در حدیـقه‌ی سـبـز دعـا

دعاها، مناجاتها، سخنرانی‌ها و مطالب ارزشمندی که از استـادمان مرحومه حاجیه خانم اکبری (ح.عاشوری) به یادگار مانده است در این دفتر، ثبت و ضبط می‌شود ان‌شاءالله. این وبلاگ در دست تکمیل و به روزرسانی است.

در حدیـقه‌ی سـبـز دعـا

دعاها، مناجاتها، سخنرانی‌ها و مطالب ارزشمندی که از استـادمان مرحومه حاجیه خانم اکبری (ح.عاشوری) به یادگار مانده است در این دفتر، ثبت و ضبط می‌شود ان‌شاءالله. این وبلاگ در دست تکمیل و به روزرسانی است.

در حدیـقه‌ی سـبـز دعـا

استاد ارجمند، مرحومه حاجیه خانم اکبری (ح.عاشوری) از بزرگترین مبلغان و سخنرانان مذهبی تهران و کرج بودند که در دی ماه 1400 به سوی معبود خود شتافتند.
مجموعه‌ای از سخنرانی‌ها، دعاها و زیاراتی که ایشان معرفی کرده‌اند در کانال تلگرامی اطلاع رسانی این بانوی مکرمه موجود است.
برآن شدیم تا با انتقال و ثبت و ضبط این مطالب در وبلاگ، امکان دسترسی بهتر به این گوهرهای ارزشمند به یادگار مانده از ایشان را مهیا سازیم.
باشد که ما را از دعای خیر خود بهره‌مند و روح حاجیه خانم اکبری را با ذکر صلوات و یا قرائت فاتحه بنوازید.

***
حَدیقه به معنایِ باغ است و نامی که والدین خوش ذوق، بر استاد گرانقدر ما گذاشتند که الحق وجود نازنینش باغی بود سرسبز از دعا و صلوات و توسل. الهی که در جنّات و باغهای بهشتی در کنار سفره بابرکت اهل بیت، علیهم السلام، روزی‌خوار و محشور باشند.

***
ذکر یادگاری استاد:
الهی به درگاهت هزاران بار تکبیر و تهلیل و تحمید و تسبیح و تقدیس
عرضه می‌دارم که یک روز دیگر زنده هستم و تو تنها خالق و معبود و اِله من هستی و در سلطانیت مطلق بی شریکِ تو، بندگی و زندگی می‌کنم.

***
- نشانی سایت استاد: https://shamsotalea.com

- نشانی کانال سروش و تلگرام:
zaynab_ir

- نشانی صفحه اینستاگرام: name_be_madaram

- نشانی مزار استاد: کرج، آرامستان بهشت سکینه (اتوبان کرج-قزوین، بعد از پل حصارک و کمالشهر)، قطعه 31، آلاچیق 706

طبقه بندی موضوعی

۱۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام رضا» ثبت شده است

دعای امام رضا برای امام زمان

جمعه, ۱۲ خرداد ۱۴۰۲، ۰۶:۳۳ ق.ظ

درود بر منتظران یار سفر کرده

عید است؛ و خداوند درهای برکاتش را به‌طور ویژه برای بندگانش گشوده و ملائک را صف به صف، به خدمتگزاری گمارده و همه گونه اسباب پذیرایی مهیا کرده و عالمیان را به جشن و سرور میلاد بزرگ انسان کامل، علی ابن موسی الرضا علیه السلام صدا زده‌است. آن هم روز جمعه که ساعتی در عصر هنگامه‌ی اجابت دعاست.

بیایید امروز دعای خاص کنیم برای همه در سراسر جهان هستی که همه باهم، لذت زندگی را به معنای واقعی درک کنند. و این چه دعایی می‌تواند باشد جز طلب ظهور یگانه منجی موعود، مهدی صاحب الزمان عج الله تعالی.

امروز که روز جد بزرگوارش، امام رضا علیه السلام است، با هم دعای آن حضرت برای نوه‌ی گرامیش را می‌خوانیم.

یونس بن عبدالرحمان از امام رضا (ع) روایت کرده‌است که آن حضرت به دعا براى صاحب الزمان (عج) امر مى‌فرمود و یکى از دعاهاى ایشان براى آن حضرت چنین بود:

پروردگارا! بر محمّد و خاندانش درود فرست و از دوستت، خلیفه‌ات، حجّتت بر خلقت؛ و آن زبانى که معرف توست و گویاى حکمت تو؛ و آن چشم بیناى تو در میان مخلوقاتت؛ و گواه بر بندگانت، بزرگمرد مجاهد کوشا؛ و بنده‌ی پناهنده به تو، دفاع کن.

خداوندا! او را از شرّ آنچه آفریدى؛ و پدید آوردى؛ و ایجاد نمودى؛ و پروراندى؛ و تصویر نمودى در امان دار؛ و او را از پیش رو و از پشت سر و از طرف راست و چپ؛ و از بالا و پایین محافظت فرما آنگونه که هر که در حفاظت تو باشد، ضایع نگردد.

در وجود او، پیامبرت را؛ و وصى پیامبرت را، پدرانش را؛ و پیشوایانت؛ و ارکان دینت را که درود تو بر تمامى آنان باد، حفظ نما؛ و او را در امانت خودت که هرگز ضایع نگردد؛ و در همسایگى‌ات که مورد تعرّض قرار نگیرد؛ و در نگهدارى و حمایت خودت که مورد ظلم واقع نشود، قرار ده.

خدایا! او را به امان محکمت در امان دار که هرکه در آن قرار گیرد، هرگز شکست نخورد؛ و او را در حمایت خودت که هرکه در آن باشد، ظلم نبیند قرار ده. او را به یارى برترت یارى ده؛ و به قدرتت توانایش کن؛ و فرشتگانت را پشت سر او قرار ده.

بارالها! دوست دار هرکه او را دوست دارد؛ و دشمن دار هرکه با او بستیزد؛ و زره محکمت را بر او بپوشان؛ و فرشتگانت را گرداگرد او قرار ده.

پروردگارا! او را به برتری از مقامى که عدالت گسترانِ پیروان پیامبرانت را به آن مقام رساندى، برسان.

خداوندا! شکاف‌ها را با او پر کن، گسستگى‌ها را به او پیوسته دار، ظلم را به او بمیران، عدالت را نمایان ساز؛ و زمین را به عمر طولانى‌اش زینت بخش؛ و او را با یارى تأیید کن؛ و با بیم، نصرت نما؛ و براى او گشایشى آسان قرار ده؛ و از جانب خودت براى او برهانى قاطع بر دشمنت و دشمنش مقدّر کن.

بارالها! او را قائم منتظر قرار ده؛ و پیشوایى که به او مانع ظلم مى‌شوى؛ و او را با یارى قدرتمند و پیروزى نزدیک، توانا کن؛ و او را وارث شرق و غرب جهان که برکتشان دادى، قرار ده. سنّت پیامبرت را به او زنده کن تا هیچ حقّى را به خاطر ترس از مخلوقى پنهان ندارد. یاورش را نیرو ده؛ و دشمنانش را خوار؛ و هر که با او بستیزد و مکر کند، نابود کن.

بارالها! سرکشان کافر و سالارانشان و ریش‌سفیدانشان و یاورانشان را نابود ساز؛ و سرکردگان گمراهى و بدعت گذاران و سنّت شکنان و تقویت کنندگان باطل را درهم شکن.

سرکشان را به او خوار فرما؛ و کافران و منافقان و بى‌دینان را به دست او نابود کن؛ هر وقت و هر جا که باشند در شرق و غرب زمین، در خشکى و دریا، در دشت و کوه، تا هیچ جنبنده‌اى از آنان را زنده نگذارى؛ و نشانى از ایشان برجاى ننهى.

بارالها! شهرهایت را از ایشان پاک کن؛ و بندگانت را از شر ایشان برهان؛ و مؤمنان را به او عزت ببخش؛ و سنت‌های فرستادگانت را به او زنده ساز؛ و حکم پیامبران را عمومی گردان؛ و آنچه از دینت از بین رفته، از حکمت‌هایت دگرگون شده، دوباره بیاور تا دینت به او و به دست او، پرطراوت و نو و بدون هیچ کژی گردد.

در حالیکه بدعتی در او نیست تا به عدالت او، تاریکی‌های ستم، روشن و آتش کفر، خاموش کنی؛ و جایگاه‌های حق و عدالت ناشناخته را (از آلودگی‌ها) پاکیزه؛ و مشکلات احکام را به او روشن بگردانی...

بارالها! پس بر او و پدرانش درود فرست و به او و فرزندان و خاندان و نسل و امّت و تمامى پیروانش، آنچه روشنىِ چشم و شادمانى او را در بردارد، عطایش کن؛ و فرمانروایى او را در تمام مکان‌ها، دور و نزدیک، بر قدرتمندان و فرمانبران (آن نواحى) بگستران تا حکم او بر تمامى احکام غالب؛ و هر باطلى را با حقّ او نابود سازى...

بارالها! ما را بر فرمانبرى او نیرو؛ و بر همراهى او راست بگردان؛ و به متابعت او بر ما منّت گذار؛ و ما را در حزب او که قیام کنندگان به امرت؛ و صبرکنندگان به همراهش؛ و آنان که با خیرخواهى براى او جویاى خشنودی‌اند، قرار ده تا این که در روز قیامت ما را در زمره یاوران و پشتیبانان و تقویت‌کنندگان حکومتش محشور گردانى.

بارالها! بر محمّد و خاندانش درود فرست؛ و این را از طرف ما براى خودت، درحالى‌که از هر شک و شبهه و خودنمایى و شهرت طلبى به‌دور باشد، قرار ده تا بر غیر از تو بر آن اعتماد نکنیم؛ و قصدى جز تو نداشته باشیم؛ و ما را در جایگاه او وارد کن؛ و در بهشت همراه او قرار ده؛ و ما را در کار او به دلتنگى و خستگى و سستى و پراکندگى مبتلا مساز؛ و ما را از کسانى قرار ده که از آنان براى یارى دینت کمک گرفته و به آنان، ولیّت را عزیز مى‌گردانى؛ و به جاى ما، گروه دیگرى را برنگزین چه این که این کار بر تو آسان و بر ما بسیار گران و دشوار است؛ و تو بر هر کار توانایى.

بارالها! بر والیان عهدش درود فرست؛ و ایشان را به آرزوهایشان برسان؛ و عمرشان را طولانى ساز؛ و آنان را یارى ده؛ و براى او آنچه از امر دینت را به آنان نسبت داده‌اى به نهایت برسان؛ و ما را پشتیبانان آنان و یاوران دینت قرار ده؛ و بر پدران پاکیزه‌اش و پیشوایان هدایتگر، درود فرست.

بارالها! ایشان معدن‌هاى سخنان تو؛ و خزینه‌داران علم تو؛ و حاکمان امر تو؛ و بندگان خالص تو؛ و بهترین مخلوقات تو؛ و دوستانت و فرزندان دوستانت؛ و برگزیدگانت و فرزندان برگزیدگان تو هستند که درود و رحمت و برکاتت بر تمامى آنان باد...

جهت تعجیل در فرجش صلواتی فرستید.

ارائه شده توسط استاد، انتشار به تاریخ 13ر5ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۰۲ ، ۰۶:۳۳
خادمه الزهراء

سلام و صلوات حضرت امام رضاجان

چهارشنبه, ۱۰ خرداد ۱۴۰۲، ۱۰:۳۳ ق.ظ

ایام بر همه‌ی محبان و شیعان و زائران امام رئوف، سراج الله، غوث امت اسلام علی ابن موسی‌الرضا (ع) مبارک باد.

صلوات بر حضرت:

«اَللّهُمَّ صَلِّ وَ سَلِّمْ وَ زِدْ وَ بارِکْ عَلَى السَّیِّدِ المَعْصُومِ وَ الْاِمامِ الْمظْلُومِ، الشَّهیدِ المَسْمُومِ وَ الغَریبِ المَغْمُومِ، وَ القَتیلِ المَحْرُومِ، العالِمِ بالعِلْمِ المَکْتُومِ، بَدْرِ النُّجُومِ، شَمْسِ الشُّمُوسِ، وَ اَنیسِ النُّفُوسِ، اَلمَدْفُونِ بِاَرْضِ طُوس، اَلرَّضِىِّ الْمُرتَضى، الْمُجتَبى المُقتَدی الرّاضی بِالقَدَر وَ القَضا، اَلْاِمامِ بِـالحَقِّ اَبِى الحَسَنِ عَلِىِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا صَلَواتُ اللهِ وَ سَلامُهُ عَلَیْهِ.»

 

و این گونه سلامش می دهیم:

«السلام علی السرّ الالهی و الرائی للحقایق کما هی النور اللاهوتی و الانسان الجبروتی و الاصل الملکوتی والعالم الناسوتی مصداق العلم المطلق و الشاهد الغیبی المحقق روح الارواح و حیوة الاشباح، هندسة الموجود السیار فی نشئات الوجود، کهف النفوس القدسیة غوث الاقطاب الإنسیة الحجة، القاطعة الربانیة، محقق الحقایق الامکاتیة، ازل الابدیات و ابد الازلیات، الکنز الغیبی و الکتاب اللاریبی، قرآن المجملات الاحدیه و فرقان المفصلات الواحدیه، ام الوری بدر الدجی علی بن موسی‌الرضا علیه و علی آبائه افضل التحیة و الثنا»

سلام و تحیات زاکیات از تمام موجودات بر وجود مبارک امام رضا علیه‌السلام؛ که سر مستتر الهی و دانای بحقایق کما هی و نور ذاتی عالم لاهوت و انسان عقلانی عوالم جبروت، اصل و اصیل نفوس عالم ملکوت، تاج عالم کلی ناسوت، مصداق حقیقی علم مطلق، شاهد غیبی و محقق روح مجردات و ارواح زندگی و حیات جاذبه ساریه در اشباح، مهندس عوالم موجود، بحر مواج نشئات عالم وجود، پناهگاه و کهف نفوس قدسیه و یاور و معین اقطاب انسیه، حجت قاطع ربانی و محقق حقایق امکانی، مظهر و نماینده اسم اعظم «هو الاول» و ابتدای ابدیات و مراسم اسم مقدس «هو الاخر» و انتهای ازلیت، کنز مخفی غیبی و حقیقت کتاب لاریبی، قرآن جمع الجمع احدیت، فرقان مفصلات نشئه و احدیت منشاء و محل قبول فیوضات مکمل و مربی جمیع ظهورات، نیر اعظم و بدر درخشان شب مظلم طبیعت؛ حضرت علی بن موسی‌الرضا المرتضی روحی و ارواحنا له الفداء باد.

 

و در معرفتش کافیست که بدانیم که:

  • وارث آدم است در صفوت.
  • وارث نوح در دعوت به توحید.
  • وارث ابراهیم در سنن پسندیده.
  • وارث موسی در سخنگویی.
  • وارث عیسی در تقوی.
  • و وارث پیغمبر خاتم النبین در کلیه صفات و ملکات.
  • و وارث ائمه معصوم در سجایای حمیده خوبی‌های پسندیده بوده.

و خود چنان حلم و بردباری و اخلاق نشان داد که با آن تحولات سیاسی و مشکلات زندگی در غربت و نداشتن اصحاب و انصار فراوان و مضیقه مالی، در زندگی؛ چنان با مردم به صفات نیکو رفتار فرمود، که همه مات و مبهوت فضایل اخلاقی آن حضرت شدند. سلام و درود خداوند بر او باد.

ارائه شده توسط استاد، انتشار به تاریخ 12ر5ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۰۲ ، ۱۰:۳۳
خادمه الزهراء

حکایت زهرایی که هدیه امام رضا بود

چهارشنبه, ۱۰ خرداد ۱۴۰۲، ۱۰:۳۲ ق.ظ

ایام بر همه‌ی محبان و شیعان و زائران امام رئوف، سراج الله، غوث امت اسلام علی ابن موسی الرضا (ع) مبارک باد.

رسول اکرم (ص) فرمودند: زود باشد که پاره‌ی تن من در زمین خراسان مدفون گردد؛ و هیچ مؤمنی زیارت نکند او را مگر آنکه حق تعالی بهشت را برای او واجب گرداند و بدنش را بر آتش جهنم حرام نماید.

و حضرت موسی بن جعفر (ع) فرمودند: هرکس زیارت کند قبر فرزند من علی را؛ برایش در نزد خداوند ثواب هفتاد حج مقبول خواهد بود، راوی تعجب کرد، عرض کرد: هفتاد حج مقبول؟! حضرت فرمودند: آری، هفتاد هزار حج، گفت: هفتاد هزار حج؟! فرمود: چه بسا حجی باشد که مقبول نباشد؛ هرکه آن حضرت را زیارت کند یا یک شب نزد آن حضرت بماند، چنان باشد که خدا را در عرش زیارت کرده باشد و چون روز قیامت می‌شود، بر عرش الهی چهار نفر از گذشتگان و چهار نفر از آیندگان خواهند بود؛ و اما از آیندگان، پس محمد (ص) و علی (ع) و حسن (ع) و حسین (ع) هستند؛ در آن وقت در پای عرش با ما خواهند بود زیارت گنندگان قبور ما؛ و به‌درستی که زیارت‌کنندگان قبر فرزندم علی، درجه‌شان از همه بلندتر و عطایشان از همه بیشتر خواهد بود.

اما به‌راستی این مقامات برای کدام زائر است؟! آیا نه برای آن زائری است که معرفت به حق و معرفت به امامت آن حضرت داشته باشد؟ و آیا نه برای آن زائری است که همه جانبه در خدمت حضرتش می‌باشد و مدام به آن حضرت خدمت می‌کند؟

که فرمودند ائمه معصوم (ع): هرگونه محبتی که می‌خواهید نسبت به ما مبذول دارید، به محبان و شیعیان ما عرضه بدارید.

 

حکایت:

یکی از بزرگان نقل کرده که یک شب در سال ۱۳۸۰ که به منزل یکی از دوستان روحانی دعوت بودیم، وقتی به خانه رسیدیم و مشغول احوال پرسی شدیم، متوجه شدیم که صاحبخانه دو فرزند یکی دختر و دیگری پسر دارد، با اینکه سنی از ایشان گذشته بود از اینکه هر دو بچه کوچک بودند تعجب کردم. وقتی جریان تولد و تأخیر از به‌دنیا آمدن بچه‌ها را پرسیدم، دوستم گفت: جریان مفصلی دارد دخترم زهرا را از امام رضا (ع) گرفته‌ایم؛ و شروع به تعریف کرد.

ایشان که اهل شمال ایران بود، گفت: چند سال پیش، یک روز که در منزلمان بودم، کسی در زد، وقتی در را باز کردم، فردی را دیدم که سابقه‌ی آشنایی با او نداشتم. بعد از تعارفات مرسوم و دعوت به خانه، آن جوان گفت: اتفاقی برایم افتاده‌است و به هر جایی که ممکن بوده‌است، سر زده‌ام ولی جواب ردّ داده‌اند؛ و در نهایت شما را معرفی کرده‌اند.

با تعجب پرسیدم: ماجرا چیست و از دست من چه کاری ساخته است؟! جواب داد: شغلم رانندگی است، چند روز پیش که در حال رانندگی بودم، متأسفانه تصادف کردم و مصدوم حادثه جان داد و مُرد.

پرسیدم: این کار که عمدی نبوده است و تو می‌توانی با پرداخت دیه‌ی آن از طریق بیمه‌ی ماشین اقدام کنی. گفت: مشکل همین است، ماشینم بیمه هست اما متأسفانه مبلغ بیمه حدود یک میلیون و نیم است که طبق روال گذشته به حساب ریخته‌ام اما طبق قانون جدید، پول خون و دیه‌ی شخص، تقریباً دو برابر اعلام شده‌‌‌‌است؛ و یک میلیون و نیم بدهکار شده‌ام. وضعیت مالی و زندگی هم که معلوم است، اگر تمام وسایلم را بفروشم، به آن مبلغ نمی‌رسد؛ و با کمال تأسف مقتول هم از یک خانواده‌ی اهل سنت است که از او، یک پسر و یک پیرزن که مادر میت هستند، به جا مانده‌است و به هیچ وجه حاضر به رضایت نسبت به مابقی پول نمی‌شوند. هر دری را که می‌شد، زده‌ایم ولی نتیجه نگرفتیم؛ و دوستان و آشنایان شما را معرفی کرده‌اند بلکه تشریف بیاورید و رضایت او را جلب کنید.

دوستم می‌گفت: من بدون توجه و اینکه ایشان را چه کسی معرفی کرده و آیا راست می‌گوید و یا نه؟ قول دادم که کمکش می‌کنم و قرار گذاشتیم فلان روز به خانه‌ی آن پیرزن برویم.

وقتی به آنجا رسیدیم و در را زدیم، به هر صورت که بود وارد خانه شدیم و خود را مهمان آنها کردیم و شروع به صحبت و نصیحت و حتی شوخی کردیم که بحمدالله در نهایت مادر میت، پانصد هزار تومان از پول را بخشید و گفت: به خاطر شما این تخفیف را می‌دهم و دیگر اصرار نکن.

راننده که نگران یک میلیون تومان باقی مانده بود، آرام به من زد و گفت: آن یک میلیون را هم نمی‌توانم بدهم، برایم کاری کن. با اشاره او را ساکت کردم و از خانه خارج شدیم و برایش توضیح دادم که انشاالله بقیه‌اش هم درست می‌شود، کمی صبر کن چند روز بعد دوباره می‌آییم.

چند روز بعد دوباره رفتیم، به محض اینکه پیرزن ما را دید گفت: تو که باز آمدی، مگر قرار نشد این طرف‌ها پیدایت نشود؟! با شوخی و صحبت و ابراز محبت و اینکه من پسر شما هستم و حرفهایی این‌چنین، وارد خانه شدیم و بعد از ساعتها حرف زدن باز راضی شد که پانصدهزار تومان دیگرش را هم ببخشد.

باز از آنجا خارج شدیم و راننده هنوز نگران مابقی پول بود که انصافاً نداشت. به هر حال چند روز دیگر هم به آنجا رفتیم و با کمال ادب و احترام؛ و در نهایت با التماس وارد خانه شدیم و باز روز از نو و روزی از نو، شروع به حرف زدن و اینکه این بنده خدا هم که عمدی تصادف نکرده و کسی را ندارد و ...

می‌خواستیم رضایت کاملش را جلب کنیم. در آخرِ همه‌ی حرفها به من گفت: من هم کسی را ندارم و این بچه (پسر میت) هم بیکار است، اگر قول می‌دهی او را به جای پدرش به اداره‌ی مربوطه ببری، پانصد هزار تومان بقیه را هم رضایت می‌دهد و الاّ هیچ راهی ندارد.

با خوشحالی تمام قبول کردم بدون فکر کردن به اینکه من، آشنا و یا کسی را در آن اداره ندارم تا این پسر را به جای پدرش قبول کند؛ اما قول دادم که این کار را خواهم کرد. در هر صورت از خانه بیرون آمدیم و تازه مشکلات من شروع شده بود. به راننده گفتم: فلان روز آماده باش تا به تهران برویم، باید در آنجا پیگیر کار شویم.

وقتی به تهران رسیدیم و روبروی ساختمان مرکزی آن اداره توقف کردیم، دیدم یکی از دوستان قدیمی که چند سال او را ندیده بودم از آنجا خارج شد و مردم هم در اطراف او جمع هستند و هر کسی برای حل مشکل خود با او حرف می‌زند. بسیار خوشحال شدم و فهمیدم که او در اینجا کاره‌ای است و می‌تواند مشکل مرا حل کند. نزدیک او رفتیم، مرا شناخت و بسیار تحویل گرفت و به دفتر خود دعوتمان کرد، بالاخره فهمیدم که معاونت یکی از قسمت‌ها را دارد، سفارشی کرد و یک برگه تقاضای کار و جذب نیرو به ما دادند، خوشحال و موفق به شهرمان برگشتیم.

با عنایت خداوند هم کار آن پیرزن حل شد و هم مشکل راننده ماشین مرتفع گردید. چند روز بعد دیدم کسی در می‌زند، وقتی در را باز کردم، دیدم پیرزن است که به عنوان تشکر به خانه‌ی ما آمده است. خیلی خوشحال شدیم و پذیرایی کردیم. پیرزن بسیار خوشنود بود و یک کیسه نایلونی مشکی درآورد و جلوی من گذاشت. آن را برداشتم و داخل آن را دیدم، سه بسته پنج هزارتومانی که همه پنجاه تومانی بودند، داخل کیسه بود که از باب تشکر برایم آورده بود. پول را پس دادم و گفتم: مادر، من فقط به خاطر خدا این کار را کرده‌ام و خداوند هم همیشه بر ما لطف کرده است، تنها یک تقاضا از تو دارم و آن اینکه برایم دعا کنی تا خداوند بچه‌ای به من بدهد.

با اینکه خرج‌های زیادی کرده‌بودم ولی به نتیجه نرسیده بودیم. پیرزن با شنیدن خواسته‌ی من یک مرتبه منقلب شد و شروع به گریه کرد و گفت: من سنی هستم (کنایه از اینکه شما ما را قبول ندارید) جواب دادم: مادر، دعای شما را خداوند قبول می‌کند.

عجیب این بود که این خانم سنی مذهب، از امام زمان (عج) می‌خواست که حاجت مرا بدهند، خلاصه حال خوشی داشتیم و همگی گریان و منقلب شدیم و توسلی پیدا کردیم.

این قضیه گذشت. روزی راننده پیش من آمد، او هم از باب تشکر، کلید ماشین سواریش را به من داد و گفت: حاج آقا، من از مال دنیا چیزی ندارم و همین وسیله است که تقدیم می‌کنم. به او گفتم: من بدون شناخت از تو و برای رضای خدا این کار را کرده‌ام، الحمدلله که دوست خوبی پیدا کرده‌ام. وقتی دید اصلاً قبول نمی‌کنم، گفت: پس بیا با هم به زیارت امام رضا (ع) برویم.

خیلی خوشحال شدم و استقبال کردم. من و خانواده به همراه بچه‌های او به مشهد رفتیم. وقتی به شهر مقدس مشهد رسیدیم و محلی جهت اسکان و اقامت پیدا کردیم، به طرف حرم مطهر راه افتادیم، وقتی به داخل حرم و روبروی ضریح رسیدم، نمی‌دانم بگویم چه حالی پیدا کردم ولی این قدر بدانید که به صورتی عجیب شروع به گریه کردن نمودم و از حضرت رضا (ع) حاجتم را می‌خواستم.

فقط یک مرتبه متوجه شدم که بالای سرم عده‌ای از خادمین حرم هستند؛ و عبایم یک طرف است و عمامه‌ام طرف دیگر و... بعد از آن حال و هوا به منزل برگشتم و از خستگی خوابم برد.

در خواب دیدم، کسی آمد و به من گفت: حضرت عنایت فرموده و خداوند یک "زهرا" به تو داد. از خواب بیدار شدم و فهمیدم به لطف امام رضا (ع) و دعای آن پیرزن بعد از ده سال خداوند به ما فرزندی مرحمت فرموده است. بعد از چند وقت که دخترم به دنیا آمد، نامش را زهرا گذاشتم.

آری باید کار کرد، باید محبت کرد و در عرش خدا محبت دید.

آیا شده، یک بار این‌گونه مشرف به حرمش شده باشیم؟!

ارائه شده توسط استاد، انتشار به تاریخ 11ر5ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۰۲ ، ۱۰:۳۲
خادمه الزهراء

کاسه‌ی حلوا

جمعه, ۲ دی ۱۴۰۱، ۰۳:۴۰ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

درود بر همه دلتنگان یوسف زهرا

عصر جمعه است و دلم گرفته و درد غریبی قلبم را می‌فشارد مانند قلب خیلی‌ها. ما برای دردهایمان معمولا به‌دنبال طبیب می‌گردیم تا دوایی بر دردمان بگذاریم اما این درد غریب را کجا ببریم؟!

 

 

گفت: دو سه گرفتاری داشتم که سخت آزرده‌ام می‌کرد، به همسرم گفتم: برویم مشهد الرضا علیه السلام تا از آقا مرهمی بگیریم. پس حرکت کردیم به‌سوی حرم مطهر حضرت. من به تنهایی به زیارت رفتم، چند ساعت در حرم ماندم، درد دل کردم، توسل گرفتم، وقتی به منزل برگشتم، گفتند: همسرت از پله‌ها افتاد و مجروح شد، او را به بیمارستان بردند.

بیمارستان رفتم، همسرم را سر و صورت بسته، دیدم بیشتر دل‌گیر شدم. فردا حرم رفتم، گله کردم: آقا جان! اینگونه جواب می‌دهید؟!

در راه بازگشت به‌شدت زمین خوردم، پهلویم زخمی شد، رو کردم به‌سوی حرم، عرض کردم: این رسم مهمان‌نوازی شماست؟! نه‌تنها دردم را درمان نکردید، دو درد دیگر هم روی دردهایم گذاشتید! دیگر به حرم نخواهم آمد!

فردا مقداری تخمه گرفتم، گوشه‌ی صحن نشستم، مشغول خوردن شدم، دیدم آقای بزرگواری از میان جمعیت، مستقیم به‌سوی من آمد، لبخندی به‌ من زد؛ و فرمود: تو اینجایی؟! برای زیارت آمده‌ای؟ به خواسته‌ات رسیدی؟ من با ناراحتی جواب دادم: از این کاسه، کسی حلوایی نخورده!

نگاهی کردند، فرمودند: پس این همه حلوا که در عمرت خورده‌ای از کاسه‌ی که بوده؟!

سپس با حالت تأسف فرمودند: چه وقت خواهید فهمید برای تقرب به درگاه الهی، راهی جز تحمل این دردها و صبر در برابر ناملایمات ندارید؟!

خواستم در جواب چیزی بگویم که نبود! به‌خدا نمی‌دانم به آسمان رفت یا به زمین؟!

گفت پیغمبر اگر کوبی دری               عاقبت زان در برون آید سری
گر نشینی بر سر راه کسی                 عاقبت بینی تو هم روی کسی     مولوی

 

عصر جمعه است و ساعت دعای سمات. التماس دعا

ارائه شده توسط استاد، انتشار به تاریخ 23ر4ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۰۱ ، ۱۵:۴۰
خادمه الزهراء

عنایات امام رضا به علامه طباطبائی

سه شنبه, ۲۹ آذر ۱۴۰۱، ۱۱:۳۳ ق.ظ

حکایت زائران حقیقی

مرحوم آیة الله شیخ محمدتقی انصاری همدانی فرمودند: در حرم امام هشتم حضرت رضا (ع)، مرحوم علامه طباطبایی رحمة الله علیه را ملاقات کردم و این درحالی بود که تازه به فراق مرحوم آیة الله حاج شیخ محمدجواد انصاری همدانی(ره) گرفتار شده بودیم؛ لذا در آن ایام و در همان ملاقات، با عطش خاصی از مرحوم علامه خواستم که از الطافی که امام رضا (ع) به ایشان داشته‌اند، مطلبی را بیان فرمایند.

مرحوم علامه امتناع کردند، پس از آنکه ایشان را به حق امام (ع) قسم دادم، فرمودند: دو تا از الطافی که حضرت رضا (ع) داشته‌اند بیان می‌کنم:

اول اینکه؛ مدتی است که نمی‌توانم بخوابم چون می‌بینم تمام اشیای اطراف، مشغول به ذکر پروردگار هستند در نتیجه حیا می‌کنم بخوابم (یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ).

کم ز خروسی مباش، مُشت پَری بیش نیست              از دل شب تا سحر خدا خدا می‌کند

 

دوم اینکه؛ وقتی نماز می‌خوانم، یک سید محمدحسین دیگری در عالم بالا نظاره‌گر به نمازم در پایین است. و این در حقیقت معنای الصَّلاةُ مِعراجُ المُؤمِن است.

شرق‌ترین ستاره‌ی دنیای تارمان                   ای کاش در مسیر تو بیفتد مدارمان

ارائه شده توسط استاد، انتشار به تاریخ 13ر5ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۰۱ ، ۱۱:۳۳
خادمه الزهراء

سوال از خود: تـو خـــود را می‌شـناسی؟!

دوشنبه, ۲۸ آذر ۱۴۰۱، ۰۹:۱۲ ق.ظ

یک سؤال:

این روزها در حرم علی‌ابن‌موسی الرضا علیه السلام دعاگوی همه‌ی دوستان هستم. اینجا محل عبادت و ذکر و دعاست؛ و برخی افراد چه خوب به این اعمال می‌پردازند. واقعاً خستگی‌ناپذیر نماز می‌خوانند و تسبیح به‌دست، تند و تند ذکر می‌گویند؛ و منِ نابلد مانند آدمی گنگ، به این و آن نگاه می‌کنم...

 

 

امروز از خودم پرسیدم: من کیستم؟! و همه‌ی حواسم پرت همین سؤال شد! و ده‌ها مطلب در جواب این سؤال به ذهنم خطور کرد. به‌یادم آمد درکتابی خوانده‌ام که دانشمندی درحال تشریح اجزای تشکیل دهنده‌ی بدن انسان بود، او در پایان کارش جمله‌ای زیبا بیان کرد. او گفت: بدن انسان از اجزای زیر تشکیل شده است:

  • آهکی که با آن می‌توان پنج قالب صابون ساخت.
  • آهنی که با آن می‌توان شش میخ کوچک ساخت.
  • فسفری که با آن می‌توان بیست بسته بیسکویت ساخت.
  • قندی که با آن می‌توان ده فنجان قهوه را شیرین کرد.
  • اندکی سولفور، کلسیم و برخی مواد دیگر.

و همه‌ی این مواد طبق قیمت آن روز حدود پنج دلار می‌ارزید.

پس این موجود ارزشمند، جسم نیست؛ بنابراین ما که هستیم؟! چه درد بزرگی است این خودناشناسی! که حتی صدای ابر مرد عالم، علی (ع) را هم به گله بلند کرده‌است؛ که فرمود: درد تو، از توست؛ ولی تو به آن بصیرت نداری؛ و درمان تو نیز در درون توست لیکن به آن بصیرت نداری.

از نظر حضرت، ناتوانی انسان در درمان دردهای خویش ناشی از جهل او نسبت به خویشتن خودش می‌باشد.

این خودنشناسی، عجب دردی است که مردی مثل جبران خلیل جبران می‌گوید: هرگز احساس ضعف و ناتوانی نکرده‌ام جز در مقابل کسی که از من پرسیده‌است: تو کیستی؟!

و آرتور شوپنهاور، فیلسوف آلمانی درحالیکه برای سؤالهای آزاردهنده‌اش به‌دنبال جواب می‌گشت؛ و در خیابان پرسه می‌زد، به کنار باغ گلی رسید، نشست تا کمی تماشا کند، یکی عبور می‌کرد، رفتار عجیب فیلسوف را دید، پلیس را خبر کرد، چند دقیقه بعد افسر پلیسی آمد و با بی‌ادبی پرسید: که هستی؟ فیلسوف نگاه عمیقی به او کرد و گفت: اگر بتوانید به من کمک کنید که جواب این پرسش را پیدا کنم، تا ابد سپاسگزار شما خواهم بود!

و چه سخت است رسیدن به جواب درست این سؤال که دانشمندی گفته، سه چیز بسیار سخت است: فولاد، الماس؛ و خودشناسی!

و دیگری گفته: هرکه دیگران را بشناسد، عاقل است؛ و هرکه خود را بشناسد، عارف است.

و آن حکیم بزرگ فرموده: تو آن پادشاهی هستی که به‌خواب رفته و در رویا می‌بیند که گداست، از خواب بیدار شو!

و چه بی‌ادبم من که در جوار عالم آل محمد علیه السلام، از جواب دیگران می‌نویسم؛ که زیباترین جواب را حضرتشان بیان فرموده‌اند: ارزنده‌ترین مرحله‌ی خرد، خودشناسی است.

«یا سراج الله ادرکنی»

آری به‌نظر حضرت، جواب من کیستم، برای هرکس در درون خود اوست؛ انسان گنجی است که نقشه‌اش در خودش وجود دارد، برای خواندنش باید خود را جستجو کند.

می‌گویند مردی به‌دنبال گنج بود، حکیمی به او گفت: تیری در چله‌ی کمان بگذار و بینداز، هر کجا افتاد، همان‌جا را بکن، گنج در آنجاست. او تیر را گذاشت با تمام قدرت کمان را کشید، تیر را پرتاب کرد، تیر با فاصله‌ی زیاد افتاد. او رفت و شروع به‌کندن کرد، چیزی پیدا نکرد، آمد به حکیم گزارش داد؛ حکیم گفت: من به‌ تو نگفتم کمان را بکش، گفتم تیر را در ‌چله بگذار و بینداز! رفت و چنین کرد، تیر جلوی پایش بر زمین افتاد، همانجا را کند و گنج را یافت.

آری باید در خود جستجویی کنیم.

ارائه شده توسط استاد، انتشار به تاریخ 17ر5ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۰۱ ، ۰۹:۱۲
خادمه الزهراء

 

ای حرمت قبله‌گَهِ سرنوشت               گنبد تو طعنه زند بر بهشت

عشق تو در سینه چو غوغا کند                          خادم تو کار مسیحا کند
از حَرَمت بوی خدا می‌رسد                          عطر غریب الغربا می‌رسد
تا به ضریح تو تماشا کنم                           سلام بر حضرت زهرا کنم
عرض ارادت به تو دارد جِنان                عمّة محبوب امام زمان

این شعر زیبا را در وصف حضرت معصومه سلام الله علیها، با صدای دلنشین حضرت استاد بشنوید.

O دریافت فایل صوتی کلیک کنید 8

 

ادمین نوشت: چقدر دلتنگ صداتونم استاد...:((

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۰۱ ، ۰۷:۴۳
خادمه الزهراء

چه دلگشاست هر روز کنار مضجع شریف و نورانی علی‌ابن‌موسی‌الرضا علیه‌السلام، سفره‌ی حدیث و روایت بگسترانیم و دعوت کنیم از محبان حضرت، به تناول کردن.

زیارت، عبادتی نیست که تنها انجامش دهیم، باید دوستان و آشنایان خود را وداع کنیم تا هرکدام کاری، دردی، مشکلی، آرزویی دارند باخبر شده، التماس دعایی بگویند و امیدوار شوند که با دعای شما، حاجت روا خواهند شد. و چرا نشوند؟!

اصلاً شاید حضرت، دعوتت کرده تا برای فلانی در حرم دعا کنی. زیرا خداوند، رفع مشکلات او را به دعای تو زائر رضوی قرار داده‌است؛ و نجات تو را در محشر به شفاعت او! مگر این روایت را فراموش کرده‌ای که فرمودند: روز قیامت، گنهکاری را به سوی دوزخ می‌برند که ناگهان، صدای کسی بلند می‌شود: "خدایا، اجازه‌ی شفاعت او را به من بده"، خداوند اذن می‌دهد. مرد گنهکار می‌پرسد: تو کیستی و چرا مرا شفاعت کردی؟ جواب می‌دهد: به خاطر حقی که بر گردنم داری! می‌گوید: چه حقی؟! من اصلاً تو را نمی‌شناسم! جواب می‌دهد: وقتی از صمیم قلب و با حضور قلب برای بندگان گرفتار و گنهکار خدا دعا کردی، دعایت مستجاب شد. من، هم هدایت شدم و هم از گرفتاری نجات پیدا کردم. پس امروز، نوبت من است که تو را شفاعت کرده، نجاتت دهم!

آری، به خدا قسم، چه بسا شما را حضرت بطلبد تا مرا نجات دهد!

ای کاش، دلیل هر اتفاق را در مسیر زندگی، درست درک کنیم. آری، در هر چیزی، سرّی وجود دارد که هم باید اهلش شوی و هم باید حفظش کنی.

از مرحومه استاد خانم مالک دستور داریم که: وقتی به زیارت امام رضا علیه‌السلام مشرف شدید، حتماً قبور علما و اولیای الهی را که در مشهد دفن هستند تا حد امکان، زیارت کنید و آنها را نزد حضرت شفیع قرار دهید.

طبق دستور ایشان، بنده در هر بار زیارت، حداقل هفت قبر از قبور علما را زیارت می‌کنم و اگر توفیق یار شود به دیدار چند عالم می‌روم.

 

 

یکی از قبور نورانی که مقید به زیارتش هستم، قبر عالم بزرگوار مرحوم آیت الله معصومی اشکوری، در پارک گل شور است. از چندین سال قبل، آن قبرستان قدیمی را تبدیل به پارک کردند اما مزار آقا، در میان پارک باقی مانده بود. می‌گویند وقتی با بولدوزر، قبرستان را زیر و رو می‌کردند، مزار آقا، زیر و رو نشد، پس قرار شد همچنان باقی بماند و باقی مانده‌است. اما این بار که با ذوق به زیارتش رفتم، با وضعی روبرو شدم که برایم قابل باور نیست!

روز گذشته با اشتیاق فراوان و به نیابت از دوستان حرکت کردم به سمت مزار ایشان. مزار، همیشه از جلوی درب پارک پیدا بود اما امروز اینطور نبود، باید مسیری را پیاده می‌رفتم تا به در ورودی برسم. رفتم؛ وقتی رسیدم؛ مشاهده کردم، مزار با دیواری از پارک جدا شده‌است. به ناچار از در وارد محوطه شدم، با کمال ناباوری دیدیم محوطه، تبدیل به پارک بانوان شده! خانم‌ها گروه گروه، دور هم نشسته، مشغول آش خوردن، چای نوشیدن و توپ بازی کردن هستند. پارک، گلکاری و چمن‌کاری شده، خیابان بندی شده و وسایل بازی فراهم شده‌است.

 

 

اما تنها مکانی که اصلاً آباد نشده، مزار آقاست! همچنان چند پله می‌خورد، پایین می‌رود و یک سقف آهنی، مانند آلاچیق و عکسی از آقا به ستون آهنی آویزان؛ نه حتی یک خط نوشته در معرفی ایشان!!! که بوده؟ کجا بوده؟ چه کرده؟ چه نوشته؟ چه حکایتی داشته؟! شاید یک نفر از خودش پرسید: چرا مزار این مرد، در میانِ پارک بانوان باقی مانده؛ او کیست؟! دریغ ازیک خط!!!

راستی او کیست؟!

از اهالی گیلان بود و در رحیم آباد زندگی می‌کرد. به گفته‌ی بزرگان و موثقینِ آن زمان و عالمان این زمان، دارای کشف و کرامت‌های زیاد و دارای اسم اعظم بوده که از اسرار الهی است و موهبتی است که به قابلان و به کسانی که اسراری می‌دهند، مرحمت می کنند و شرطش این است که حفظ اسرار، از نااهلان کند.

در حدیث داریم که: اظهار مطالب غیبی، برای شخص ناوارد، از بدترین بدیها نزد خداوند است. زیرا خداوند، غیور است و دوست ندارد سرّش فاش شود. سرّ درونِ حرم، باید در حرم بماند و در خارج از حرم، زشت و ناپسند است.

آری،            هر که را اسرار حق آموختند                مُهر کردند و دهانش دوختند

بنابراین، غیرت خداوندی با هر کس که سرّ خدا را افشا کند در معارضه بر می‌خیزد و او را ساقط می‌کند و از حرم بیرونش می‌کند. و این اخراج، برای کسی که بفهمد، بزرگترین عذاب است. کم کم آن اسرار را از او می‌گیرند و فقط علمش می‌ماند.

رسول خدا(ص) فرموده‌اند: هیچ کس از خداوند غیورتر نیست و به همین جهت است که زشتیها و بدیها را حرام کرده؛ چه ظاهر باشد یا باطن. و هیچ کس از خداوند، دوست‌دارنده‌تر نیست که عذر مردمان را بپذیرد. به همین جهت، انبیا را فرستاده تا مردم را بشارت و بیم دهند. و هیچ کس، دوست‌دارنده‌تر از خداوند نیست که او را بستایند و مدح نمایند و به این علت است که به مردم، وعده‌ی بهشت داده تا اینکه خلایق، بسیار او را بخوانند و او را مدح کنند.

پس فرمود: خداوند از سرِ غیرت، زشتی‌های باطن و ظاهر را حرام کرده و فرمود: مراد از بدیِ باطن، افشای اسرار الهی است.

بگذریم که ورود به این مطالب، در حدّ من نااهل نیست. برویم سراغ جناب اشکوری که دارای اسم اعظم بود.

روزی از خانه بیرون آمد، صدای گریه‌ی پیرزن همسایه، توجهش را جلب کرد. جلو رفت و پرسید: چه شده؟ گفت: گاوم مرده‌است. من با داشتن چند کودک چه کنم، چگونه امرار معاش کنم؟ آقا گفتند: گاوت کجاست؟ پیرزن او را کنار جسد گاو برد، آقا چیزی گفت و اشاره‌ای کرد، گاو زنده شد، برخاست با سینه‌های پر از شیر.

همان شب به ایشان گفته شد "آماده‌ی مرگ باش، با افشای سرّ خداوند، دیگر عمری برای زندگی نداری" حرکت کرد و به خراسان آمد، بیمار شد و آنگاه وفات نمود درحالی‌که هنوز چهل و چند سال داشت!

اما مردان الهی، اسرار را به گور نمی‌برند به شکل سرّی برای دیگران می‌گذارند تا اهلش زحمت بکشند و به دست آورند، ایشان هم اسم اعظم را در کتاب «دو چوب و یک سنگ» باقی گذاشته!

 

 

کتاب کمیابی است، وقتی آن را مطالعه‌ کنی، بسیار ساده و معمولی است. یکی از بزرگان گفت: به سختی کتاب را پیدا کردم، چندین بار خواندم، چیزی پیدا نکردم، ناراحت شدم و گفتم: آقا! چرا مردم را سرگردان کرده‌ای این چه کاری است؟!

شب به خوابم آمد و گفت: من اسم اعظم را روی جلد کتاب نوشته‌ام، تو داخل کتاب دنبالش می‌گردی! فردا دو تا چوب عمودی کنار هم در باغچه فرو کن، یک سنگ هم کنارش بگذار و نگاهش کن، آن اسم اعظم خداوند است! چنین کردم، خوب نگاه کردم، مشاهده کردم ۱۱۰ است! آری، علی(ع)، اسم اعظم خداوند است؛ البته تا که بگوید!

حالم خوش نیست، مزار او تبدیل به پارک بانوان شده؛ و چیزی که حالم را بد کرد اینکه درست در نزدیکِ مزارش، دو میز سنگی شطرنج برای بازی بانوان قرار داده‌اند!

راستی، چرا شعائر الهی، حرمتی برای ما ندارند؟!

صلواتی به روح پاکش هدیه کنیم.

عکسها از نت

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۰۱ ، ۱۳:۰۸
خادمه الزهراء

 

یک لقمه صبحانه معنوی؛ آن هم از کنار سفره‌ی نورانی، در حرم مطهر رضوی

جای همه‌ی شما در حرم خالی! امیدوارم خیلی زود دعوت شده، مشرف شوید.

در طول سالهای طولانی، هر وقت درباره‌ی زیارت ائمه اطهار علیهم السلام مطالعه کرده‌ام، در دو مورد متعجب شده‌ام:

یکی در مورد زیارت امام حسین علیه السلام؛ و اینکه زیارت ایشان بلا شرط است و همانند این است که خداوند در حرم مطهر حسینی بار عام می‌دهد. و اصلاً هر گاه بخواهد کسی را ببخشد و سعادتمند کند، او را روانه‌ی کربلا می‌کند؛ حتی میرغضب ناصرالدین شاه را روانه‌ی کربلا می‌کند. و عجیب‌تر این است که این آدم‌ها وقتی به کربلا می‌رسند مقیم می‌شوند و دیگر برنمی‌گردند، گویا تمام زمین برایشان خلاصه می‌شود در کربلا!

اما در مورد علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه السلام هم متعجب می‌شوم. زیارت ایشان آنقدر سفارش شده و به زائرانش آنقدر وعده‌ی ثواب و آمرزش و شفاعت داده شده که برای باورش ایمان و اعتقاد زیادی لازم است.

اما زیارت امام رضا (ع) مشروط است آن هم شرط بسیار سخت. مشروط است به معرفت آن حضرت.

اینجاست که متحیر می‌شوی که من کجا و معرفت امامی که از یک طرف سراج الله است؛ از یک طرف غوث غیاث امت پیامبر اکرم (ص) است؛ از یک طرف امام رئوف است؛ ازیک طرف اعتقاد به امامتش باعث ایمان به تمام ائمه معصومین علیهم السلام می‌باشد و...

راستی مثل منی، چگونه می‌توانم شرط زیارتش را عملی کنم؟!

من برای خودم ذکری دارم، که معمولاً در حرم مطهر رضوی زیاد آن را تکرار می‌کنم، بیش از صد بار پشت هم به خودم می‌گویم "تو کجا، اینجا کجا؟" ذکر خوبی است با هر بار تکرار، کوچک و کوچک‌تر می‌شوم. در آخر حس می‌کنم تبدیل به کمتر از ذره‌ی خاکی شده‌ام که زیر پای یک زائر، او می‌رود و من چسبیده به کف پایش با او می‌روم به این امید که تا حرمش برسم، نابود شده و از بین بروم!

اما راستی، کدام بُعد از وجود ایشان را باید شناخت؟

اینکه امام رضا هستند، هشتمین امام؛ یا اینکه امام مفترض الطاعة هستند؛ و یا اینکه در میان ائمه معصومین علیهم السلام، غریب الغربا هستند! و یا اینکه در پنج مورد مثل و مانندِ مادرش فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها هستند!

کدامشان از همه راحت‌تر است؟ از همان جا شروع کنیم.

شاید فکر کنیم غریب بودنش را راحت‌تر می‌شود درک کرد و شناخت! اما وقتی وارد این مقوله می‌شویم از غربت حضرت، چنان آتشی در درونت روشن می‌شود که خاموش نخواهد شد مگر با ظهور امام زمان علیه‌السلام!

او غریب است، زیرا مبتلا به سیاست شیطانی مأمون عباسی بودند. ایشان را با نقشه‌ی عجیبی از کنار حرم جدش رسول خدا (ص) و از وطنش حرکت داد زیر نظر خود و ایشان را به ولایت عهدی انتخاب کرد. اما درحقیقت مرو، زندان و تبعیدگاه و نفی بلد و زیر نظر داشتن ایشان بود اما در خلعت حکم و ولایت؛ و در باطن، ایشان اجازه‌ی فتوا و نماز جمعه و عید را هم ندارد. سرانجام، کم کم زهر جانکاه به کامش می‌ریزد و غریبانه شهیدش می‌کند. کجا دیده شده، قاتل در عزای مقتول خود یقه چاک کند، پا برهنه کند، شهر تعطیل کند، واقعاً چه مقتول غریبی؟!

او غریب است زیرا وقتی پدر بزرگوارش شهید شد، وکلایش که یقین به امامت ایشان داشتند و از طرف امام هفتم (ع)، مأمور بودند تا اموال و امانت‌ها را به ایشان تحویل دهند، به‌ خاطر مشتی پول و اموال دیگر، به مخالفت با حضرت برخاستند، امامتش را منکر شدند و باعث به وجود آمدن فرقه‌ی جدیدی در دین شدند!

او غریب است زیرا باید برای اثبات فرزندش، جوادالائمه (ع) نزد دوست و دشمن حتی نزد خانواده‌ی خود گریه کند و تن به نظر قیافه شناسان دهد!

او غریب است که مطالبی بس نفیس و عالی در باب معرفت و توحید ذات مقدس حق تعالی بیان فرمودند که درکتب مسطور است اما کسی حتی حوزه‌های علمیه و مدارس دینی به آنها نپرداخته‌اند و شاید در هزار زائرش، یکی هم خبر ندارد! این غربت از همه‌ی جنبه‌های دیگرِ غربتش، سنگین‌تر است!

او غریب است، زیرا خداوند غوث این امت و غیاثش را، و علمش را، و نورش را، و فهمش را، و حکمش را در او قرار داده و او را امام مردم قرار داده‌است.

که معصوم علیهم السلام فرمود: او بهترین مولودی است که به دنیا قدم گذاشته است؛ خداوند به واسطه‌ی او، خونها را حفظ می‌نماید و در میانِ افرادِ با هم دشمن، صلح و صفا بر قرار می‌‌سازد؛ و پراکندگی‌ها و تفرقه‌ها را مبدل به جمعیت و اتفاق می‌نماید؛ و برهنگان را می‌پوشاند و گرسنگان را سیر می‌کند و دهشت‌زدگان و خائفان را امان می‌بخشد؛ و باران رحمت از آسمان فرو می‌بارد. گفتارش، راست و درست و قاطع؛ و سکوتش ناشی از فهم و درایت برای مردم است. روشن می‌سازد آنچه را که آنان در آن اختلاف دارند.

از همه‌ی اینها گذشته، او غریب است زیرا اکثر دوستانش، خبری از منشِ رفتاری او ندارند!

 

در رواق به انتظار اذان صبح نشسته بودم. پیرزنی که معلوم بود ساعت‌ها بیدار بود، وارد رواق شد، دستش به کمرش بود، با حالت التماس آمیزی می‌گفت: خانم‌ها کمی جمع بنشینید تا من هم جایی برای نماز داشته باشم! بین صفوف به سختی حرکت می‌کرد، به دنبال کمی جا برای نماز. عجیب بود! مثل اینکه همه کر بودند و نمی‌شنیدند و اصلاً پیر زن را نمی‌دیدند. در مقابل چند زن و دختر جوان ایستاد، خواهش کرد اما بی‌نتیجه بود، تازه معنی غربت حضرت را فهمیدم!

ما به زیارت امامی آمده‌ایم که در نیشابور، وقتی در حمام بودند، مردی آمد کیسه‌اش را به ایشان داد و گفت: پشتم را کیسه بکش! امام (ع) گرفتند و شروع کردند. مردی متوجه شد، گفت: چه می‌کنی؟! ایشان امام رضا (ع) هستند! امام (ع) فرمود: اتفاقی نیفتاده‌است، برادری از برادرش کمکی خواسته، او هم کمکش می‌کند!

ما زائر امامی هستیم که فرموده: بزرگترین عبادت بعد از واجبات، خوشحال کردن بندگان خداست. آنگاه در جوارش در وقت سحر، حاضر نیستیم وجبی خود را حرکت بدهیم تا جایی برای نماز به زائری بدهیم! آیا این امام غریب نیست؟!

شغل شریف ما گدایی است                         ما رو به غیر ضامن آهو نمی‌زنیم

ما را غلام حلقه به گوش آفریده‌اند                 جایی به غیر صحن تو جارو نمی‌زنیم

 

پی‌نوشت استاد: ببخشید پراکنده نوشتم، کتابی همراه ندارم.

 

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۰۱ ، ۱۲:۴۱
خادمه الزهراء

 

امروز سفره‌ی صبحانه را در کنار حرم حضرت امام رضا علیه السلام گسترده‌ایم و از ایشان ملتمسانه می‌خواهیم به خاطر فاطمه (س) مادرش، و به خاطر فاطمه (س) خواهرش، لقمه‌ای از عشق به کام جان ما بریزد.

اما عشق به چه چیز و عشق به چه کس؟!

عشق به توحید، عشق به عبادت، نیایش، راز و نیاز و خلوت با آن یگانه‌ی هستی که خودش فرمود: ای موسی! دروغ می‌گوید بنده‌ای که ادعای عشق به من می‌کند اما منتظر آمدنِ شب و خلوت با من نیست.

ای موسی! عاشقانِ من، مانند چوپانی هستند که گله‌اش را در صحرا می‌چراند اما مداوم، نگاهش به آفتاب است که چه زمان غروب کند تا او گله را به آغل ببرد و سپس در گوشه‌ای با من خلوت کرده، به راز و نیاز بپردازد!

آری، به راستی که عاشقانِ راستین من این گونه‌اند!

آری، به ‌خدا قسم، ذره‌ای از این عشق، انسان را فارق از همه عالم می‌کند.

نوشته‌اند مجنون رد می‌شد، پایش را بر روی سجاده‌ی کسی گذاشت که نماز می‌خواند، او صدا بلند کرد: مگر نمی‌بینی، حواسم را پرت کردی! مجنون گفت: عجیب است، من عاشق بنده‌ای هستم، عشقِ او حواسم را از همه عالم پرت کرده، جز او از عالم فارقم. تو چگونه عاشق خدایی که عبور بنده‌ای، حواست را از او پرت می‌کند؟!

و البته این گونه عاشقی، کار هر کسی نیست، زیرا که این عشق، سرانجامش عاشقانه مردن است، اگر به وصل نرسند از فراق می‌میرند و اگر به وصال برسند از ذوق می‌میرند!

آری، گمان نکن که شمشیرِ یزید، حسین علیه السلام را شهید کرد؛ حسین، کشته‌ی عشق خود، به معبودش می‌باشد!

اگر اجازه دهید، به نیابت از طرف همه‌ی شما، عشق به خودشان را درخواست نمایم.

عشق به کدام یک؟! از امیرالمؤمنین (ع) تا آن یوسفِ غریب زهرا علیها‌السلام؛ آری.اما نه فقط عشق به یک یک آنها، بلکه فقط به یکی از آنها که عصاره‌ی همه‌ی آنهاست.

کدام یک؟!

سالها قبل، مرحوم درّی؛ که عالمی عارف بودند در دهه‌ی اول ماه محرم، منبر می‌رفتند. معمول این بود که در شب آخر، برای سال بعد وعده می‌گرفتند. ایشان وقتی شب اول می‌خواستند منبر بروند، جوانی برخاست گفت: آقا! معنی این شعر چیست؟

مرید پیر مغانم، ز من مرنج ای شیخ               چرا که وعده، تو کردی و او به جا آورد

مرحوم درّی چنین پاسخ دادند: قضیه‌ی نهی آدم ابوالبشر از خوردن گندم و نان جوین خوردنِ امیرالمؤمنین علی (ع) است که در تمام عمر خود نان گندم نخوردند و از نان جوین هم سیر نخوردند. و سپس گفت: آدم، وعده‌ی نخوردن از شجره‌ی گندم در بهشت را داد اما به آن عمل نکرد. و مراد از پیرِ مغان، علی (ع) است که فرمودند: من هرگز نان گندم نخوردم؛ و از نان جوین هم سیر نخوردند. ایشان بودند که به وعده عمل نمودند و آن را به انجام رساندند! سپس مرحوم درّی منبر را به پایان رساندند.

قبل از رسیدن ماهِ محرمِ سال بعد، شیخ درّی وفات کرد و عالمی دیگر دعوت شد. همان جوان برخاست و اجازه‌ی صحبت خواست. او گفت: من دیشب مرحوم درّی را در خواب دیدم، ایشان گفتند: ای جوان! تو از من سؤالی پرسیدی و من پاسخ دادم اما در این عالم، معنی شعر برایم منکشف شد که:مراد از شیخ، حضرت ابراهیم(ع)؛ و مراد از پیرِ مغان، حضرت حسین (ع) است که وعده‌ی ذبح فرزند را ابراهیم (ع) داد که وفا کند اما در حقیقت حسین (ع) با ذبح فرزندش، علی اکبر (ع) به آن عمل نمود!

آری، برای درک این عشق هم باید مُرد زیرا دنیا، دارِ محدودیت‌هاست، چگونه می‌شود در آن درکِ نامحدود کرد؟!

و شاید اینکه فرمودند: «مُوتُوا قَبلَ اَن تمُوتُوا»، برای درک همین مراتب است.

آیا کسی هست که یک ذره از این عشق به کامش بریزند و او سر از پا بشناسد؟!

و جالب اینکه این دلدادگی، زن و مرد، پیر و جوان، عالم و عامی و ارباب و غلام ندارد! ملاک، عشق است؛ آن هم از نوع حسینی!

راستی، اگر در حرم مطهر رضوی، دل، هوایی حسین (ع) می‌شود در حرم مطهر حسین علیه السلام، دل، کجایی می‌شود؟!

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۰۱ ، ۱۱:۲۳
خادمه الزهراء