بفرمایید یک لقمه معنوی نوش کنید: یک لقمه شکفتن
این روزها معمولاً نمیشود در خانه ماند و بیرون نرفت و خود را از دیدن این همه زیبایی طبیعی، این همه طراوت و شادابی، این همه رنگ، این همه عطر و بو، این همه گل و این همه غنچه محروم کرد! هر کدام از اینها حکایت از هنرنمایی خاص خالق و ربّ عالم میکند و انسان را به فکر میاندازد که واقعاً وقتی خداوند قلم نقاشی به دست میگیرد، بر بوم طبیعت عجب نقش و نگاری خلق میکند! عجب دلنوازی و روحنوازی میکند! و عجب ذوقی در دل بندهی عاشقش به وجود میآورد که: این خدایِ من است!
شاید به یک بوتهی گل رز نگاه کنی، از برگهایش، گلبرگهایش، ساقه و تیغهای چسبیده به ساقه و تا غنچهاش، هر کدام به نوعی جلوهگری میکنند، برای چشمهای مختلف به نوعی خاص خود را عرضه میکند. اما در این میان، غنچه تا غنچه است زیبایی، طراوت، تازگی و شکوه خاص خود را ندارد. و البته قدر و بهایی نیز نخواهد داشت و از این رو کسی به چیدن و جدا ساختن آن رغبت و تمایلی نشان نمیدهد.
ارزش و اعتبار یک غنچه، تنها در صورتی است که از غنچگی خارج و به گل شدن روی آورد؛ و گل شدن نیز در گِروی شکفتن و باز شدن و خندیدن غنچه است. البته شکفتگی و باز شدن غنچه، به هر صورتی امکان پذیر است و میتوان آن را با دست و یا هر چیز دیگری گشود و باز نمود اما اینگونه باز شدن و گشایش، نوعی کاستن از زیبایی و رونق بازار آن خواهد بود. نه تنها مایهی جمال و زیبایی نیست، بلکه از گل شدنِ واقعی نیز مانع شده و در عوض حالتی تصنعی، کریه، زشت و ناموزون به آن خواهد داد.
آری غنچه، تنها در صورتی به جمال و کمالِ شایسته و مطلوب خود خواهد رسید که با نوازش نرم و ملایم نسیم که برخاسته از دل دریاست، گشوده شود؛ و بیگمان خوشترین نسیم نیز، نسیم سحرگاهان است که هر خشک را تَر و باطراوت خواهد ساخت.
حال که زیبایی، شکوه و بهای غنچه در شکفتن و باز شدن است؛ و باز شدن و گشودن نیز در گِروی نسیم بالطافتِ دریا است، پس نسیم برای غنچه، بَس کافی و مغتنم است و چیزی گرانمایهتر و عزیزتر از آن نیست. و البته خوب است توجه داشته باشیم که حکایت غنچه و ماجرای گل، در حقیقت، روایت احوال آدمی است.
یعنی آدمی هم دارای دو فصل و دو مرحله است:
یکی مرحلهی غنچگی که همان حالت نقص و نارسایی است.
و دیگری مرحلهی کمال و جمالِ مطلوب یافتن که چیزی مانند گل شدن است.
آنچه از غنچهی وجود آدمی گُل میسازد، امکانات ظاهری و دنیایی نیست زیرا که آن، مانندِ گشودن غنچه با دست است که مایهی زشتی و ناموزونی خواهد بود بلکه این غنچه نیز تنها به همت نسیم است که به مرحلهی گُل شدن نایل میشود، نسیمی که برخاسته از دریایِ عنایت، حمایت، لطف و لطافت حق باشد و آن چیزی جز کتاب خداوند، قرآن کریم نیست.
بنابراین ارزش و قدر و منزلت انسان، وامدارِ شکفتن و شکوفایی است؛ و شکوفایی نیز در گِروی نسیمِ سراسر رحمت و نشاط الهی یعنی قرآن کریم است. پس باید پذیرفت که قرآن برای آدمی، بس کافی و تمام خواهد بود همچنانکه نسیم برای غنچه. و این حقیقتی است که اهل معنا و اشارت، که از هر چیزی فهم میکنند؛ از حرف اول قرآن که «باء» و از حرف آخرین آن که «سین» میباشد، میآموزند.
این جماعت میگویند: با آمیختن این دو حرف با هم، واژهی «بس» به دست میآید که خود اشاره به این است که کتاب خداوند برای آدمی که جز صلاح و سعادت نمیخواهد، بَس و کافی است.
اما مردم در برخورد با این کتاب، متفاوت هستند زیرا اساساً خودِ انسانها هم متفاوت هستند و یکدست و یکمیزان نیستند.
حضرت علی (ع) در این رابطه سخن زیبایی دارند که فرمودند: اساسِ تفاوتهای مردمان در گوناگونی سرشت ایشان است زیرا در آغاز، ترکیبی از خاک شور و شیرین و سخت و نرم بودند.
آدمیان، با همین تفاوت در درکِ سخن حق و قبول آن، متفاوت هستند: یکی به سختی، یکی به نرمی، دیگری عاشقانه و دیگری عاقلانه.
فرمود: یا داوود! کسی که، کسی را عاشق است بر سخن او صحه میگذارد و بر خط و فرمان وی، سر مینهد و از سرِ چاکری و جانسپاری، تلخیها را متحمل شده تا به جانِ شیرین محبوب دست یابد.
آری، عاشق، خواست معشوق را نه به اجبار و کراهت، بلکه با دنیایی از حال و حلاوت دنبال میکند و تا این حال در میان نباشد، قبولِ معشوق نیز در پی نخواهد بود.
پس بر اساس سخن خداوند با داوود (ع) و با تکیه بر اصل عشق که هر سخت را آسان و هر رنج را رحمت میکند، آیا میتوان دعوی عشق خداوند نمود، بیآنکه سخن او را شنید؟ و یا شنید و به کار بست اما نه از سرِ میل، بلکه با بیرغبتی و دور از حال و وجد؟!
حال، شما ای عاشقان خداوند! قرآن، کلام اوست. با کلام او چگونهاید؟ آیا شما آنچه در کتابش آمده است، شنیدهاید؟ آیا به کار بستهاید؟ و یا چگونه به کار میبندید؟ با عشق، حال، نشاط و یا به جبر، کسالت و ملالت؟
و فرمود: ای داوود! اگر کسی سخن کسی را شنید و به کار نبست، علامتِ آن است که آن را نپذیرفته و تصدیق نکردهاست؛ و آن مطلب گواه آن است که صاحبِ سخن را محبوبِ خود ندانسته و عاشق او نیست!
پس اگر کلام خداوند را به گوش جان نشنویم؛ یا بشنویم و بهکار نبندیم؛ و دلِ خود را برای تصدیق کلمات نورانی خداوند، یله نکنیم و آنها را به جدّ تمام، بهکار نبندیم، لافِ مسلمانی، اعتقاد، ایمان، عشق و محبت به خداوند زدهایم؛ و خداوند لاف زنندگان را دوست نمیدارد.
فرمود: ای داوود! آنکه کسی را عاشق است، نسبت به آنچه معشوق کند، هرچند خلاف طبع و مرام وی باشد، غمگین نخواهد شد بلکه دلشاد و دلخوش خواهد بود زیرا عاشق در برابر معشوق جز تسلیم و ارادت، چیزی نمیداند.
و این تسلیم و رضا، خوشترین همراه، قرین و معاشرِ آدمی در طی طریق است. کسی که در مملکت رضا و تسلیم، مقیم میشود با هر قضیه، خوشدل و با هر بلیّه، دلشاد است زیرا از سرِ بصیرت، درک و دریافت نمودهاست که: آنچه خداوند رقم میزند، خوش، مبارک و میمون خواهد بود.
فرمود: ای داوود! آنکه بر محبوب خود اعتماد دارد، بر او نیز تکیه میکند، هیچ امکان ندارد که کسی عاشق و دوستدار خداوند باشد اما بر او تکیه و توکل نکند.
ای داوود! چه کسی از همه کس برید و به من پیوست، و من او را ناامید نمودم؟!
آری، مؤمنان هرگز رخت اندیشه را به هر سوی نمیکشند بلکه از هر چیز قطع التفات نموده و آنگاه بر خداوند توکل و تکیه میکنند چون میدانند جز خداوند، هیچ کس قفل گشا نیست.
آری! آنکه عاشقانه دل به کلام او دهد، غنچهی وجودش در سایهی وزشِ نسیم ربّانی، شکفته خواهد شد و عطر و بوی وجودش، شامّهی بندگان الهی را نوازش خواهد داد.
به امید روزی که با قرآن شکوفا شویم. صلوات
30ر1ر1396
التماس دعا ی خیر - الّلهم عجّل لِولیک الفرج
منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور باد.