بفرمایید یک لقمه معنوی نوش کنید: عشق
لقمهی امروز، بسیار بزرگ و شیرین و گواراست؛ و اساس و بنیان بندگی. لقمهای است که معشوق، خود باید آمادهاش کند و در دهانِ عاشق بگذارد وگرنه ممکن نمیباشد.
به سراغ عاشقترین عاشقِ عالم، حضرت علی (ع) میرویم و امروز، لقمهای از دست ایشان میگیریم.
ایشان فرمودند: «إنَّ لله تَعالى شَراباً لِأَولِیائِهِ ، إذا شَربوا (منه) سَکِروا ، وإذا سَکِروا طَربوا ، وإذا طَربوا طابُوا ، وإذا طابُوا ذابوا ، وإذا ذابُوا خَلَصُوا، وإذا خَلَصوا طَلَبوا ، وإذا طَلَبوا وَجَدوا، وإذا وَجَدوا وَصَلوا، وإذا وَصَلُوا اِتَّصَلوا ، وإذَا اتَّصَلوا لا فَرقَ بَینَهُم و بَینَ حَبیبِهِم»؛
خداوندِ متعال را، شرابی است مخصوصِ اولیائش، که هر گاه از آن بنوشند، مست گردند؛ و وقتی مست گردند، با نشاط شوند؛ و هرگاه با نشاط شوند، پاکیزه گردند؛ و هنگامِ پاکیزگی، گداخته شوند؛ و چون گداخته شوند، خالص گردند؛ و چون خالص شوند، طالبِ محبوب گردند؛ و وقتی طالب و جویندهی محبوب گردند، مییابند؛ و چون یافتند، نایل شوند و پیوند خورند؛ و هرگاه پیوند خورند، فرقی بین ایشان و محبوبشان نیست.
عشقِ واقعی، رازی است روحانی که از عالمِ غیب، به دل فرود آید و عشق را از آن رو، حبّ نامیدهاند که بر حبّه ی دل؛ که منبع زندگانی است، فرود آید و آنگاه در جمیعِ اعضای بدن، جاری شود و آنها را در مسیر محبوب، ثابت میدارد و در تمام اجزاء صورت محبوب جاری میسازد، همانطور که گفتهاند، وقتی که نیشتر، به لیلی، جهتِ فصد زدند، مجنون که در جای دیگری بود، خون از دستش جاری شد.
و گفتهاند، روزی زلیخا را، فصد کردند و هر قطره از خونش که میچکید، نام یوسف بر زمین نقش میبست.
و یا اینکه رسول خدا(ص) در میدان جنگ اُحد، دندانش به سنگِ دشمن شکست و اویس قرنی، در بیابانهای یمن، از خود بی خود شد و دندانش را با سنگ شکست.
انسان، اگر چنین برداشتی پیدا نماید و بتواند دین و دانش خود را با این تفکرِ عرفانی، پیوند دهد و فکر و ذکر و توان خود را، صرف رضای محبوب و معبودِ خود، نماید انسانی والا و ایثارگر میشود و اگر نتوانست چنین کاری را انجام دهد، دین و دانش و همه چیز برای او، خشک و بیروح خواهد بود و او را قانع نخواهد کرد.
دین و دانشی که با عرفان و عشق، عجین شود، پایدار و مستحکم باقی میماند.
عاشق واقعی نشانه هایی دارد:
یک- ظرفیتی والا دارد؛ ترس ندارد و شجاع است. زیرا عاشق، چیزی ندارد و به چیزی چشم ندارد که از زوالِ آن بترسد. عاشقِ خدا، فقط خدا را میبیند و میخواهد؛ او هم که زوال و مرگ ندارد پس عاشق از چه بترسد؟!
در کتاب آمده است که: بزرگی دید کسی بر قبری نشسته و سخت گریه میکند، پرسید: چه شده؟ گفت: معشوقم مرده، بدون او تاب زندگی ندارم! بزرگ گفت: تو خود، مقصرِ چنین وضعی هستی، چرا معشوقی انتخاب کردی که مردنی و زوال پذیر بود؟! پس گریه کن که شایستهی گریه کردنی.
دو- تلخیها را شیرین میبیند. زیرا با بینش خود، به هستی نگاه میکند نه فقط با چشم ظاهر و دانش خود. وجودِ او، خُم شراب و ظرف عسل است و این شیرینی و مستی را به کام دیگران نیز می ریزد، پس تلخیها، مبدل به شیرینی میشوند؛ او اصلاً تلخی نمیبیند.
مانند حسین عزیز (ع). تلخ ترین لحظهی عاشورا، شاید شهادت حضرت علی اصغر(ع) بود که فرمود: خدایا! چون در مقابل چشم تو است شیرین است، چون تو میبینی گواراست؛ و این شیرینی را در طول تاریخ، به کام هر عاشق واقعی ریخته است.
آنها که زشت میبینند و تلخ مینوشند، این بدیها از خودشان است که بر عالم، تلقین میکنند؛ و بدی آنها هم این است که واقعاً عاشق نیستند.
سه- عاشقِ واقعی از اوهام و وسوسهها دور است. چرا که دلی صاف دارد و دل او، آیینهی تجلیِ یار شده است؛ پس خیالات و وسوسه برای چه؟!
عاشق، هر چه دارد به پای معشوق ایثار میکند و هر چه بیشتر ایثار میکند، مَنیّت خود را بیشتر از دست میدهد. خودی نمیماند، هرچه هست، یکی هست و هیچ نیست جز او. عاشق و معشوق به یک وحدت میرسند عاشق چیزی ندارد که به خاطرش دچار اوهام و وسوسه و خیالات شود.
چهار- آلودگیها نمیتواند عاشق را آلوده کند. زیرا او دریایی است که با کثافات تیره نمیشود. انسانی که مانند ظرفِ کوچکِ آب میماند، در اثر آلودگی و تیرگیِ مداوم، آلوده میشود، اما دریا و اقیانوس نمیتواند در اثرِ کثافات، آلوده شود. دریا، آلودگی را با هر موجی به ساحل پرتاب میکند و به پاکی به راهش ادامه میدهد.
پنج- و عاشق، مخلص است. انسانی که به عشقِ مطلق میرسد به اخلاصِ کامل هم دست مییابد؛ و هر چه عاشقتر، مخلصتر. او هرگز در هیچ جای رفتار و کردار و گفتارش، شریکی برای معشوق، انتخاب نمیکند زیرا میداند معشوق، غیور است و شریک ناپذیر.
مردی نزد استاد سلمانی آمد و گفت: برای رضای خدا، سر و صورتم را اصلاح کن. مرد سلمانی شروع کرد با دقت کار کردن. چون کار تمام شد، مرد سکهای درآورد و گفت: بگیر! سلمانی گفت: این چیست؟! گفت: مزدت. سلمانی با ناراحتی گفت: بی انصاف! کجا دیدهای کسی کار برای خدا کند و طمعِ مزد، از بندهی خدا داشته باشد؟! آری! عاشق، مخلص است.
مولایمان فرمودند: دیر یا زود سازمانِ طبیعت از هم میپاشد و طبایعِ تندخو و ماجراجو، از غوغا و آشوب بازمیایستند.
زمان، قیافهی دیگر به خود میگیرد و جهان، جلوهی دیگر. در آن کشور، عشق، حاکمِ مطلق باشد و عشّاق، روشن چهره و روشن دل باشند. فرشتگان، هر چه شیرینتر بخندند و قهقهه زنند؛ و اهریمنانِ تباهکار را دور باش گویند. دنیادارِ مال پرست، با همان چهرهی چرکین و روحِ آلوده، سر از خوابِ غفلت برآورد و قدم در جرگهی زیبایان گذارد؛ وای، که چهقدر وحشت خواهد کرد و تا چه اندازه سراسیمه خواهد شد چون آنجا را، از کشاکش بازرگانها و داد و ستدِ دنیا، آرام بیند؛ و از دینار و درهم اثری نیابد؛ و همه را پاکدامن؛ و همه را سپیدپوش بنگرد؛ و خود از چهرهی سیاه و جامهی لکه دارِ خویش، شرمنده و خجل گردد؛ و انگشت ندامت بگزد؛ و به شدت پشیمان گردد که چرا گوهرِ عشق، نیندوخته است تا از لذتِ عشقبازی برخوردار و کامیاب باشد؟!
آنجا، در آن رستاخیز بزرگ که کالاهای دو جهان را به بازار آورند، رونق و رواجِ ویژه، عشق است فقط عشق.
لقمهی عملی:
باید همواره ظرافت و درایت و خردمندیِ عاقل؛ انعطاف پذیری و نرمیِ کودکی؛ حساسیت یک هنرمند؛ قوهی درکِ یک فیلسوف؛ پذیرش و تسلیمِ یک قدّیس؛ تحمل و شکیبایی یک فدایی؛ دانشِ یک دانشمند؛ و خودداری و شجاعتِ یک مؤمن را دارا باشی. آنوقت خواهی دید که عشق و عاشقی، دوای همهی دردهاست.
خدایا! علاوه بر همهی نعمتهای بیحد و مرزت که به ما دادهای، عاشقی را هم مرحمت کن تا با چشمِ دل، تو را ببینیم و از این تنهایی بی حساب، در میانِ این جمعیتِ انبوه، خلاصی یابیم. آمین.
ذکر: «یا رئوف» ۲۸۷ مرتبه، سختیها را آسان میکند، ترس را از بین میبرد و برای برآمدن حاجات مفید است.
التماس دعا ی خیر - الّلهم عجّل لِولیک الفرج
منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور باد.