در حدیـقه‌ی سـبـز دعـا

دعاها، مناجاتها، سخنرانی‌ها و مطالب ارزشمندی که از استـادمان مرحومه حاجیه خانم اکبری (ح.عاشوری) به یادگار مانده است در این دفتر، ثبت و ضبط می‌شود ان‌شاءالله. این وبلاگ در دست تکمیل و به روزرسانی است.

در حدیـقه‌ی سـبـز دعـا

دعاها، مناجاتها، سخنرانی‌ها و مطالب ارزشمندی که از استـادمان مرحومه حاجیه خانم اکبری (ح.عاشوری) به یادگار مانده است در این دفتر، ثبت و ضبط می‌شود ان‌شاءالله. این وبلاگ در دست تکمیل و به روزرسانی است.

در حدیـقه‌ی سـبـز دعـا

استاد ارجمند، مرحومه حاجیه خانم اکبری (ح.عاشوری) از بزرگترین مبلغان و سخنرانان مذهبی تهران و کرج بودند که در دی ماه 1400 به سوی معبود خود شتافتند.
مجموعه‌ای از سخنرانی‌ها، دعاها و زیاراتی که ایشان معرفی کرده‌اند در کانال تلگرامی اطلاع رسانی این بانوی مکرمه موجود است.
برآن شدیم تا با انتقال و ثبت و ضبط این مطالب در وبلاگ، امکان دسترسی بهتر به این گوهرهای ارزشمند به یادگار مانده از ایشان را مهیا سازیم.
باشد که ما را از دعای خیر خود بهره‌مند و روح حاجیه خانم اکبری را با ذکر صلوات و یا قرائت فاتحه بنوازید.

***
حَدیقه به معنایِ باغ است و نامی که والدین خوش ذوق، بر استاد گرانقدر ما گذاشتند که الحق وجود نازنینش باغی بود سرسبز از دعا و صلوات و توسل. الهی که در جنّات و باغهای بهشتی در کنار سفره بابرکت اهل بیت، علیهم السلام، روزی‌خوار و محشور باشند.

***
ذکر یادگاری استاد:
الهی به درگاهت هزاران بار تکبیر و تهلیل و تحمید و تسبیح و تقدیس
عرضه می‌دارم که یک روز دیگر زنده هستم و تو تنها خالق و معبود و اِله من هستی و در سلطانیت مطلق بی شریکِ تو، بندگی و زندگی می‌کنم.

***
- نشانی سایت استاد: https://shamsotalea.com

- نشانی کانال سروش و تلگرام:
zaynab_ir

- نشانی صفحه اینستاگرام: name_be_madaram

- نشانی مزار استاد: کرج، آرامستان بهشت سکینه (اتوبان کرج-قزوین، بعد از پل حصارک و کمالشهر)، قطعه 31، آلاچیق 706

طبقه بندی موضوعی

۵۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اسلام» ثبت شده است

بفرمایید یک لقمه معنوی نوش کنید: یک لقمه آموختن

چهارشنبه, ۲۳ شهریور ۱۴۰۱، ۰۸:۱۴ ق.ظ

 

با سلام، چند روزی بود که صبحانه‌ی ما به دلیل جلسات عمومی به مناسبت اعیاد شعبانیه تعطیل بود و مطالب، عصرها به سمع و حضور بانوان محترم می‌رسید. اما دوباره الحمدلله فرصت پیش آمد و هفته‌ی بزرگداشت مقام معلم به مناسبت شهادت معلم شهید استاد بزرگوار آیت اللّه مرتضی مطهری تا دوباره لقمه‌ی صبحانه‌ای داشته‌ایم.

جناب استاد وجودشان کیمیایی بود که مس وجود بسیار را به طلا تبدیل کردند. معارف الهی را به سبک نوینی در اختیار تشنگان قرار دادند؛ او که شهید است و هرگز نخواهد مُرد. که در قرآن فرموده است: گمان نکنید آنان که به شهادت رسیدند مرده‌اند، بلکه زنده هستند و نزد خداوند روزی می‌خورند.

در فرهنگ اسلام مقامی بالاتر از تمام مقامات بهشت وجود دارد که آن هم خاص گروهی است که در راه خداوند به شهادت می‌رسند. آنان با هدیه کردن جان و خون خود به پروردگار، تمام حُجب تا «عند رب» را می‌درند و نزد خداوند، روزی‌خوار می‌شوند.

من لقمه‌ی امروز را از بیان خود استاد برگزیدم، باشد که نوش جانتان شود.

ایشان فرمودند: هر فریضه‌ای از فرائض دینی، محدودیتی دارد؛ یا از حیث زمان، مانند وجوب روزه‌ی ماه رمضان که مخصوص این ماه است، یا نمازهای پنج‌گانه که هر کدام وقت معینی دارند. و یا از حیث مکان، مانند انجام فریضه‌ی حج که در زمان معین و مکان معین باید انجام شود. یا از حیث افراد، مانند جهاد که به مردان واجب است و از عهده‌ی زنان ساقط. ولی فریضه‌ی تحصیل علم دین، هیچ گونه محدودیتی ندارد و در هر زمان و هر مکان بر همه‌ی افراد از زن و مرد، فریضه است.

و این مطلب از چهار حدیث پیامبر روشن می‌شود.

حدیث اول: «طَلَبُ العلمِ فَریضةٌ عَلی کُلِّ مُسلِم» جست‌و‌جوی علم بر هر مسلمان واجب است. مسلم، مرد و زن هر دو را شامل می‌شود. به علاوه اینکه در برخی احادیث «مسلمه» هم اضافه شده‌است. پس این حدیث می‌فرماید: طلب علم فریضه است بر همه؛ چه زن چه مرد، پیر یا جوان و از هر طبقه و صنفی. اختصاص به طبقه‌ی خاصی ندارد.

 

حدیث دیگر: «اُطلبوا العلم مِنَ المَهدِ اِلَی اللحَد» یعنی در همه‌ی عمر از گهواره تا گور در جست و جو و طلب علم باشید؛ زمان معین ندارد. این حدیث شرط زمان را لغو می‌کند.

 

حدیث سوم: «اطلبوا العلم و لَو بالصین» یعنی علم را جست‌و‌جو کنید ولو در چین باشد؛ ولو اینکه به دورترین نقاط عالم مانند چین بروید، سفر کنید و در هر کجا باشد آن را به دست بیاورید. این حدیث بیان می‌کند که تحصیل علم، جا و مکان معین ندارد همانطوری که وقت و زمان معین ندارد.

 

حدیث چهارم: جمله‌ای از رسول مکرم اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نقل شده که فرمودند: «اَلحِکمَةُ ضالَةُ المُؤمِن یَأخُذها اَینما وَجَدَها» یعنی حکمت و علم، گمشده‌ی مؤمن است و هر کس که چیزی گم کرده‌است آن را در هر نطقه که پیدا کند معطل نمی‌شود و برمی‌دارد.

و علی علیه‌السلام می‌فرماید: حکمت گمشده مؤمن است پس آن را بجویید و بیابید هر چند در نزد مشرکی باشد، شما که مؤمن هستید به آن علم و حکمت سزاوارترید.

و از زبان حضرت مسیح علیه‌السلام نقل شده که فرمود: حق را بگیرید (علم را) و بپذیرید ولو از اهل باطل، اما باطل را هرگز نگیرید و نپذیرید ولو از اهل حق. خودتان صراف سخن باشید و سخن‌شناس.

مرحوم استاد مطهری اضافه فرمودند: دوست عزیز ما آقای سید محمد فرزان نقل می‌کردند: در سابق، در اوایل مشروطیت آقای سید هبة‌الدین شهرستانی، مجله‌ای به عربی در عراق منتشر می‌کرد به نام «العلم» و دو سه سالی منتشر شد. در پشت آن مجله در وسط صفحه، کلمه‌ی العلم به خط نستعلیق کلیشه شده بود و در چهار گوشه‌ی آن، همین چهار حدیث که قبلاً ذکر شد، زینت‌بخش مجله بود.

یک وقت در خود مجله‌ی آن نوشته بود که یک روز یک نفر مستشرق آلمانی در دفتر مجله یا در جای دیگری به ملاقات آقای شهرستانی آمد و پشت مجله را به همین ترتیب دید. پرسید: این چیست در پشت این مجله نوشته شده است؟ به او گفتند چهار دستور است از پیامبر ما درباره‌ی علم؛ بعد برایش ترجمه کردند. مرد مستشرق اندکی فکر می‌کند و می‌گوید: اوه، شما یک همچو دستورهایی دارید و داشتید که پیغمبر شما علم را بر شما فرض شمرده؛ و نه از نظر افراد و اختلاف جنسی، و نه از لحاظ زمان و مکان و نه از لحاظ معلم هیچ قیدی قرار نداده و باز این قدر در جهالت هستید و این قدر بی‌سواد در میان شما وجود دارد؟

باید دقت کنیم که این دستورات را پیامبر اسلام در زمانی آورد که جهل و نادانی مانند ابرهای تیره‌ای حجاز را پوشانده بود و در آنجا نه مدرسه‌ای و نه درسی و نه کتاب و کتابخانه‌ای وجود داشت و همه‌ی مردم بی‌سواد بودند.

ویل دورانت در تاریخ تمدنش می‌نویسد که: در آن موقع هنر خواندن و نوشتن به نظر عرب‌ها اهمیتی نداشت؛ به همین جهت در قبیله‌ی قریش بیش از هفده نفر خواندن و نوشتن نمی‌دانستند.

خوب به دو نکته دقت کنیم:

اینکه پس چه اتفاقی افتاده که این فریضه تا این مقدار نزد مسلمانان کم‌ارزش و بی‌اهمیت شده است.

و دوم اینکه همان پیامبر که فوق‌العاده تأکید بر آموختن علم دارند فرمودند: «اللّهم اِنی اعوذ بک مِن عِلمٍ لایَنفَع» خدایا پناه می‌برم به تو از علمی که سود نبخشد.

صلوات

ارائه شده توسط استاد، انتشار به تاریخ 14ر2ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۰۱ ، ۰۸:۱۴
خادمه الزهراء

صلواتی عیدی برای شما

سه شنبه, ۲۲ شهریور ۱۴۰۱، ۱۰:۲۴ ق.ظ

صلوات اول

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحمَّدٍ و عَلیٰ اٰلِ مُحَمّدٍ، اِنَّکَ حَمیدٌ مَجیدٌ، کَصَلَواتِکَ وَ بَرَکاتِکَ و تَحِیّاتِکَ عَلیٰ اَصفِیائِکَ إِبْرَاهِیمَ وَ آلِ إِبرَاهِیمَ، وَعَجِّلِ الفَرَجَ وَالرَّوحَ وَالنُّصرَةَ وَالتَّمکینَ وَالتَّأییدَ لَهُمْ.

معنی: بار خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست، زیرا تو، ستوده شده‌ی بزرگواری؛ مانند رحمت‌ها و نیکی‌ها و درودهای تو، به برگزیدانت ابراهیم و آل ابراهیم؛ و به گشایش، و دور شدن غم و اندوه، و آسایش و یاری کردن و تسلط دادن و کمک کردن و تأیید ایشان تعجیل کن.

از: صحیفه‌ی سجادیه، دعای ۴۸

 

صلوات دوم

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِه فی کُلِّ وَقتٍ وَ کُلِّ اَوانٍ وَ عَلیٰ کُلِّ حالٍ عَدَدَ ما صَلَّیتَ عَلیٰ مَن صَلَّیتَ عَلَیهِ وَ اَضعافَ ذلِکَ کُلِّه بِالْاضعافِ الَّتی لایُحْصیها غَیرُکَ اِنَّکَ فَعّالٌ لِما تُریدُ

معنی: بار خدایا بر محمد و آل او درود فرست، در هر هنگام و هر زمان و در هر حال، به شماره‌ی درودی که فرستاده‌ای، بر هر که درود فرستاده‌ای، و چندان برابر همه‌ی آن‌ها؛ به چندان برابری که جز تو آن‌ها را نتواند شمرد، زیرا تو هر چه را بخواهی به جا آورنده‌ای.

از: صحیفه‌ی سجادیه، دعای ۴۴

 

عیدانه استاد، به تاریخ: پنجم اردیبهشت ماه 1396 مقارن با ایام عید مبعث

 

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۰۱ ، ۱۰:۲۴
خادمه الزهراء

اسلام... دینِ به‌روز

سه شنبه, ۲۲ شهریور ۱۴۰۱، ۱۰:۱۰ ق.ظ

عیدتان مبارک و ایام به کامتان. هرگز جایتان بر سفره‌ی نورانی رسول(ص) و اهل بیت(ع) خالی مباد.

از وقتی خودمان را شناخته‌ایم یکی از اعیاد بزرگ دینی را عید مبعث دیده‌ایم و به ما گفته شده که در چنین روزی، رسول اکرم (ص)، خاتم انبیای الهی به نبوت مبعوث و کتابی به عنوان قرآن را برای هدایت و سعادت بشریّت به ارمغان آورده است. البته کم و بیش تلاش کرده‌ایم از طُرق مختلف با منش و سنّت رسول (ص) و کتاب قرآنش آشنایی پیدا کنیم و بلکه تلاش کرده‌ایم که میان خود و قرآن، انس و الفتی هم ایجاد کنیم. اما به واقع در این زمان خاص، چه واقعه‌ای رخ داده و چه چیزی نازل شده‌است و تکلیف ما به‌عنوان یک مسلمان نسبت به رسول (ص) و کتابش و تربیتش چیست؟

ما در زمانی زندگی می‌کنیم که همه جا سخن از دگرگونی است، سخن از رویدادها و تحولات اجتماعی، پیشروی‌ها و انقلابات علمی و تغییر پیدا کردن مسائل زندگی است. جهان ماشینیزم، دنیای اتم، دوران موشک و خلاصه عصر تسخیر فضاست. و در این میان گروهی چنان مانند گوسفندی که خود را در مقابل گرگ باخته اس ت"بی اراده" و "گرگ زده" شده‌اند که تمام ارزش‌ها و مقیاس‌های تحول‌ناپذیر را کنار گذاشته و با جملات "زمانِ این حرف ها گذشته" و "دنیای جدید و عصر تسخیر فضاست"؛ پرده بر روی واقعیات و حقایق ابدی زندگی می‌کِشَند. البته این سخنان دنباله پیدا می‌کند و از سپری شدن رسالت قرآن و بی‌نیازی بشر از ارتباط با "وحی" نغمه‌های ناموزونی به گوش می‌رسد.

البته نمی‌شود انکار کرد که تغییرات شگرفی سراسر زندگی بشر را گرفته‌است و این تغییرات باعث شده که لحظه به لحظه شکل هندسی اجسام عوض شود و از آهن و چوب و فولاد و عناصر دیگر، شکل‌های نوین و زیباتری می‌سازند. با این آهن، انسان گاهی قشر زمین را شخم می‌زد و یا سینه‌ی دیوار را سوراخ می‌نمود و یا با پیچ و مهره‌ی کارگاه‌ها، پنبه و نخ را به پارچه تبدیل می‌کرد و اکنون برفراز جاذبه‌ی زمین با سفینه‌های فضایی به صفحه‌ی ماه قدم می‌گذارد که البته این هم از برکات قرآن است «وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ وَ مَنافِعٌ لِلناس» (سوره‌ی حدید آیه‌ی ۲۵).

این تحول و انقلاب چشمگیر، شکل اجسام را تغییر داده اما نتوانسته است دستبردی به مقررات ثابت طبیعت و آفرینش بزند. هر اندازه که به تاریخ گذشته نگاه کنیم این واقعیت را درک می‌کنیم که به‌طور کلی از هزاران سال قبل، طبیعت و خصوصاً طبیعت انسان، تغییری نکرده است و خورشید از گریبان مشرق سر برمی‌آورد و در سینه‌ی مغرب پنهان می‌شود. فصل بهار با نسیم دل انگیزش، شکوفه‌های خوش‌رنگ و خوش‌لباس را بر تن درختان می‌کند و زمین با باران‌های سیل‌آسای بهاری، از خواب زمستان بیدار می‌شود و هنوز در عصر تسخیر فضا، سرانجامِ ترکیب اکسیژن و هیدروژن، آب است و در همان درجه‌ای که قرن‌ها قبل منجمد می‌شد اکنون نیز در همان حالت یخ می‌بندد و یا در همان درجه حرارت به شکل بخار در می‌آید. نظامات و قوانینی که زندگی انسانی را در این کره و منظومه‌ی شمسی و کیهان در قلمرو خود قرار داده است، هیچ‌گونه تغییری نکرده و خود انسان از کلیه‌ی فعل و انفعالات جسمانی که در طی قرون و اعصار داشته است، هنوز هم برخوردار است. همچنان نطفه، مراحلی در رحم زن طی می‌کند، کامل می‌شود، آنگاه نوزادی متولد می‌شود و پس از دوران کودکی، نوجوانی، جوانی؛ پیری و مرگ گریبانش را می‌گیرد. مقررات گوارش و دستگاه هاضمه، تشکیلات گردش خون، سازمان اعصاب، تلاش‌های حیرت‌انگیز مخ، و کوشش‌های فیزیکی چشم و گوش، همه مانند گذشته انجام می‌شود. و همان تمایلات و غرایز گذشتگان مانند خودخواهی، علاقه به همسر و خانواده، حس برتری طلبی و احساس جنسی انسان‌های کنونی را هم دربرگرفته است. و بالاتر از همه‌ی اینها، هر اندازه طرز فکر انسان درباره‌ی خودش و آنچه خارج از وجودش قرار دارد، تغییر کند؛ این حالت قابل تغییر نیست که همیشه بشر در امتداد دوخط، فکر می‌کند:

🔸 یکی پیرامون آغاز خود و جهان هستی که باید بی‌نهایت به عقب برگردد؛

🔸 و دیگری سرانجام عالم که باید باز هم، بی‌نهایت آینده را ترسیم کند و به تحقیق بپردازد.

انسان گذشته و کنونی و آینده به دنبال پیدا کردنِ بی‌نهایت است، بی‌نهایتی که او را از سیاه‌چال شهوات و زندگی خشک و خشن مادی نجات دهد، پرواز کند و آزادانه در معنی و حقیقت عالم به تفکر بپردازد و خلأ روانیش را که هیچ عامل مادی نمی‌تواند پر کند، سرشار از غذای روحی نماید. و فقط ادراک وحی است که می‌تواند این رسالت ابدی را داشته باشد و فقط از رهگذر دین و آیات قرآن می‌تواند به این میل معنوی و خلأ روانی پاسخ دهد و انسان خاکی را به بی‌نهایت و"لقاءالله" متصل سازد.

نظرات علمی، دکترین‌های اجتماعی، فلسفه‌های سیاسی، اختراعات گوناگون و پدید آمدن اشکال هندسی، همه سیل‌آسا می‌آیند و می‌گذرند و تنها، حقیقت‌خواهی و معنی‌طلبیِ انسان باقی می‌ماند؛ و انسانِ "طبیعی" نیز دست‌خوش انقلاب واقع نمی‌شود. طبیعت انسان در هر زمان و مکانی که قرار بگیرد به یک سلسله اصول و مقرراتی نیازمند است که بتواند احتیاجات وی را پاسخ دهد و تنها قرآن کریم است که پایه‌های آیین حنیف و پاک اسلام را بر انسان طبیعی، استوار کرده است و در وضع قانون، انسان را از دیدگاه طبیعت و فطرتش که همه‌ی انسان‌ها در آن یکسان هستند، نگریسته است. منظور از انسانِ "طبیعی و فطری" کسی است که دارای ساختمان خدادادی بوده و اراده و شعورش با خرافات و عادات غلط آلوده نشده باشد.

این انسان طبیعی درک می‌کند که تمام موجودات از جهان بینهایت کوچک الکترون و پروتون و دنیای بی‌نهایت بزرگ زهره، پلوتو و کهکشان‌های حیرت‌آور، همه آفریده‌ی خدای بزرگ است و تمام عناصر گوناگون موجودات و سرتاسر جهان هستی یک "واحد" بیش نبوده و هر عنصری در عناصر دیگر و هر موجودی در موجودات دیگر تأثیر داشته و با یک همبستگی کامل به سوی خداوند برمی‌گردند.

و در این میان انسان که گل سرسبد آفرینش می‌باشد و خدا او را به نیروهای شگف‌انگیزی از عواطف، غرایز، شعور، اراده و عقل آماده ساخته و مقرراتی را هم برایش وضع کرده که از رهگذر وحی و پیامبر به او ابلاغ می‌کند، مقرراتی که انطباق با عقل سلیم داشته و نمونه‌های آن در قوانین تکوین هم مشاهده می‌گردد.

و همه‌ی قوانین را در یک کتاب یعنی قرآن کریم که دارای قوانینی در زمینه‌ی حقوق اقتصادی، سیاسی و کلیه‌ی شئون معنوی و مادی که بستگی به زندگی دارد؛ وضع کرد. قوانین و اصولی که خلأ روانی و روحی انسان‌ها را هم پر می‌کند. مخصوصاً جهان عصر فضا، نه تنها از لحاظ معنوی چون تشنگانِ سوخته‌ی بیابانی، نیازمند سرچشمه‌ی معنویت قرآن و برنامه‌های مترقی آن برای زندگی می‌باشد بلکه به قول محمد قطب، نویسنده‌ی بزرگ اسلامی، دنیای امروز با تمام ترقیات علمی و پروازهایی که کرده است در توحُش و جاهلیت به‌سر می‌برد. پس زمان حرف قرآن و حرف دین نگذشته‌است بلکه هر روز شنیدن این سخنان ضروری‌تر می‌شود.

اگر گروهی امروز به علم می‌نازند، باید بدانند که پایه‌گذار بسیاری از علوم قرآن وحی بوده است. جهانِ قبل از بعثت رسول اسلام (ص)، گرفتار ظلم و جهل و نسبت به واقعیات و حقایق عقلی و ملکوتی و الهی، دچار تهی‌دستی بود. رسالت پیامبر (ص) و نزول قرآن درتمام شئونات حیات انسان،

  • ایجاد دگرگونی کرد؛
  • عقل‌های از کار افتاده را به کار انداخت.
  • دانش بشر محدود به چهارچوب‌های معینی بود او آن مرزهای محدود را شکست.
  • انسان از مُلک و ملکوت بی‌خبر بود، او انسان را باخبر کرد.
  • فراگیری علم و دانش محدود به طوایف خاصی بود، او فراگیری دانش را بر همگان، فریضه اعلام کرد.
  • بنای تمدن خراب بود او بنای دیگری از تمدن را که تمدن امروز ریشه در آن دارد از نو بنیاد کرد.
  • و راه و رسم ترقی و تربیت را حضرت او و امامان پس از او به جهانیان آموختند.

مسلمانان از برکات پیامبر (ص) و قرآنش به مدارج عالی کمال رسیدند و دانشمندان بزرگی را در رشته‌های مختلف به جهان عرضه کردند.

 

خانم دکتر"زیگرید هونکه" کتاب بسیار بسیار مهمی در سه جلد به نام فرهنگ اسلام در اروپا دارد که ترجمه‌ی فارسی هم شده است. ایشان در مقدمه‌ی هر سه جلد از کتابش می‌نویسد: این کتاب می‌خواهد تشکری را که دیرزمانی است ما به مسلمانان مدیون هستیم، بیان کند. ایشان در این سه جلد کتاب با تحقیقات زیادی ثابت می‌کند که فرهنگ و تمدن و علوم در تمام جهان به خصوص در اروپا و مغرب‌زمین بدون شک مدیون اسلام است؛ اسلامی که مبلّغ و منادی آن، محمد(ص) بوده است.

 

"گوستاو لبون" می‌نویسد: گذشتگان ما اروپاییان، به وسیله‌ی معاشرت با مسلمین، احوال بربریّت خود را کم‌کم ترک کردند و ملل اروپا در خصوص اخلاق و وظایف اخلاقی مانند: شفقت و عاطفه به زن و فرزند و پای‌بندی به عهد و قسم و امثال آنها را تماماً از پیروان اسلام آموختند.

 

"بارتلمی" در کتاب قرآن خود می‌نویسد: تمدن اسلامی نسبت به تمام دنیا تأثیر محیّر العقول بخشید و در نتیجه اقوام وحشی اروپا را داخل در طریق آدمیت نمود و نیز نفوذ دماغی و عقلانی مسلمین، دروازه‌ی علوم و فنون فلسفه را که ملل اروپا از آن به کلی بی‌خبر بودند به روی آنان باز کرده و تا ششصد سال، استاد ما اروپاییان بوده‌اند.

 

همین جنگ‌های صلیبی، اروپا را از اخلاق و عادات رذیله و اطوار وحشیانه خارج کرد و زمینه‌ای فراهم کرد که بعدها علوم و ادبیات مسلمین که در دانشکده‌های اروپا انتشار یافت، طوری آن را بسط دهند که بالأخره روزی در آینده، منشأ رنسانس گردند.

به خدا حیف است که گمان کنیم زمانِ حرف دین گذشته است. کمی مطالعه کنیم، کمی با دید بازتر به اسلام نگاه کنیم کمی به خود آییم.

 

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۰۱ ، ۱۰:۱۰
خادمه الزهراء

بفرمایید یک لقمه معنوی نوش کنید: یک ‌لقمه شکفتن

دوشنبه, ۲۱ شهریور ۱۴۰۱، ۰۳:۰۴ ب.ظ

 

این روزها معمولاً نمی‌شود در خانه ماند و بیرون نرفت و خود را از دیدن این همه زیبایی طبیعی، این همه طراوت و شادابی، این همه رنگ، این همه عطر و بو، این همه گل و این همه غنچه محروم کرد! هر کدام از اینها حکایت از هنرنمایی خاص خالق و ربّ عالم می‌کند و انسان را به فکر می‌اندازد که واقعاً وقتی خداوند قلم نقاشی به دست می‌گیرد، بر بوم طبیعت عجب نقش و نگاری خلق می‌کند! عجب دلنوازی و روح‌نوازی می‌کند! و عجب ذوقی در دل بنده‌ی عاشقش به وجود می‌آورد که: این خدایِ من است!

شاید به یک بوته‌ی گل رز نگاه کنی، از برگ‌هایش، گلبرگ‌هایش، ساقه و تیغ‌های چسبیده به ساقه و تا غنچه‌اش، هر کدام به نوعی جلوه‌گری می‌کنند، برای چشمهای مختلف به نوعی خاص خود را عرضه می‌کند. اما در این میان، غنچه تا غنچه است زیبایی، طراوت، تازگی و شکوه خاص خود را ندارد. و البته قدر و بهایی نیز نخواهد داشت و از این رو کسی به چیدن و جدا ساختن آن رغبت و تمایلی نشان نمی‌دهد.

ارزش و اعتبار یک غنچه، تنها در صورتی است که از غنچگی خارج و به گل شدن روی آورد؛ و گل شدن نیز در گِروی شکفتن و باز شدن و خندیدن غنچه است. البته شکفتگی و باز شدن غنچه، به هر صورتی امکان پذیر است و می‌توان آن را با دست و یا هر چیز دیگری گشود و باز نمود اما اینگونه باز شدن و گشایش، نوعی کاستن از زیبایی و رونق بازار آن خواهد بود. نه تنها مایه‌ی جمال و زیبایی نیست، بلکه از گل شدنِ واقعی نیز مانع شده و در عوض حالتی تصنعی، کریه، زشت و ناموزون به آن خواهد داد.

آری غنچه، تنها در صورتی به جمال و کمالِ شایسته و مطلوب خود خواهد رسید که با نوازش نرم و ملایم نسیم که برخاسته از دل دریاست، گشوده شود؛ و بی‌گمان خوش‌ترین نسیم نیز، نسیم سحرگاهان است که هر خشک را تَر و باطراوت خواهد ساخت.

حال که زیبایی، شکوه و بهای غنچه در شکفتن و باز شدن است؛ و باز شدن و گشودن نیز در گِروی نسیم بالطافتِ دریا است، پس نسیم برای غنچه، بَس کافی و مغتنم است و چیزی گرانمایه‌تر و عزیزتر از آن نیست. و البته خوب است توجه داشته باشیم که حکایت غنچه و ماجرای گل، در حقیقت، روایت احوال آدمی است.

یعنی آدمی هم دارای دو فصل و دو مرحله است:

یکی مرحله‌ی غنچگی که همان حالت نقص و نارسایی است.

و دیگری مرحله‌ی کمال و جمالِ مطلوب یافتن که چیزی مانند گل شدن است.

آنچه از غنچه‌ی وجود آدمی گُل می‌سازد، امکانات ظاهری و دنیایی نیست زیرا که آن، مانندِ گشودن غنچه با دست است که مایه‌ی زشتی و ناموزونی خواهد بود بلکه این غنچه نیز تنها به همت نسیم است که به مرحله‌ی گُل شدن نایل می‌شود، نسیمی که برخاسته از دریایِ عنایت، حمایت، لطف و لطافت حق باشد و آن چیزی جز کتاب خداوند، قرآن کریم نیست.

بنابراین ارزش و قدر و منزلت انسان، وامدارِ شکفتن و شکوفایی است؛ و شکوفایی نیز در گِروی نسیمِ سراسر رحمت و نشاط الهی یعنی قرآن کریم است. پس باید پذیرفت که قرآن برای آدمی، بس کافی و تمام خواهد بود همچنانکه نسیم برای غنچه. و این حقیقتی است که اهل معنا و اشارت، که از هر چیزی فهم می‌کنند؛ از حرف اول قرآن که «باء» و از حرف آخرین آن که «سین» می‌باشد، می‌آموزند.

این جماعت می‌گویند: با آمیختن این دو حرف با هم، واژه‌ی «بس» به دست می‌آید که خود اشاره به این است که کتاب خداوند برای آدمی که جز صلاح و سعادت نمی‌خواهد، بَس و کافی است.

اما مردم در برخورد با این کتاب، متفاوت هستند زیرا اساساً خودِ انسان‌ها هم متفاوت هستند و یک‌دست و یک‌میزان نیستند.

حضرت علی (ع) در این رابطه سخن زیبایی دارند که فرمودند: اساسِ تفاوت‌های مردمان در گوناگونی سرشت ایشان است زیرا در آغاز، ترکیبی از خاک شور و شیرین و سخت و نرم بودند.

آدمیان، با همین تفاوت در درکِ سخن حق و قبول آن، متفاوت هستند: یکی به سختی، یکی به نرمی، دیگری عاشقانه و دیگری عاقلانه.

فرمود: یا داوود! کسی که، کسی را عاشق است بر سخن او صحه می‌گذارد و بر خط و فرمان وی، سر می‌نهد و از سرِ چاکری و جان‌سپاری، تلخی‌ها را متحمل شده تا به جانِ شیرین محبوب دست یابد.

آری، عاشق، خواست معشوق را نه به اجبار و کراهت، بلکه با دنیایی از حال و حلاوت دنبال می‌کند و تا این حال در میان نباشد، قبولِ معشوق نیز در پی نخواهد بود.

پس بر اساس سخن خداوند با داوود (ع) و با تکیه بر اصل عشق که هر سخت را آسان و هر رنج را رحمت می‌کند، آیا می‌توان دعوی عشق خداوند نمود، بی‌آنکه سخن او را شنید؟ و یا شنید و به کار بست اما نه از سرِ میل، بلکه با بی‌رغبتی و دور از حال و وجد؟!

 

حال، شما ای عاشقان خداوند! قرآن، کلام اوست. با کلام او چگونه‌اید؟ آیا شما آنچه در کتابش آمده است، شنیده‌اید؟ آیا به کار بسته‌اید؟ و یا چگونه به کار می‌بندید؟ با عشق، حال، نشاط و یا به جبر، کسالت و ملالت؟

و فرمود: ای داوود! اگر کسی سخن کسی را شنید و به کار نبست، علامتِ آن است که آن را نپذیرفته و تصدیق نکرده‌است؛ و آن مطلب گواه آن است که صاحبِ سخن را محبوبِ خود ندانسته و عاشق او نیست!

پس اگر کلام خداوند را به گوش جان نشنویم؛ یا بشنویم و به‌کار نبندیم؛ و دلِ خود را برای تصدیق کلمات نورانی خداوند، یله نکنیم و آنها را به جدّ تمام، به‌کار نبندیم، لافِ مسلمانی، اعتقاد، ایمان، عشق و محبت به خداوند زده‌ایم؛ و خداوند لاف زنندگان را دوست نمی‌دارد.

فرمود: ای داوود! آنکه کسی را عاشق است، نسبت به آنچه معشوق کند، هرچند خلاف طبع و مرام وی باشد، غمگین نخواهد شد بلکه دلشاد و دلخوش خواهد بود زیرا عاشق در برابر معشوق جز تسلیم و ارادت، چیزی نمی‌داند.

و این تسلیم و رضا، خوش‌ترین همراه، قرین و معاشرِ آدمی در طی طریق است. کسی که در مملکت رضا و تسلیم، مقیم می‌شود با هر قضیه، خوش‌دل و با هر بلیّه، دلشاد است زیرا از سرِ بصیرت، درک و دریافت نموده‌است که: آنچه خداوند رقم می‌زند، خوش، مبارک و میمون خواهد بود.

فرمود: ای داوود! آنکه بر محبوب خود اعتماد دارد، بر او نیز تکیه می‌کند، هیچ امکان ندارد که کسی عاشق و دوست‌دار خداوند باشد اما بر او تکیه و توکل نکند.

ای داوود! چه کسی از همه کس برید و به من پیوست، و من او را ناامید نمودم؟!

 

آری، مؤمنان هرگز رخت اندیشه را به هر سوی نمی‌کشند بلکه از هر چیز قطع التفات نموده و آنگاه بر خداوند توکل و تکیه می‌کنند چون می‌دانند جز خداوند، هیچ کس قفل گشا نیست.

آری! آنکه عاشقانه دل به کلام او دهد، غنچه‌ی وجودش در سایه‌ی وزشِ نسیم ربّانی، شکفته خواهد شد و عطر و بوی وجودش، شامّه‌ی بندگان الهی را نوازش خواهد داد.

به امید روزی که با قرآن شکوفا شویم. صلوات

30ر1ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۰۱ ، ۱۵:۰۴
خادمه الزهراء

 

عاشقانی که به مقصد رسیده‌اند و در حجله‌ی اُنس ربّانی، عروس وصال را در آغوش کشیده‌اند، فرموده‌اند: راه تقرب به حضرت معشوق تمام ادب است. طالبِ وصالِ دوست، در پی نور یقظه باید از گذشته، تائب باشد و شراب محبت از خُم‌خانه‌ی «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ» بنوشد، سپس ادب فرا گیرد که «طرُق العشق کلّها آداب»

همین ادب است که سالک را به محبوب می‌رساند. از این جهت است که گفته‌اند: «طاعت، بنده‌ی سالک را به بهشت می‌رساند و ادب به خداوند متعال». در این راستا باید به این مهم مداوم توجه داشت که رسول اکرم(ص) فرمودند: «مَن لا اَدَبَ لَهُ لا عَقلَ لَهُ» یعنی هر که ادب ندارد، عقل ندارد.

وقتی انسان در مسیر زندگی خود عقل نداشته باشد، روشنایی و چراغ راه نخواهد داشت. شرط کسانی که می‌خواهند در طریق کمال و انسانیّت حرکت کنند، داشتن ادب و داشتن آداب و رعایت آن در تمام مراتب زندگی است.

حضرت علی (ع) جمله‌ای بسیار زیبا در این مورد فرموده‌اند که: بدانید شرف انسان به فضل و ادب اوست، نه به اصل و نسب او.

و رسول اکرم (ص) فرمودند: مردم چون معدن‌ها گوناگون هستند و نژاد در افراد نافذ است و بی‌ادبی چون نژاد بد است.

انسان‌های با کمال، آنان‌که مستانِ وصال ربّ و همدمانِ حریم جمال اویند، برای هر وقتی و هر حالی و هر مقامی در کمال، آدابی را بیان کرده‌اند.

امام ششم ما شیعیان فرموده‌اند: «لِکُلّ وقتٍ اَدَبٌ و لِکُلّ حالٍ ادبٌ و لِکُلّ مکانٍ ادب»

پس هر طالب کمال معنوی، محافظت آداب کند، به مقام وارستگی خواهد رسید و شراب معرفت از اسرار الهی خواهد نوشید. چنانکه گفته‌اند: محبت، نتیجه‌ی ادب است، و ادب، نتیجه‌ی حرمت، و حرمت، نتیجه‌ی صفوت، و صفوت، نتیجه‌ی دل، و دل، خزینه‌ی عقل، و عقل، خزینه‌ی سرّ، و سرّ، خزینه‌ی معرفت، و معرفت، سرّی است از اسرار الهی.

در مورد اهمیت ادب، بزرگان ما دستورات بسیار ارزشمندی بیان کرده‌اند که گاهی اوقات واقعاً انسان را متعجب می‌کند. مانند این حدیث شریف نبوی که فرموده‌اند: بهترین ارثی که پدری برای فرزندش می‌گذارد ادب نیک است.

فرمودند: هیچ پدری، مالی بهتر از ادب نیک به فرزند خود نداده است.

و عجیب‌تر این روایت است که ادب را وسیله‌ای برای پاکیزگی و تهذیب دانسته‌اند.

این را همه می‌دانیم که چه در گستره‌ی معنویت یا در گستره‌ی زندگی اجتماعی یا در امور زندگی در برخورد با تک‌تک کسانی که در مسیر زندگی با آنها برخورد داریم، اگر ادب و آداب را رعایت نکنیم، کم‌کم به حاشیه رانده خواهیم شد و از بهره‌های اجتماعی و فیوضات ربّانی محروم خواهیم ماند. پس برای اینکه دچار این خسران نشویم باید بکوشیم تا با فراگرفتن ادب و به کار بستن آن، ظاهر و باطن خود را پاک کنیم. که فرموده‌اند: «اَلاَدَبُ تَهذیبُ الظّاهِر وَ الباطِن».

و از آنجا که انسان در حیات و زندگی خود، طالب زینت و زیور است، دین هم در حد متعادل به این موضوع پرداخته اما بُعد معنوی آن را بیشتر در نظر گرفته‌است.

حضرت علی (ع) فرموده‌اند: ادب، زیور انسان است. یعنی نه تنها انسان باید ظاهر و باطنی پاکیزه و طاهر داشته باشد، بلکه باید ظاهر و باطنی مزیّن هم داشته باشد که این هر دو باعث جاذبه در انسان هستند و مقبولیّت او را نزد رب و نزد مردم فراهم می‌کنند.

و از آنجا که انسان با ادب، با داشتن چنین زیوری محبوب میان اطرافیان خواهد شد، فرمودند: ادب، انسان را بی‌نیاز از حَسب می‌کند. زیرا که انسانِ باادب با چنین زیوری خود را از غربت و تنهایی رهایی داده و در میان جمع مانند نگین انگشتری خواهد درخشید و اگر خویشاوندی ندارد، به وسیله‌ی همین ادب، همه خویشاوند او خواهند شد و از این خویشاوندی بهره‌ها خواهند برد.

رعایت آداب، لازمه‌ی زندگی هر انسانی است که در این دنیا زندگی می‌کند زیرا بدون رعایت آداب و حرمت‌ها زندگی اجتماعی را نمی‌توان ادامه داد. اما ما مسلمانان بیشتر از دیگران باید رعایت آداب و ادب را بنماییم زیرا بزرگان دینی ما به حدّ واجبات دین بر رعایت آداب و حرمت‌ها تأکید کرده‌اند.

رسول اکرم (ص) فرمودند: حرمت‌هایی است که مراعات آنها و وفا به آنها برای هر مؤمنی لازم است؛ حرمت دین و حرمت ادب و حرمت غذا.

خلاصه اینکه مؤدب به آداب بودن، تاجی است از نور الهی بر سر سالک که با آن شرف و افتخار به هر کجا که بخواهد می‌تواند برود و برسد.

جلال‌الدین‌مولوی فرموده:

ادب تاجی است از نور الهی                بنِه بر سَر برو هر جا که خواهی

در مقابل، برای بی‌ادبی هم محرومیّت‌هایی در نظر گرفته‌اند. رسول خدا (ص) فرمودند: خداوند متعال، بنده‌ای را پست نشمارد مگر آنکه علم و ادب را از او فروگذارد.

بی‌ادب علاوه بر اینکه باعث محرومیّت‌های معنوی می‌شود، باعث می‌شود که اگر ریشه و حَسَب و نَسَب نیکی هم داشته باشد، آن را به باد فنا دهد.

حضرت علی (ع) فرمودند: آن کس که بی‌ادب است، حَسبش تباه است.

و اینکه بی‌ادبی باعث می‌شود، انسان بازدهی مفید و ارزشمندی در زندگی نداشته باشد. در واقع قوای بالقوه‌اش به فعلیّت در نیاید و کم‌کم به موجودی کم‌فایده یا بی‌فایده تبدیل گردد.

که امام ششم (ع) فرمودند: پنج چیز در هر کس نباشد در او بهره‌وری زیادی نیست، عرض کردند: چیست‌اند؟  فرمودند: دین و عقل و حیا و خوش‌خویی و ادب نیکو.

 

بزرگان دینی ما کسب ادب را مهم‌تر و لازم‌تر از کسب طلا و نقره دانسته‌اند. فرموده‌اند: به راستی، شما به کسب ادب، نیازمند‌تر از فراهم کردن طلا و نقره هستید.

و جالب اینکه در احادیث ما معمولاً از ادب به تنهایی سخن گفته نشده‌است؛ مانند اینکه چند خصلت مکمل یکدیگرند که اگر یکی از آنها نباشد دیگری هم فایده‌ای نخواهد داشت. مانند عقل و خرد و ادب، که معمولاً در کنار هم آورده شده‌اند به طوری که گمان می‌کنیم هرگز ادب، بدون عقل و خرد ممکن نخواهد شد.

حضرت علی(ع) فرمودند: هیچ توانگری مانند خردمندی نیست؛ و هیچ تهیدستی مانند نادانی؛ و هیچ میراثی چون ادب؛ و هیچ پشتیبانی چون مشورت نخواهد بود.

و یا در حدیث دیگری فرمودند: دانش، ارثی است ارزنده؛ و ادب، زیوری است پاینده؛ و تفکر، آیینه‌ای است تابنده.

و در یک سخن بسیار گرانمایه که جا دارد اهل فن در موردش بررسی‌های فراوان کنند و درس‌های ارزشمندی برای بهتر زیستن را از دل این روایت خارج کنند و در اختیار عموم قرار دهند؛ حضرت فرمودند: بدانید هیچ مالی، سودمندتر از خرد نیست؛ و هیچ تنهایی، ترسناک‌تر از خودبینی نیست؛ و هیچ خردی چون تدبّر؛ و هیچ بزرگواری چون پارسایی؛ و هیچ یاری چون خوی خوش؛ و هیچ میراثی چون ادب؛ و هیچ راهبری چون توفیق؛ و هیچ سوداگری چون کار نیکو؛ و هیچ سودی چون ثواب؛ و هیچ پرهیزکاری چون بازایستادن در مقام شبهه؛ و هیچ بی‌رغبتی چون بی‌رغبتی به مال حرام؛ و هیچ دانشی چون تفکر؛ و هیچ عبادتی چون به جا آوردن واجبات دین؛ و هیچ ایمانی مانند صبر و حیا؛ و هیچ بزرگواری مانند فروتنی؛ و هیچ شرفی مانند علم؛ و هیچ ارجمندی چون بردباری؛ و هیچ یاور استواری چون مشورت نیست.

البته ادب هم، مانند خصال دیگر جایگاه‌های خاص و شعبه‌های گوناگون دارد که جایگاهش در یک لقمه‌ی صبحگاهی نیست، فرصت و حوصله‌ای بسیار بیشتر لازم دارد.

ختم کلام اینکه از بوذرجمهر حکیم پرسیدند که کدام عطیه از جانب خداوند بهترین چیزها است؟ گفت: خرد طبیعی. گفتند: اگر نباشد؟ گفت: ادب که سیرت‌های نکوهیده و اخلاق و عادات ناپسندانه‌ی او را بپوشاند. گفتند: اگر نباشد؟ گفت: خوی خوش که با خلایق مدارا کنند. گفتند: اگر این راه هم نداشته باشد؟ گفت: هیچ چیز برای او بهتر از مرگ نیست، چه در وجود او هیچ فایده‌ای نه برای خود نه برای دیگران وجود ندارد.

بیایید چاشنی ادب را در تمام لقمه‌های زندگی به کار بریم.

صلوات

27ر1ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۰۱ ، ۱۱:۵۸
خادمه الزهراء

بفرمایید یک لقمه معنوی نوش کنید: یک ‌لقمه مهربانی

دوشنبه, ۲۱ شهریور ۱۴۰۱، ۱۱:۳۸ ق.ظ

 

چه لقمه‌ی خوشمزه و کم‌یابی. لقمه‌ای که این روزها تقریباً در همه‌ی عالم بسیار نادر و کمیاب شده و حکم اکسیر احمر را پیدا کرده‌است. در دنیایی که همه‌ی معادلات و حساب و کتاب‌ها بر اساس مادیات سنجیده می‌شود و ارزش انسان‌ها حتی انسان‌های عزیزی مانند پدر و مادر و فرزند نیز بر اساس مادیات سنجیده و ارزش گذاری می‌شود، دیگر کجا می‌شود توقع مهربانی و رأفت و عطوفت داشت؟! اما به بهانه‌ی روزهای پایانی ماه رجب و بعثت پیامبر رحمة للعالمین، لقمه‌ی محبت را از کنار سفره‌ی ایشان جستجو می‌کنیم بلکه توفیق، رفیق شد و توانستیم ذره‌ای از این لقمه را تناول کنیم.

خداوند متعال در قرآن، در سوره‌ی احزاب، رسول خدا (ص) را اُسوه‌ی حَسَن معرفی کرده‌است «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ».

اسوه چیزی نیست که مردم در طول زمان به آن نیاز نداشته باشند. آنان‌که فکر می‌کنند می‌توانند در گذر زندگی، آنچه خود می‌فهمند، می‌دانند، تشخیص می‌دهند و می‌خواهند را به دلخواه انجام دهند؛ و هیچ نیازی به اُسوه‌های الهی و معنوی ندارند، فرسنگ‌ها از آدمیّت فاصله گرفته‌اند و راه خودخواهی و خودپسندی را طی می‌کنند.

ما در زندگی اجتماعیمان، در زندگی با مردم و در معاشرت‌هایمان که غالباً نواقصی وجود دارد باید الگویی مانندِ رسول الله (ص) داشته باشیم که مبنای بعثت ایشان، تکمیل اخلاق بنی‌آدم بوده‌است.

با اینکه مهربانی و رحمانیّت از صفات الهی می‌باشد و گستردگی رحمت الهی، عالم را پر کرده‌است و خداوند در قرآن می‌فرماید: «کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَة»؛ خداوند رحمت بر بندگان را بر خودش لازم دانسته‌است.

و یا می‌خوانیم که رحمت خداوند بر غضبش سبقت گرفته‌است و بزرگان و عرفا می‌گویند: خداوند با رحمانیّتش، عالم را آفریده؛ با رحیمیّتش عالم را به کمال رسانده‌است. پس این عالم وجود، هم مظهر رحمانیّت و هم مظهر رحیمیّت خداوند است. چون ایجاد شده، مظهر رحمانیّت است؛ چون به سوی کمال می‌رود، مظهر رحیمیّت است.

و باز عارفانِ بالله فرموده‌اند: در ذات اقدس الهی آنچه که تجلی دارد، رحمت است. لذا خوب که در سوره‌ی حمد نگاه کنیم، می‌بینیم که چهار مرتبه در آغاز سوره، بر صفت رحمت خداوند متعال تأکید شده‌است: بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین الرحمن الرحیم

شاید اینکه روزانه در هر وعده‌ی نماز چندین مرتبه این سوره را تکرار می‌کنیم، توجه به همین معنا باشد.

رسول اکرم (ص) در طی بیست و سه سال نبوت، با بیان و عمل سعی داشتند این رحمت الهی را برای مردم بیان کنند؛ و هم نشان دهند تا مردم هرگز ناامید نشوند و روابط‌شان هم براساس مهربانی و رحمت برنامه‌ریزی شود.

فرمودند: اگر رحمت، صد قسمت باشد، نود و نه قسمت آن نزد خداوند است و یک قسمت میان شما تقسیم شده که باز خداوند متعال در آن یک قسمت هم شریک هستند و تمام مهربانی‌هایی که در عالم وجود دارد همگی از آن یک قسمت است.

نوشته‌اند شخصی از دنیا رفت که آدم بسیار متدیّنی نبود اما مهربان بود. اگر از کسی پولی یا چیزی طلب داشت برای گرفتنش، می‌فرستاد اما سفارش می‌کرد که اگر داشت و داد، بگیرید در غیر این صورت دعوا نکنید، فشار نیاورید، بلکه بگویید ما از تو گذشتیم به امید آنکه خدای رحمان نیز از ما بگذرد. وقتی خبر مرگش را به پیامبر (ص) دادند فرمودند: او اهل بهشت است زیرا مهربان بود و به رحمت الهی امیدوار.

و فرمودند: عظیم‌ترین آیه‌ی قرآن، «آیة الکرسی» است.

ترسناک‌ترین آیه‌ی قرآن: «فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ، وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ»

اعدَل‌ آیات قرآن: «اِنَّ اللهَ یَأمُرُ بِالعَدلِ وَ الاِحسانِ»

و بعد فرمودند: امیدوار کننده‌ترین آیه در قرآن آیه‌ی «قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ»؛ ای بندگان خداوند که به خود بد کرده‌اید از رحمت خداوند مأیوس نشوید.

آری، این دری است که پیامبر خدا (ص) رو به مردم باز کرده‌است.

 

فرمودند: «اِنّما بُعِثتُ رَحمَةً»؛ همانا من بر رحمت مبعوث شده‌ام.

و فرمودند: خداوندِ رحیم، مرا هم به رحمت فرستاد. «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ»؛ ای پیامبر تو با مهربانی و رحمت به سوی مردم مبعوث شدی.

 

بروز این مهربانی در جایگاه‌های گوناگون:

1 - در جبهه و جنگ:

جایی که معمولاً از رحمت و مهربانی خبری نیست یا کمتر وجود دارد مگر در قاموس پیامبر(ص) که الگوی مهربانی و رحمت است. در سوره‌ی آل عمران آیه‌ی ۵۹، حکایت جنگ اُحد که سیصد نفر از جبهه‌ی پیامبر(ص) جدا شدند و توجه به دستور ایشان نکردند، زمینه‌ی شکست پیامبر(ص) را فراهم کردند و گروهی از بهترین یاران پیامبر(ص) کشته شدند؛ تماشا کنید که خداوند چه دستوری به پیامبرش داد:

«پیامبر! اگر بخواهی در دلت ناراحت شوی و ناراحتی قلبیت را بر زبان آوری و با اینها درشتی کنی، همه از اطرافت دور خواهند شد. اگر بخواهی خشونت قلب داشته باشی و سخت گیری کنی، کسی نزد تو نخواهد ماند. آری به تو بد کردند، سخنت را گوش ندادند، بدی به تو، بدی به خداوند است، اطاعت از تو اطاعت از خداوند است. پیامبر! از این‌ها بگذر و برای آنها استغفار کن، از من بخواه که از آنها بگذرم.»

و در پایان می‌فرماید: «وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ»؛ باز به افکارشان اهمیت بده و با آنها مشورت کن.

ببینید چگونه دریای رحمت، آنجا موج می‌زند که در قوانین بشری، حکم اعدام صحرایی برای آنها در نظر گرفته شده‌است.

 

2 - مهربانی با مردم عادی:

سلیقه‌های مردم مختلف است، یکی تند، یکی کند و یکی عصبانی است و ... هر کس روحیه‌ای دارد و پیامبر(ص) مأمور است در چنین جامعه‌ای طعم مهربانی را به همگان بچشاند.

پسرک عبای پیامبر (ص) را کشید، حاشیه‌ی عبا، پوست گردن مبارک ایشان را آزرده کرد، فرمودند: چه می‌خواهی؟ گفت: مادرم مرا فرستاده تا عبای شما را به تبرک بگیرم. حضرت فرمودند: عیبی ندارد. عبا را درآوردند و به او دادند، سپس فرمودند: سلام مرا به مادرت برسان و بگو: خواهرت هم از من تبرکی خواسته، عبا را نصف کند، نصفش برای مادرت، نصفش برای خواهرت.

 

3 - برخورد مهربانانه‌ی پیامبر(ص) با کودکان:

رسول اکرم (ص) عبور می‌کردند (رسولی که مهمان خداوند شد در مکانی که جبرئیل هم، اجازه‌ی ورود نداشت، با چنین مقام معنوی) مشاهده کرد که کودکی گله‌ی گوسفندی را می‌برد، بچه‌ها او را اذیت کردند و گوسفندها پراکنده شدند. بچه درمانده شد، نمی‌توانست گوسفندهایش را جمع کند. حضرت بچه‌ها را دور کردند، کمک کردند که یکی‌یکی گوسفندها را جمع آوری کند، آنها را در اختیار کودک گذاشت، سپس ایشان با مهربانی فرمودند: اکنون با خیال راحت برو که هیچ کدام از گوسفندانت صدمه ندیده‌اند.

یا هنگامی که کودکی در آغوشش، ادرار کرد، مادرِ کودک، فریاد زد. ایشان فرمود: فریاد مزن! که کودک می‌ترسد (ادرارش قطع می شود) این چیزی است که با آب تطهیر می‌شود!

آیا جهان اسلام امروز این‌ها را فراموش کرده‌است؟! آیا کودکان یمنی، عراقی، فلسطینی، سوری یا هر جای دیگر دنیا تغییر ماهیت داده‌اند و کودک نیستند که فدای سیاست بازی سیاست‌مداران عالم شده‌اند؟!

 

4 - مهربانی نسبت به حیوانات:

پیامبر (ص) اجازه نمی‌دانند حیوانی گرسنه بماند یا بارِ بیش از توان حیوان بر او بگذارند یا اینکه به حیوانی تعرض شود. البته برخی از حیوانات برای انسان خطرناک هستند مانند مار یا حیوانات موذی دیگر که باید کشته شوند وگرنه باعث مرگ انسان می‌شوند. در مورد این‌ها هم پیامبر رحمت(ص) دستوری رحیمانه دارند، ایشان فرمودند: اگر کسی حیوان موذی خطرناک را با یک ضربه بکشد خداوند متعال صد حسنه به او می‌دهد. یعنی کسی حق ندارد حتی این نوع حیوانات را شکنجه کند، آزار بدهد و زجرکش کند.

واقعا احساس می‌کنم لقمه‌ی امروز برای مردم امروز خجالت‌آور و گلوگیر است.

 

5 - مهربانی ایشان نسبت به دشمن:

یهود از ابتدای اسلام، بنا را بر دشمنی شدید با پیامبر (ص) و مسلمانان نهادند و از هیچ کاری در این زمینه کوتاهی نکردند. با این حال، روزی پیامبر (ص) نشسته بودند، جنازه‌ی یک یهودی را می‌بردند، ایشان بلند شده و ایستادند. کسی گفت: یا رسول الله! یهودی است! فرمودند: باشد، انسان است و من به حرمت انسانیتش بلند شدم و ایستادم.

اگر می‌شنیدند کسی بیمار است حتی یک یهودی، در نهایتِ مهربانی به عیادتش می‌رفتند. اگر کسی گرفتار بود، مهربانانه به رفع گرفتاریش اقدام می‌کردند.

و برای اینکه امتش را الگوی مهربانی برای جهانیان تربیت کند، فرمود: مردم! نزدیک‌ترینِ شما در روز قیامت به من، مهربان‌ترین شما نسبت به مردم است.

 

بیاییم مقداری در برخوردهایمان، در مراوداتمان، در گفت‌وگوهایمان، در خلق و خویمان، خوی نبوی داشته باشیم و لقمه‌ی مهربانی در دهان یکدیگر بگذاریم.

صلوات

26ر1ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۰۱ ، ۱۱:۳۸
خادمه الزهراء

بفرمایید یک لقمه معنوی نوش کنید: یک ‌لقمه جاذبه

دوشنبه, ۲۱ شهریور ۱۴۰۱، ۱۰:۴۸ ق.ظ

با سلام و عرض ادب و احترام و تبریک میلاد با سعادت حضرت مولانا امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام و روز گرامی‌داشت مقام پدر

از نوشتن و شنیدن و گفتن نام مقدس علی (ع) بوی عشق معنوی و جاذبه‌ی الهی به مشام می‌رسد.

به راستی در طول تاریخ، از تولد حضرت تا اکنون، انسان با وجدان و پاک‌نهادی را نمی‌بینی که در مقابل حداقل یک صفت از صفات بی‌کران آن حضرت، سر تعظیم فرود نیاورد؛ و این تلاش را در گروه‌ها و دسته‌های مختلف می‌بینی که تلاش می‌کنند به نوعی خود را به حضرت منسوب کنند به درست یا حتی غلط.

مثلاً پهلوانان و یا جنگجویان و یا اهل جوان‌مردی و مروت یا یتیم نوازان یا اُدبا و سخنوران و یا عدالت پیشگان و زاهدان و عابدان و حتی برخی حاکمان و...

راستی چگونه می‌شود انسانی که به قول بزرگان، دوستانش در طول تاریخ، از ترس، بسیاری از خصال نیک او را پنهان کردند؛ و دشمنانش از روی بغض و کینه و حسادت، خصال او را پنهان کردند؛ اما با این همه، محسناتش عالم را پر کرده و شخصیتش بیش از هر انسان دیگری جاذبه داشته است.

جاذبه و دافعه، هر دو یک قانون‌ عمومی است که سراسر نظام آفرینش را در برگرفته است. درعالم انسان‌ها هم جاذبه و دافعه وجود دارد یعنی در صحنه‌ی حیات اجتماعی و در ارتباط با دیگران و معاشرت با افراد، جذب و دفع، حضوری جدی دارند. بسیاری از دوستی‌ها و رفاقت‌ها و یا دشمنی‌ها و کینه‌توزی‌ها از جمله مظاهرِ جذب و دفع انسانی هستند.

و البته ریشه‌ی بسیاری از این جذب و دفع‌ها، نیازها و رفع نیازهاست؛ زیرا بشر ناگزیر است برای رفع نیازهای خود به عده‌ای جذب شود یا عده‌ای را به سوی خود جذب کند یا از عده‌ای بگریزد.

انسان‌ها را می‌توان در این رابطه به چند دسته تقسیم کرد:

یک - گروهی که نه جاذبه دارند نه دافعه. یعنی نه کسی دوستشان دارد نه دشمن، نه عشق و ارادت را بر می‌انگیزند و نه دشمنی و حسادت و یا کینه‌ای را؛ بی‌تفاوت میان مردم راه می‌روند همانند سنگ و جماد؛ این‌ها مشتی آدم‌های توخالی، پوچ و بی‌ارزش‌اند.

 

دو - گروهی جذابه دارند اما دافعه ندارند. با همه می‌جوشند، گرم می‌گیرند و در میان تمام طبقات اجتماعی برای خود دوست و رفیق و مرید دارند. این‌گونه افراد، آدم‌های هدفمندی نیستند و معمولاً اهل تظاهر و ریا هستند وگرنه ممکن نیست که انسانی با هدف و انگیزه‌ی مشخص، بتواند دوستی و همراهی همه‌ی اقشار اجتماع را کسب کند.

 

سه - گروهی که دافعه دارند اما جاذبه ندارند، دشمن‌سازند، دوست‌ساز نیستند. اینها افرادی ناقص هستند زیرا فاقد خصلت‌های مثبت انسانی هستند زیرا اگر دارای فضایل اخلاقی باشند، عده‌ای جذبشان خواهند شد.

همیشه در میان اطرافیانِ هرکس، آدم‌های خوب و بد وجود دارند و افراد خوب، جذبِ خوب‌ها و خوبی‌ها می‌شوند. قطعاً کسی که همه، دشمن او هستند، خرابی از ناحیه‌ی خود اوست. در وجود چنین افرادی هرچه هست، تلخی است و شیرینی در این‌ها نیست.

 

چهار - گروهی که هم جاذبه دارند و هم دافعه. هم دوست‌سازند، هم دشمن‌ساز، هم موافق پرورند، هم مخالف پرور. این‌ها انسان‌های هدفمند، معتقد و مکتبی هستند و تمام حرکت و فعالیت‌های آن‌ها حول محورِ هدف اعتقاد مکتبشان است. و در این راستا گاهی جاذبه‌ی بیشتری دارند و گاهی جاذبه و دافعه، هر دو در آن‌ها قوی است.

اکنون ببینیم که چگونه جاذبه را در خود تقویت کنیم و در دل دیگران راه یابیم؟

اول: محبت ورزیدن.

رسول خدا (ص) فرمودند: به مردم محبت و مهر بورز تا به تو محبت کنند و با تو اُنس بگیرند یعنی جذبت شوند.

دوم: گشاده‌رویی.

علی علیه‌السلام فرمودند: گشاده‌رویی، دامی است برای دوستی و برای اینکه با تو اُنس بگیرند.

سوم: سلام کردن.

آغاز سخن با سلام، نوعی اظهار تمایل به ارتباط و انس با دیگران است. رسول خدا (ص) فرمودند: آیا شما را به چیزی راهنمایی نکنم که اگر انجامش دهید، محبوب یکدیگر خواهید شد؟ سلام کردن میان خود را آشکار کنید.

چهارم: ابراز محبت کردن.

امام ششم علیه‌السلام فرمودند: هر گاه کسی را دوست داشتی، آن را به او ابراز کن که این کار، دوستی میان شما را پایدارتر می‌کند.

پنجم: احترام گذاشتن.

رسول اکرم (ص) فرمودند: شما را به سه چیز سفارش می‌کنم که نشانه‌های احترام هستند: ملاقات با روی باز، جا دادن به دیگران در مجالس، صدا زدن دیگران به نام‌هایی که دوستشان دارند.

و البته خصلت‌های دیگری هم برای ایجاد جاذبه وجود دارد که از حوصله‌ی این لقمه خارج است. همین قدر بدانیم شیوه‌ای که انسان را دارای جاذبه و دافعه مناسب و به موقع می‌کند، متصف شدن به صفات اخلاقی پسندیده است؛ صفاتی که دارای جاذبه‌ی زیادی هستند و برعکس، صفات ناپسند که دافعه‌ی زیادی دارند.

آری، متواضع، جذاب است و متکبر، دارای دافعه.

سخاوتمندان، جذاب‌اند و بخیلان، دافع.

اهل تقوی، جاذبه دارند و بی‌تقوایان، دافعه.

آن‌ها که به عدالت رفتار می‌کنند، دیگران را جذب می‌کنند؛ و ظالمان و تضییع کنندگانِ حقوق دیگران، اهل دافعه هستند.

و آنها که اهل عشق و محبت و احسان اند، جذاب اند؛ و کینه‌توزانِ اهل عداوت، دافع اند.

شما از کدامین گروه هستید؟

و کلام آخر اینکه، مولای ما علی (ع) درطول تاریخ، افراد کثیری از خوبان را جذب؛ و کثیری از بدها را، دفع نموده‌اند؛ و دو نیروی جاذبه و دافعه به شدت در ایشان قوی بوده است. بیایید کمی به ایشان شباهت پیدا کنیم. آمین.

 

 

پی‌نوشت ادمین: بخوانیم کتاب ارزشمند «جاذبه و دافعه علی» علیه السلام را.

 

 

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۰۱ ، ۱۰:۴۸
خادمه الزهراء

بفرمایید یک لقمه معنوی نوش کنید: لقمه شادی

يكشنبه, ۲۰ شهریور ۱۴۰۱، ۱۲:۴۴ ب.ظ

 

شادی، یکی از نیازهای اساسی انسان و لازمه‌ی زندگی اوست. اساساً خلقت هستی و انسان به گونه‌ای است که خود، شادی‌هایی برای آدمی فراهم می‌آورد. بهار طرب‌انگیز، آبشارهای زیبا، گل‌های رنگارنگ، صحنه‌ی طلوع خورشید، صبح زیبا، پرندگان قشنگ و نغمه خوانی آنها، باران لطیف، رویش گیاهان، رنگ‌های متنوع طبیعی، محبت و مهربانی، ازدواج و زناشویی، فرزندان سالم و صالح و هزاران نعمت الهی دیگر که برای انسان شادی‌آور و سرور آفرین هستند.

البته در کنار همه‌ی این‌ها غم و اندوه هم جزیی از زندگی است و همراه شادی‌ها می‌باشد.

در طبیعت و هستی، سنّت‌هایی جاری است که هر یک می‌تواند اندوه ساز باشند.

اگر بپذیریم که به عنوان انسان، هر لحظه با این دو واقعیت در زندگی روبرو هستیم و سکّه‌ی زندگیِ همه‌ی ما، دو رو دارد و هر کدام به نوبت به سراغ ما خواهند آمد، دیگر هرگز به دنبال شادیِ مطلق در زندگی نخواهیم بود.

آن‌هایی که به دنبال شادی دائمی و همیشگی در زندگی هستند، در واقع به دنبال عنقایی دست نیافتنی هستند. اما دقت کنید که با غم‌های زندگی باید کنار آمد و سازش کرد، لیکن شادی‌ها را باید به وجود آورد. هیچ انسانی مأمور به ایجاد غم برای خود و یا دیگری نیست اما برای ایجاد شادی برای دیگران و خود باید اقدام و حرکت کند.

رهبران دینی ما به ما دستور داده‌اند و همه‌ی نیک‌اندیشان به این دستورات اهمیت می‌دهند که خنده‌ای برلب‌ها بنشانند، دل‌هایی را شاد کنند، ابرهای اندوه را از کلبه‌های ماتم‌زده برانند و برای این کار، ثواب‌ها وعده داده‌اند. تا اندازه‌ای که فرمودند: چنین افرادی بی‌حساب داخل بهشت خواهند شد!

این همه سفارش برای پوشیدن لباس‌های شاد، استفاده از بوی خوش، نظافت، نظم و پاکیزگی، مسافرت، تفریح، حضور در طبیعت، نگاه به سبزه و آب، مهربانی و محبت، شوخی و مزاح درست، ادخال سرور در دل دیگران، همه برای ایجاد فضای شادی است.

یکی از چیزهایی که هم برای خودمان و هم برای دیگران، فضای شادی ایجاد می‌کند، خوش‌رویی است.

رسول اکرم (ص) فرمودند: انسان با مال و ثروت تنها نمی‌تواند مردم را جذب کند (به دل‌ها راه یابد) اما با خوش‌رویی و خوش‌برخوردی می‌تواند دل همگان را به دست آورد و آنها را جذب کند.

حضرت علی (ع) فرمودند: خوش‌رویی کمند دوستی است.

برعکس اینها، آدم‌های ترش‌رو هستند که بسیار زود از چشم اطرافیان می‌افتند.

اگر حنظل خوری از دست خوش‌خو               به از شیرینی از دست ترش‌روی

رسول اکرم (ص) فرمودند: خوش‌رویی کینه را از بین می‌برد.

و فرمودند: برادرت را با گشاده‌رویی ملاقات کن.

و فرمودند: خوش‌رویی، احسانی است بی‌زحمت و هزینه.

و فرمودند: خوش‌روییِ انسان، بزرگواری و کرامت نفس اوست.

 

عالمان بزرگوار ما به ما آموخته‌اند که اشک و ناله و زاریِ خود را در دل شب، عرضه به درگاه خداوند کنید و صبحگاهان با لبی خندان و چهره‌ای گشاده با بندگان خداوند برخورد کنید.

مرحوم علامه طباطبایی فرمودند: شبی را به تنهایی در مسجد سهله می‌گذراندم، متوجه شدم فردی آمد و به سمت مقام ابراهیم (ع) حرکت کرد و پس از نماز صبح به سجده رفت و تا طلوع خورشید، نالید و زارید و گریه کرد. به سراغش رفتم، مشاهده کردم سید احمد کربلایی است که از شدت گریه‌اش، خاکِ سجده‌گاهش گِل شده است. صبح وقتی به حجره‌ی ایشان رفتم، مشاهده کردم در میان جمع نشسته و آنچنان می‌خندد که صدای خنده‌اش به بیرون حجره می‌رسید!

 

نمونه‌ی دیگر، حکایت عیسی (ع) و یحیی (ع) است که هر دو نمونه‌ای بارز از انسان‌های شایسته و کامل هستند. روزی یحیی (ع)، عیسی (ع) را دید که می‌خندید و شادی می‌کرد، گفت: از چیست که تو را به صورت افراد غافل می‌بینم؟ گویا از عذاب الهی ایمن هستی! عیسی (ع) گفت: از چیست که تو را گرفته خاطر و ناراحت می‌بینم؟ گویا از رحمت الهی ناامید می‌باشی! بر سر این موضوع بحث می‌کردند تا اینکه از جانب خداوند ندا آمد: محبوب‌ترین شخص از میان شما نزد من، کسی است که خنده‌رو و بشّاش باشد، و حسن ظنّش به من بیشتر باشد.

 

بیایید به گل‌ها نگاه کنیم که چگونه ظاهری شاداب و گشاده‌روی دارند؛ درحالی‌که گُل، پایش در گِل است و بر دست و سینه‌اش خار، دلش پر از خون اما چهره‌ای گشاده و لبانی متبسم و خندان دارد و موجب تسلای خاطر همگان می‌گردد و خارهای او مانع شکوفایی و خوش‌چهره‌گی و شادی بخشی او نمی‌شوند.

به امید اینکه همگان از خوش‌خویی، خوش‌رویی و از لطافتی چون گل برخوردار باشیم.

بهار و گُل طرب‌انگیز گشت و توبه شکن                   به شادی رُخ گل بیخ غم ز دل برکن

 

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۰۱ ، ۱۲:۴۴
خادمه الزهراء

توسلاتی چند

پنجشنبه, ۱۷ شهریور ۱۴۰۱، ۰۳:۰۳ ب.ظ

السلامُ عَلَیکَ أیُّهَا العَبدُ الصالِح؛ أشهَدُ أنَّکَ قُتِلتَ مَظلوماً؛ أَشْهَدُ أَنَّکَ مَضَیْتَ عَلَى مَا مَضَى بِهِ الْبَدْرِیُّونَ؛ وَ الحَسن وَ الحسین صَلیَ اللهُ عَلیهم أجمعین

 

سلام بر عباس ابن علی (ع)؛

🌼 صاحب علم و مشک،

🌼 صاحب غیرت و آبرو،

🌼 صاحب علم و تقوی،

🌼 صاحب شجاعت و دیانت.

🌼 هم او که قبله‌ی حاجات حاجتمندان است؛

🌼 و از هر گروه و عقیده‌ای چشم امید به دستان بریده‌اش دارند.

🌼 افتخار او این است که پسر فاطمه، امام زمانش، به او گفت: جانم به‌فدایت!

 

و افتخار ما این است که با دست خالی رو به ‌سویش کنیم و عرضه بداریم:

بسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم

الحَمدُلِلّهِ الَذی خَصَّ بَالبَلاءِ مِن عِبادِهِ الاَصفِیاءِ و شَرَحَ صُدورَنا بِمَعرِفَةِ الاَولِیاءِ وَ مَحَبَّةِ الاَزکِیاءِ

و نَوَّرَ قُلوبَنا بِالدُّموعِ وَ البُکاءِ و تَفَضَّلَ عَلَینا بِالجُودِ وَ السَّخاءِ

و الصَّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی مُحَمَدٍ اَشرَفِ الاَنبِیاءِ وَ آلِهِ النُّجَباءِ النُّقَباءِ

سیُّما عَلی خامِسِ اَصحابِ الکَساءِ، و اَنصارِهِ المُجاهِدینَ فی البَیداءِ

الَّذینَ لَم یَرضَوا بِمَکائِدِ اللَّیلِ وَ النَّهارِ فی طاعَةِ رَبِّ السَّماءِ حَتی رَمَّلُو الوُجُوهَ بِالثَّری وَ خَضَّبوا لِلّحاءَ بِالدِّماءِ

خصوصاً مَولینا اَبی‏الفَضلِ اَلمُخَضَّبِ بِالدِّماءِ قُرَّة عَینِ الاَنبِیاءِ وَ الاَولِیاءِ، مقَطَّعَ الیَدَینِ وَ الاَعضاءِ،

و لَعنَةُ اللهِ عَلَی اَعدائِهِم بِدَوامِ الاَرضِ وَ السَّماءِ.

 

حمد و سپاس خدایی را که بلا و مصیبت را مختص بندگان خالص و برگزیده‏‌ی خود گردانید؛ و سینه‏‌های ما را با معرفت و شناخت اولیا و دوستی و محبت پاکیزگان وسعت بخشید؛ و دل‌هایمان را با اشک و اندوه و گریه نورانی نمود؛ و با سخاوت و بخشش خویش بر ما کرم فرمود؛ و درود و سلام بر اشرف پیامبران حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌ و خاندان بزرگوار و پرفضیلتش، خصوصاً خامس آل‏ عبا [حضرت اباعبدالله‌الحسین علیه‏‌السلام[ و یاران مجاهد و فداکارش در بیابان [کربلا[ همانان که در مسیر اطاعت پروردگار آسمان، فریب نیرنگ‌های شب و روز را نخورده و سرانجام گونه‏‌های خود را با خاک بیابان آغشته و محاسن خویش را به خون خود رنگین نمودند، علی‏ الخصوص سرور و مولای آغشته به خونمان، حضرت ابوالفضل علیه‌‏السلام نور چشم انبیا و اولیا، هم او که دستان مبارکش را قطع کرده و اعضای مطهرش را بریدند. و لعن و نفرین خدا بر دشمنانشان تا زمانی که آسمان و زمین باقی است.

فدای حُسن دل‌انگیز باغبان شده بود              بهار، با همه سر سبزی‌اش خزان شده بود

چهار دسته گُلش را به پنج تن بخشید             مقیمِ خاکِ درش، هفت آسمان شده بود

چه سربلند و سرافراز امتحان پس داد             برای عرض ادب، سخت امتحان شده بود

به عشق شیر خدا از یَل دلاور خود                گذشت اگر چه در این راه نیمه جان شده بود

چه امتحان بزرگی! که در رثای حسین            و نه به خاطر فرزند- روضه خوان شده بود

اگرچه پیر شد از داغِ بی‌امان، اما                   به پشتوانه‌ی زینب دلش جوان شده بود

فدای ام‌ابیها شدن علامت داشت                  به این سبب قد ام‌البنین کمان شده بود

 

برای توسل به حضرت ابالفضل العباس (ع)، بهترین راه این است که دست به دامن مادرش شویم و از ام‌البنین (س) کمک بگیریم.

دو نذر قرآن برای حضرت ام‌البنین (س) گفته‌اند:

اول:

برای حاجات فوری از مرحوم خانم مالک نقل است: یک مجلس یک جا بنشینند ۱۴ مرتبه «یس» بخوانند به نیابت از طرف خانم ام‌البنبن (س) برای چهارده معصوم، علیهم السلام.

 

دوم:

در کتاب‌ها نوشته اند: ۱۰ مرتبه نذر «یس» برای حضرت ام‌البنین (س)، چهارشنبه ۴ تا، پنج شنبه ۴ تا، جمعه ۲ تا. جمعه تا ظهر تا وقت نماز جمعه تمام شود. سپس سجده کن و در سجده از حضرت ام‌البنین (س) بخواه که به پسرش مأموریت بدهد که گره از کارت باز کند.

 

عالی‌ترین، زیباترین و مجرب‌ترین توسل به امام حسین (ع)، صدا کردن نام امام زمان (عج) است. به هر زبانی که دلت میخواهد.

🌼آل یس بخوان هدیه کن به امام حسین (ع)

🌼ندبه بخوان هدیه کن به امام حسین (ع)

🌼یس به نیابت از امام زمان بخوان هدیه کن به جدش امام حسین (ع)

 

ما در سفر الی الله تا حسین رسیدن، از حسین عبور کردن تا به خدای حسین رسیدن باید در معیت پسر امام حسین (ع) یعنی امام زمان (عج) حرکت کنیم. دستگیرمان در زندگی باید امام زمان (عج) باشد.

 

ارائه شده توسط استاد، انتشار به تاریخ 10ر2ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۰۱ ، ۱۵:۰۳
خادمه الزهراء

چه دلگشاست هر روز کنار مضجع شریف و نورانی علی‌ابن‌موسی‌الرضا علیه‌السلام، سفره‌ی حدیث و روایت بگسترانیم و دعوت کنیم از محبان حضرت، به تناول کردن.

زیارت، عبادتی نیست که تنها انجامش دهیم، باید دوستان و آشنایان خود را وداع کنیم تا هرکدام کاری، دردی، مشکلی، آرزویی دارند باخبر شده، التماس دعایی بگویند و امیدوار شوند که با دعای شما، حاجت روا خواهند شد. و چرا نشوند؟!

اصلاً شاید حضرت، دعوتت کرده تا برای فلانی در حرم دعا کنی. زیرا خداوند، رفع مشکلات او را به دعای تو زائر رضوی قرار داده‌است؛ و نجات تو را در محشر به شفاعت او! مگر این روایت را فراموش کرده‌ای که فرمودند: روز قیامت، گنهکاری را به سوی دوزخ می‌برند که ناگهان، صدای کسی بلند می‌شود: "خدایا، اجازه‌ی شفاعت او را به من بده"، خداوند اذن می‌دهد. مرد گنهکار می‌پرسد: تو کیستی و چرا مرا شفاعت کردی؟ جواب می‌دهد: به خاطر حقی که بر گردنم داری! می‌گوید: چه حقی؟! من اصلاً تو را نمی‌شناسم! جواب می‌دهد: وقتی از صمیم قلب و با حضور قلب برای بندگان گرفتار و گنهکار خدا دعا کردی، دعایت مستجاب شد. من، هم هدایت شدم و هم از گرفتاری نجات پیدا کردم. پس امروز، نوبت من است که تو را شفاعت کرده، نجاتت دهم!

آری، به خدا قسم، چه بسا شما را حضرت بطلبد تا مرا نجات دهد!

ای کاش، دلیل هر اتفاق را در مسیر زندگی، درست درک کنیم. آری، در هر چیزی، سرّی وجود دارد که هم باید اهلش شوی و هم باید حفظش کنی.

از مرحومه استاد خانم مالک دستور داریم که: وقتی به زیارت امام رضا علیه‌السلام مشرف شدید، حتماً قبور علما و اولیای الهی را که در مشهد دفن هستند تا حد امکان، زیارت کنید و آنها را نزد حضرت شفیع قرار دهید.

طبق دستور ایشان، بنده در هر بار زیارت، حداقل هفت قبر از قبور علما را زیارت می‌کنم و اگر توفیق یار شود به دیدار چند عالم می‌روم.

 

 

یکی از قبور نورانی که مقید به زیارتش هستم، قبر عالم بزرگوار مرحوم آیت الله معصومی اشکوری، در پارک گل شور است. از چندین سال قبل، آن قبرستان قدیمی را تبدیل به پارک کردند اما مزار آقا، در میان پارک باقی مانده بود. می‌گویند وقتی با بولدوزر، قبرستان را زیر و رو می‌کردند، مزار آقا، زیر و رو نشد، پس قرار شد همچنان باقی بماند و باقی مانده‌است. اما این بار که با ذوق به زیارتش رفتم، با وضعی روبرو شدم که برایم قابل باور نیست!

روز گذشته با اشتیاق فراوان و به نیابت از دوستان حرکت کردم به سمت مزار ایشان. مزار، همیشه از جلوی درب پارک پیدا بود اما امروز اینطور نبود، باید مسیری را پیاده می‌رفتم تا به در ورودی برسم. رفتم؛ وقتی رسیدم؛ مشاهده کردم، مزار با دیواری از پارک جدا شده‌است. به ناچار از در وارد محوطه شدم، با کمال ناباوری دیدیم محوطه، تبدیل به پارک بانوان شده! خانم‌ها گروه گروه، دور هم نشسته، مشغول آش خوردن، چای نوشیدن و توپ بازی کردن هستند. پارک، گلکاری و چمن‌کاری شده، خیابان بندی شده و وسایل بازی فراهم شده‌است.

 

 

اما تنها مکانی که اصلاً آباد نشده، مزار آقاست! همچنان چند پله می‌خورد، پایین می‌رود و یک سقف آهنی، مانند آلاچیق و عکسی از آقا به ستون آهنی آویزان؛ نه حتی یک خط نوشته در معرفی ایشان!!! که بوده؟ کجا بوده؟ چه کرده؟ چه نوشته؟ چه حکایتی داشته؟! شاید یک نفر از خودش پرسید: چرا مزار این مرد، در میانِ پارک بانوان باقی مانده؛ او کیست؟! دریغ ازیک خط!!!

راستی او کیست؟!

از اهالی گیلان بود و در رحیم آباد زندگی می‌کرد. به گفته‌ی بزرگان و موثقینِ آن زمان و عالمان این زمان، دارای کشف و کرامت‌های زیاد و دارای اسم اعظم بوده که از اسرار الهی است و موهبتی است که به قابلان و به کسانی که اسراری می‌دهند، مرحمت می کنند و شرطش این است که حفظ اسرار، از نااهلان کند.

در حدیث داریم که: اظهار مطالب غیبی، برای شخص ناوارد، از بدترین بدیها نزد خداوند است. زیرا خداوند، غیور است و دوست ندارد سرّش فاش شود. سرّ درونِ حرم، باید در حرم بماند و در خارج از حرم، زشت و ناپسند است.

آری،            هر که را اسرار حق آموختند                مُهر کردند و دهانش دوختند

بنابراین، غیرت خداوندی با هر کس که سرّ خدا را افشا کند در معارضه بر می‌خیزد و او را ساقط می‌کند و از حرم بیرونش می‌کند. و این اخراج، برای کسی که بفهمد، بزرگترین عذاب است. کم کم آن اسرار را از او می‌گیرند و فقط علمش می‌ماند.

رسول خدا(ص) فرموده‌اند: هیچ کس از خداوند غیورتر نیست و به همین جهت است که زشتیها و بدیها را حرام کرده؛ چه ظاهر باشد یا باطن. و هیچ کس از خداوند، دوست‌دارنده‌تر نیست که عذر مردمان را بپذیرد. به همین جهت، انبیا را فرستاده تا مردم را بشارت و بیم دهند. و هیچ کس، دوست‌دارنده‌تر از خداوند نیست که او را بستایند و مدح نمایند و به این علت است که به مردم، وعده‌ی بهشت داده تا اینکه خلایق، بسیار او را بخوانند و او را مدح کنند.

پس فرمود: خداوند از سرِ غیرت، زشتی‌های باطن و ظاهر را حرام کرده و فرمود: مراد از بدیِ باطن، افشای اسرار الهی است.

بگذریم که ورود به این مطالب، در حدّ من نااهل نیست. برویم سراغ جناب اشکوری که دارای اسم اعظم بود.

روزی از خانه بیرون آمد، صدای گریه‌ی پیرزن همسایه، توجهش را جلب کرد. جلو رفت و پرسید: چه شده؟ گفت: گاوم مرده‌است. من با داشتن چند کودک چه کنم، چگونه امرار معاش کنم؟ آقا گفتند: گاوت کجاست؟ پیرزن او را کنار جسد گاو برد، آقا چیزی گفت و اشاره‌ای کرد، گاو زنده شد، برخاست با سینه‌های پر از شیر.

همان شب به ایشان گفته شد "آماده‌ی مرگ باش، با افشای سرّ خداوند، دیگر عمری برای زندگی نداری" حرکت کرد و به خراسان آمد، بیمار شد و آنگاه وفات نمود درحالی‌که هنوز چهل و چند سال داشت!

اما مردان الهی، اسرار را به گور نمی‌برند به شکل سرّی برای دیگران می‌گذارند تا اهلش زحمت بکشند و به دست آورند، ایشان هم اسم اعظم را در کتاب «دو چوب و یک سنگ» باقی گذاشته!

 

 

کتاب کمیابی است، وقتی آن را مطالعه‌ کنی، بسیار ساده و معمولی است. یکی از بزرگان گفت: به سختی کتاب را پیدا کردم، چندین بار خواندم، چیزی پیدا نکردم، ناراحت شدم و گفتم: آقا! چرا مردم را سرگردان کرده‌ای این چه کاری است؟!

شب به خوابم آمد و گفت: من اسم اعظم را روی جلد کتاب نوشته‌ام، تو داخل کتاب دنبالش می‌گردی! فردا دو تا چوب عمودی کنار هم در باغچه فرو کن، یک سنگ هم کنارش بگذار و نگاهش کن، آن اسم اعظم خداوند است! چنین کردم، خوب نگاه کردم، مشاهده کردم ۱۱۰ است! آری، علی(ع)، اسم اعظم خداوند است؛ البته تا که بگوید!

حالم خوش نیست، مزار او تبدیل به پارک بانوان شده؛ و چیزی که حالم را بد کرد اینکه درست در نزدیکِ مزارش، دو میز سنگی شطرنج برای بازی بانوان قرار داده‌اند!

راستی، چرا شعائر الهی، حرمتی برای ما ندارند؟!

صلواتی به روح پاکش هدیه کنیم.

عکسها از نت

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۰۱ ، ۱۳:۰۸
خادمه الزهراء