اسلام... دینِ بهروز
عیدتان مبارک و ایام به کامتان. هرگز جایتان بر سفرهی نورانی رسول(ص) و اهل بیت(ع) خالی مباد.
از وقتی خودمان را شناختهایم یکی از اعیاد بزرگ دینی را عید مبعث دیدهایم و به ما گفته شده که در چنین روزی، رسول اکرم (ص)، خاتم انبیای الهی به نبوت مبعوث و کتابی به عنوان قرآن را برای هدایت و سعادت بشریّت به ارمغان آورده است. البته کم و بیش تلاش کردهایم از طُرق مختلف با منش و سنّت رسول (ص) و کتاب قرآنش آشنایی پیدا کنیم و بلکه تلاش کردهایم که میان خود و قرآن، انس و الفتی هم ایجاد کنیم. اما به واقع در این زمان خاص، چه واقعهای رخ داده و چه چیزی نازل شدهاست و تکلیف ما بهعنوان یک مسلمان نسبت به رسول (ص) و کتابش و تربیتش چیست؟
ما در زمانی زندگی میکنیم که همه جا سخن از دگرگونی است، سخن از رویدادها و تحولات اجتماعی، پیشرویها و انقلابات علمی و تغییر پیدا کردن مسائل زندگی است. جهان ماشینیزم، دنیای اتم، دوران موشک و خلاصه عصر تسخیر فضاست. و در این میان گروهی چنان مانند گوسفندی که خود را در مقابل گرگ باخته اس ت"بی اراده" و "گرگ زده" شدهاند که تمام ارزشها و مقیاسهای تحولناپذیر را کنار گذاشته و با جملات "زمانِ این حرف ها گذشته" و "دنیای جدید و عصر تسخیر فضاست"؛ پرده بر روی واقعیات و حقایق ابدی زندگی میکِشَند. البته این سخنان دنباله پیدا میکند و از سپری شدن رسالت قرآن و بینیازی بشر از ارتباط با "وحی" نغمههای ناموزونی به گوش میرسد.
البته نمیشود انکار کرد که تغییرات شگرفی سراسر زندگی بشر را گرفتهاست و این تغییرات باعث شده که لحظه به لحظه شکل هندسی اجسام عوض شود و از آهن و چوب و فولاد و عناصر دیگر، شکلهای نوین و زیباتری میسازند. با این آهن، انسان گاهی قشر زمین را شخم میزد و یا سینهی دیوار را سوراخ مینمود و یا با پیچ و مهرهی کارگاهها، پنبه و نخ را به پارچه تبدیل میکرد و اکنون برفراز جاذبهی زمین با سفینههای فضایی به صفحهی ماه قدم میگذارد که البته این هم از برکات قرآن است «وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ وَ مَنافِعٌ لِلناس» (سورهی حدید آیهی ۲۵).
این تحول و انقلاب چشمگیر، شکل اجسام را تغییر داده اما نتوانسته است دستبردی به مقررات ثابت طبیعت و آفرینش بزند. هر اندازه که به تاریخ گذشته نگاه کنیم این واقعیت را درک میکنیم که بهطور کلی از هزاران سال قبل، طبیعت و خصوصاً طبیعت انسان، تغییری نکرده است و خورشید از گریبان مشرق سر برمیآورد و در سینهی مغرب پنهان میشود. فصل بهار با نسیم دل انگیزش، شکوفههای خوشرنگ و خوشلباس را بر تن درختان میکند و زمین با بارانهای سیلآسای بهاری، از خواب زمستان بیدار میشود و هنوز در عصر تسخیر فضا، سرانجامِ ترکیب اکسیژن و هیدروژن، آب است و در همان درجهای که قرنها قبل منجمد میشد اکنون نیز در همان حالت یخ میبندد و یا در همان درجه حرارت به شکل بخار در میآید. نظامات و قوانینی که زندگی انسانی را در این کره و منظومهی شمسی و کیهان در قلمرو خود قرار داده است، هیچگونه تغییری نکرده و خود انسان از کلیهی فعل و انفعالات جسمانی که در طی قرون و اعصار داشته است، هنوز هم برخوردار است. همچنان نطفه، مراحلی در رحم زن طی میکند، کامل میشود، آنگاه نوزادی متولد میشود و پس از دوران کودکی، نوجوانی، جوانی؛ پیری و مرگ گریبانش را میگیرد. مقررات گوارش و دستگاه هاضمه، تشکیلات گردش خون، سازمان اعصاب، تلاشهای حیرتانگیز مخ، و کوششهای فیزیکی چشم و گوش، همه مانند گذشته انجام میشود. و همان تمایلات و غرایز گذشتگان مانند خودخواهی، علاقه به همسر و خانواده، حس برتری طلبی و احساس جنسی انسانهای کنونی را هم دربرگرفته است. و بالاتر از همهی اینها، هر اندازه طرز فکر انسان دربارهی خودش و آنچه خارج از وجودش قرار دارد، تغییر کند؛ این حالت قابل تغییر نیست که همیشه بشر در امتداد دوخط، فکر میکند:
🔸 یکی پیرامون آغاز خود و جهان هستی که باید بینهایت به عقب برگردد؛
🔸 و دیگری سرانجام عالم که باید باز هم، بینهایت آینده را ترسیم کند و به تحقیق بپردازد.
انسان گذشته و کنونی و آینده به دنبال پیدا کردنِ بینهایت است، بینهایتی که او را از سیاهچال شهوات و زندگی خشک و خشن مادی نجات دهد، پرواز کند و آزادانه در معنی و حقیقت عالم به تفکر بپردازد و خلأ روانیش را که هیچ عامل مادی نمیتواند پر کند، سرشار از غذای روحی نماید. و فقط ادراک وحی است که میتواند این رسالت ابدی را داشته باشد و فقط از رهگذر دین و آیات قرآن میتواند به این میل معنوی و خلأ روانی پاسخ دهد و انسان خاکی را به بینهایت و"لقاءالله" متصل سازد.
نظرات علمی، دکترینهای اجتماعی، فلسفههای سیاسی، اختراعات گوناگون و پدید آمدن اشکال هندسی، همه سیلآسا میآیند و میگذرند و تنها، حقیقتخواهی و معنیطلبیِ انسان باقی میماند؛ و انسانِ "طبیعی" نیز دستخوش انقلاب واقع نمیشود. طبیعت انسان در هر زمان و مکانی که قرار بگیرد به یک سلسله اصول و مقرراتی نیازمند است که بتواند احتیاجات وی را پاسخ دهد و تنها قرآن کریم است که پایههای آیین حنیف و پاک اسلام را بر انسان طبیعی، استوار کرده است و در وضع قانون، انسان را از دیدگاه طبیعت و فطرتش که همهی انسانها در آن یکسان هستند، نگریسته است. منظور از انسانِ "طبیعی و فطری" کسی است که دارای ساختمان خدادادی بوده و اراده و شعورش با خرافات و عادات غلط آلوده نشده باشد.
این انسان طبیعی درک میکند که تمام موجودات از جهان بینهایت کوچک الکترون و پروتون و دنیای بینهایت بزرگ زهره، پلوتو و کهکشانهای حیرتآور، همه آفریدهی خدای بزرگ است و تمام عناصر گوناگون موجودات و سرتاسر جهان هستی یک "واحد" بیش نبوده و هر عنصری در عناصر دیگر و هر موجودی در موجودات دیگر تأثیر داشته و با یک همبستگی کامل به سوی خداوند برمیگردند.
و در این میان انسان که گل سرسبد آفرینش میباشد و خدا او را به نیروهای شگفانگیزی از عواطف، غرایز، شعور، اراده و عقل آماده ساخته و مقرراتی را هم برایش وضع کرده که از رهگذر وحی و پیامبر به او ابلاغ میکند، مقرراتی که انطباق با عقل سلیم داشته و نمونههای آن در قوانین تکوین هم مشاهده میگردد.
و همهی قوانین را در یک کتاب یعنی قرآن کریم که دارای قوانینی در زمینهی حقوق اقتصادی، سیاسی و کلیهی شئون معنوی و مادی که بستگی به زندگی دارد؛ وضع کرد. قوانین و اصولی که خلأ روانی و روحی انسانها را هم پر میکند. مخصوصاً جهان عصر فضا، نه تنها از لحاظ معنوی چون تشنگانِ سوختهی بیابانی، نیازمند سرچشمهی معنویت قرآن و برنامههای مترقی آن برای زندگی میباشد بلکه به قول محمد قطب، نویسندهی بزرگ اسلامی، دنیای امروز با تمام ترقیات علمی و پروازهایی که کرده است در توحُش و جاهلیت بهسر میبرد. پس زمان حرف قرآن و حرف دین نگذشتهاست بلکه هر روز شنیدن این سخنان ضروریتر میشود.
اگر گروهی امروز به علم مینازند، باید بدانند که پایهگذار بسیاری از علوم قرآن وحی بوده است. جهانِ قبل از بعثت رسول اسلام (ص)، گرفتار ظلم و جهل و نسبت به واقعیات و حقایق عقلی و ملکوتی و الهی، دچار تهیدستی بود. رسالت پیامبر (ص) و نزول قرآن درتمام شئونات حیات انسان،
- ایجاد دگرگونی کرد؛
- عقلهای از کار افتاده را به کار انداخت.
- دانش بشر محدود به چهارچوبهای معینی بود او آن مرزهای محدود را شکست.
- انسان از مُلک و ملکوت بیخبر بود، او انسان را باخبر کرد.
- فراگیری علم و دانش محدود به طوایف خاصی بود، او فراگیری دانش را بر همگان، فریضه اعلام کرد.
- بنای تمدن خراب بود او بنای دیگری از تمدن را که تمدن امروز ریشه در آن دارد از نو بنیاد کرد.
- و راه و رسم ترقی و تربیت را حضرت او و امامان پس از او به جهانیان آموختند.
مسلمانان از برکات پیامبر (ص) و قرآنش به مدارج عالی کمال رسیدند و دانشمندان بزرگی را در رشتههای مختلف به جهان عرضه کردند.
خانم دکتر"زیگرید هونکه" کتاب بسیار بسیار مهمی در سه جلد به نام فرهنگ اسلام در اروپا دارد که ترجمهی فارسی هم شده است. ایشان در مقدمهی هر سه جلد از کتابش مینویسد: این کتاب میخواهد تشکری را که دیرزمانی است ما به مسلمانان مدیون هستیم، بیان کند. ایشان در این سه جلد کتاب با تحقیقات زیادی ثابت میکند که فرهنگ و تمدن و علوم در تمام جهان به خصوص در اروپا و مغربزمین بدون شک مدیون اسلام است؛ اسلامی که مبلّغ و منادی آن، محمد(ص) بوده است.
"گوستاو لبون" مینویسد: گذشتگان ما اروپاییان، به وسیلهی معاشرت با مسلمین، احوال بربریّت خود را کمکم ترک کردند و ملل اروپا در خصوص اخلاق و وظایف اخلاقی مانند: شفقت و عاطفه به زن و فرزند و پایبندی به عهد و قسم و امثال آنها را تماماً از پیروان اسلام آموختند.
"بارتلمی" در کتاب قرآن خود مینویسد: تمدن اسلامی نسبت به تمام دنیا تأثیر محیّر العقول بخشید و در نتیجه اقوام وحشی اروپا را داخل در طریق آدمیت نمود و نیز نفوذ دماغی و عقلانی مسلمین، دروازهی علوم و فنون فلسفه را که ملل اروپا از آن به کلی بیخبر بودند به روی آنان باز کرده و تا ششصد سال، استاد ما اروپاییان بودهاند.
همین جنگهای صلیبی، اروپا را از اخلاق و عادات رذیله و اطوار وحشیانه خارج کرد و زمینهای فراهم کرد که بعدها علوم و ادبیات مسلمین که در دانشکدههای اروپا انتشار یافت، طوری آن را بسط دهند که بالأخره روزی در آینده، منشأ رنسانس گردند.
به خدا حیف است که گمان کنیم زمانِ حرف دین گذشته است. کمی مطالعه کنیم، کمی با دید بازتر به اسلام نگاه کنیم کمی به خود آییم.
التماس دعا ی خیر - الّلهم عجّل لِولیک الفرج
منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور باد.