در حدیـقه‌ی سـبـز دعـا

دعاها، مناجاتها، سخنرانی‌ها و مطالب ارزشمندی که از استـادمان مرحومه حاجیه خانم اکبری (ح.عاشوری) به یادگار مانده است در این دفتر، ثبت و ضبط می‌شود ان‌شاءالله. این وبلاگ در دست تکمیل و به روزرسانی است.

در حدیـقه‌ی سـبـز دعـا

دعاها، مناجاتها، سخنرانی‌ها و مطالب ارزشمندی که از استـادمان مرحومه حاجیه خانم اکبری (ح.عاشوری) به یادگار مانده است در این دفتر، ثبت و ضبط می‌شود ان‌شاءالله. این وبلاگ در دست تکمیل و به روزرسانی است.

در حدیـقه‌ی سـبـز دعـا

استاد ارجمند، مرحومه حاجیه خانم اکبری (ح.عاشوری) از بزرگترین مبلغان و سخنرانان مذهبی تهران و کرج بودند که در دی ماه 1400 به سوی معبود خود شتافتند.
مجموعه‌ای از سخنرانی‌ها، دعاها و زیاراتی که ایشان معرفی کرده‌اند در کانال تلگرامی اطلاع رسانی این بانوی مکرمه موجود است.
برآن شدیم تا با انتقال و ثبت و ضبط این مطالب در وبلاگ، امکان دسترسی بهتر به این گوهرهای ارزشمند به یادگار مانده از ایشان را مهیا سازیم.
باشد که ما را از دعای خیر خود بهره‌مند و روح حاجیه خانم اکبری را با ذکر صلوات و یا قرائت فاتحه بنوازید.

***
حَدیقه به معنایِ باغ است و نامی که والدین خوش ذوق، بر استاد گرانقدر ما گذاشتند که الحق وجود نازنینش باغی بود سرسبز از دعا و صلوات و توسل. الهی که در جنّات و باغهای بهشتی در کنار سفره بابرکت اهل بیت، علیهم السلام، روزی‌خوار و محشور باشند.

***
ذکر یادگاری استاد:
الهی به درگاهت هزاران بار تکبیر و تهلیل و تحمید و تسبیح و تقدیس
عرضه می‌دارم که یک روز دیگر زنده هستم و تو تنها خالق و معبود و اِله من هستی و در سلطانیت مطلق بی شریکِ تو، بندگی و زندگی می‌کنم.

***
- نشانی سایت استاد: https://shamsotalea.com

- نشانی کانال سروش و تلگرام:
zaynab_ir

- نشانی صفحه اینستاگرام: name_be_madaram

- نشانی مزار استاد: کرج، آرامستان بهشت سکینه (اتوبان کرج-قزوین، بعد از پل حصارک و کمالشهر)، قطعه 31، آلاچیق 706

طبقه بندی موضوعی

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خودشناسی» ثبت شده است

 

امروز صبحانه، از سفره‌ای لقمه برمی‌داریم که به وسعت کائنات گسترده شده و تمام خلایق مجبورند از این سفره، لقمه مادی و معنوی بردارند، آن هم به صورت مداوم و در هر نفس. و چه خوش است که لقمه‌ از سفره‌ی انسیه حورا و محبوبه الله و ریحانه رسول الله و رکن رکین ولی الله باشد. حتماً اثر چنین لقمه‌ای، مردانی مانند سلمان و زنانی مانند فضه‌ی خادمه خواهد شد.

نوشته‌اند شغل جناب سلمان، زنبیل بافی بود. صبح زود وسایل کارش را برمی‌داشت، زیر سایه‌ی دیوار خانه فاطمه (س) می‌نشست و مشغول کارش می‌شد. وقتی پرسیدند که چرا اینجا را محل کار خود قرار داده‌ای، گفت: برای اینکه نانم را زیر سایه‌ی دیوار خانه فاطمه (س) به دست آورم، روزی‌ام کنار دیوار خانه‌ی زهرا (س) به سفره‌ام داخل شود.

به ظاهر جواب کوتاهی است اما یک دنیا فقاهت و معرفت و زهراشناسی در این جواب نهفته است.

به همین جهت است که وقتی از بهشت برای حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیها رطب هدیه می‌آوردند، تقسیم می‌کند و سهم جناب سلمان و ابوذر و مقداد را کنار می‌گذارد و به آن‌ها می‌رساند. مگر چند نفر تواسته‌اند در دنیا رطب بهشتی و مائده آسمانی تناول کنند؟!

وقتی سر سفره فاطمه (س) نشستی اگر چه دختر بچه‌ی اسیر هندی باشی، از تو فضه‌ای در می‌آید که همه جا کنار اهل بیت علیهم‌السلام دیده می‌شوی و در حدیث است که به خاطر او جبرئیل نازل شد.

 

لیکن مردم نسبت به فاطمه سلام‌الله‌علیها دو دسته‌اند:

- یکی آنانی که دارای سفاهت هستند؛ عقل و خرد کافی ندارند.

آنها زهرای مرضیه (س) را یک زن در حد تمام زنان معمولی عالم می دانند. آنها هرگز قادر نیستند درک کنند که اگر فاطمه (س) یک آه بکشد؛ آن آه، قلب پیامبر (ص) که روح عالم است را آزرده می‌کند، وقتی پیامبر (ص) آزرده شد ۱۲۴هزار پیامبر آزرده می‌شوند. وقتی ایشان آزرده شد؛ تمام اوصیا، شهدا، صدیقین آزرده می‌شوند و با آزردگی همه‌ی اینها، ملکوت عالم منقلب می‌شود این است آن بانویی که به آهی از دل او، ملکوت به لرزه در می‌آید.

آیا بدون عقل و خرد و امداد غیبی از جانب فاطمه شناسان، می‌شود بر سفره‌اش نشست و لقمه‌ای برداشت و به معرفتش گامی نزدیک شد؟! آری سفیهان عالم ایشان را یک زن معمولی می‌دانند.

- گروه دوم فقیهان هستند که نسبت به بی بی (س) اهل فقاهت هستند، فکر دارند، عقل دارند (اولی الالباب) هستند.

مگر می‌شود که فقط ترکیب دو کلمه‌ی انسیه‌ی حورا را فهمید بدونِ داشتنِ عقل و خرد بالا و بدون اینکه اهل فقه و فقاهت بود؟! بانویی که از هر بُعد نگاهش کنیم به تحیّر می‌افتیم و تا ابد در همان یک بُعد توقف کرده و می‌مانیم.

وقتی نگاه می‌کنیم به حدیث معراج؛ با آن همه اتفاقاتی که در این واقعه‌ی عجیب که هنوز بعد از گذشت هزار و اندی سال، متفکران اسلامی و غیر اسلامی را به خود مشغول داشته‌ که اصلاً این اتفاق چگونه رخ داده‌است، روحی بوده یا جسمی، خواب بوده یا بیداری؛ و بخشی از قرآن هم به آن پرداخته؛ و اتفاقاتی که رسول اکرم (ص) از این سفر بیان داشته‌اند و دستوراتی که گرفته‌اند و عجایبی که دیده‌اند؛ وقتی همه را نگاه میکنیم و در بین این همه اتفاق به فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها می‌رسیم، مبهوت می‌مانیم.

به عمری به اندازه‌ی نوح پیامبر (ع) محتاج هستیم و به اساتیدی مانند ائمه (ع)، تا بفهمیم فاطمه سلام‌الله‌علیها کیست؟!

رسول اکرم (ص) فرمودند: وقتی شب معراج به عالم بالا رفتم، وقتی به درب بهشت رسیدم مشاهده کردم در آنجا بر درب بهشت نوشته است:

لا إله إلّا الله، محمّد رسول الله، علیٌّ حبیبُ الله، و الحسنُ و الحسینُ صَفوةُ اللهِ، فاطمة خِیرَةُ (أمة) الله.

در نگاه اول، چیز عجیبی به نظر نمی‌آید. البته که دربِ بهشت الهی به نام خداوند متعال و رسول و اولیای ایشان گشوده می‌شود و به غیر از طریق این بزرگواران، کسی راه به بهشت نمی‌یابد. اما فقط کمی دقت می‌خواهد. به نظر من «یَقظه» لازم است؛ یعنی برقی به ذهن ما بزند و این علامت سؤال را به وجود آورد که چرا درب بهشت باید به این چند کلمه باز شود؟

و نکته مهم این است که افتتاح آن «لا اله الا الله» است. فتح مطلب، نام خداوند متعال است و ختم مطلب، نام مبارک فاطمه زهرا (س) است.

اینجاست که فقیه و سفیه از هم جدا می‌شوند. فقیه، مطلب را درک می‌کند. سفیه، بی خردانه می‌گذرد.

اصلِ کارِ عقل، خرد و فقه همین است که بفهمد فاطمه (س) کیست؟ چه کرده است؟ و اثر وجودی ایشان در دنیا چه بود؟ اگر چه ظاهراً عمر ایشان کوتاه بوده است.

و باز اشاره می‌کنم به روایتی دیگر؛ دلم نمی‌خواهد چون مطلب در مورد حضرت زهرا‌ (س) است چیزی از خود بنویسم، جرأت این کار را ندارم. فقط می‌خواهم از روایات استفاده کنم و مطلب را با روایت برسانم، به همین جهت روایتی دیگر از حدیث معراج می‌آورم. از نظر شیعه و سنی، رسول اکرم (ص) معراج‌های متعددی داشته‌اند و بسیاری از علمای سنی و شیعه اعتقاد دارند که رسول اکرم (ص) دو معراج داشته‌اند. یکی معراج عجایب و دیگری معراج کرامت

و این روایتی که نقل می شود در معراج عجایب بوده‌است و جالب اینکه راوی حدیث، عایشه است. دقت و درک حدیث، ابوابی را نسبت به معرفت فاطمی به روی محبان زهرا (س) باز می‌کند که امیدوارم برای ما هم این درایت حاصل شود. و اما روایت:

رسول اکرم (ص) فرمودند: وقتی وارد بهشت شدم، به شجره‌ای برخورد کردم که «لم أرَ فی الجَنَّةِ »؛ در بهشت درختی اَحسن از آن درخت ندیدم و «أَبیض ورقه»؛ برگی سفیدتر از برگ‌های آن درخت ندیدم، «وَ أطیب ثمره»؛ میوه‌ای پاکیزه‌تر از ثمره آن درخت ندیدم. البته هر کدام از این‌ها بحثی دارد و صد البته می‌دانیم که رسول اکرم (ص) آنچه می‌گوید خارج از وحی نیست. اینکه ایشان می‌فرماید «ندیدم» یعنی وجود ندارد، آفریده نشده‌است؛ درختی که جامع همه‌ی جهات بوده. از میوه‌ی آن درخت خوردم و آن میوه، نطفه شد و از آن، نطفه‌ی فاطمه (س) منعقد شد و من هر وقت فاطمه (س) را می بوسم بوی آن شجره طوبی را استشمام می‌کنم.

توضیح:

درخت؛ چه درختی است؟ درخت طوبی. کلمه طوبی؛ در قرآن هم به آن درخت اطلاق شده‌است. ریشه‌ی این درخت در خانه‌ی پیامبر خاتم (ص) است. از عجائب آن درخت، این است که فرمودند: «غَرَسَها اللّه تَعالی بِیَدهِ»؛ خداوند با دست خودش این درخت را غرس کرده است. درک حدیث همین مطلب است! دقت کنید، غارسِ درخت خود خداوند متعال است. جبرئیل و میکائیل و اسرافیل اینجا کاره‌ای نیستند. خودِ خداوند متعال، درخت را غرس کرده‌است.

زمینی که درخت در آن کاشته شده است، خانه‌ی اول شخص عالم است، و سه چشمه زیر این درخت جاری است؛ سلسبیل، تسنیم و مَعین؛ این هم از آبیاری این درخت!

در تمام قصرهای بهشت، شاخه‌ای دارد که هر کس که به آن قصرهای بهشتی وارد شود هر آنچه که دلش بخواهد موجود است. لازمه‌ی داخل شدن در بهشت، این است که باید شاخه‌ای از این درخت را بگیریم.

به نظر من همین قدر کافی است، کنار سفره‌ی فاطمه زهرا (س) یک لقمه هم برای ما زیاد است، یک جرعه کافی است. لیکن لقمه برداشتن، شرط دارد؛

خود حضرتش فرمودند: هر گاه به خاطر ما دلتان لرزید، من سینیِ پذیرایی را مقابل شما می‌گیرم که هر چه بخواهید بردارید. این شما و این هم دلتان، این هم سفره‌ی فاطمی (س).

 

لقمه‌ی عملی:

بیایید از امروز در زندگی خود، دفتری به‌نام فاطمه (س) باز کنیم؛ زیرا فردا، منادی ندا می‌دهد که همه‌ی‌ خلق بشنوند: آیا کسی هست به خاطر فاطمه (س) دلی را شاد کرده باشد؟! آیا کسی هست به خاطر فاطمه (س) گرسنه‌ای سیر کرده باشد؟!

برخیزد از فاطمه(س) مزد بگیرد.

آیا کسی هست به خاطر فاطمه (س) برهنه‌ای پوشانده باشد؟! برخیزد. آیا کسی هست به خاطر فاطمه (س) آبرویی خریده باشد؟! آیا کسی هست به خاطر فاطمه (س) غیبتی از کسی دور کرده باشد؟!

برخیزد از فاطمه(س) مزد بگیرد.

تا دیر نشده‌است در این حساب، پس‌اندازی کنیم. روزِ نیازمندی در پیش است.

 

ذکر: «یا فاطمة أَغیثینی» ۴۰۰مرتبه، برای رفع همه‌ی مشکلات بسیار نافع است، انشاءالله

 

تو هر زمان که بیایی بهار خواهد شد                        زمان شادی بی اختیار خواهد شد

خوش آن دمی که بر آید به یک کرشمه دو کار           یکی ظهور امام و یکی شروع بهار

 

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۰۱ ، ۰۹:۵۲
خادمه الزهراء

سوال از خود: تـو خـــود را می‌شـناسی؟!

دوشنبه, ۲۸ آذر ۱۴۰۱، ۰۹:۱۲ ق.ظ

یک سؤال:

این روزها در حرم علی‌ابن‌موسی الرضا علیه السلام دعاگوی همه‌ی دوستان هستم. اینجا محل عبادت و ذکر و دعاست؛ و برخی افراد چه خوب به این اعمال می‌پردازند. واقعاً خستگی‌ناپذیر نماز می‌خوانند و تسبیح به‌دست، تند و تند ذکر می‌گویند؛ و منِ نابلد مانند آدمی گنگ، به این و آن نگاه می‌کنم...

 

 

امروز از خودم پرسیدم: من کیستم؟! و همه‌ی حواسم پرت همین سؤال شد! و ده‌ها مطلب در جواب این سؤال به ذهنم خطور کرد. به‌یادم آمد درکتابی خوانده‌ام که دانشمندی درحال تشریح اجزای تشکیل دهنده‌ی بدن انسان بود، او در پایان کارش جمله‌ای زیبا بیان کرد. او گفت: بدن انسان از اجزای زیر تشکیل شده است:

  • آهکی که با آن می‌توان پنج قالب صابون ساخت.
  • آهنی که با آن می‌توان شش میخ کوچک ساخت.
  • فسفری که با آن می‌توان بیست بسته بیسکویت ساخت.
  • قندی که با آن می‌توان ده فنجان قهوه را شیرین کرد.
  • اندکی سولفور، کلسیم و برخی مواد دیگر.

و همه‌ی این مواد طبق قیمت آن روز حدود پنج دلار می‌ارزید.

پس این موجود ارزشمند، جسم نیست؛ بنابراین ما که هستیم؟! چه درد بزرگی است این خودناشناسی! که حتی صدای ابر مرد عالم، علی (ع) را هم به گله بلند کرده‌است؛ که فرمود: درد تو، از توست؛ ولی تو به آن بصیرت نداری؛ و درمان تو نیز در درون توست لیکن به آن بصیرت نداری.

از نظر حضرت، ناتوانی انسان در درمان دردهای خویش ناشی از جهل او نسبت به خویشتن خودش می‌باشد.

این خودنشناسی، عجب دردی است که مردی مثل جبران خلیل جبران می‌گوید: هرگز احساس ضعف و ناتوانی نکرده‌ام جز در مقابل کسی که از من پرسیده‌است: تو کیستی؟!

و آرتور شوپنهاور، فیلسوف آلمانی درحالیکه برای سؤالهای آزاردهنده‌اش به‌دنبال جواب می‌گشت؛ و در خیابان پرسه می‌زد، به کنار باغ گلی رسید، نشست تا کمی تماشا کند، یکی عبور می‌کرد، رفتار عجیب فیلسوف را دید، پلیس را خبر کرد، چند دقیقه بعد افسر پلیسی آمد و با بی‌ادبی پرسید: که هستی؟ فیلسوف نگاه عمیقی به او کرد و گفت: اگر بتوانید به من کمک کنید که جواب این پرسش را پیدا کنم، تا ابد سپاسگزار شما خواهم بود!

و چه سخت است رسیدن به جواب درست این سؤال که دانشمندی گفته، سه چیز بسیار سخت است: فولاد، الماس؛ و خودشناسی!

و دیگری گفته: هرکه دیگران را بشناسد، عاقل است؛ و هرکه خود را بشناسد، عارف است.

و آن حکیم بزرگ فرموده: تو آن پادشاهی هستی که به‌خواب رفته و در رویا می‌بیند که گداست، از خواب بیدار شو!

و چه بی‌ادبم من که در جوار عالم آل محمد علیه السلام، از جواب دیگران می‌نویسم؛ که زیباترین جواب را حضرتشان بیان فرموده‌اند: ارزنده‌ترین مرحله‌ی خرد، خودشناسی است.

«یا سراج الله ادرکنی»

آری به‌نظر حضرت، جواب من کیستم، برای هرکس در درون خود اوست؛ انسان گنجی است که نقشه‌اش در خودش وجود دارد، برای خواندنش باید خود را جستجو کند.

می‌گویند مردی به‌دنبال گنج بود، حکیمی به او گفت: تیری در چله‌ی کمان بگذار و بینداز، هر کجا افتاد، همان‌جا را بکن، گنج در آنجاست. او تیر را گذاشت با تمام قدرت کمان را کشید، تیر را پرتاب کرد، تیر با فاصله‌ی زیاد افتاد. او رفت و شروع به‌کندن کرد، چیزی پیدا نکرد، آمد به حکیم گزارش داد؛ حکیم گفت: من به‌ تو نگفتم کمان را بکش، گفتم تیر را در ‌چله بگذار و بینداز! رفت و چنین کرد، تیر جلوی پایش بر زمین افتاد، همانجا را کند و گنج را یافت.

آری باید در خود جستجویی کنیم.

ارائه شده توسط استاد، انتشار به تاریخ 17ر5ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۰۱ ، ۰۹:۱۲
خادمه الزهراء

بفرمایید یک لقمه معنوی نوش کنید: یک لقمه تذکر و ذکر

چهارشنبه, ۲۳ شهریور ۱۴۰۱، ۰۹:۲۸ ق.ظ

 

روزها و شب‌های ماه شعبان، ماه همسایه‌ی ماه رمضان بهانه‌ای شد تا کمی بیشتر یاد خدا کنیم و قدمی محکم‌تر در جلب رضایش برداریم که مبادا در ضیافت الرحمن دعوت نشویم و به کنار گذاشته شویم یا به طفیلی وارد ضیافت الهی شویم و آنگونه که مقصود خداوند می‌باشد، نتوانیم از ایام الله مخصوصاً از لیالی قدر ماه رمضان و قبل از آن، شب براتِ نیمه شعبان بهره‌ی کافی و لازم را ببریم.

یکی دو روز قبل، لقمه گرفتیم که سالکان کوی رب، میان خود و رب العالمین زمینه‌ی خلوت را به‌وجود می‌آورند آن هم خلوت دل که کار راحت و آسانی نیست و اگر توفیق رفیق شد و این خلوت به وجود آمد، وقت را صرف ذکر و فکر می‌کنند. این دو در فرهنگ الهی دامنه‌ی بسیار گسترده‌ای دارند. هیچ نبی و ولیّ و استادی در مسیر الهی نیامده و نخواهد آمد که بهترین دستورش برای مردم، ذکر و فکر نباشد. زیرا تمام گروه‌ها و دسته‌های انسانی حتی اگر مسلمان هم نباشند برای درست زندگی کردن، هم به ذکر و هم به فکر احتیاج دارند.

مرحوم امام خمینی (ره) در حدیث هجدهم کتاب چهل حدیث در باب ذکر می فرمایند: و بدان ای عزیز! که تذکر از محبوب و به یاد معبود به سر بردن، نتیجه‌های بسیاری برای عموم طبقات دارد اما برای کمّل اولیا و عرفا، غایت آرزویشان این است که در سایه‌ی آن، به وصال جمال محبوب خود برسند، هنیاً لَهُم (گوارای وجودشان)؛ و اما برای عامه و متوسطین بهترین مصلحات اخلاقی و اعمالی و ظاهری و باطنی است.

انسان اگر در جمیع احول و پیشامدها به یاد خداوند باشد و خود را در پیشگاه آن ذات مقدس حاضر ببیند؛ البته از اموری که خلاف رضای اوست خودداری کند و نفس را از سرکشی جلوگیری کند، پس به این همه مصیبات و گرفتاری به دست نفس اماره و شیطان رجیم که از غفلت از یاد حق و عذاب و عقاب اوست، دچار نمی‌شود.

غفلت از حق، کدورت قلب را زیاد می‌کند و نفس و شیطان را بر انسان چیره می‌کند و مفاسد را روز افزون می‌کند؛ و تذکر و یادآوری از حق، دل را صفا می‌دهد و قلب را صیقلی می‌نماید و جلوه‌گاه محبوب می‌کند و روح را تصفیه می‌نماید و خالص می‌کند و از قید اسارت نفس، انسان را می‌رهاند و حبّ دنیا را که منشأ خطیئات و سرچشمه‌ی سیئات است، از دل بیرون می‌کند و هَمّ را، همِّ واحد می‌کند و دل را برای ورود صاحبِ منزل، پاک و پاکیزه می‌نماید.

پس ای عزیز! در راهِ ذکر و یاد محبوب تحمل مشقّت هر چه بکنید، کم کرده‌اید. دل را عادت بده به یاد محبوب، به توفیق الهی، صورتِ دل، صورتِ ذکر خداوند شود و کلمه‌ی «لا اله الا الله» صورت و کمال نفس گردد که از این، زادی بهتر برای سیر به سوی خداوند وجود ندارد و مُصلحی نیکوتر برای معایب نفس و راهبَری خوب‌تر در معارف الهیه یافت نمی‌شود. پس اگر طالب کمالاتِ ظاهری و باطنی هستید و سالکِ طریق خداوند و آخرت و مهاجر و مسافر الی‌الله هستید، قلب را عادت دهید به تذکر محبوب و دل را عجین کنید با یاد حق تبارک و تعالی.

لازم به ذکر است که نباید خیال کنیم ذکر یعنی تسبیحی به دست گرفتن و مداوم لب را حرکت دادن؛ بلکه به فرموده‌ی امام ششم (ع) سخت‌ترین واجباتِ خداوند بر بندگانش سه چیز است:

  1. انصاف با مردم.
  2. یاری به برادران.
  3. یاد و ذکر خداوند در همه جا.

و فرمودند: من نگفتم «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر» اگرچه این هم یاد خداست، ولی یاد خدای عزوجل در همه جا وقتی است که با اطاعت یا گناهی برخورد کنی؛ یعنی چون فرمانی از جانب خدا آمد انجامش دهی و چون نهی‌ای آمد آن را رها کنی.

 

خوب در این صورت، ذکر خدا بسیار سخت خواهد شد. لازمه‌اش ترک تمام نواهی الهی و انجام تمام اوامر الهی، آن هم با یاد خداوند است. لازمه‌اش این است که مداوم خود را در محضر الهی ببینیم و ببینیم که خداوند ما را می‌بیند "الله حاضری و ناظری" این در واقع همان ذکر قلب است که باعث می‌شود انسان سربزنگاهِ لغزش، به یاد خدا بیفتد و به او پناه ببرد. مانند یوسف (ع)، اگر یوسف برهان الهی را نمی‌دید و یاد خدا نمی‌کرد قطعاً دچار لغزش شده بود.

دیگر اینکه همانطور که "ذکر الله"، دشوارترین عبادت الهی است بیشترین عبادت الهی هم هست.

می‌دانید که هر عمل خیری حدّ و اندازه‌ای دارد و اگر از حد بگذرد افراط می‌شود و افراط نزد پروردگار پذیرفته نیست. در واقع اگر انسان پایین‌تر از حدّ مطلوب و دستور انجام دهد، قاصر و یا مقصر است و اگر بالاتر از حد مطلوب بود به صعوبَت مبتلا می‌شود که گاهی دیگر انجامش بسیار دشوار و سخت می‌شود و گاهی انسان را از تکالیفِ دیگر باز می‌دارد.

مانند نماز که بدنِ انسان طاقت زیاد خواندن را ندارد و یا وقتی خواندن نماز از حد گذشت، سبب می‌شود که انسان خیرات و طاعات دیگر را از دست بدهد.

همه‌ی عبادت‌ها همین‌طور هستند جز ذکر خداوند که برایش حدّی نیست که البته ذکر لسانی منظور نیست زیرا در اثر آن، اعضا و جوارح انسان مبتلا به ملالت و ضعف و عجز و سستی می‌شود. بلکه "ذکر الله" که حدی ندارد، ذکر قلبی و لسانی؛ اعم از ذکر بدنی است. زیرا تمام طاعات و خوبی‌ها و خیرات و اعمالی که مرضیّ خداست، "ذکرالله" هستند.

و این گونه ذکر با همه‌ی طاعات، جمع و با هر نوع طاعت پیاده می‌شود. مانند قضای حوائج، ادای واجبات، به‌جا آوردن مستحبات که نزد اهلش "ذکر الله" است بلکه ترک مکروهات و محرمات هم "ذکر الله" هستند.

 

و اما موانع ذکر خداوند:

شیطان باعث غفلت از یاد خداوند می‌شود.

تکاثر و رقابت‌ها که باعث سرگرمی و افزون‌خواهی و در نتیجه خدافراموشی می‌شود.

آرزوها و خیالات و اوهام.

 

چند نکته درباره‌ی ذکر:

۱- یاد نعمت‌های او، رمز معرفت و شکر اوست.

۲- یاد قدرت بی‌پایان او، رمز توکل به اوست.

۳- یاد علم و آگاهی او، رمز حیا و تقوای ماست.

۴- یاد الطاف او، رمز محبت به اوست.

۵- یاد عدالت او، رمز خوف از اوست.

۶- یاد امدادهای او، رمز امید و رجاست.

۷- یاد خدا، نمونه‌ی روشن عبادت اوست.

۸- دعای اهل فکر و ذکر سریعاً مستجاب می‌شود.

۹- در قرآن ذکر زبانی و ذکر قلبی با هم ستوده شده‌اند.

۱۰- کسانی مشمول لطف خاصّ خدا هستند که همواره به یاد او باشند.

۱۱- ذکر خداوند وقتی غفلت زدایی می‌کند که بدون تظاهر و سروصدا باشد وگرنه خودش نوعی سرگرمی و غفلت می‌شود.

۱۲- ربوبیّت خداوند دایمی است پس سزاوار است که یاد او هم پیوسته باشد.

۱۳- ذکر و فکر همراه یکدیگر ارزشمند هستند متأسفانه کسانی ذکر می‌گویند اما اهل فکر نیستند و کسانی اهل فکر هستند اما اهل ذکر نیستند.

۱۴- و آن ذکر و یادی بیمه کننده‌ی انسان است که عاشقانه، سوزناک، پیوسته و در هر صبح و شام باشد.

 

حاصل اینکه اگر انسان شغل شاغلی به ذکر خداوند نداشته باشد، این نادانی، او را از قرب خدا دور می‌کند، زندگیش مردگی و مردنش مایه‌ی حسرت است. و غیر از خدا هر آنچه را که بخوانی و بخواهی شکست توست.

از عمر همان بود که در یاد تو بودم                باقی همه لهو است و فسون است و فسانه

 

ذکر:

«بسم اللّه الرحمن الرحیم یا اللّهُ یا حافظُ یا حَفیظُ یا رَقیب»  هر روز صبح و شام خوانده شود.

صلوات

ارائه شده توسط استاد، انتشار به تاریخ 17ر2ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۰۱ ، ۰۹:۲۸
خادمه الزهراء

بفرمایید یک لقمه معنوی نوش کنید: یک ‌لقمه شکفتن

دوشنبه, ۲۱ شهریور ۱۴۰۱، ۰۳:۰۴ ب.ظ

 

این روزها معمولاً نمی‌شود در خانه ماند و بیرون نرفت و خود را از دیدن این همه زیبایی طبیعی، این همه طراوت و شادابی، این همه رنگ، این همه عطر و بو، این همه گل و این همه غنچه محروم کرد! هر کدام از اینها حکایت از هنرنمایی خاص خالق و ربّ عالم می‌کند و انسان را به فکر می‌اندازد که واقعاً وقتی خداوند قلم نقاشی به دست می‌گیرد، بر بوم طبیعت عجب نقش و نگاری خلق می‌کند! عجب دلنوازی و روح‌نوازی می‌کند! و عجب ذوقی در دل بنده‌ی عاشقش به وجود می‌آورد که: این خدایِ من است!

شاید به یک بوته‌ی گل رز نگاه کنی، از برگ‌هایش، گلبرگ‌هایش، ساقه و تیغ‌های چسبیده به ساقه و تا غنچه‌اش، هر کدام به نوعی جلوه‌گری می‌کنند، برای چشمهای مختلف به نوعی خاص خود را عرضه می‌کند. اما در این میان، غنچه تا غنچه است زیبایی، طراوت، تازگی و شکوه خاص خود را ندارد. و البته قدر و بهایی نیز نخواهد داشت و از این رو کسی به چیدن و جدا ساختن آن رغبت و تمایلی نشان نمی‌دهد.

ارزش و اعتبار یک غنچه، تنها در صورتی است که از غنچگی خارج و به گل شدن روی آورد؛ و گل شدن نیز در گِروی شکفتن و باز شدن و خندیدن غنچه است. البته شکفتگی و باز شدن غنچه، به هر صورتی امکان پذیر است و می‌توان آن را با دست و یا هر چیز دیگری گشود و باز نمود اما اینگونه باز شدن و گشایش، نوعی کاستن از زیبایی و رونق بازار آن خواهد بود. نه تنها مایه‌ی جمال و زیبایی نیست، بلکه از گل شدنِ واقعی نیز مانع شده و در عوض حالتی تصنعی، کریه، زشت و ناموزون به آن خواهد داد.

آری غنچه، تنها در صورتی به جمال و کمالِ شایسته و مطلوب خود خواهد رسید که با نوازش نرم و ملایم نسیم که برخاسته از دل دریاست، گشوده شود؛ و بی‌گمان خوش‌ترین نسیم نیز، نسیم سحرگاهان است که هر خشک را تَر و باطراوت خواهد ساخت.

حال که زیبایی، شکوه و بهای غنچه در شکفتن و باز شدن است؛ و باز شدن و گشودن نیز در گِروی نسیم بالطافتِ دریا است، پس نسیم برای غنچه، بَس کافی و مغتنم است و چیزی گرانمایه‌تر و عزیزتر از آن نیست. و البته خوب است توجه داشته باشیم که حکایت غنچه و ماجرای گل، در حقیقت، روایت احوال آدمی است.

یعنی آدمی هم دارای دو فصل و دو مرحله است:

یکی مرحله‌ی غنچگی که همان حالت نقص و نارسایی است.

و دیگری مرحله‌ی کمال و جمالِ مطلوب یافتن که چیزی مانند گل شدن است.

آنچه از غنچه‌ی وجود آدمی گُل می‌سازد، امکانات ظاهری و دنیایی نیست زیرا که آن، مانندِ گشودن غنچه با دست است که مایه‌ی زشتی و ناموزونی خواهد بود بلکه این غنچه نیز تنها به همت نسیم است که به مرحله‌ی گُل شدن نایل می‌شود، نسیمی که برخاسته از دریایِ عنایت، حمایت، لطف و لطافت حق باشد و آن چیزی جز کتاب خداوند، قرآن کریم نیست.

بنابراین ارزش و قدر و منزلت انسان، وامدارِ شکفتن و شکوفایی است؛ و شکوفایی نیز در گِروی نسیمِ سراسر رحمت و نشاط الهی یعنی قرآن کریم است. پس باید پذیرفت که قرآن برای آدمی، بس کافی و تمام خواهد بود همچنانکه نسیم برای غنچه. و این حقیقتی است که اهل معنا و اشارت، که از هر چیزی فهم می‌کنند؛ از حرف اول قرآن که «باء» و از حرف آخرین آن که «سین» می‌باشد، می‌آموزند.

این جماعت می‌گویند: با آمیختن این دو حرف با هم، واژه‌ی «بس» به دست می‌آید که خود اشاره به این است که کتاب خداوند برای آدمی که جز صلاح و سعادت نمی‌خواهد، بَس و کافی است.

اما مردم در برخورد با این کتاب، متفاوت هستند زیرا اساساً خودِ انسان‌ها هم متفاوت هستند و یک‌دست و یک‌میزان نیستند.

حضرت علی (ع) در این رابطه سخن زیبایی دارند که فرمودند: اساسِ تفاوت‌های مردمان در گوناگونی سرشت ایشان است زیرا در آغاز، ترکیبی از خاک شور و شیرین و سخت و نرم بودند.

آدمیان، با همین تفاوت در درکِ سخن حق و قبول آن، متفاوت هستند: یکی به سختی، یکی به نرمی، دیگری عاشقانه و دیگری عاقلانه.

فرمود: یا داوود! کسی که، کسی را عاشق است بر سخن او صحه می‌گذارد و بر خط و فرمان وی، سر می‌نهد و از سرِ چاکری و جان‌سپاری، تلخی‌ها را متحمل شده تا به جانِ شیرین محبوب دست یابد.

آری، عاشق، خواست معشوق را نه به اجبار و کراهت، بلکه با دنیایی از حال و حلاوت دنبال می‌کند و تا این حال در میان نباشد، قبولِ معشوق نیز در پی نخواهد بود.

پس بر اساس سخن خداوند با داوود (ع) و با تکیه بر اصل عشق که هر سخت را آسان و هر رنج را رحمت می‌کند، آیا می‌توان دعوی عشق خداوند نمود، بی‌آنکه سخن او را شنید؟ و یا شنید و به کار بست اما نه از سرِ میل، بلکه با بی‌رغبتی و دور از حال و وجد؟!

 

حال، شما ای عاشقان خداوند! قرآن، کلام اوست. با کلام او چگونه‌اید؟ آیا شما آنچه در کتابش آمده است، شنیده‌اید؟ آیا به کار بسته‌اید؟ و یا چگونه به کار می‌بندید؟ با عشق، حال، نشاط و یا به جبر، کسالت و ملالت؟

و فرمود: ای داوود! اگر کسی سخن کسی را شنید و به کار نبست، علامتِ آن است که آن را نپذیرفته و تصدیق نکرده‌است؛ و آن مطلب گواه آن است که صاحبِ سخن را محبوبِ خود ندانسته و عاشق او نیست!

پس اگر کلام خداوند را به گوش جان نشنویم؛ یا بشنویم و به‌کار نبندیم؛ و دلِ خود را برای تصدیق کلمات نورانی خداوند، یله نکنیم و آنها را به جدّ تمام، به‌کار نبندیم، لافِ مسلمانی، اعتقاد، ایمان، عشق و محبت به خداوند زده‌ایم؛ و خداوند لاف زنندگان را دوست نمی‌دارد.

فرمود: ای داوود! آنکه کسی را عاشق است، نسبت به آنچه معشوق کند، هرچند خلاف طبع و مرام وی باشد، غمگین نخواهد شد بلکه دلشاد و دلخوش خواهد بود زیرا عاشق در برابر معشوق جز تسلیم و ارادت، چیزی نمی‌داند.

و این تسلیم و رضا، خوش‌ترین همراه، قرین و معاشرِ آدمی در طی طریق است. کسی که در مملکت رضا و تسلیم، مقیم می‌شود با هر قضیه، خوش‌دل و با هر بلیّه، دلشاد است زیرا از سرِ بصیرت، درک و دریافت نموده‌است که: آنچه خداوند رقم می‌زند، خوش، مبارک و میمون خواهد بود.

فرمود: ای داوود! آنکه بر محبوب خود اعتماد دارد، بر او نیز تکیه می‌کند، هیچ امکان ندارد که کسی عاشق و دوست‌دار خداوند باشد اما بر او تکیه و توکل نکند.

ای داوود! چه کسی از همه کس برید و به من پیوست، و من او را ناامید نمودم؟!

 

آری، مؤمنان هرگز رخت اندیشه را به هر سوی نمی‌کشند بلکه از هر چیز قطع التفات نموده و آنگاه بر خداوند توکل و تکیه می‌کنند چون می‌دانند جز خداوند، هیچ کس قفل گشا نیست.

آری! آنکه عاشقانه دل به کلام او دهد، غنچه‌ی وجودش در سایه‌ی وزشِ نسیم ربّانی، شکفته خواهد شد و عطر و بوی وجودش، شامّه‌ی بندگان الهی را نوازش خواهد داد.

به امید روزی که با قرآن شکوفا شویم. صلوات

30ر1ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۰۱ ، ۱۵:۰۴
خادمه الزهراء

 

آیا هرگز جداً به این مطلب فکر کرده‌ایم که قدر و قیمت ما چقدر است؟! اگر بخواهند ما را ارزش‌گذاری کنند ارزش ما به چه میزان است؟!

برخی ارزش را به حَسَب و نسب و ریشه‌ی خانوادگی می‌دانند. و برخی دیگر به مقامات اعتباری، که روزی هست و روز دیگر نیست. و برخی به علم و دانش و معلوماتی که در بایگانی ذهن اندوخته شده‌اند و هر از گاهی جلوه‌ای می‌کنند، گروهی را متوجه خود می‌سازند و بعد از مدتی نه چندان طولانی، کسانی دیگر می‌آیند با ایده‌های علمی بالاتر و به روزتر و گروه اول را به حاشیه می‌رانند. گروهی به مال و ثروت و گروهی دیگر به کمالات ظاهری. اما عمق وجود هر انسانِ سالمی، این‌ها را به عنوان ارزش واقعی یک انسان، باور ندارد و ارزش‌های واقعی را جستجو می‌کند.

ما این مطالب را در فصل بهار خدمت دوستان ارائه می‌دهیم و به عنوان شاهد عینی از این فصل، در نوشته‌هایمان استفاده می‌کنیم و برای نزدیک کردن مطلب به ذهن، مَثَل می‌آوریم.

در فصلی که درختان به ثمر می‌نشینند و هر درختی، ثمری خاص به بار می‌آورد، درختانی به چشم می‌آیند که از ثمرات گوناگون برخوردارند. این درختانِ محدود و معدود در آغاز، همانند درختان دیگر بوده‌اند اما باغبان، جوانه‌ای نحیف، نزار، ناتوان و تُرد را از درختی دیگر گرفته و بر تنه‌ی آن درخت جای داده؛ چندی نپاییده که جوانه، ساقه شده و ساقه، شاخه شده و شاخه به بار نشسته‌است. حال آنکه تا جوانه بودند نه تنها از آن، امید ثمر نمی‌رفت، بلکه بیم خشکیده شدن و از دست رفتن نیز در میان بود. اما با این پیوند، بیم، جای خود را به امید داده و جوانه‌ای تُرد به شاخه‌ای سخت و خشن مبدل شده‌است با همت و آگاهی باغبان که خوب می‌دانست که تنها با این عمل که آن را پیوند می‌نامند، جوانه‌ای، شاخه و شاخساری پر سود و ثمر می‌شود.

البته پیوند، آداب و اصول خود را دارد و جز باغبان دانا و پر‌مهارت، کسی از آن آگاهی نداشته و ندارد چرا که جز او هیچ کس نمی‌داند و نمی‌فهمد که کدام جوانه، لایق پیوند است و یا شیوه‌ی پیوند چگونه است و هر کسِ دیگر، اقدام به این کار کند جز آنکه جوانه را تباه سازد و از بین ببرد، به جایی نخواهد رسید. و این، یک واقعیت مسلّم است که انسان‌ها نیز به جوانه‌ها می‌مانَند. جوانه‌هایی تُرد، ضعیف و شکننده که می‌توانند هر کدام شاخه‌ای و سپس درختی تنومند و تناور باشند و این جز با پیوند، امکان و تحقق نمی‌یابد و پیوند هم، جز به دست باغبان دهر صورت نمی‌پذیرد. و صد البته که باغبانان، همانا انبیا و اولیا و انسان‌های کاملی هستند که سیر «مِنَ الخَلق الیَ الحَق» کرده‌اند و سپس از«مِنَ الحَق»، سیرِ «الی الخلق» را آغاز نموده‌اند تا دست انسان‌ها را بگیرند و آنها را به خداوند پیوند دهند و از این رهگذر به انسان، قوت و اعتلا و بالندگی ببخشند که بی‌گمان مایه‌ی نشاط، طرب، بهجت و سرور خواهد بود.

بنابراین باید این را بپذیریم که عدم اتصال و انس و پیوند با خداوند، حاصلی جز نزاری و ضعف و زبونی نخواهد داشت.

آری، خویش را جز به مبدأ هستی که ما نامش را خداوند می‌گذاریم، گره زدن، شمع جان را به دست باد دادن و داغ جانسوزِ ابد را بر دل خریدن است و این فتنه و بلایی است که جز زبونی در پی نخواهد داشت.

واقعاً ارزش و اعتبار انسان، جز به این پیوند به چه چیز دیگر می‌تواند باشد؟ و جز از این راه، به حرمت، قداست، ارج و سربلندی دست نمی‌یابد

اصولاً دنیا و جلوه‌های آن، هرچه که باشد و به هرگونه که باشد، مرتبه‌ای فروتر و نازل‌تر از انسان دارد و از همین رو همه‌ی آنچه هست، جهت انسان آفرینش یافته‌است. بنابراین انسان، خود را جهت هر چیز هزینه و خرج کند، مصرف پایین‌تر از خود، کرده‌است. زیرا که به فرموده‌ی صریح خداوند جز انسان، هر چه هست چه حیوان و یا نبات و یا جماد برای انسان خلق شده‌است «خَلَقَ لَکُم ما فِی الأَرضِ جَمیعًا» و نه تنها همه را برای انسان آفریده بلکه همه چیز را مسخّر انسان قرار داده‌است و انسان می‌تواند بر همه چیز تسلّط و بهره‌وری داشته باشد و همه‌ی هستی را به خدمت بگیرد.

 

مرحوم آخوند کاشی که از برجستگان وادی معرفت بود، بر اثر فقر شدید توان ازدواج نداشت و تا آخر عمر حجره‌نشین مدرسه بود و کارهایش را به دست خود انجام می‌داد. روزی نشسته بود و کمی سبزی در مقابل داشت و پاک می‌کرد، با حوصله‌ی تمام و دقت که حتی برگی را هدر نمی‌داد و هرآنچه که قابل مصرف نبود، نزد مرغان می‌ریخت تا چیزی را دور نریخته باشد! اتفاقاً آیت الله ارباب وارد مدرسه شد و ایشان را دید، گفت: چقدر با حوصله و دقت سبزی پاک می‌کنید، مانند زنان خانه‌دار پاک کن که مقداری را بر می‌دارند و بقیه‌اش را دور می‌ریزند. آخوند کاشی گفت: این سبزی‌ها راه درازی پیموده‌اند تا خود را به من رسانیده و مصرفِ من شوند، و من، توان و نیرو یافته و در انجام وظیفه و اطاعت و بندگی خداوند بکوشم و از این طریق نیز آنان هم به مطلوب خود که همانا خداوند است، رسیده باشند. حال اگر من به ناروا هر یک از آنان را هدر داده و ضایع کنم مرا نفرین می‌کنند و می‌گویند: خود را به تو رساندیم تا از ناحیه‌ی تو به خداوند برسیم ولی تو سدّ راه ما شدی!

چنین دیدگاهی نسبت به مخلوقات خداوند را چگونه آدمی می‌تواند داشته باشد؟ و اگر همه‌ی آدمیان به همه‌‌ی موجودات اینگونه نگاه کنند، زندگی چه زیبا خواهد شد!

 

زیبا گفته مولانا:        جوهر است انسان و چرخ، او را عرض              جمله فرع و پایه‌اند و او غرض

آری، برتری انسان، حقیقتی است انکارناپذیر تا جایی که در روایات آمده‌است که شأن آدمی حتی از جبرئیل که از فرشتگان مقرب است، برتر و بالاتر می‌باشد: «إِنَّ المُؤمِن اَفضَلُ مِن مَلَکٍ مُقَرَّب»

و بلکه از کعبه نیز افضل و بالاتر است: «إنَّ المُؤمِنُ اَفضَلُ حُرمَةً مِنَ الکَعبه»

و فضیلتِ انسانِ پیوند خورده‌ی با خداوند تا آنجا اوج گرفته و بالا می‌رود که هر کس هتک و اهانتی در باب انسان، البته انسان شایسته‌ی الهی، روا دارد، گویی که با خداوند درآویخته و او را ناسزا گفته باشد: «مَن اَهانَ مُؤمِناً فَقَد اَهانَنی وَ مَن سَبَّ مُؤمِناً فَقَد سَبَّنی»؛ هر کس اهانت به مؤمن کند، همانا به من اهانت کرده و هر کس به مؤمنی ناسزایی بگوید، همانا به من(خداوند) ناسزا گفته‌است.

راستی کیست که قادر به اندازه‌گیری، نسبت به بها و ارزش این هسته‌ی هستی باشد؟!

 البته بدون شک، این همه شأن و شایستگی و بها و قداست که در باب انسان، طرح و مطرح می‌شود به جسم و صورت وی بازگشت ندارد بلکه معطوف به حال و جنبه‌ی روحانی و معنوی اوست که به وی استعداد دستیابی به آن موهبت داده شده‌است. تو گویی انسان مانند صدفی است که ارزش و بهای آن به مرواریدی است که در درون آن جای گرفته‌است و مروارید صدف وجود آدمیان، جان و روح منزّه است که با تأسف بسیار، دیگر به ندرت یافت می‌شود.

خویشتن نشناخت مسکین آدمی                   از فزونی آمد و شد در کمی

خویشتن را آدمی ارزان فروخت                     بود اطلس خویش بر دلقی بدوخت

صلوات

28ر1ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۰۱ ، ۱۲:۱۱
خادمه الزهراء

جمعه روز خاص انتظار

يكشنبه, ۲۰ شهریور ۱۴۰۱، ۱۲:۵۷ ب.ظ

روزتان زهرایی و همه لحظه‌هاتان نورانی، عید جمعه‌تان پر از خیر و برکت

جمعه روز خاص انتظار برای کسانی است که یار سفر کرده دارند و معتقدند که در جمعه‌ای جلوه ظهور خواهد داشت.

 اما کدام جمعه؟

هر جمعه‌ای به قول مسیح علیه‌السلام چراغ‌ها را روشن کن، جلوی خانه‌ات را آب و جارو کن، منتظر بنشین، ممکن است هر لحظه پسر آسمان بیاید.

جمعه روز خاص برای همه مسلمانان است، روز برکت و معنویت و عید و روزی که خدواند بر برکاتش برای بندگانش می‌افزاید.

رسول خدا در تفسیر آیه «وَ لَدینا مزید» فرمودند: یعنی نزد ماست زیادتی کرامت‌ها و رحمت‌ها و روز مزید؛ روز جمعه است، شبش بسیار نورانی و روزش بسیار روشن است. پس بسیار بگویید سبحان اللّه و اللّه اکبر و لااله الا اللّه و الحمدللّه و بسیار صلوات فرستید بر محمد و آل محمد.

و فرمود روز جمعه، بهترین روزهاست و نزد خدا بزرگتر است از روز عید قربان، عیدفطر، و در آن ساعتی است که اگر هر بنده، از خدا در آن ساعت، حاجتی بخواهد؛ البته عطا می‌کنند، مگر اینکه حرام باشد. وقتی زهرای اطهر سؤال کرد آن کدام ساعت می‌باشد، حضرت فرمودند: هنگام غروب آفتاب، که نصفش غروب کرده باشد. حضرت غلامش را بر بام خانه می‌فرستاد که چون نصف آفتاب غروب کرد مرا خبر کن تا دعا کنم.

 

امام ششم علیه‌السلام فرمودند: حوریان بهشت خبر می‌دهند که روز جمعه است، کجایند اهل دنیا که امروز را به اعمال صالحه و دعا بگذرانند و بهشت و ما را از خداوند خواستگاری کنند.

 

چه کنیم، که بر نورانیت و برکات این روز برای خود بیفزاییم؟

  • ذکر خداوند

آیا ذکر زبانی تاًثیر دارد؟ آری، مرحله اول ذکر زبانی زبان مادر است و مادر با تکرار کلمات کمک می‌کند تا کودکش زبان باز کند. آنگاه مادر ساکت می‌نشیند و به بلبل زبانی کودکش گوش می‌کند و لذت می‌برد.

امیدوارم روزی همه ما صدای الله الله گفتن دلمان را بشنویم و سرمست شویم. تا آن روز از ذکر زبانی غافل نباشیم.

چه اذکاری

اول: ذکر صلوات، همین صلواتی را که همه بلدیم. فرمودند: صد بار تکرار کنید؛ خداوند شصت حاجت شما را روا می‌کند.

دوم: صد بار ذکر استغفار و صد بار تلاوت سوره توحید.

 

  • تلاوت برخی از سوره های قرآن،

مثل سوره مؤمنون که تلاوتش در جمعه باعث عاقبت به خیری است و یا سوره صافات که موجب فراوانی خیر و برکت مادی و معنوی در زندگی است.

 

  • دعا و نماز

مخصوصاً اگر فرصتی پیش آمد و موجب ناراحتی و مشکلی برای خانواده (یا اگر مهمان یا مسافر بودیم برای کسی) پیش نیاورد. خواندن این نماز تأکید شده‌است:

از امام علی علیه‌السلام روایت است که حضرت رسول اکرم فرمودند: هر که خواهد فضیلت روز جمعه را دریابد، پیش از ظهر، چهار رکعت نماز بگزارد و در هر رکعت سوره حمد یک بار و آیة‌الکرسی و سوره توحید هر یک را پانزده بار بخواند. و چون از نماز فارغ شود هفتاد مرتبه بگوید: «اَستَغفِرُ اللّه» و پنجاه مرتبه «لاحَولَ و لاقُوَّة الا بِاللّهِ» و پنجاه مرتبه «لا إلهَ إلا اللّهُ وَحدَهُ لاشریکَ لَهُ» و پنجاه مرتبه «صَلّی اللّهُ عَلَی النَّبِیِّ الْاُمِّیِّ و آلِهِ»

و چون این عمل را به جا آورد از جای خود برنخیزد تا خدا او را از آتش جهنم آزاد گرداند و نمازش را مقبول کند و دعایش را مستجاب گرداند.

 

  • صله رحم کردن؛ احوالپرسی از اقوام به هر شکل ممکن.

 

  • وسعت به اهل خانه دادن که بالاترین پاداش را دارد.

وقت گذرندان با آنان، تفریح بردن، حتی آماده کردن غذایی که دوست دارند، انجام کاری که به خانواده خوش بگذرد.

کمک کردن را یاد بگیریم که قرار نیست هیشه به ما خوش بگذرد، یاد بگیریم از اینکه باعث شده‌ایم تا به دیگران خوش بگذرد؛ خوش باشیم. این اخلاقی‌تر و خدا پسندانه‌تر است.

 

  • خودنگری و خودسازی

و مهمتری کار جمعه‌ها که باید بی‌سروصدا انجام شود؛ خودنگری و خودسازی است. شاید طول هفته به دلیل مشغله‌های زیاد خود را فراموش کنیم. زمانی از روز تعطیل را به بازنگری در خود قرار دهیم.

امام زمان علیه‌السلام فرمودند: بر شما باد توجه به نفستان، یعنی نگرش دقیق و بی‌ملاحظه درخودتان. در نگرش درخودتان واقع‌بین باشید، عیوب را ببنید و به اصلاحش اقدام کنید.

 

این روزها، طبیعت بهترین استاد ما در این زمینه است. نگاهی به این گل‌های زیبای اطرافتان کنید؛ ببیند و بشنوید که چه می‌گویند. با صدای بلند داد می‌زنند که ببینید؛ ریشه‌ی ما در گِل و لای و تیرگی است اما بهترین‌ها را از خاک تیره می‌گیریم و به نمایش می‌گذاریم و چشم‌ها را به خود خیره می‌کنیم.

ببینید ما خاک می‌خوریم و غنچه می‌دهیم. اکسیژن می‌گیریم و بوی خوش تحویل می‌دهیم. از خاک سیاه، گلبرگ‌های رنگارنگ می‌سازیم. آب می‌گیریم و گلاب پس می‌دهیم. به آب، بوی خوش می‌دهیم به خاک، رنگ می‌دهیم. خلاصه درحالی‌که پا در گِل و کود بدبو دارد، گل معطر و زیبا و روح‌افزا می‌دهد.

آیا انصافاً این گل‌های بنفشه در استادی برای ما چیزی کم دارند که ما از میان خاک و گل و کود بدبو، این همه قشنگی انتخاب کردیم و تازه مثل زنبور عسلی، هم‌نشینی ما را برمی‌گزیند، شهد شیرینی شفابخش و عزتی که خداوند در کتابش سوره‌ به ‌نامش نازل کند.

تو ای انسان بعد از بهره‌وری از همه‌ی نعمت‌های الهی، چه ثمره‌ای می‌دهی و چه اثری از خود به‌جا می‌گذاری؟!

جمعه وقتی با برکت است که توجه کنم به خودم

فرمودند: انسان تا واعظی از درون خود نداشته باشد، واعظ بیرونی برایش تأثیری نخواهد داشت.

گل‌ها را دوست بدارید؛ ما را به خودمان توجه می‌دهند.

 

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۰۱ ، ۱۲:۵۷
خادمه الزهراء

بفرمایید یک لقمه معنوی نوش کنید: شناخت

شنبه, ۱۲ شهریور ۱۴۰۱، ۱۲:۴۳ ب.ظ

 

شناخت نسبت به اعجوبه‌ی جهان خلقت یعنی انسان، موجودی که در میان تمام آفریدگان الهی به عنوان اشرف مخلوقات برگزیده شده‌است و اعجوبه‌ای که خداوند در خلقت او، به خود تبریک گفت و فرمود: «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحسَنُ الْخالِقِینَ»

موجود عجیبی که رسول اکرم(ص) شناختِ او را شرط شناخت خداوند متعال قرار داده و فرموده: « مَنْ عَرَفَ نفسَه فقد عَرَفَ ربَّه»؛ هر کس خود را (به واقعیت و حقیقت) شناخت، همانا خدای خود را شناخته‌است و به خدای خویش معرفت حاصل خواهد کرد. اما با تمام این بزرگواری و کرامت؛ انسان، پیچیده‌ی در ضعف ها و قدرت هاست. گاهی توان تسخیر آسمان‌ها را دارد و گاهی قادر نیست چند درجه بالا رفتن حرارت بدنش را تحمل کند. همین پیچیدگی‌هاست که شناخت او را حتی برای خودش مشکل کرده‌است. شناخت خداوند متعال، فرض و واجب است و وقتی شناخت خداوند را منوط به شناخت انسان از خود دانسته‌اند پس شناخت انسان هم، بر خودش فرض و واجب است.

 

اما چگونه باید به این مهم اقدام کرد؟ آیا بشناسیم که چرا خلق شده‌ایم؟ یا چگونه خلق شده‌ایم؟ یا به کجا خواهیم رفت؟ یا نقاط ضعف و قدرتمان در چیست؟

ما فقط به حدّ یک لقمه، مطلب را به شما ارائه می دهیم، پس مختصر نویسی ما را ببخشید و خود به دنبال ادامه‌ی مطلب بروید.

اینکه چرا خلق شده‌ایم دو جواب دارد: یکی کلیّت انسان را چرا آفریده‌است؟ و دیگر اینکه مرا چرا خلق کرده‌است؟

جواب اول به‌طور مفصّل در قرآن و روایات داده شده است. رسول اکرم (ص) در جواب همین سؤال فرمودند: «فرزند آدم! خداوند تو را خلق نکرده تا سودی کند بلکه آفرید تا به تو سود برساند. پس به جای هر چیز، او را انتخاب کن زیرا او یاور تو، به جای هر چیز است.»

امام صادق(ع) فرمودند: «انسان‌ها پیوسته گوناگون هستند مگر آن کس که خدایت بر او رحمت آورد و برای همین آنان را آفریده است. آنان را آفرید تا کاری کنند که مستوجب و سزاوار رحمت خداوند شوند و خداوند بر ایشان رحمت آورد.»

و باز در حدیثی دیگر فرمود: «خداوند تبارک، آفریدگان خود را بیهوده نیافرید و آنان را به حال خود رها نکرد بلکه آفریدِشان تا قدرتِ خویش را نشان دهد و تکلیف طاعت خود را به دوش آنها نهاد تا با آن، سزاوار خشنودی او شوند. آنان را نیافرید تا از آنان سود بَرَد و یا زیانی را به‌وسیله‌ی آنان از خود دور سازد، بلکه آفریدشان تا به ایشان سود رساند و به نعمت جاودان برساندشان.»

 

استاد بزرگوار ما مرحومه خانم مالک، می‌فرمود: «کلمه‌ی انسان تفسیری دارد. در معرفی خود انسان می فرمود: الف و نونِ اول؛ و الف و نونِ آخرش، اسرار الهی است ولی سین آن:

دندانه‌ی اول، وجهی است به سوی الله، یعنی کششی به سوی الله در درونِ ما نهاده شده است (روح)؛

دندانه‌ی دوم، وجهی است به سوی عالم مادی که ما در آن زندگی می‌کنیم (عشق مجازی)؛

دندانه ی سوم، وجهی است به سوی عالم غیب (اَلَست)؛»

و می فرمود: «وقتی خداوند متعال، انسان را خلق کرد، با جمله‌ی "لا اله الا الله"، روح او را تکوین نمود. یعنی این جسمی که خداوند در روحِ انسان نهاد و آن طبعی که در روحِ انسان قرار داد، همان‌جا به جمله‌ی "لا اله الا الله" تکمیل گردید و از انسان تعهد گرفت و این تعهد در وجودش رخنه کرد. روح انسان با جمله‌ی "لا اله الا الله" تکمیل گردید پس با نفی غیرِ خدا، هر آنچه که برایت "اله" است، دور کن تا به تکوینِ اولیه برسی و به همین خاطر است که در تشییع جنازه، جمله‌ی "لا اله الا الله"، گفته می‌شود.»

انسان با این جمله، تکوین می‌یابد و با این جمله بدرقه می‌گردد.

روح عارفانِ بالله شاد.

 

اما اینکه چرا خلق شده‌ایم یک جواب خصوصی هم دارد و آن، اینکه هر کس از خود بپرسد که من، چرا خلق شده‌ام. و اینکه به قول سعدی: ابر و باد و مه و خورشید و فلک، همه برای من در کار هستند؛ من چه کاره‌ام؟

این جواب را خود باید پیدا کنی.

 

روزی استاد مرحومم کنار حوض آب وضو می‌گرفت. ماهی سرخی، خیز برداشت و از آب بیرون افتاد، ایشان وضویش را قطع کرد و ماهی را برداشت و داخل حوض انداخت، سپس سر به سوی آسمان کرد و گفت: شاید خداوند متعال مرا برای این کار آفریده بود!

اما اینکه نقاط ضعف و قوتم کجاست و چه قدر است؟

روزی شخصی از امام حسین(ع) پرسید: آقا جان! چگونه شب را صبح کردید؟ ایشان فرمودند: چگونه است حالِ کسی که شب را آغاز می‌کند و نمی‌داند به صبح می‌رساند یا نه؟ روز را شروع می‌کند و نمی‌داند به شب می‌رساند یا نه؟ نَفَس به نفس به قیامت نزدیک می‌شود و نمی‌داند جایگاهش در بهشت است یا دوزخ؟ اگر قضای الهی برسد نمی‌تواند از خود دورَش کند، قادر به دفع ضرر و جلب منفعتی برای خود نیست؛ وقتی مرگش فرا برسد، قدرت فرار از آن را ندارد ...حالِ چنین کسی چگونه است؟!

اما همین موجودِ به ظاهر ضعیف را اینگونه هم توصیف کرده اند: امیرالمؤمنین علی(ع) فرمودند: «ای انسان! گمان نکن تو جِرمِ کوچکی هستی، نشسته در گوشه ای، بلکه تو عالم کبیری در مقیاس کوچکتر؛ و هر آنچه خداوند در عالم کبیر قرار داده و خلق فرموده، در این عالمِ صغیر هم که انسان است، نظیرِ آن را خلق کرده است.»

آنچه در عالمِ کبیر است، هفت طبقه‌ی آسمان و زمین است. همچنین سرِ انسان به منزله‌ی آسمانِ هفت طبقه، مقرر گردیده و بدن هم که بالنسبه، پایین‌تر است به منزله‌ی زمینِ هفت طبقه قرار داده است.

و از سر؛ که به منزله‌ی آسمان است از جهت بلندی به سوی بدن؛ بعضی رطوبات را قطره قطره قرار داد چنانچه از آسمان به زمین، قطره قطره رطوبات نازل می شود. همانطور که در آسمان، کواکب قرار داده که موجب روشنایی زمین باشند، که اگر ستارگان نبودند، اهل زمین از تاریکی در حیرت بودند، همچنین در سرِ انسان، حواسی مانند چشم، گوش و حواس دیگر مقرر داشته است که اگر اینان نبودند، انسان تبدیل به موجودی کور، کر، گنگ، بی شامّه و بی ذائقه و متحیّر می شد.

همانطور که در عالم کبیر، کوه‌ها را قرار داد که اگر نبودند، زمین قرار نداشت؛ همچنین در بدن انسان، استخوانها را به منزله‌ی کوهها خلق فرموده‌است که اگر آنها نبودند و گوشت تنها در بدن بود، بدن هم قرار نداشت و انسان از حرکت و نشست و برخاست عاجز می شد.

و همانطور که در عالمِ کبیر، اَجرامِ آسمانی، تأثیر در اجرام زمینی دارند، همچنین خداوند متعال، آنچه در سر، مقرر داشته از دماغ و خیال و وهم و حسّ مشترک و مانند اینها که تأثیر در بدن و حفظ دارند.

و همچنان که زمین را نرم نموده که مانند سنگ، سخت نباشد تا نبات و اَشجار از آن بِروید، در عالمِ صغیرِ انسان هم، گوشت خلق کرد که از آن، موی بدن بِروید و رشد کند که روییدن آنها فواید بسیار دارد.

و همچنانکه در زمین، چشمه ها و رودها وجود دارد که آب از آن جاری می‌شود برای نفع تمام خلایق و زندگی همه‌ی موجودات؛ همچنین در بدن انسان هم رگ‌ها را قرار داد که در آنها خون جاری است که حیات انسان به آن خون بستگی دارد که اگر در بدن، خون تمام شود، انسان نابود خواهد شد.

و همچنین در زیرِ زبان، چشمه ای خلق کرد که مادام الحیات جاری و آب آن شیرین است مانند آبهای شیرین در عالمِ کبیر.

و همچنانکه در عالمِ کبیر، آبهای شور قرار داده، در بدن انسان هم آبِ چشم را شور خلق نموده.

و همچنانکه در عالمِ کبیر، دریاها را خلق فرموده که کشتی ها بر روی آن، متحرک هستند، در عالمِ صغیر هم چشم، به منزله‌ی دریا؛ و سیاهی آن به منزله‌ی کشتی است که در آن متحرک است.

و همچنان که در عالم کبیر، عناصر اَربعه را قرار داده: آب، خاک، آتش و باد؛ در عالم صغیر هم اَخلاطِ اَربعه قرار داده: خون که مانند هوا گرم و تَر است، صفرا که مانند آتش گرم و خشک است، سودا که مانند خاک سرد و خشک است، بلغم که مانند آب سرد و تَر است.

و همانطور که در عالم کبیر، صانع است؛ که تربیت همه به دست اوست، همچنین در بدن انسان، روح را خلق فرموده.

همانطور که روح را در بدن نمی‌توان دید، خداوند متعال را هم نمی‌توان دید؛ و همانطور که روح بر تمام بدن محیط است، خداوند متعال هم بر تمامِ عالم محیط است؛

و همانطور که در یک بدن، دو روح جمع نمی شود، همچنین در عالم نیز، دو خالق محال است.

و همانطور که در عالم کبیر، پیامبر در کار است که اگر نباشد مردم، حیران هستند؛ در عالم صغیر نیز عقل به منزله‌ی پیامبر است که اگر نباشد همه حیران هستند.

و همانطور که در عالم کبیر، امام قرار داده، در عالم صغیر هم، قلب را قرار داده که به منزله‌ی امام برای بدن است. همانطور که هر گاه در وجود انسان، شبهه‌ای ایجاد شود به قلب رجوع می‌شود در عالمِ کبیر هم اگر شبهه‌ای ایجاد شود، به امام، رجوع می شود.

و همانطور که جمیع عالمِ اِمکان به امام محتاج هستند، تمام بدن هم به قلب نیازمند است.

و چنانچه قلب، مسرور شود، تمام بدن مسرور می شود، هر گاه امام در عالم کبیر، مسرور شود، کائنات مسرور می گردند و بالعکس.

و چنانچه در عالم کبیر، شیطان را قرار داده تا از طاعت الهی مانع شود، در عالم صغیر هم، نَفس اَمارّه به منزله‌ی شیطان است که مانع از اطاعت پروردگار و ایمان به اوست؛  و دلیلِ خلقت اینان، آن است که بدانیم طاعت و عصیان، اختیاری است و هیچ اجباری در آنها وجود ندارد. در واقع با قرار دادنِ عقل و اندیشه و اختیار؛ و در سوی دیگر، خیر و شر؛ آنها را به هم آمیخته؛ همانطور هم در عالم صغیرِ وجودِ انسان، روح بلند و خاکِ پست را در هم آمیخت.

آری! در مقابل شیاطین، انبیا و اولیا را قرار داد. در مقابل نفس اماره، عقل و خرد را. و بسیاری مثال‌های دیگر که بیم آن را دارم که باعث ملال و خستگی شما گردد.

آری! سخت ترین شناخت، شناختِ خودمان از خودمان است که هرچه خود را بهتر بشناسیم، ربّ خود را بیشتر و بهتر خواهیم شناخت.

در پایان، جمله ای زیبا از قول یکی از عرفای بزرگ نقل می‌کنم و آن اینکه فرمود: «انسان به معنی مردمک چشم است یعنی انسان وقتی کامل می‌شود که مانند مردمک چشم، همه‌بین باشد و خودبین نباشد همان‌طور که مردمک چشم، هستی را می‌بیند و خود را نمی‌بیند.»

خدایا تو خود، ما را به خودمان معرفت مرحمت بفرما.

 

لقمه‌ی عملی:

تصمیم بگیریم از سختی‌های زندگی نترسیم. سختی، هر چه سخت‌تر باشد، انسان، قوی‌تر می‌شود. مانند میخ در دیوار؛ میخ هایی در دیوار محکم‌ترند که بیشتر، کوبیده شوند.

 

ذکر:

«یا نافِع» ۲۰۱ مرتبه، باعث سود فراوان در کسب و کار و برکت در روزی می‌شود. بعد از هر نماز گفته شود.

 

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۰۱ ، ۱۲:۴۳
خادمه الزهراء