد و بیست و چهار هزار پیامبر در عالم معنا با تو مصافحه می کنند، و می گویند: مبارک باشد، زیارتت قبول باشد.

چهار- خداوند زائران امام حسین(ع) را تا عرش خود، به خود نزدیک می کند.

عرش خداوند یعنی منبع کسب فیض. کسی که به عرش خداوند دست پیدا کرد یعنی به تمام فیوضات ربّانی دست پیدا کرده است. کربلا عرش خداوند است یعنی نیست فیضی مگر اینکه درکربلا یافت شود.

پنج - چون قیامت می شود، چهره ی زائر حسین (ع) خاص می شود، صف آنان جدا تشکیل می شود، ندایی جدا آنان را فرا می خواند: «اَینَ زُوّار الحُسَین»؟ بر پیشانی عده ای نوشته شده است: «هذا زائر القبر خَیرُالشهداء»

شش - وقتی خداوند تو را به کربلا مشرف می کند، اجازه می دهد که تو در کربلا سجده کنی و پیشانی ات را در جایی قرار دهی که تمام انبیا و اولیا و اوصیا در آنجا سجده کرده اند و نماز خوانده اند.

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۰۱ ، ۰۹:۲۳
خادمه الزهراء