در حدیـقه‌ی سـبـز دعـا

دعاها، مناجاتها، سخنرانی‌ها و مطالب ارزشمندی که از استـادمان مرحومه حاجیه خانم اکبری (ح.عاشوری) به یادگار مانده است در این دفتر، ثبت و ضبط می‌شود ان‌شاءالله. این وبلاگ در دست تکمیل و به روزرسانی است.

در حدیـقه‌ی سـبـز دعـا

دعاها، مناجاتها، سخنرانی‌ها و مطالب ارزشمندی که از استـادمان مرحومه حاجیه خانم اکبری (ح.عاشوری) به یادگار مانده است در این دفتر، ثبت و ضبط می‌شود ان‌شاءالله. این وبلاگ در دست تکمیل و به روزرسانی است.

در حدیـقه‌ی سـبـز دعـا

استاد ارجمند، مرحومه حاجیه خانم اکبری (ح.عاشوری) از بزرگترین مبلغان و سخنرانان مذهبی تهران و کرج بودند که در دی ماه 1400 به سوی معبود خود شتافتند.
مجموعه‌ای از سخنرانی‌ها، دعاها و زیاراتی که ایشان معرفی کرده‌اند در کانال تلگرامی اطلاع رسانی این بانوی مکرمه موجود است.
برآن شدیم تا با انتقال و ثبت و ضبط این مطالب در وبلاگ، امکان دسترسی بهتر به این گوهرهای ارزشمند به یادگار مانده از ایشان را مهیا سازیم.
باشد که ما را از دعای خیر خود بهره‌مند و روح حاجیه خانم اکبری را با ذکر صلوات و یا قرائت فاتحه بنوازید.

***
حَدیقه به معنایِ باغ است و نامی که والدین خوش ذوق، بر استاد گرانقدر ما گذاشتند که الحق وجود نازنینش باغی بود سرسبز از دعا و صلوات و توسل. الهی که در جنّات و باغهای بهشتی در کنار سفره بابرکت اهل بیت، علیهم السلام، روزی‌خوار و محشور باشند.

***
ذکر یادگاری استاد:
الهی به درگاهت هزاران بار تکبیر و تهلیل و تحمید و تسبیح و تقدیس
عرضه می‌دارم که یک روز دیگر زنده هستم و تو تنها خالق و معبود و اِله من هستی و در سلطانیت مطلق بی شریکِ تو، بندگی و زندگی می‌کنم.

***
- نشانی سایت استاد: https://shamsotalea.com

- نشانی کانال سروش و تلگرام:
zaynab_ir

- نشانی صفحه اینستاگرام: name_be_madaram

- نشانی مزار استاد: کرج، آرامستان بهشت سکینه (اتوبان کرج-قزوین، بعد از پل حصارک و کمالشهر)، قطعه 31، آلاچیق 706

طبقه بندی موضوعی

۱۰۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کلام بزرگان» ثبت شده است

جلوه از حق است، تو جلوه‌گری

يكشنبه, ۱۸ دی ۱۴۰۱، ۱۱:۲۳ ق.ظ

 

اگر «آهن» سرخ بشود، سرخی از آهن نیست بلکه پرتو آتش است که در آهن جلوه می‌کند.

اگر دیدی که خانه یا پنجره‌ای روشن شد، تو بدان که روشنی از خورشید است؛ اگر در و دیوار بگوید این منم که روشن هستم و پرتو مال من است! آفتاب خواهد گفت: وقت غروبِ من، معلوم خواهد شد.

هر در و دیوار گوید روشنم               پرتو غیری ندارد این منم
پس بگوید آفتاب ای نارشید              چونکه من غارب شوم آید پدید

 

اگر «سبزه‌ها» بگویند این ماییم که سبز و خرم هستیم و این خرمی و شادابی از خودِ ماست! «تابستان» خواهد گفت: وقتی من رفتم، حالِ خود را ببینید.

سبزه‌ها گویند ما سبز از خودیم           شاد و خندانیم و بس زیبا خُدیم
فصل تابستان بگوید ای اُمَمْ              خویش را بینید چون من بگذرم

 

«تن» به خوبی و جمال خود می‌بالد و «روح» پر و بال؛ و جاه و جلال خود را پنهان کرده و می‌گوید: ای مَزبله! تو چیستی؟!

تو فقط چند روزی از پرتو من زنده هستی که ناز تو، جهان را پر کرده است! باش تا من از تو جدا شوم آن وقت معلوم می‌شود که تو چه بوده‌ای!

آری، آن وقت کسی که برای تو جان می‌داد، دستمال جلوی بینی خود می‌گیرد که بوی گند تو را استشمام نکند.

گویایی و بینایی و شنوایی از پرتو روح است، چنانکه جوشیدن آب از پرتو آتش است!

پرتو روح است نطق و چشم و گوش              پرتو آتش بود در آب جوش

 

همانطور که پرتو جان در تن جلوه‌گر است، پرتو ابدال و مردان بزرگ در جان ما حکومت دارد. وقتی جانان از جان صرف نظر کند، جان، حالِ تنی را پیدا می‌کند که جان از او دور شده باشد!

 

🌹 رسول خدا (ص) فرمودند: از امت من، کسانی هستند که از گوهر و نور وجودی من، در آنها وجود دارد؛ جان آنها با آن نور، مرا می‌بیند و من آنها را با همان نور مشاهده می‌کنم.

شعرها از مولوی

ارائه شده توسط استاد، انتشار به تاریخ 1ر8ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۰۱ ، ۱۱:۲۳
خادمه الزهراء

ما برایِ خداییم

يكشنبه, ۱۸ دی ۱۴۰۱، ۱۱:۰۷ ق.ظ

 

آیا تاکنون به این موضوع فکر کرده‌اید که چرا ذره‌بین، پارچه را می‌سوزاند؟ بسیار ساده است، ذره‌بین، نور آفتاب را جذب می‌کند و از طریق کانون خود، آن را به یک نقطه منتقل می‌سازد بنابراین اگر پارچه یا کاغذی را جلوی آن بگیرید، می‌سوزاند. اما پنجره‌ی اتاق با وجود آنکه نور آفتاب را از خود عبور می‌دهد، نمی‌تواند پارچه را بسوزاند؟ تفاوت در این است که شیشه، قدرت متمرکز ساختن انرژی به‌دست آمده را ندارد و نور آفتاب را به همان طریقی که جذب کرده، انتقال می‌دهد.

یکی از بیماری‌های رایج اجتماعی، عارضه‌ی از این شاخه به آن شاخه پریدن است.

موفقیت و رسیدن به اهداف، جز با تمرکز بر خواسته‌ها ممکن نیست.

اهداف و برنامه‌هایتان را ستاره‌ی راهنمای زندگی خود قرار دهید و هر فعالیت و برنامه‌ی جدید را در چارچوب طرح بزرگ سرنوشت خود ارزیابی کنید.

امروز، سرگرم کاری بودن و فردا به کار دیگری پرداختن، فرد را هیچ‌گاه به جایی نمی‌رساند.

هرجا هستید باید با تمام وجود، آنجا باشید.

یک کشورِ تقسیم شده، در مقابل حمله‌های دشمن، مقاومت نخواهد کرد؛ و یک انسانِ تقسیم شده، نمی‌تواند به‌طور شایسته‌ای با زندگی برخورد کند.

و می‌دانی که خدا هم، همه‌ی تو را یک‌جا می‌خواهد.

بانوی دو سرا، زهرای اطهر (س) فرمودند: تو با همه وجود برای خدا باش تا خدا هم، همه برای تو باشد.

بیایید اینگونه باشیم.

  من آنِ تو اَم، تو را چه باشد؟ هیچی     تو آنِ منی، مرا همه هستی هست         

  شعر از: اوحدالدین کرمانی، اضافه شده به متن توسط ادمین

ارائه شده توسط استاد، انتشار به تاریخ 19ر7ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۰۱ ، ۱۱:۰۷
خادمه الزهراء

سایه‌ی هـُما

يكشنبه, ۱۸ دی ۱۴۰۱، ۰۹:۲۱ ق.ظ

 

محمود غزنوی به همراه همراهان خود به شکار می‌رفت. گرمای سوزان در آن بیابانِ بی‌سایه، همه را رنجیده و آزرده می‌ساخت. در همین میان، «هما» که از مرغان هوایی است و پرهایی پُرپهنا و گسترده دارد، در آسمان پیدا و نمایان شد. همراهان با خود گفتند: خود را به سایه‌ی هما می‌رسانیم تا بیش از این آفتاب بر تن ما نتابد و پرشتاب رفتند. تنها کسی که محمود را رها نکرد و نرفت، نامش اَیاز بود.

محمود با حیرت و شگفتی او را گفت: از گرما به ستوه نمی‌آیی؟! و از آن بی‌تاب و رنجه و آزرده نیستی؟!

گفت: آری، تاب و توانم را برده است.

پرسید: چرا به سایه‌ی هما نمی‌روی؟!

گفت: وقتی سایه‌ای چون سایه‌ی وجود شما بر سر من است، بی‌معنا و نارواست که سایه‌ای دیگر بخواهم؛ زیرا به زیر این سایه، راحتم؛ و ایمن و بی‌ترس و آسوده و سلامت؛ و مشکلات و سختی‌ها و دشواری‌هایم یکی پس از دیگری گشوده و مرتفع است.

محمود، با شنیدن این سخن، اندیشه کرد و به تأمل فرو رفت و دید که سخن اَیاز، بسی نغز و پرمغز و با معناست. با خود گفت: کسی که اعتقاد و رابطه‌ی قلب و باطن او با من، اینگونه باشد، پس بر من ضرور و لازم است که تمام خواست‌ها و حاجات و گره‌ها و مشکلات او را بگشایم و از میان همراهان، نسبت به او، نظر عنایت و لطفی دیگر داشته باشم؛ و محبتی و میلی دیگر.

اگر کسی در این دنیا، سایه‌ای جز سایه‌ی خدا را نخواهد و رحمتی جز رحمت او را تمنا و آرزو ننماید، در اینکه خدا با او چه خواهد کرد، تنها خود می‌داند و بس!

آری، اینجا جایی است که پای اهل خرد و بصیرت و تأمل، لنگ و ناتوان است؛ و کسی نتوانسته و نمی‌تواند، عنایت و لطف خداوند را نسبت به کسی که جز سایه‌ی خدا را نمی‌خواهد، ارزیابی و اندازه‌گیری کند.

قرآن مجید نیز خود به این سخن، قایل است که آنچه خداوند در فردای روزگار، بر چنین فردی ارزانی خواهد داشت، در حساب نمی‌گنجد؛ که عدد نیز در اینجا ناتوان است و قادر به بیانِ میزان مرحمت و لطف و موهبت پروردگار به چنین بنده‌ای، نمی‌تواند باشد.

آیا جناب زینب (س) را نمی‌بینی؟!

«فَاعتَبِرُوا یَا أُولِی الأَلبَاب»

ارائه شده توسط استاد، انتشار به تاریخ 11ر7ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۰۱ ، ۰۹:۲۱
خادمه الزهراء

دو حکایت از تشنگی و عشق

يكشنبه, ۱۸ دی ۱۴۰۱، ۰۹:۰۲ ق.ظ

ای بی‌دست کربلا، دست دلم بگیر.

حضرت عباس (ع) کعبة الاولیا

مرحوم سید قاضی (ره) پس از سیر مدارج و معارج و التزام به سلوک و مجاهده‌ی نفس؛ و کشف بعضی از حجاب‌های نورانی، بعد از گذشت چندین سال، هنوز وحدت حضرت حق تعالی بر او تجلی ننموده بود و مرحوم قاضی به هر عملی که متوسل می‌شد، این حجاب گشوده نمی‌شد. تا هنگامی‌که ایشان از نجف به کربلا برای زیارت تشرف پیدا کرده و پس از عبور از خیابان عباسیه (خیابان شمالی صحن مطهر) و عبور از درِ صحن، در آن دالانی که میان درِ صحن و خود صحن است و نسبتاً طویل است، شخصی به ایشان می‌گوید: ابوالفضل (ع) کعبه‌ی اولیا است.

مرحوم قاضی همین‌که وارد رواق مطهر می‌شود، در وقت دخول در حرم، حال توحید به ایشان دست می‌دهد و تا ده دقیقه می‌ماند و سپس که به حرم مطهر سیدالشهدا (ع) مشرف می‌گردد، درحالی‌که دست‌های خود را به ضریح مقدس گذاشته بود، آن حال، قدری قوی‌تر دست می‌دهد و تا یک ساعت باقی می‌ماند. دیگر از آن به بعد، مرتباً و متناوباً و سپس متوالیاً حالت توحید برای ایشان بوده است.

 

هل مِن ناصر...

مرحوم آیة الله آقانجفی قوچانی در «سیاحت شرق» چنین می‌نویسد: به قدر هزار قدمی که رفتم، آفتاب از جلو روی و گرم، رمل‌ها نیز داغ، که کف پاها می‌سوخت. تشنگی بر من غلبه کرد. خود را به گروهی از‌ زوّار رساندم، سؤال کردم: آب دارید؟ گفتند: خیر.

از آنها گذشتم، دویدم به دسته‌ی دیگر خود را رساندم، آنها هم آب نداشتند. به قدر نیم فرسخ دویدم و به چند دسته‌ی زوار، خود را رسانیدم؛ آب نداشتند؛ چون منزل نزدیک؛ و سواره هم می‌رفتند، آب لازم نداشتند.

مأیوس شدم، از یک طرفِ راه، شروع کردم به دویدن، هر چه رطوبت در بدنم بود، تمام به عرق؛ و حرکت تند؛ و گرمی آفتاب، خشکید. به شدت تشنه شدم. حال، برق گنبد و سیاهی باغات کربلا در مقابل من پیدا شد. من به فکر صحرای کربلا و تنهایی سیدالشهدا (ع) و آن لشکر زیادی که دور او را گرفته بودند، افتادم. مرا گریه‌ی شدید رخ داد. برای اینکه صدای گریه‌ی مرا، زوار نشنوند، دویست قدمی از آنها دور شدم، مثل آهویی در این بیابان می‌دویدم و صدا به گریه بلند و اشک مانند باران به صورت و ریش و زمین، ریزان بود.

گاهی صدای «هَل مِن ناصِر» آن حضرت را به گوشِ خیال می‌شنیدم؛ و من هم صدای «لبیک» با گریه بلند می‌داشتم و به شدت می‌دویدم به حدی که از خود بالکل فراموش شدم. دیدم لشگر به خیمه‌های حسینی هجوم آورده، شعله‌ی آتش و دود از خیمه‌ها بلند گردید.

چشم‌ها را به سیاهی کربلا دوختم و حالات رنگارنگ آن صحرای غم‌انگیز بر من عبور می‌کرد. به خدا قسم که نمی‌فهمیدم پاها در این دویدن، به گودال می‌افتد و یا به‌روی خارها قرار می‌گیرد! یک‌دفعه از میان خیمه‌ها مثل اینکه زنها و اطفال بیرون دویدند و به صحرای جنوبی خیمه‌ها که رو به طرف نجف است، پراکنده شدند. بعضی‌ها چادر به پا پیچیده به زمین می‌خوردند؛ من هم سر از پا نشناخته تا مگر برسم و خود را فدا کنم؛ که ریشه‌ی علفی به پنجه‌ی پا، بند شد، با آن تندی که می‌دویدم، محکم به زمین خوردم. با آنکه پنجه‌ی پا مجروح شده بود، دویدم. ملتفت نشدم، شش دانگ حواسم متوجه آن صحرای هولناک بود.

در این دو فرسخ و نیم مسافت، از گریه و ناله و دویدن نایستادم تا آنکه در کوچه‌ی کربلا واقع شدم و چشمم به در و دیوار و عمارات کربلا افتاد! آن وقت به خود آمدم، از خجالت و حیای از مردم، اشک‌های خود را پاک نمودم و از دویدن ایستادم و کفش‌های بی‌پاشنه را به پا کردم و عبا را به دوش انداختم.

از حوضخانه‌ی صحن سیدالشهدا، امام حسین (ع) وضو گرفته، داخل حرم شدم و یک ساعتی زیارت نمودم. بیرون شدم، رفتم به زیارت ابوالفضل العباس (ع)؛ و از آنجا بیرون شدم؛ باز آمدم به صحن سیدالشهدا (ع).

همان‌طور در گوشه‌ای، سرپا ایستاده بودم که بعضی از رفقا را ملاقات کنم. ساعت دو به غروب بود، در آن بین، صدای ساعتی که بالای سر در صحن سیدالشهدا (ع) بود و از نمره‌ی ساعت کوچک صحن نو مشهد مقدس بود بلند شد. وقتی که خوب به صدای زیر او گوش دادم، دیدم به طور فصیح می‌گوید:

«هَل مِن ناصِر... هَل مِن ناصِر... هَل مِن ناصِر» تا ده مرتبه تمام شد. لرز و لرزه در بدن من پیدا شد، گوش را تیز کردم که از کجا، جوابی می‌رسد؟ و چشم‌ها پر از اشک شد که جوابی پیدا نشد، که یک مرتبه از صحن حضرت اباالفضل (ع) صدای ساعت بزرگ او به صورت بم و کلفت بلند گردید: «لبیک... لبیک... لبیک» تا ده مرتبه؛ آن صدا هم تمام شد. اشک‌های خود را پاک کردم، گفتم: های، بگردم وفاداریت را، باز تویی که جواب دادی! خوشحال شدم که هنوز «ناصر» هست و از خوشحالی باز اشک‌هایم روان شد.

یک مرتبه به فکر تشنگی بین راه افتادم و همان‌طور در عالم خیال با خود آمدم، آمدم؛ تا وضو گرفتم و به حرمین زیارت نموده، برگشتم تا به همین نقطه‌ای که ایستادم، دیدم در هیچ نقطه، آب نخورده‌ام، تشنه هم نیستم! حالا این از راه طبیعی به چه نحو ممکن است و من از کدام آب سیر شده‌ام [معلوم نیست]!

ارائه شده توسط استاد، انتشار به تاریخ 8ر7ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۰۱ ، ۰۹:۰۲
خادمه الزهراء

تن سپردن به قضا و قَدَر الهی

دوشنبه, ۱۲ دی ۱۴۰۱، ۱۰:۰۵ ق.ظ

 

در روزگار کهن، پیرمرد روستازاده‌ای بود که یک پسر و یک اسب داشت. روزی اسب پیرمرد فرار کرد و همه‌ی همسایگان برای دلداری به خانه‌اش آمدند و گفتند: عجب شانس بدی آوردی که اسب فرار کرد!

روستازاده‌ی پیر در جواب گفت: از کجا می‌دانید که این از خوش‌شانسی من بوده یا بدشانسی‌ام؟و همسایه‌ها با تعجب گفتند: خوب، معلومه که این بدشانسیه!

هنوز یک هفته از این ماجرا نگذشته بود که اسب پیرمرد به همراه بیست اسب وحشی به خانه برگشت. این بار همسایه‌ها برای تبریک نزد پیرمرد آمدند: عجب اقبال بلندی داشتی که اسبت همراه بیست اسب دیگر به خانه برگشت!

پیرمرد بار دیگر در جواب گفت: از کجا می‌دانید که از خوش‌شانسی من بوده یا بدشانسی‌ام؟

فردای آن روز، پسر پیرمرد حین سواری در میان اسب‌های وحشی زمین خورد و پایش شکست. همسایه‌ها بار دیگر آمدند: عجب شانس بدی!

و کشاورز پیر گفت: از کجا می‌دانید که این از خوش‌شانسی من بوده یا بدشانسی‌ام؟ و چندتا از همسایه‌ها با عصبانیت گفتند: خوب، معلومه که از بدشانسی تو بوده، پیرمرد احمق کودن!

چند روز بعد، نیروهای دولتی برای سربازگیری از راه رسیدند و تمام جوانان سالم را برای جنگ در سرزمین دوردستی با خود بردند. پسر کشاورز پیر به‌خاطر پای شکسته‌اش از اعزام معاف شد.

همسایه‌ها برای تبریک بار دیگر به خانه‌ی پیرمرد رفتند: عجب شانسی آوردی که پسرت معاف شد؛ و کشاورز پیر گفت: از کجا می‌دانید که...؟

همیشه گذشت زمان، ثابت می‌کند که بسیاری از رویدادهایی را که بدبیاری و مسایل لاینحل زندگی خود می‌پنداشتیم، به صلاح و خیرمان بوده و آن مشکلات، نعمات و فرصت‌هایی بوده که زندگی به ما اهدا کرده است. چه بسیار باشد در به‌دست آوردن و قبول چیزی اکراه دارید و حال آنکه به سود شماست؛ و چه بسا چیزی را دوست داشته باشید درحالیکه آن به ضرر و زیان شماست.

و خداوند در بخشی از آیه ۲۱۶ سوره‌ی بقره می‌فرماید: «وَ عَسی‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی‏ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»؛ و چه بسیار اتفاق افتد که امری شما را ناگوار آید درحالی‌که آن به خیر و صلاح شماست؛ و چه بسیار امری را بسیار دوست می‌دارید و آن شما را شر و فساد خواهد بود و خداوند به مصالح امور آگاه است و شما را از آن آگاهی نیست.

از شفاخانه‌ی آن طبیب غیبی دارویی آمده است که دوای بسیاری از بیماری‌های جسم و جان است و در عین حال از منشأ پیدایش بیماری نیز خبر می‌دهد. چه بسیار رنج‌ها و محرومیت‌ها محصول آن است که آدمیان هم به ظاهر قضاوت می‌کنند، هم تنها به حال می‌اندیشند درحالی‌که خردمند، در باطنِ اشیا نظر می‌کند و به عاقبت کارها نیز می‌اندیشد. بدیهی است آن خیری که روی در شر داشته باشد، از همان آغاز، شر است و آن شیرینی که مقدمه‌ی بیماری است، از همان آغاز در کام خردمندان تلخ می‌آید؛ و در مقابل، اگر رنجی در کار باشد که راه رسیدن به شادی و خوشبختی است، آن عینِ خیر است و باید آن رنج را به جان خرید.

حافظ سروده است:

دلتنگ نباید بود از طعن حسود ای دل            شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد

زیبا گفته آن حکیم که: علف هرزه چیست؟ آن گیاهی است که هنوز فوایدش کشف نشده است.

ارائه شده توسط استاد، انتشار به تاریخ 27ر6ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۰۱ ، ۱۰:۰۵
خادمه الزهراء

در یک موزه‌ی معروف که با سنگ‌های مرمر، کف‌پوش شده بود، مجسمه‌ی بسیار زیبای مرمرینی به نمایش گذاشته شده بود که مردم از راه‌های دور و نزدیک برای دیدنش به آنجا می‌رفتند. کسی نبود که مجسمه‌ی زیبا را ببیند و لب به تحسین باز نکند. شبی سنگ مرمرینی که کف‌پوش سالن بود با مجسمه، شروع به حرف زدن کرد: این منصفانه نیست، چراکه همه، پا روی من می‌گذارند تا تو را تحسین کنند، مگر یادت نیست ما هر دو در یک معدن بودیم؟ این عادلانه نیست، من خیلی شاکی‌ام!

مجسمه آرام لبخند زد و گفت: یادت هست روزی که مجسمه‌ساز، خواست روی تو کار کند، چقدر سرسختی و مقاومت کردی؟ سنگ پاسخ داد: آره، آخر ابزارش به من آسیب می‌رساند، گمان کردم می‌خواهد آزارم دهد، من تحمل این همه درد و رنج را نداشتم. مجسمه با همان آرامش و لبخند ادامه داد: ولی من فکر کردم که به‌طور حتم می‌خواهد از من چیزی بی‌نظیر بسازد، به‌طور حتم قرار است به یک شاهکار تبدیل شوم. به‌طور حتم «در پی این رنج، گنجی نهفته هست». پس به او گفتم هرچه می‌خواهی ضربه بزن، بتراش و صیقل بده! پس دردِ کارهایش و لطمه‌هایی را که ابزارش به من می‌زدند، به جان خریدم و هرچه بیشتر می‌شدند، بیشتر تاب می‌آوردم تا زیباتر شوم. امروز نمی‌توانی دیگران را سرزنش کنی که چرا روی تو پا می‌گذارند و بی‌توجه عبور می‌کنند.

 

واعظ قزوینی، درباره‌ی تحمل سختی‌ها می‌سراید:

تن به ‌محنت ده اگر خواهی بگردی سربلند                گر نیفتادی به آتش، اوج نگرفتی سپند

به‌راستی اگر روزی شما، معلم یک کلاس باشید، سعی خود را برای فراگیری همه‌ی بچه‌ها به کار می‌برید ولی بیشترین مراقبت و مواظبت خود را همیشه معطوف کدام دانش‌آموز می‌کنید؟ به‌طور طبیعی دانش‌آموزی که از لحاظ درسی در شرایط مطلوب؛ و از نظر اخلاقی، متین و موقر است؛ و سعی می‌کنید برای جلوگیری از افت تحصیلی، به‌طور مرتب، آزمایش یا امتحانی را برقرار نمایید. در این آزمایش اگر شاگردانِ دیگر، نمراتی مثل: یازده بگیرند، غمی نیست ولی اگر آن شاگرد یا شاگردان مورد نظر شما، نمره‌ی هجده را هم احراز کنند، شما به‌شدت منقلب می‌شوید و به‌سرعت علت آن را جویا می‌شوید.

وضعیت ما هم در زندگی، در کلاس درس خدا این‌گونه است، آنان که شاگردان عزیز و بندگان خوب خدا هستند، در معرض آزمایش بیشترند!

عرفا می‌گویند: آنان که پیش خدا مقربند، رنجشان افزون‌تر است!

یادمان باشد که زندگی بدون چالش، مزرعه بدون حاصل است. تنها موجودی که با نشستن به موفقیت می‌رسد، مرغ است.

زندگی ما با تولد شروع نمی‌شود با «تحول» آغاز می‌شود. لازم نیست بزرگ باشی تا شروع کنی، شروع کن تا بزرگ شوی.

باد با چراغ خاموش، کاری ندارد. اگر در سختی هستی بدان که روشنیِ صبح، نزدیک است.

باور کن زمستان رفتنی است حتی اگر تمام شب‌هایش یلدا باشد.

ارائه شده توسط استاد، انتشار به تاریخ 26ر6ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۰۱ ، ۰۹:۵۳
خادمه الزهراء

هرکه آن کند که نباید، آن ببیند که نشاید!

دوشنبه, ۱۲ دی ۱۴۰۱، ۰۹:۴۰ ق.ظ

 

پادشاهی ظلم در حق رعیت، بسیار می‌کرد و مردم روز و شب از بیداد او دست به دعا برداشته بودند. روزی شاه به شکار رفت و چون بازگشت، دستور داد که دیگر هیچ ظلمی در حق هیچ‌کس صورت نگیرد. رعایا با این مژده، شادی‌ها کردند و نفس به راحتی کشیدند. یکی از رعایا پرسید: چه پیش آمده که پادشاه چنین دستوری داده‌اند؟ شاه گفت: به شکار رفته بودم، دیدم سگی به دنبال روباهی دوید و استخوان پایش را جوید. روباه با پای لنگ به سوراخی فرار کرد و سگ بازگشت. ناگهان مردی رسید و سنگی به سوی سگ انداخت، پای سگ شکست؛ هنوز چند گام نرفته بود که اسبی، لگد به پای آن مرد زد و پایش شکست؛ و آن اسب مقداری راه نرفته بود که پایش به سوراخی فرو رفت و شکست؛ من به خود آمدم و گفتم: هرکه آن کند که نباید، آن ببیند که نشاید!

چه قانون عجیبی است این قانون «کارما» در طبیعت؛ یا به‌قول ما قانون عمل و عکس العمل؛ و یا قانون علت و معلول، قانون تابش و بازتابش. همه‌ی اینها یک معنی دارد، گفته می‌شود که هرچه می‌کنیم با هر نیتی که داریم؛ هر عمل ما، تابشی است به بیرون که بازتابشی به درون دارد.

ببینید در طبیعت، نور خورشید به زمین می‌خورد، از زمین به چشم ما می‌رسد و ما می‌توانیم زمین را ببینیم. هرچیزی بازگشتی دارد، در کوه صدا می‌زنیم، صدا به دیوار کوه برخورد می‌کند و به سوی ما برمی‌گردد.

بدانید که تمام نیات ما و اعمال ما، تابشی به بیرون دارند. نیت ما، نوری به بیرون می‌تاباند؛ و عمل به مقدار ضعیف‌تر، چون نیت، همیشه از عمل قوی‌تر است.

این اعمال و نیات ما، بازتابشی دارند که حتماً به سوی ما برمی‌گردد. اگر عملی انجام دهیم که مثبت باشد، تابش آن مثبت است و بازتابشِ مثبت خواهد داشت؛ و اگر منفی باشد، تابش منفی است و بازتابش، منفی خواهد بود.

مطمئن باشید اگر شب با نیت خیر بخوابید که فردا، فلان کار خیر را انجام خواهم داد؛ و اگر فردا به هر دلیلی انجام ندهید، بازتابشش به خود شما می‌رسد؛ و برعکس آن.

روایتی داریم که بازتاب سه چیز بسیار زود به ما برمی‌گردد:

🌷 یکی ستم به دیگران، به هر مخلوقی؛

🌷 یکی مکر و حیله در مورد دیگران؛

🌷 یکی هم پیمان شکنی، اهمیت ندادن به قرارهایی که می‌گذاریم و تعهدهایی که برعهده می‌گیریم.

یادمان باشد ما در یک اتاق شیشه‌ای زندگی می‌کنیم، اگر سنگی به‌طرف کسی پرتاب کنیم، ناچار دیوار اتاق شیشه‌ای ما هم خواهد شکست.

ارائه شده توسط استاد، انتشار به تاریخ 25ر6ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

 پی‌نوشت ادمین: شاید بپرسید پس چرا کسانی که به ما ظلم می‌کنند، اثر ظلمشان را نمی‌بینند. یا بهتر است بگوییم ما نمی‌بینیم که چیزی‌شان بشود و به قول معروف عامه: ظالم سالم است. در جواب باید گفت: اولاً از کجا مطمئن هستید که تقاص ظلمشان را نمی‌بینند. شاید ما متوجه بطن زندگی‌شان نیستیم و از آنچه به واقع به سرشان می‌آید آگاهی نداریم. ثانیاً خداوند گاهی به این ظالمان مهلت می‌دهد. مهلتی برای برگشت و توبه و جبران. گاهی هم مهلتی می‌دهد برای اینکه در منجلاب گمراهی بیشتر فرو بروند و این مهلت دادن، برای افزودن عذابشان است. و در نهایت، تقاص ظلم از ظالم گرفته خواهد شد. یا در این دنیا، یا در دنیای باقی.

وَلَا یحسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیرٌ لِّأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیزدَادُوا إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ

و کسانی که کافر شدند، گمان نکنند مهلتی که به آنان می‌دهیم به سودشان خواهد بود، جز این نیست که مهلتشان می‌دهیم تا بر گناه خود بیفزایند، و برای آنان عذابی خوار کننده است. (آل عمران، ۱۷۸)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۰۱ ، ۰۹:۴۰
خادمه الزهراء

 

نعنا را هرچه بچینی، جایش سبز می‌شود؛ کم که نمی‌شود هیچ، زیاد هم می‌شود.

بخشش، مانند نعنا چیدن است. نترس، جایش جایگزین می‌شود؛ پر می‌شود.

قانون خلأ این را می‌گوید: تو حفره‌ی خودت را ایجاد کن، کائنات پر می‌کند. قانون خلأ عجب قانونی است در طبیعت؛ و چه درس زیبایی برای زندگی می‌توان از این قانون گرفت.

اگر بخواهیم موهبت‌های الهی را جذب کنیم، ابتدا باید جای خالی باز کنیم. در این رابطه یکی از معلمان بزرگ ما در طبیعت، «گردباد» است.

شما می‌دانید که قدرت گردباد بسیار بیشتر از باد است. گردباد مجموعه‌ای از بادهای بسیار شدید و قدرتمند است که همه چیز را به داخل خود می‌کشد اما گردباد این قدرت جذب فوق العاده را از کجا دارد؟

علت جذب فوق العاده‌ی گردباد، خلأ درون آن است. گردباد حرکت دارد اما داخلش خالی است و همه‌ی این جذب‌ها و کشش‌ها از آن درونِ خالی است.

انسان هم باید مانند گردباد باشد. اگر بخواهید موهبت‌های الهی را جذب کنید و برنامه‌ریزی‌ها، تلاش‌های جسمی، تلقین‌ها، تجسمات و تلاش‌های ذهنی‌تان نتیجه دهد؛ اگر بخواهید نیایش‌ها و دعاهایتان اجابت شود، اول باید جا باز کنید و درون را خالی کنید.

یکی از راههای ایجاد خلأ، بخشودن دیگران است. گاهی اوقات ما فکر می‌کنیم با بخشودن دیگران احیاناً به کسی لطف کرده‌ایم اما ابداً اینطور نیست!

بخشیدن، اول از همه، لطفی است که ما در حق خود می‌کنیم تا میدان ذهن‌مان خالی شود. میدان ذهن‌مان باز می‌شود برای پذیرش چیزهای خوب و نیکو.

اگر کسی پدرش را نمی‌بخشد، مادرش را نمی‌بخشد، فرزندش و... را نمی‌بخشد، با این نبخشیدن، آنها را در میدان ذهنی خودش قرار می‌دهد و با یادآوری صبح و ظهر و شب، مدام آنها را چاق‌تر و چاق‌تر می‌کند تا تمام میدان ذهنیش را فرا گیرد و امکان جذبش کم شود.

باید دقت کنیم که لزوماً بخشیدن به معنای برقراری ارتباط دوباره نیست، مثلاً اگر کسی به شما لطمه زده است این بدان معنا نیست که او را ببخشید و مجدداً با او به همان وسعت، ارتباط برقرار کنید تا مجدداً به شما لطمه بزند.

بخشیدن پیش از هر چیز، یک فرآیند ذهنی و درونی است.

برای ایجاد خلأ و جذب موهبت‌های الهی بیشتر و افزون‌تر، یادتان باشد از هزار و یک نعمتی که خداوند مهربانمان دارد، اول از همه، بر بخشنده بودن او تأکید شده است. «بسم الله الرحمن الرحیم»؛ به نام خداوند بخشنده‌ی مهربان.

آری، بخشش مانند نعنا است به‌زودی جوانه خواهد زد.

ارائه شده توسط استاد، انتشار به تاریخ 24ر6ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

 پی‌نوشت ادمین: بیایید امروز نذری کنیم، یک نذر از جنسِ بخشش و بخشایش، برای خاطر یکی از ائمه اطهار، مثلاً امیرالمومنینِ جان، یکی از کسانی که به ما بدی کرده‌اند را ببخشیم و اینگونه با خدا نجوا کنیم: ای پروردگار من، فلانی را می‌بخشم به علی که جانِ حبیبِ توست. در یک کتابی خواندم (گمانم کتاب سه دقیقه در قیامت) که اگر کسی به شما بدی کرده باشد، در آن دنیا، برابر آن بدی که به تو کرده، مدیون توست و به آن میزان باید به تو تقاص پس دهد. اما اگر او را در دنیا ببخشی، در آخرت، خدایِ او، بدیِ او در حق تو را به میزان سه برابر، جبران می‌کند. چه خوش معامله‌ای... هم دلت را در دنیا از بارِ سنگین کینه خالی می‌کنی، هم در آخرت، سه برابر پاداش دریافت می‌کنی و زرنگ است مومن!

بر تو خوانم زِ دفتر اخلاق                 آیتی در وفا و در بخشش

هر که بخراشدت جگر به جفا            همچو کانِ کریم زر بخشش

کم مباش از درخت سایه فکن           هر که سنگت زند ثمر بخشش

از صدف یاد دار نکته‌یِ حلم              هر که برد سرت گهر بخشش

شعر از حافظ

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۰۱ ، ۰۹:۱۹
خادمه الزهراء

قدرت کلام

شنبه, ۱۰ دی ۱۴۰۱، ۱۱:۲۷ ق.ظ

 

چند نفر برای شنیدن سخنان استادی به ملاقات او آمده بودند. استاد برای آنان در مورد قدرت و نفوذ کلماتی که در درک مذهب، نقش اصلی را بازی می‌کنند، سخنرانی کرد. در پایان سخنرانی بحثی آغاز شد.

یکی از شرکت‌کنندگان با صدای بلند و لحنی خشن، استاد را مخاطب قرار داد و گفت: من صبورانه به سخنرانی شما گوش کردم و حالا چیزی را که از قبل می‌دانستم، تأییدشده می‌بینم. من تاکنون در چنین زمان کوتاهی این همه حرف به درد نخور نشنیده بودم!

ناگهان در میان آن سکوت ناخوشایند، صدای استاد طنین افکند که می‌گفت: و شما هم احمق‌ترین فردی هستید که من در زندگی خود دیده‌ام! مرد طوری شگفت‌زده شد، گویی صاعقه‌ای به او برخورد کرده است.

با عصبانیت فریاد زد: ای مرد کلاهبردار، تو چگونه جرأت می‌کنی که یک فرد تحصیل‌کرده و محترم را احمق بخوانی؟ استاد گفت: خوب، پس به عنوان یک فرد تحصیل کرده، باید قبول کنی که این آزمایش با موفقیت روبه‌رو شد.

تو ادعا کردی که کلمات، هیچ قدرتی ندارند اما شنیدن کلمه‌ی "احمق" تو را این اندازه خشمگین کرد. حالا به این فکر کن که کلمات "خداوند"، "حقیقت"، و "عشق" چه تأثیری در افرادی که به آنها ایمان دارند، می‌گذارند؟!

 

کلمه و کلام از آفریده‌های شگفت‌انگیز خداوند است که خود از آن طریق با انسان در ارتباط بوده است. کلام و گفتار، یکی از بزرگ‌ترین تفاوت‌های میان انسان و حیوان است. ارسطو گفته است: «انسان چون ناطق است، انسان است».

استفاده از کلمات و گفت و شنود با دیگران به‌ویژه با دوستان و فامیل از جالب‌ترین لذاتی است که انسان سالم از آن برخوردار است. با کلام است که انسان می‌تواند به غنی‌ترین تجارب دیگران دست یابد.

در زندگی روزمره و در داد و ستد اجتماعی، کلام، بزرگ‌ترین نقش را در برقراری ارتباط دارد. حیوانات برای ارتباط با یکدیگر به‌طور خیلی محدود از صوت‌ها، علایم و حرکت‌ها استفاده می‌کنند که با قدرت کاربردی رفتار کلامی انسان، هرگز قابل مقایسه نیست.

می‌گویند: فکر، اولین مرحله‌ی خلقت است؛ و کلمه‌ها مرحله‌ی دوم خلقت هستند. در واقع کلمه‌ها، عقاید شکل‌گرفته و افکار بیان شده هستند. به عبارت ساده، آنچه می‌گویی، فکری است که بیان می‌شود.

مولوی می‌گوید: شناخت انسان بدون شناخت قدرت کلمات میسر نیست.

واژه‌ها بسیار نیروبخش هستند و احساسات و عواطف انسانی را به‌شدت برمی‌انگیزانند و در آنها تأثیری فوق‌العاده دارند. ضمیر ناخودآگاه بدون توجه به ماهیت واژه‌ها، تحت تأثیر آنها قرار می‌گیرد و آنها را ضبط و بایگانی می‌کند. بر اثر تکرار واژه‌ها و تلقین‌های مثبت، می‌توان ذهن خود را برنامه‌ریزی کرد و دیدگاه‌های مثبت را جایگزین دیدگاه‌های منفی نمود. در واقع همان‌طور که برنامه‌ی کامپیوتر را می‌توان عوض کرد، برنامه‌ی ذهن را نیز به کمک واژه‌ها و تلقین‌ها می‌شود تغییر داد.

کسی که از نفوذ کلام باخبر است، به هنگام گفت و گو دقت بسیار به خرج می‌دهد. کافی است مراقب واکنش کلامش باشد تا بداند که بی‌ثمر باز نمی‌گردند.

انسان با کلامی که بر زبان می‌آورد، پیوسته قوانینی برای خود وضع می‌کند. نیروهای غیبی همواره برای آدمی سرگرم کارند و این خود اوست که «سرنخ را به‌دست دارد» هرچند که به این مهم، واقف نیست. به دلیل قدرت تموج و نفوذ طیفی کلام، هر آنچه آدمی بر زبان آورد، همان را به‌سوی خود جذب خواهد کرد.

کسانی که پیوسته از بیماری سخن می‌گویند، همواره بیماری را به سوی خود جذب می‌کنند و همچنین کسانی که پیوسته از سلامتی و یا ثروت سخن می‌گویند، همواره سلامتی و ثروت را به‌سوی خود جذب می‌کنند.

از سخنان خود عادل شمرده خواهی شد و از سخن‌های تو، بر تو حکم خواهد شد.

شیخ بهایی می‌سراید:

آن کس که بدم گفت، بدی سیرت اوست                  وآن کس که مرا گفت نکو،خود نیکوست

حال متکلم از کلامش پیداست                              از کوزه همان برون تراود که در اوست

و چه زیباست کلام مولای متقیان علی علیه السلام که فرمودند: شخصیت و قیمت انسان‌ها به ظاهر و لباس آنها نیست بلکه شخصیت انسان‌ها در زیر زبان آنها نهفته است، بگذارید سخن بگویند تا شخصیت واقعی آنها آشکار گردد.

ارائه شده توسط استاد، انتشار به تاریخ 15ر6ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۰۱ ، ۱۱:۲۷
خادمه الزهراء

اضطرار فرج

پنجشنبه, ۸ دی ۱۴۰۱، ۰۸:۳۶ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و درود، تقدیم به همه آنهایی که امشب دلتنگی می‌کنند.

هردم بشارت‌های دل، از هاتف جان می‌رسد                  هرکس که از جان بگذرد، آخر به جانان می‌رسد

یک دم میاسا روز و شب، مردی بجو دردی طلب             چون جان ز درد آمد به لب، ناگاه درمان می‌رسد

ره گر دراز آید ترا، شیب و فراز آید ترا                         چون ترک تاز آید ترا، آخر به پایان می‌رسد

این خانه چون ویران شود، معمور و آبادان شود                این سر چو بی‌سامان شود، ناگه به سامان می‌رسد

ای مبتلا ای مبتلا، برکش صلا برکش صلا                  در دل اگر رنج و بلا، روزی به مهمان می‌رسد

اندیشه و اندوه و غم، رنج و تعب درد و الم                    هر یک نهد در دل قدم، با حکم و فرمان می‌رسد

بر دل اگر باری بود، بار غم یاری بود                          در پا اگر خاری بود، خار از گلستان می‌رسد

شعر از: میرزا حبیب خراسانی

 

بانویی پریشان‌حال، نزد امام ششم علیه السلام آمد و عرض کرد: تنها پسرم به سفر رفته، آمدنش دیر شده، دوبار به محضرت آمده‌ام، فرمودید برو، صبر کن، خواهد آمد!

اما به‌جانت قسم، آقای بزرگوارم! دیگر هیچ صبرم نمانده، طاقتم طاق شده!

حضرت فرمودند: برو به خانه‌ات که چشمت به آمدن پسرت روشن! زیرا خداوند فرموده است: وقتی طاقت بنده‌ام در کاری، طاق شده، هنگام فرج رسیده است.

خدا کند طاقتمان طاق شود!

برای فرجش صلواتی فرستید.

ارائه شده توسط استاد، انتشار به تاریخ 2ر6ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

 پی‌نوشت ادمین: از کلام استاد به یاد می‌آورم که می‌گفتند: کاش به اندازه اون پیرزن روستایی که شب، از نیومدن مرغش به لونه، مضطر و نگران می‌شه، از نیومدن و غیبت آقامون، دل‌نگران و مضطر می‌شدیم.... الهی به مضطر کربلا، عجل لولیک الفرج

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۰۱ ، ۲۰:۳۶
خادمه الزهراء