در حدیـقه‌ی سـبـز دعـا

دعاها، مناجاتها، سخنرانی‌ها و مطالب ارزشمندی که از استـادمان مرحومه حاجیه خانم اکبری (ح.عاشوری) به یادگار مانده است در این دفتر، ثبت و ضبط می‌شود ان‌شاءالله. این وبلاگ در دست تکمیل و به روزرسانی است.

در حدیـقه‌ی سـبـز دعـا

دعاها، مناجاتها، سخنرانی‌ها و مطالب ارزشمندی که از استـادمان مرحومه حاجیه خانم اکبری (ح.عاشوری) به یادگار مانده است در این دفتر، ثبت و ضبط می‌شود ان‌شاءالله. این وبلاگ در دست تکمیل و به روزرسانی است.

در حدیـقه‌ی سـبـز دعـا

استاد ارجمند، مرحومه حاجیه خانم اکبری (ح.عاشوری) از بزرگترین مبلغان و سخنرانان مذهبی تهران و کرج بودند که در دی ماه 1400 به سوی معبود خود شتافتند.
مجموعه‌ای از سخنرانی‌ها، دعاها و زیاراتی که ایشان معرفی کرده‌اند در کانال تلگرامی اطلاع رسانی این بانوی مکرمه موجود است.
برآن شدیم تا با انتقال و ثبت و ضبط این مطالب در وبلاگ، امکان دسترسی بهتر به این گوهرهای ارزشمند به یادگار مانده از ایشان را مهیا سازیم.
باشد که ما را از دعای خیر خود بهره‌مند و روح حاجیه خانم اکبری را با ذکر صلوات و یا قرائت فاتحه بنوازید.

***
حَدیقه به معنایِ باغ است و نامی که والدین خوش ذوق، بر استاد گرانقدر ما گذاشتند که الحق وجود نازنینش باغی بود سرسبز از دعا و صلوات و توسل. الهی که در جنّات و باغهای بهشتی در کنار سفره بابرکت اهل بیت، علیهم السلام، روزی‌خوار و محشور باشند.

***
ذکر یادگاری استاد:
الهی به درگاهت هزاران بار تکبیر و تهلیل و تحمید و تسبیح و تقدیس
عرضه می‌دارم که یک روز دیگر زنده هستم و تو تنها خالق و معبود و اِله من هستی و در سلطانیت مطلق بی شریکِ تو، بندگی و زندگی می‌کنم.

***
- نشانی سایت استاد: https://shamsotalea.com

- نشانی کانال سروش و تلگرام:
zaynab_ir

- نشانی صفحه اینستاگرام: name_be_madaram

- نشانی مزار استاد: کرج، آرامستان بهشت سکینه (اتوبان کرج-قزوین، بعد از پل حصارک و کمالشهر)، قطعه 31، آلاچیق 706

طبقه بندی موضوعی

۱۰۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کلام بزرگان» ثبت شده است

بفرمایید یک لقمه معنوی نوش کنید: یک لقمه مقایسه

سه شنبه, ۲۲ شهریور ۱۴۰۱، ۱۲:۲۰ ب.ظ

سلام، ایام به‌کام، روزگارتان پر از نور محمدی.

ماه رجب امسال هم به روزهای پایانی خود رسید و امسال هم، مانند هر سال دیگر مبعث رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم را جشن گرفتیم، به یکدیگر تبریک گفتیم، برای همدیگر گل فرستادیم و آرزوی سعادت کردیم؛ البته از طریق دنیای مجازی، دنیایی که زبان‌ها را بسته و انگشتان را جایگزین آن کرده است!

شاید گمان کنیم که با پایان روز مبعث وظیفه‌ی ما هم در قِبَل این روز تمام می‌شود، مسلماً اینگونه نیست. روز مبعث یک روز نیست، یک فرصت است در گذر عمر یک ساله که باید به نحو احسن از آن استفاده کنیم و این فرصت طلایی را از دست ندهیم.

رسول اکرم (ص) بسیار مسلمانان را به درک ارزش عمر و استفاده‌ی بیشتر از آن توصیه کرده‌اند و فرمودند: من تعجب می‌کنم از اولاد آدم، وقتی که مالش زیاد می‌شود خرسند و اگر کم شود، محزون می‌شود؛ لیکن وقتی شبانه‌روز بر او می‌گذرد و عمرش کوتاه می‌شود، غمگین و ناراحت نمی‌شود. بدانید بی‌نیاز و راحت نمی‌گردد کسی که مالش زیاد شود و عمرش کوتاه باشد.

و فرمودند: فرشته‌ی الهی هر شب به جوانان بیست ساله ندا می‌دهد: کوشش و جدیّت کنید، برای رسیدن به کمال و سعادت خود مجاهده نمایید، بر مردِ با ایمان لازم است که از نیروی خود به نفع خویش، از دنیای خود برای آخرت، و از جوانی خود پیش از فرا رسیدن ایام پیری، و از زندگی خود پیش از مرگ استفاده کند.

به ابوذر فرمود: ای ابوذر! پنج چیز را پیش از پنج چیز غنیمت بشمار:

  1. جوانیت را قبل از پیری،
  2. سلامتت را قبل از بیماری،
  3. دارایی را قبل از تهیدستی،
  4. فراغتت را قبل از گرفتاری،
  5. زندگانیت را قبل از مرگ.

و می‌فرمود: هرکس که به رویش درِ خیری گشوده شد، آن را غنیمت شمارد و از فرصت استفاده کند زیرا نمی‌داند چه وقت آن در به رویش بسته می‌شود.

فرمود: در ایام زندگی شما، لحظاتی فرا می‌رسد که در معرض نسیم حیات الهی قرار می‌گیرید و فرصت مناسبی به‌دست می‌آورید، بکوشید که از آن فرصت‌ها استفاده کنید و خویشتن را در مسیر فیض الهی قرار دهید.

فرمود: در قیامت هیچ بنده‌ای قدم از قدم برنمی‌دارد تا به چند پرسش پاسخ دهند:

  1. عمرش را در چه کاری به‌پایان رسانده است.
  2. جوانیش را چگونه و در چه راهی به‌سر برده است.
  3. مالش را چگونه به دست آورده و خرج کرده است.
  4. و از امامش که کیست.

چنانکه خدای عزوجل فرمود: روزی که هر گروهی را به امامشان می‌خوانیم.

 

استفاده از فرصت و توان، برای سیر دائمی به‌سوی کمال است؛ چنانکه فرمود:

  • هر که امروزش با روز گذشته‌ی او مساوی باشد، مغبون است؛
  • و هر که فردایش بدتر از امروزش باشد، ملعون است؛
  • و هر که جستجوی نقصان علمش را ننماید، عقلش ناقص است؛
  • و هر که عقلش ناقص باشد، مرگ برای او بهتر از زنده بودن است. (زیرا هرچه زنده بماند گناهی بر گناهش می‌افزاید)

 

اکنون که این‌طور است از این فرصت طلایی استفاده کنیم و چون ایام ظهور اسلام و نزول قرآن و بعثت نبوی است، مقایسه‌ای میان خودمان و اسلام و قرآن و اخلاق نبوی کنیم.

می‌دانیم که قرآن، کتابی است که همه‌ی اقشار اجتماع را دربرمی‌گیرد و برای همه در قالب‌های مختلف، دستور و برنامه دارد که مخاطبین قرآن، تنها علما یا عرفا و یا عوام مردم نیستند بلکه همه‌ی انسان‌ها را مورد خطاب قرار داده است.

فرمودند: قرآن عبارات و اشارات و لطایف و حقایق است. و اما عبارات قرآن برای عموم خلق؛ و اشارات آن برای خواص؛ و لطایف آن برای اولیا؛ و حقایق آن برای انبیاست.

بنابراین ما که نبی یا ولی نیستیم باید تمام آنچه را که داریم به کار بگیریم تا بلکه اشاره‌ای از اشارات قرآن را درک کنیم.

خداوند سرّی‌ترین حرف‌های خود را آشکارا اما به زبان اشاره، در قرآن بیان نموده است. کسی که با خدا، یگانه و رفیق باشد، زبان اشاره را که زبان عشق و محبت است، خوب می‌فهمد.

قرآن، نامه‌ی دوست است و زبان اهل محبت، زبان اشاره است. پس اگر اهل محبت شدیم قرآن را خواهیم فهمید.

اکنون مقایسه کنیم خود را با اهل محبت.

بعثت روز ظهور اسلام؛ و اسلام در نظر ما یعنی چه؟ و در بیان رسول اکرم (ص) یعنی چه؟

شاید به‌نظر برخی، اسلام یعنی انجام واجبات آن هم نه همه‌ی واجبات، فقط آن‌هایی که هزینه‌ای نداشته باشد. البته که واجبات باید انجام بشود که برای ترکش، وعده‌ی عذاب داده شده اما اگر اسلام را یک حوض بزرگ آب در نظر بگیریم، واجبات یک کاسه‌ی آب از این حوض است نه همه‌ی آن.

رسول خدا (ص) درحجة الوداع وقتی کار حجش را تمام کرد بر مرکبش نشست و فرمود: وارد بهشت نمی‌شود مگر مسلمان. ابوذر پرسید: یا رسول الله! اسلام چیست؟ فرمود: اسلام عریان است؛ لباسش، تقوی؛ زینتش، حیا؛ قوامش، پارسایی؛ و کمالش، دین؛ و میوه‌اش، عمل صالح است؛ و برای هرچیزی پایه‌ای است و پایه‌ی اسلام، عشق به ما اهل بیت است.

و در حدیث دیگری فرمودند: مؤمن کسی است که تمام مردم مؤمن، او را بر اموال و همه‌ی امورشان امین بدانند؛ مهاجر کسی است که از گناهان کناره‌گیری کند؛ و مسلمان کسی است که مسلمانان از زبان و دستش سالم باشند.

می‌شود گفت که دست، کنایه از عملکرد است پس یعنی مسلمان آن است که زبان و عملکردش باعث آزار و اذیت هیچ‌کس نشود.

خوب به نظر شما نباید مقایسه‌ای میان اسلام خودم و اسلام محمدی کنم؟!

و اما ایام بعثت نبی مکرم اسلام است. او که هر مسلمانی هیج چیزی از او نداند، این را می‌داند که ایشان دارای خُلق عظیم است، آن هم عظیم از دیدِ خداوند!

دنیا با تمام آسمان‌های هفت‌گانه و زمین با تمام وسعتش و هر آنچه در کل زمین و تمام طبقات آسمان وجود دارد، از نظر خداوند کوچک و بی‌مقدار است، لیکن خُلق پیامبر خاتم در نظر خداوند عظیم است این خود جای تأمل دارد!

چرا چنین خُلقی؟!

زیرا او باید فاتح قلوب مردم باشد و این امر فقط با اخلاق، آن هم اخلاقی الهی ممکن است.

می‌خواهم در این رابطه از کلام خود حضرتش کمک بگیرم که فرمودند: برادرم یوسف از من زیباتر بود اما من با نمک‌ترم؛ نمک من بیشتر است. چه تعبیر یا برداشتی از این بیانِ لطیف می‌شود کرد؟ چه نکاتی اینجا نهفته است؟

اهل فن می‌گویند خاصیت نمک یکی این است که خودش را در مواد، ذوب می‌کند تا مواد سالم بمانند و خوشمزه شوند. آن حضرت با اهل بیتش، خودشان را در انواع حوادث، بلایا و تکالیف ذوب کردند تا انسان‌ها از شر و شرور و شقاوت سالم مانده و بقای الهی بیابند. کافی است فقط به حسینش نگاه کنید... .

نکته‌ی دیگر اینکه سگ حیوانی نجس العین است، اگر به آب هفت دریا بشویندش، پاک نخواهد شد اما اگر در نمک‌زار بیفتد پس از مدتی وضع موجودش تغییر می‌کند، پاک و طیب می‌شود!

نفس اماره‌ی انسان هم، که خوی حیوانی دارد اگر در نمک‌زار خلق و شریعت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم که ترکیبی از عقیده، عمل و اخلاق است، بیفتد، تغییر ماهیت می‌دهد، از اَمّار‌گی رها شده به مرتبه‌ی مطمئنه و راضیه و مرضیه می‌رسد.

 

بیایید یک بار خود را مقابل آینه‌ی اخلاق ایشان قرار دهیم، آن وقت فاصله را ببینیم و برای کوتاه کردن این همه فاصله کاری کنیم.

موفق باشید - صلوات - ششم اردیبهشت ماه 1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۰۱ ، ۱۲:۲۰
خادمه الزهراء

اسلام... دینِ به‌روز

سه شنبه, ۲۲ شهریور ۱۴۰۱، ۱۰:۱۰ ق.ظ

عیدتان مبارک و ایام به کامتان. هرگز جایتان بر سفره‌ی نورانی رسول(ص) و اهل بیت(ع) خالی مباد.

از وقتی خودمان را شناخته‌ایم یکی از اعیاد بزرگ دینی را عید مبعث دیده‌ایم و به ما گفته شده که در چنین روزی، رسول اکرم (ص)، خاتم انبیای الهی به نبوت مبعوث و کتابی به عنوان قرآن را برای هدایت و سعادت بشریّت به ارمغان آورده است. البته کم و بیش تلاش کرده‌ایم از طُرق مختلف با منش و سنّت رسول (ص) و کتاب قرآنش آشنایی پیدا کنیم و بلکه تلاش کرده‌ایم که میان خود و قرآن، انس و الفتی هم ایجاد کنیم. اما به واقع در این زمان خاص، چه واقعه‌ای رخ داده و چه چیزی نازل شده‌است و تکلیف ما به‌عنوان یک مسلمان نسبت به رسول (ص) و کتابش و تربیتش چیست؟

ما در زمانی زندگی می‌کنیم که همه جا سخن از دگرگونی است، سخن از رویدادها و تحولات اجتماعی، پیشروی‌ها و انقلابات علمی و تغییر پیدا کردن مسائل زندگی است. جهان ماشینیزم، دنیای اتم، دوران موشک و خلاصه عصر تسخیر فضاست. و در این میان گروهی چنان مانند گوسفندی که خود را در مقابل گرگ باخته اس ت"بی اراده" و "گرگ زده" شده‌اند که تمام ارزش‌ها و مقیاس‌های تحول‌ناپذیر را کنار گذاشته و با جملات "زمانِ این حرف ها گذشته" و "دنیای جدید و عصر تسخیر فضاست"؛ پرده بر روی واقعیات و حقایق ابدی زندگی می‌کِشَند. البته این سخنان دنباله پیدا می‌کند و از سپری شدن رسالت قرآن و بی‌نیازی بشر از ارتباط با "وحی" نغمه‌های ناموزونی به گوش می‌رسد.

البته نمی‌شود انکار کرد که تغییرات شگرفی سراسر زندگی بشر را گرفته‌است و این تغییرات باعث شده که لحظه به لحظه شکل هندسی اجسام عوض شود و از آهن و چوب و فولاد و عناصر دیگر، شکل‌های نوین و زیباتری می‌سازند. با این آهن، انسان گاهی قشر زمین را شخم می‌زد و یا سینه‌ی دیوار را سوراخ می‌نمود و یا با پیچ و مهره‌ی کارگاه‌ها، پنبه و نخ را به پارچه تبدیل می‌کرد و اکنون برفراز جاذبه‌ی زمین با سفینه‌های فضایی به صفحه‌ی ماه قدم می‌گذارد که البته این هم از برکات قرآن است «وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ وَ مَنافِعٌ لِلناس» (سوره‌ی حدید آیه‌ی ۲۵).

این تحول و انقلاب چشمگیر، شکل اجسام را تغییر داده اما نتوانسته است دستبردی به مقررات ثابت طبیعت و آفرینش بزند. هر اندازه که به تاریخ گذشته نگاه کنیم این واقعیت را درک می‌کنیم که به‌طور کلی از هزاران سال قبل، طبیعت و خصوصاً طبیعت انسان، تغییری نکرده است و خورشید از گریبان مشرق سر برمی‌آورد و در سینه‌ی مغرب پنهان می‌شود. فصل بهار با نسیم دل انگیزش، شکوفه‌های خوش‌رنگ و خوش‌لباس را بر تن درختان می‌کند و زمین با باران‌های سیل‌آسای بهاری، از خواب زمستان بیدار می‌شود و هنوز در عصر تسخیر فضا، سرانجامِ ترکیب اکسیژن و هیدروژن، آب است و در همان درجه‌ای که قرن‌ها قبل منجمد می‌شد اکنون نیز در همان حالت یخ می‌بندد و یا در همان درجه حرارت به شکل بخار در می‌آید. نظامات و قوانینی که زندگی انسانی را در این کره و منظومه‌ی شمسی و کیهان در قلمرو خود قرار داده است، هیچ‌گونه تغییری نکرده و خود انسان از کلیه‌ی فعل و انفعالات جسمانی که در طی قرون و اعصار داشته است، هنوز هم برخوردار است. همچنان نطفه، مراحلی در رحم زن طی می‌کند، کامل می‌شود، آنگاه نوزادی متولد می‌شود و پس از دوران کودکی، نوجوانی، جوانی؛ پیری و مرگ گریبانش را می‌گیرد. مقررات گوارش و دستگاه هاضمه، تشکیلات گردش خون، سازمان اعصاب، تلاش‌های حیرت‌انگیز مخ، و کوشش‌های فیزیکی چشم و گوش، همه مانند گذشته انجام می‌شود. و همان تمایلات و غرایز گذشتگان مانند خودخواهی، علاقه به همسر و خانواده، حس برتری طلبی و احساس جنسی انسان‌های کنونی را هم دربرگرفته است. و بالاتر از همه‌ی اینها، هر اندازه طرز فکر انسان درباره‌ی خودش و آنچه خارج از وجودش قرار دارد، تغییر کند؛ این حالت قابل تغییر نیست که همیشه بشر در امتداد دوخط، فکر می‌کند:

🔸 یکی پیرامون آغاز خود و جهان هستی که باید بی‌نهایت به عقب برگردد؛

🔸 و دیگری سرانجام عالم که باید باز هم، بی‌نهایت آینده را ترسیم کند و به تحقیق بپردازد.

انسان گذشته و کنونی و آینده به دنبال پیدا کردنِ بی‌نهایت است، بی‌نهایتی که او را از سیاه‌چال شهوات و زندگی خشک و خشن مادی نجات دهد، پرواز کند و آزادانه در معنی و حقیقت عالم به تفکر بپردازد و خلأ روانیش را که هیچ عامل مادی نمی‌تواند پر کند، سرشار از غذای روحی نماید. و فقط ادراک وحی است که می‌تواند این رسالت ابدی را داشته باشد و فقط از رهگذر دین و آیات قرآن می‌تواند به این میل معنوی و خلأ روانی پاسخ دهد و انسان خاکی را به بی‌نهایت و"لقاءالله" متصل سازد.

نظرات علمی، دکترین‌های اجتماعی، فلسفه‌های سیاسی، اختراعات گوناگون و پدید آمدن اشکال هندسی، همه سیل‌آسا می‌آیند و می‌گذرند و تنها، حقیقت‌خواهی و معنی‌طلبیِ انسان باقی می‌ماند؛ و انسانِ "طبیعی" نیز دست‌خوش انقلاب واقع نمی‌شود. طبیعت انسان در هر زمان و مکانی که قرار بگیرد به یک سلسله اصول و مقرراتی نیازمند است که بتواند احتیاجات وی را پاسخ دهد و تنها قرآن کریم است که پایه‌های آیین حنیف و پاک اسلام را بر انسان طبیعی، استوار کرده است و در وضع قانون، انسان را از دیدگاه طبیعت و فطرتش که همه‌ی انسان‌ها در آن یکسان هستند، نگریسته است. منظور از انسانِ "طبیعی و فطری" کسی است که دارای ساختمان خدادادی بوده و اراده و شعورش با خرافات و عادات غلط آلوده نشده باشد.

این انسان طبیعی درک می‌کند که تمام موجودات از جهان بینهایت کوچک الکترون و پروتون و دنیای بی‌نهایت بزرگ زهره، پلوتو و کهکشان‌های حیرت‌آور، همه آفریده‌ی خدای بزرگ است و تمام عناصر گوناگون موجودات و سرتاسر جهان هستی یک "واحد" بیش نبوده و هر عنصری در عناصر دیگر و هر موجودی در موجودات دیگر تأثیر داشته و با یک همبستگی کامل به سوی خداوند برمی‌گردند.

و در این میان انسان که گل سرسبد آفرینش می‌باشد و خدا او را به نیروهای شگف‌انگیزی از عواطف، غرایز، شعور، اراده و عقل آماده ساخته و مقرراتی را هم برایش وضع کرده که از رهگذر وحی و پیامبر به او ابلاغ می‌کند، مقرراتی که انطباق با عقل سلیم داشته و نمونه‌های آن در قوانین تکوین هم مشاهده می‌گردد.

و همه‌ی قوانین را در یک کتاب یعنی قرآن کریم که دارای قوانینی در زمینه‌ی حقوق اقتصادی، سیاسی و کلیه‌ی شئون معنوی و مادی که بستگی به زندگی دارد؛ وضع کرد. قوانین و اصولی که خلأ روانی و روحی انسان‌ها را هم پر می‌کند. مخصوصاً جهان عصر فضا، نه تنها از لحاظ معنوی چون تشنگانِ سوخته‌ی بیابانی، نیازمند سرچشمه‌ی معنویت قرآن و برنامه‌های مترقی آن برای زندگی می‌باشد بلکه به قول محمد قطب، نویسنده‌ی بزرگ اسلامی، دنیای امروز با تمام ترقیات علمی و پروازهایی که کرده است در توحُش و جاهلیت به‌سر می‌برد. پس زمان حرف قرآن و حرف دین نگذشته‌است بلکه هر روز شنیدن این سخنان ضروری‌تر می‌شود.

اگر گروهی امروز به علم می‌نازند، باید بدانند که پایه‌گذار بسیاری از علوم قرآن وحی بوده است. جهانِ قبل از بعثت رسول اسلام (ص)، گرفتار ظلم و جهل و نسبت به واقعیات و حقایق عقلی و ملکوتی و الهی، دچار تهی‌دستی بود. رسالت پیامبر (ص) و نزول قرآن درتمام شئونات حیات انسان،

  • ایجاد دگرگونی کرد؛
  • عقل‌های از کار افتاده را به کار انداخت.
  • دانش بشر محدود به چهارچوب‌های معینی بود او آن مرزهای محدود را شکست.
  • انسان از مُلک و ملکوت بی‌خبر بود، او انسان را باخبر کرد.
  • فراگیری علم و دانش محدود به طوایف خاصی بود، او فراگیری دانش را بر همگان، فریضه اعلام کرد.
  • بنای تمدن خراب بود او بنای دیگری از تمدن را که تمدن امروز ریشه در آن دارد از نو بنیاد کرد.
  • و راه و رسم ترقی و تربیت را حضرت او و امامان پس از او به جهانیان آموختند.

مسلمانان از برکات پیامبر (ص) و قرآنش به مدارج عالی کمال رسیدند و دانشمندان بزرگی را در رشته‌های مختلف به جهان عرضه کردند.

 

خانم دکتر"زیگرید هونکه" کتاب بسیار بسیار مهمی در سه جلد به نام فرهنگ اسلام در اروپا دارد که ترجمه‌ی فارسی هم شده است. ایشان در مقدمه‌ی هر سه جلد از کتابش می‌نویسد: این کتاب می‌خواهد تشکری را که دیرزمانی است ما به مسلمانان مدیون هستیم، بیان کند. ایشان در این سه جلد کتاب با تحقیقات زیادی ثابت می‌کند که فرهنگ و تمدن و علوم در تمام جهان به خصوص در اروپا و مغرب‌زمین بدون شک مدیون اسلام است؛ اسلامی که مبلّغ و منادی آن، محمد(ص) بوده است.

 

"گوستاو لبون" می‌نویسد: گذشتگان ما اروپاییان، به وسیله‌ی معاشرت با مسلمین، احوال بربریّت خود را کم‌کم ترک کردند و ملل اروپا در خصوص اخلاق و وظایف اخلاقی مانند: شفقت و عاطفه به زن و فرزند و پای‌بندی به عهد و قسم و امثال آنها را تماماً از پیروان اسلام آموختند.

 

"بارتلمی" در کتاب قرآن خود می‌نویسد: تمدن اسلامی نسبت به تمام دنیا تأثیر محیّر العقول بخشید و در نتیجه اقوام وحشی اروپا را داخل در طریق آدمیت نمود و نیز نفوذ دماغی و عقلانی مسلمین، دروازه‌ی علوم و فنون فلسفه را که ملل اروپا از آن به کلی بی‌خبر بودند به روی آنان باز کرده و تا ششصد سال، استاد ما اروپاییان بوده‌اند.

 

همین جنگ‌های صلیبی، اروپا را از اخلاق و عادات رذیله و اطوار وحشیانه خارج کرد و زمینه‌ای فراهم کرد که بعدها علوم و ادبیات مسلمین که در دانشکده‌های اروپا انتشار یافت، طوری آن را بسط دهند که بالأخره روزی در آینده، منشأ رنسانس گردند.

به خدا حیف است که گمان کنیم زمانِ حرف دین گذشته است. کمی مطالعه کنیم، کمی با دید بازتر به اسلام نگاه کنیم کمی به خود آییم.

 

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۰۱ ، ۱۰:۱۰
خادمه الزهراء

بفرمایید یک لقمه معنوی نوش کنید: یک ‌لقمه اخلاق

سه شنبه, ۲۲ شهریور ۱۴۰۱، ۰۹:۲۹ ق.ظ

 

با سلام و دعای خیر و عرض تبریک ایام نورانی مبعث پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم. در روزهای پایانی ماه با فضیلت رجب هستیم. روزهای آخر ماه رجب برای مسلمانان و بلکه جامعه‌ی بشریت از خصوصیت خاصی برخوردار است. در این ایام دو وظیفه‌ی مهم بر عهده داریم: یکی مراقبت از روزهای پایانی ماه رجب و درک معنوی و عقلانی بعثت آخرین سفیر الهی، آورنده‌ی آخرین پیام‌های خدا بر انسان‌ها و بیان کننده‌ی آخرین متون تربیتی رب العالمین برای بندگانش.

درکتاب اقبال، روایتی از امام جواد علیه‌السلام نقل شده‌است که در رجب، شبی است که برای مردم بهتر است از هر چه که خورشید بر آن تابیده است و آن، شب بیست و هفتم رجب است که پیامبر (ص) در صبح آن به نبوت مبعوث شد که عبادت و عمل صالح در آن شب، پاداش شصت سال عبادت برای او خواهد داشت. البته درک این شب، به درک مقام رسول خدا (ص) است؛ کسی که سرور تمامی مخلوقات، شریف‌ترین و نزدیک‌ترینِ آنها به خداوند و محبوب‌ترین آنها نزد خداست. اوست نور اول، حجاب اقرب، عقل اول و اسم اعظم که هیچ پیامبر و فرشته‌ی مقربی نمی‌تواند به این صفات برسد. و اوست رحمتی برای جهانیان.

درک این حقیقت که شب و روز مبعث به اندازه‌ی اتفاقی که در آن رخ داده‌است، شرافت، خیر و برکت دارد؛ بسیار مهم است و هرکس که درک این مهم کند البته شکرانه به جا می‌آورد. روزه و نمازی به تشکر از خدا بابت بزرگترین نعمت یعنی نعمت نبوت.

به‌نظر می‌رسد که خداوند تمام عزتی را که برای انسانیت قائل است، در قالب نبوت پیامبر (ص) به ظهور درآورده است.

مرحوم حاجی سبزواری می‌فرماید: انسان بس عزیزالوجود است. آیا نمی‌بینی که خداوند،

  • از این همه جماد که مقدارش معلوم نیست، اندکی را نبات آفرید،
  • و از بسیاری از جانداران، اندکی را انسان خلق کرد
  • و از بسیاری انسان، اندکی را عاقل
  • و از بسیاری از عقلا، اندکی مُسلم
  • و از بسیاری مسلم، اندکی را مؤمن
  • و از این همه مؤمن، اندکی را عابد
  • و از بسیاری عابد، اندکی را زاهد
  • و از زاهدین، اندکی عالم
  • و از علما، اندکی عارف
  • و از عرفا، اندکی اولیا
  • و از اولیا، اندکی انبیا
  • و از انبیا، اندکی اولوالعزم
  • و از پنج اولوالعزم، یکی خاتم و دارای مقام جمعی است!

و این هم در اختیار شما امت است. او را بشناسید و از معارف او درس و پند بگیرید و به خواسته‌های او جامه‌ی عمل بپوشانید تا با قلب پاک و نفس زکیه و عمل صالح، مقربِ پیشگاه او شوید.

آیا برای این همه، یک روزه شکرانه نشاید؟! و یا سجده‌ای طولانی و یا نمازی با حضور؟!

آری، او آمد در تاریک‌ترین دوران‌ها، در حالی که سِراج مُنیر بود!

او آمد در زمانی که هیچ اثری از کرامات انسانی نبود با رسالتِ نهایتِ اخلاق و اخلاق مداری؛ آن هم اخلاقی که انسان را تا خدا ببرد.

 

فرمود: ده برنامه موجب صلاح و سداد اخلاقی شماست:

  1. سکوت از غیر حق که باب نجات است.
  2. کم خوری
  3. وادار کردن نفس به عبادت
  4. اندیشه و فکر در همه‌ی امور حیات
  5. ذکر لسانی، قلبی، عملی
  6. نظر به عبرت
  7. نطق به حکمت
  8. برآوردن حاجت مردم، هدایت کردن مردم، نفع رساندن به خلق
  9. خوف از معاصی و عذاب آن
  10. امیدوار بودن به حق

چون انسان واجد این صفات شد، اتصال به مقامات ملکوتی و فیوضات قدسی پیدا می‌کند.

 

او آمد با شیشه‌ی دارو و درمان برای هر دردی.
او طبیبی است که با طب و معالجه‌ی خویش همواره گردش می‌کند. مرهم‌هایش را محکم و آماده کرده‌است و ابزارها را سرخ کرده و تافته است، هرجا که لازم باشد مرهم‌ها و ابزارهای داغ کردن را به روی آن می‌نهد.

دل‌های کور از فهم، گوش‌های کر از حق، زبان‌های لال از سخنِ حق و قسمت‌های مجروح، نیازمند به معالجه‌ی اوست.

این طبیبِ الهی به وسیله‌ی دوا و معالجه‌ی خود، بیماری‌های غفلت، نادانی، حیرت و سرگردانی را رسیدگی و معالجه می‌نماید.

عده‌ای از بیماران از روشنی‌های حکمت و عرفان استفاده نکردند و از آتش‌زنه‌های علوم و معارف او آتشی برای خود روشن نکردند پس مانند سنگ‌های سخت، در تمام عمر در یک جا ماندند. و صد البته می‌دانیم که شفا بخش‌ترین داروها را برای دل‌های بیمار و اندیشه‌های معلول به همراه آورد.

راستی چرا؟

چرا فرمود: قلب و روح انسان مانند سلطانی است که دارای لشگریانی است؛ اگر سلطان، صالح و شایسته باشد همه‌ی لشگریانش هم همین طور خواهند بود و برعکس.

روح هم حاکم بر انسان است؛ اگر روح و قلب، سالم و شایسته و صالح بود همه‌ی اعضای بدن و اعمال انسان، صالح می‌شود و برعکس.

 

ژان ژاک روسو می‌گوید: راه خدا شناسی منحصر به عقل نیست بلکه شعور و احساسِ فطری که جایگاهش در قلب است، بهترین راه برای ایمان به خداست.

پاسکال می‌گوید: مردم نتوانستند ادراک کنند و دریابند که ادراک کننده‌ی خدا، دل است نه عقل.

الکسیس کارل می‌گوید: احساس عرفانی و معرفت به خدا، جوششی است که از اعماق دل و فطرت ما سرچشمه می‌گیرد و یک غریزه‌ی اصلی است که انسان همانطور که به آب نیاز دارد به خدا هم نیاز دارد.

و پرودون که یک دانشمند و فیلسوف اقتصادی است، می‌گوید: پیش از آنکه عقول ما، وجودِ خدا را ادراک کنند و کشف نمایند، دل‌های ما به وجود او گواهی می‌دهد.

ولی انحراف از فطرت و معرفت فطری از خداوند به دو جهت است: یا در اثر گناهان و لجاجت است و یا اینکه خدایی را که منکرینِ خدا، قبول ندارند، یک خدای خرافی است و از خداوند، تفسیری غلط دارند که البته خداشناسان هم، منکر آن هستند.

آری، او آمد تا دل‌ها را از هر چه اغیار است، بروبد تا لایق سکونت خدای عالمین شود.

او آمد تا آدم‌های زمین‌گیر را معراجی کند و چه زیبا آدرس آسمان را در دست‌های مستعد گذاشت؛

آنجا که فرمود: معراج آدمیت و انسانیت با چهار چیز میسّر است:

  1. معارف الهیه، قرآن، کلمات انبیا و اولیا
  2. اقوال نیک
  3. افعال نیک
  4. اخلاق حسنه

و این چهار، از طریق مبارزه با نفس به‌دست می‌آید و گفته‌اند هرکس این‌ها را ندارد، آدمی نیست و هر کس این چهار را کامل کند، انسانِ کامل است.

 

او آمد تا به ما بیاموزد که از تاریکی بترسیم و بخواهیم:

اللَّهُمَّ اجعَلْ لی فی قَلْبی نوراً، وَ فی لِسانی نوراً، وَ فی بَصَری نوراً، وَ فی سَمْعی نوراً، وَ عَنْ یَمینی نوراً، و َعَنْ یَساری نوراً، و َمِنْ فَوْقی نوراً، وَ مِنْ تَحْتِی نوراً، و َمِنْ أَمَامی نوراً، وَ مِنْ خَلْفِی نوراً، وَاجعَلْ لی فِی نَفْسی نوراً، وَأَعْظِمْ لی نوراً

 

اعمال:

شب ۲۷رجب، ۱۲رکعت نماز بخوانیم در هر رکعت بعد از حمد، دو سوره‌ی معوذتین و توحید چهار بار خوانده شود و بعد از سلام نماز، چهار مرتبه گفته شود:

لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَاللّهُ اَکبَرُ، اَلحَمْدُ للّهِ وَ سُبْحانَ اللّهِ وَ لا حَوْلَ و َلا قُوَّةَ اِلا بِاللّهِ الْعَلِیِّ الْعَظیمِ

 

صلوات چهارم اردیبهشت ماه 1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۰۱ ، ۰۹:۲۹
خادمه الزهراء

 

امروز به بهانه‌ی شهادت امام هفتم علیه‌السلام کنار سفره‌ی نورانیش می‌نشینم و لقمه‌ی معنوی امروز را از سفره‌ی پربرکت باب الحوائجی برمی‌داریم که دریای کرم است.

امام کیست و اهمیت وجودیش در چیست؟

ما تلاش می‌کنیم به بهانه‌ی شهادت و میلاد هر کدام از ائمه معصومین (ع) نکاتی هر چند کوتاه در شناخت و معرفت آن عزیزان به عرض برسانیم. این را همه می‌دانیم که هیچ امری بدون واسطه ممکن نخواهد شد بلکه برای وقوع، تحقق و رخ دادن هر حقیقتی، وساطت لازم است. وساطت، امری حیاتی است. تا جایی که می‌شود گفت هیچ چیز بدون وساطتِ امور دیگر نه تحقق می‌یابد و نه به کمال مطلوب می‌رسد.

آری، خانه‌ها، بی‌وساطت معمار، بنا و کارگر ساخته نمی‌شود؛ و بدن‌ها، بی‌وساطت غذا رشد نمی‌کند؛ و دیده‌ها، بی‌واسطه‌ی نور نمی‌بیند؛ و گوش‌ها، بی‌واسطه‌ی امواج، صدا را نمی‌شنود؛ و دانه‌های نباتی، بدون اتصال و ارتباط با خاک و بی‌واسطه‌ی زمین، سبز نمی‌شوند و رشد نمی‌یابند.

البته که خاک نیز باید پاک باشد وگرنه خاکی که آغشته به آلودگی است، نه تنها دانه‌ها را سبز نمی‌کند بلکه آنها را برای همیشه فاسد و نابود می‌سازد. بنابراین، دانه‌ها جز با وساطت خاکِ پاک به حیات ویژه‌ی خود، یعنی سرسبزی و رشد و میوه‌دهی دست نمی‌یابند.

به این مطلب در سوره‌ی اعراف آیه‌ی ۵۸ اشاره شده است؛ فرموده: و زمین پاک است که گیاهش به اذن پروردگارش بیرون می‌آید و زمینی که ناپاک است جز گیاهی اندک و بی‌سود از آن بیرون نمی‌آید.

شأن انسان این است که به مقامِ خلافت اللهی و علم آدم الاسمائی و هدایت، کرامت و اوج انسانیت برسد اما آیا بی‌واسطه‌ی لازم می‌توان به این مقامات عالی معنوی رسید؟ هرگز!

اینکه انسان به واسطه‌ی چه واسطه‌ای به وادی انسانیت و عرصه‌ی آدمیت، که همان عالمِ ایمان، اخلاق، عمل صالح و نهایتاً تقواست، می‌تواند راه یابد، حقیقتی است که باید از زبان قرآن کریم شنید.

قرآن، فقط انسان‌های برتر، پاک و معصوم را دارای مقام وساطت میان خدا و خلق برای رساندن خلق به ایمان، عمل و لقای حق می‌شمارد. و آنان کسانی نیستند جز پیامبر اکرم (ص) و اهل بیتش؛ راهنمای انسان به سوی خدا، آشناکنندگان انسان با گذشته و آینده و معلمان حکمت که قرآن در شأن آنان است. اهل بیتی که ذره‌ای تباهی، نقص و عیب چه در پنهان و چه در آشکار در وجودشان راه ندارد. و امام مجتبی علیه‌السلام فرمودند: ما خاندانی هستیم که خدا ما را به اسلام گرامی داشت؛ و ما را از میان همه‌ی مخلوقات عالم انتخاب کرد، برگزید و آلودگی و ناپاکی را از ما زدود؛ و ما را به انواع پاکی‌ها آراست. آلودگی و ناپاکی، همان شک است و چون شک از ما زدوده شده، ما هرگز در وجود خدای حق و در دین او شک نمی‌کنیم؛ و نیز ما را از هرگونه سست‌رأیی و گمراهی پاک گردانید.

آری خداوند این پاکان را واسطه‌ی میان خلق و خودش قرار داده است به شرط آنکه انسان برای این مهم به این بزرگواران مراجعه کند.

رسول خدا (ص) فرموده‌اند: آسایش و راحت و رحمت و نصرت، توانگری و گشایش و خوشنودی و رضوان و راه خروج از مشکلات و پیروزی و تقرب و دوستی خدا و پیامبرش برای کسی است که علی را دوست بدارد و به امامان پس از او اقتدا کند. پس با همین یک روایت معلوم شد که تمام کمال و سعادت در سایه‌ی محبت و اقتدا به اهل بیت (ع) می‌باشد. البته هرکس در همه‌ی امور زندگی خود به اینان مراجعه کند، به اندازه‌ی فهم، گنجایش و ظرفیتش، از ولایت و حقیقت آنان که ولایت خدا و قرآن است، بهره می‌برد. افرادِ کم گنجایش و انسان‌های متوسط و دارندگانِ سعه‌ی وجودی، هر کدام به گونه‌ای.

اما گروهی هم هستند که هیچ بهره‌ای از نور وجود اینان نخواهند برد، گروهی که در مادیتِ محض و چاه طبیعت و دره‌ی هولناک هوی و هوس فرو رفته‌اند! قرآن می‌فرماید: گروهی پیامبر را با چشم سر می‌بینند اما شخصیت و رسالت و نبوتش را درک نمی‌کنند. اینان همانطور که صراط مستقیم را نشناخته‌اند، وی و اهل بیتش را هم نشناخته‌اند. و به عبارت دیگر آنان که نمی‌توانند و یا نمی‌خواهند باطن قرآن را تحمل کنند، باطن اهل بیت (ع) را هم نمی‌توانند، بشناسند زیرا زندگی آنان به ویژه قلبشان، در پوشش و حجابی است که نمی‌گذارد حقیقت، پیشوایی و امامتشان را درک کنند. و این پوشش بر اثر کثرت گناه، فسق، تعصب و لجاجت فراهم می‌آید و میان انسان و مشاهده‌ی حقیقت، مانع می‌گردد.

 

بیایید به خاطر امام مظلوم، فقط یک صفت از صفات بی‌کران آن حضرت را در خود ایجاد کنیم. فرمودند: شیعه‌ی ما نیست آنکه صفتی از خدا و صفتی از رسول خدا و صفتی از امام معصوم در او نباشد.

  • اما صفت خدایی: کتمان سِر، یعنی اسرار بندگان خدا را فاش نکند.
  • و صفت نبوی: مدارا با مردم؛ یعنی در برابر مردم، صبر و حلم و منشِ عفو و گذشت داشته باشد.
  • و صفت امام: صبر در سختی و راحتی؛ یعنی در تمام پستی و بلندی زندگی از خود بی‌خود نشود و شیوه‌ی عقل و خرد را از دست ندهد.

 

در احوالات امام هفتم علیه‌السلام آمده‌است که هر روز پس از طلوع آفتاب تا هنگام زوال به سجده، عبادت و مناجات مشغول بودند و هارون برخی روزها بر بام می‌رفت و از روزنه‌ی بام زندان، به زندان نگاه می‌کرد و جامه‌ای را درگوشه‌ی زندان افتاده، می‌دید. روزی از زندانبان پرسید: آن جامه که همیشه می‌بینم چیست؟ پاسخ داد: آن جامه نیست، موسی‌بن‌جعفر علیه‌السلام است که در سجده است. آری، هارون با چشم سر می‌بیند اما چون کور باطن است از دیدن حقیقت محروم است. اگر باطن روشنی داشت، حضرت را حبس نمی‌کرد بلکه مانند غلام حلقه به‌گوش در خدمتش قرار می‌گرفت.

خدایا! پناه بر تو از ندیدن و نشنیدن و نشناختن و درک نکردن و مقتدا نداشتن. آمین یارب العالمین.

 

توسل به امام هفتم علیه‌السلام:

دو رکعت نماز ، در هر رکعت بعد از حمد ۱۲مرتبه سوره توحید.

 

دعای امام موسی کاظم (ع):

هر کس آن را بخواند، خداوند حوائج او را برآورد و او را روز قیامت با موسی‌بن‌جعفر (ع) محشور کند:

یا خالِقَ الْخَلْقِ وَ یا باسِطَ الرِّزْقِ وَ یا فالِقَ الْحَبِّ وَالنَّویٰ و یا بارِئَ النَّسَمِ وَ مُحْیىَ الْمَوْتىٰ وَ مُمیتَ الاَحْیآءِ وَ دائِمَ الثَّباتِ وَ مُخْرِجَ النَّباتِ اِفعَلْ بى ما اَنْتَ اَهْلُهُ

صلوات سوم اردیبهشت ماه 1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۰۱ ، ۰۸:۵۹
خادمه الزهراء

بفرمایید یک لقمه معنوی نوش کنید: یک ‌لقمه دلتنگی

سه شنبه, ۲۲ شهریور ۱۴۰۱، ۰۸:۴۳ ق.ظ

 

عصر جمعه تمام شد و دلم مانند دل خیلی از آنهایی که سفرکرده‌ی عزیزی دارند، گرفته است. با خود گفتم: شاید با نوشتن چند جمله بشود هم دل خود و هم دل آنها را باز کنم. افلاطون نظریه‌ی معروفی به نام نظریه‌ی مدینه‌ی فاضله دارد، می‌گوید: دنیا، آن روزی به سعادت می‌رسد که حکیمان، زمامدار باشند؛ و زمامداران، حکیمان. تا وقتی که حکیمان در طبقه‌ای هستند و زمامداران در طبقه‌ای دیگر، دنیا روی سعادت را نخواهد دید.

اما ما مسلمانان بالاخص شیعیان می‌گوییم: دوره‌ی سعادت بشر، آن عصری است که دوره‌ی عدلِ کامل است؛ یعنی عصر ظهور امام زمان علیه‌السلام. آن دوره‌ای که اولین مشخصه‌اش این است که دوره‌ی حکومت عقل است یعنی دوره‌ای است که در آن، علم، اسیر و برده نیست.

مولایمان می‌فرمایند که در آن عصر، مردم صبحگاهان و شامگاهان جامی می‌نوشند، جام حکمت و معرفت است، جز جام حکمت و معرفت نمی‌نوشند.

سلام و صلوات بر صاحب آن روز و رحمت الهی بر آن کسانی که حقیقتاً منتظر آن روزگارند.

 

حالا بفرمایید یک لقمه صبحانه‌ی معنوی، یک لقمه دلتنگی

این روزها وقتی به کوچه و خیابان یا به دشت و صحرا، مخصوصاً به پارک وتفرج‌گاه‌ها می‌روید و این همه گل‌های متنوع و زیبا که چشم را نوازش و دل را زنده می‌کنند؛ را تماشا می‌کنید آیا توجه می‌کنید میان گل‌های بنفشه، اطلسی، شاه‌پسند و گل‌های عسل و جعفری و این همه گل ناز، شمعدانی و لاله‌های حیرت انگیز؟ جای یک گل واقعاً خالی است. میان این همه گل، جای گل نرگس خالی است، حتی یک شاخه! و غم‌انگیز اینکه هیچ کس توجه نمی‌کند که چرا در بهار، گلِ نرگس نمی‌روید؟! آری، گل نرگس در دل زمستان، در اوج سرما و یخبندان سر برمی‌آورد، در زمانی که هیچ گلی را جرأت و توان روییدن و شکفتن نیست.

بهار فرصتی برای خود نمایی، دلبری و عشوه‌گری همه‌ی گل‌هاست تا بیایند و هر چه دارند، بنمایند و بروند؛ و خزان پاییزی، سیلیِ بی‌رحمانه بر چهره‌ی طبیعت بزند، سرمای کشنده هم قدرت‌نمایی خود را نشان دهد، آنگاه درست در زمانی که امیدی برای زندگی نماند، گل نرگس بروید! آن هم با چه عطر و بوی دل انگیزی که فرموده‌اند هرکس آن را ببوید، از ویروس سرما خوردگی در امان خواهد بود و خواص دیگر.

اما گل نرگسِ ما هم قرار است در اوج زمستان ظهور فرماید.

می‌دانیم دنیا به سوی فاجعه پیش می‌رود و در عین حال، آینده‌ی درخشانی در پیش است. دلیل این موضوع، قانونِ سیرِ تکاملی جامعه‌هاست. جامعه‌ای که تمام جوانب آن، از علم و دانش گرفته تا امکانات رفاهیش هر روز در حال پیشرفت است. پس عشق به تکامل، در درون آدمی شعله‌ور است و انسان در کنار تکامل مادی، به سوی تکامل معنوی نیز پیش می‌رود.

 

نکته‌ی دیگر اینکه، نظم دقیق و عجیبی در این عالم حکمفرماست که کوچکترین به هم خوردگی در اجرای عالم فاجعه‌های بسیاری را به بار خواهد‌آورد. تصور کنید یک سلولِ کوچک مغزی از کار بیفتد یا در فضای بزرگتر، فاصله‌ی زمین و خورشید و حرکت کُرات، بسیار اندک به هم بریزد، چه اتفاقی خواهد افتاد؟

حال انسان که جزئی از این کُل است، خواه‌ناخواه باید در برابر این نظام عالم هستی سر فرود آورد و هرج و مرج، ظلم و ستم، نابسامانی و ناهنجاری را کنار بگذارد.

با این حساب، نظامِ آفرینش، ما را به سوی یک نظام صحیح اجتماعی در آینده خواهد برد.

 

نکته‌ی دیگر اینکه قانون کنش و واکنش، عمل و عکس العمل را به خاطر بیاورید. اصلی پذیرفته شده در وقایع اجتماعی وجود دارد و آن، اینکه تمام تحولات اجتماعی و انقلاب‌ها در نتیجه‌ی فشارهای قبلی بوده است. این اصل و قانون می‌گوید، فشار جنگ‌ها، ظلم‌ها و بی عدالتی‌ها در جهانِ کنونی، سرانجام واکنش شدید خود را آشکار خواهد ساخت و نظامِ کنونیِ جوامع انسانی را به هم می‌ریزد و طرح جدیدی ایجاد می‌کند که در آن، همه طعم شیرین عدالت را بچشند.

 

و نکته‌ی دیگر اینکه الزام ضرورت اجتماعی آن است که وضع زندگی انسان، به چنان مرحله‌ای برسد که احساس نیاز به آن مطلب پیدا نموده و به عنوان یک ضرورت برسد. مثلاً در وضعیت امروزی، استفاده از وسایل نقلیه به مرحله‌ای رسیده‌است که انسان به ضرورت وضع و تبعیت از قوانین راهنمایی و رانندگی پی ببرد و آن را پذیرفته است. کم کم زمانی می‌رسد که وجود حکومت واحدِ جهانی برای پایان دادن به مسابقه‌ی کمر شکنِ تسلیحاتی و قدرت‌طلبی‌ها، ظلم و ستم و نابسامانی به عنوان یک ضرورت و یک واقعیتِ اجتناب ناپذیر احساس می‌گردد. آن زمان است که انقلاب و دگرگونی جهانی و واحد، حتمی خواهد شد.

مرحوم علامه طباطبایی می‌نویسد: بشر، روزی که روی زمین سکنی گزیده‌است، پیوسته در آرزوی یک زندگی اجتماعی مقرون به سعادت می‌باشد و به امید رسیدن چنین روزی، قدم بر می‌دارد و اگر این خواسته تحقق خارجی نداشت، هرگز چنین آرزو و امیدی در نهاد وی نقش نمی‌بست. چنانچه اگر غذایی نبود، گرسنگی نبود؛ و اگر آبی نبود، تشنگی تحقق نمی‌یافت و...  از این روی به حکم ضرورت، آینده‌ی جهان، روزی را در بر خواهد داشت که آن روز، جامعه‌ی بشری پر از عدالت شده و با صلح و صفا زندگی خواهند کرد و افراد انسانی، غرق در فضیلت و کمال می‌شوند.

و البته استقرار چنین وضعی به دست خودِ انسان خواهد بود. و رهبر چنین جامعه‌ای، منجیِ جهانِ بشریّت و به لسانِ روایات، مهدی (عج) خواهد بود.

به امید آن روز!

و در پایان، مرحوم شیخ حر ّعاملی می‌نویسد که ده ساله بودم، سخت بیمار شدم و هیچ امیدی به زندگیم نبود، در بین خواب و بیداری رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و تک‌تک ائمه معصومین علیهم‌السلام را دیدم. به همه سلام دادم و با امام ششم علیه‌السلام، روبوسی کردم و ایشان به من سخنانی فرمودند و برایم دعا کردند.

امام زمان (عج) هم برایم دعا کردند؛ زیرا وقتی به آن حضرت رسیدم با ایشان دست دادم و روبوسی کردم، گریه کردم و عرض نمودم: مولای من! می‌ترسم با این مرض بمیرم و به نهایتِ مطلوبم از علم و عمل نرسم!

حضرت فرمودند: نترس! خداوند تو را شفا می‌دهد و عمری طولانی خواهی داشت. سپس حضرت کاسه‌ای به دستم دادند و من از آن آب نوشیدم، شفا یافتم، برخاستم و درحضور بستگانم نشستم. همه تعجب کردند و من سکوت کردم تا چند روز بعد جریان را تعریف کردم!

 

خوشا آنان که از دست او جرعه نوشیدند. به امید چنین لیاقتی، صلوات

دوم اردیبهشت ماه 1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۰۱ ، ۰۸:۴۳
خادمه الزهراء

بفرمایید یک لقمه معنوی نوش کنید: یک ‌لقمه عزم

دوشنبه, ۲۱ شهریور ۱۴۰۱، ۰۴:۰۴ ب.ظ

 

عزم و اراده یکی از ارکان مهم موفقیت در مراحل زندگی است. بلکه عزم و اراده زیر بنای تمام مقامات دنیوی و مادی و معنوی و الهی است. بی‌شک بدون عزم، همه چیز به هم می‌خورد. قدرتِ عزم یکی از برترین ویژگی‌های آدمی است که انسان را به بالاترین مراحل خلقت و رشد می‌رساند.

 

معنا و مفهوم عزم:

آیا عزم همان اراده است یا چیزی برتر از آن؟

گاهی انسان برای انجام کاری اراده می‌کند ولی بر اثر پیشامدی از انجام آن منصرف می‌شود و رهایش می‌کند اما درصورتی که برای انجام کاری یا رسیدن به هدفی، هیچ مانعی او را منصرف نسازد عزم نامیده می‌شود.

عزم، انسان را بر تمام عوامل و مؤثرها چیره می‌سازد. عزم، تصمیمِ بی‌برو برگردِ آدمی است.

 

نقش و اهمیت عزم:

اهمیت آن را می‌توان در چند زمینه یافت:

الف) پیشگیری از سقوط.

عوامل سقوط زیاد است: دوستان، اجتماع، خانواده، شیاطین درونی و بیرونی، وسوسه‌ها و نداشتنِ عزم و اراده‌ی قوی.

ب) پیش بردن انسان در مسیر رشد وکمال.

اگر انسانی عزم و اراده داشته باشد از جای خود بر می‌خیزد و با قدم نهادن در راه کمال، و با حرکت در جهتِ خواسته‌ها و آرزوها، زمینه‌ی موفقیت را برای خود فراهم می‌کند. انسانِ بی‌عزم و اراده، وجودی بی‌روح و میوه‌ای از درون پوسیده است.

ج) رکن بنیادی برای سلوک معنوی.

عزم و اراده، زیربنای مقامات معنوی و مراحل سیر و سلوک و در حقیقت رکن این حوزه است.

 

عزم چگونه به وجود می‌آید؟

عرفا و اساتید اهل فن می‌گویند: عزم و یقظه با هم هستند. عرفا، بیداری دل را اولین قدم و مرحله برای رسیدن به اهداف بزرگ، مخصوصاً رسیدن به مقامات معنوی می‌دانند. فرد ابتدا باید بیدار شود سپس عزم حرکت کند اما اگر عزم درکار نباشد، بیداری هم تأثیری نخواهد داشت.

یکی از چیزهایی که برایش عزم و اراده لازم داریم، رسیدن به آرزوهاست.

ممکن است کسی چیزی را بخواهد و آرزوی رسیدن به مقامات دنیوی و مادی و یا کسب کمالات و مقامات معنوی را داشته باشد و حتی گاهی در فراق آنها اشک بریزد و غصه بخورد اما برای رسیدن به آنها هیچ حرکتی انجام ندهد.

جریانِ زندگی چنین کسی، رو به کمال نیست. مانند کسی که پای کوه نشسته و به او می‌گویند: آن طرفِ کوه، چشم‌انداز جالبی وجود دارد و او آرزوی رسیدن به آنجا را دارد اما برای بالا رفتن از کوه هیچ تلاشی نمی‌کند. اما کسی که در حالِ حرکت است، به برکاتی دست پیدا می‌کند؛ یعنی او را کمک می‌کنند.

 

حداقل، سه بهره از جانب خداوند به عازم می‌رسد که به آرزومند نمی‌رسد:

یک- استعانت: استعانت یعنی چیزی که به حرکت کننده و سالک انرژی و نیرو می‌دهد.

دو- شفاعت: شفاعت یعنی کسانی که در مسیر موفقیت و سلوک جلوتر رفته‌اند، او را کمک می‌کنند، دستش را می‌گیرند و برای عبور از موانع مددش می‌رسانند.

سه- جذبه: این نیرو و انرژی، خاصِ سالکان الهی است زیرا مقامات معنوی، زیاد و گاهی بی‌نهایت است و انسان هر چقدر هم که حرکت کند، نمی‌تواند به همه‌ی آنها برسد. چون کمالات انسانی، بی‌نهایت؛ و عمر، کوتاه؛ و توانِ آدمی، محدود است. اینجاست که اگر انسان را جذب نکنند و دست او را نگیرند، به جایی نخواهد رسید. جذبه در تعریف، همان مشی، راه رفتن گام به گام یا رفتن بدون هیچ معطلی است.

البته به شکل دیگری هم می‌شود گفت که مشی یعنی حرکت به سوی مقصد و جذبه یعنی رسیدن به مقصد‌های بلند بدون طی مراحل پایین‌تر است.

شاید بشود گفت همان حدیث قدسی است که فرمود: اگر یک قدم به سویم بیایی، ده قدم به سویت می‌آیم.

 

چگونه عزم کنیم؟

انسانها دو گونه‌اند: گروهی بدون عزم و گروهی دارای عزم.

عزم مانند درختی است که اگر زمین آن شوره‌زار باشد، نمی‌روید و اگر زمینش مساعد باشد بسیار خوب رشد می‌کن.

 

زمینه‌های عزم:

دوری از شهوات؛ و دوری از شکم پرستی.

حضرت علی علیه‌السلام فرمودند: هرکس که شهوتران است و دنبال هوی و هوس می‌رود، اراده‌اش ضعیف است.

امام ششم علیه‌السلام به عنوان‌بصری فرمودند: تا گرسنه نشدی، نخور؛ و تا سیر نشده‌ای دست از غذا بردار.

و فرمودند: در مسیر سلوک و تکامل سه چیز حرام است: فضول النظر، فضول الکلام، فضول الطعام.

 

نشانه‌های عزم و عازم:

  • راندن وسوسه‌های شیطانی از خود.
  • پایداری در مقابل مشکلات و چاره‌جویی برای آنها.
  • چیرگی اراده بر هوی و هوس.
  • ساختار سازی. عالم ساختار پرور است یعنی درس می‌دهد، راهنمایی می‌کند، جوامع را می‌سازد و این کار عزم واراده لازم دارد.

 

برای تقویت عزم، مداومت بر این سه سوره سفارش شده‌است: تکویر، انفطار، انشقاق.

و خواندن این دعا در پایان نماز صبح:

اَللّهُمَّ ارْزُقنى عَقْلاً کامِلاً وَ عَزْماً ثاقِباً وَ لُبّاً راجِحاً وَ قَلْباً زَکیّاً وَ عِلْماً کَثیراً وَ اَدَباً بارِعاً وَاجْعَلْ ذلِکَ کُلَّهُ لى وَ لاتَجْعَلْهُ عَلَىَّ بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ

 

خدایا مرا عقلى کامل، تصمیمى نافذ، خردى برتر، دلى پاک، دانشى فراوان و ادبى والا روزى کن و تمام این‌ها را به سود من قرار ده، نه به زیانم،اى مهربان‌ترین مهربانان.

البته سخن در این رابطه بسیار است، اما ختم کلام: آیا عزمِ رسیدن به او را کرده‌ایم؟!

عزم، انسان را بی‌قرار می‌کند، خواب را از چشم انسان می‌گیرد، تلاشِ او را زیاد می‌کند و ایمان، راستگویی، خویشتن‌داری و تقوی را در او تقویت می‌کند.

به امید روزی که با تمام وجود، عزم او کنیم. صلوات

31ر1ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۰۱ ، ۱۶:۰۴
خادمه الزهراء

بفرمایید یک لقمه معنوی نوش کنید: یک ‌لقمه شکفتن

دوشنبه, ۲۱ شهریور ۱۴۰۱، ۰۳:۰۴ ب.ظ

 

این روزها معمولاً نمی‌شود در خانه ماند و بیرون نرفت و خود را از دیدن این همه زیبایی طبیعی، این همه طراوت و شادابی، این همه رنگ، این همه عطر و بو، این همه گل و این همه غنچه محروم کرد! هر کدام از اینها حکایت از هنرنمایی خاص خالق و ربّ عالم می‌کند و انسان را به فکر می‌اندازد که واقعاً وقتی خداوند قلم نقاشی به دست می‌گیرد، بر بوم طبیعت عجب نقش و نگاری خلق می‌کند! عجب دلنوازی و روح‌نوازی می‌کند! و عجب ذوقی در دل بنده‌ی عاشقش به وجود می‌آورد که: این خدایِ من است!

شاید به یک بوته‌ی گل رز نگاه کنی، از برگ‌هایش، گلبرگ‌هایش، ساقه و تیغ‌های چسبیده به ساقه و تا غنچه‌اش، هر کدام به نوعی جلوه‌گری می‌کنند، برای چشمهای مختلف به نوعی خاص خود را عرضه می‌کند. اما در این میان، غنچه تا غنچه است زیبایی، طراوت، تازگی و شکوه خاص خود را ندارد. و البته قدر و بهایی نیز نخواهد داشت و از این رو کسی به چیدن و جدا ساختن آن رغبت و تمایلی نشان نمی‌دهد.

ارزش و اعتبار یک غنچه، تنها در صورتی است که از غنچگی خارج و به گل شدن روی آورد؛ و گل شدن نیز در گِروی شکفتن و باز شدن و خندیدن غنچه است. البته شکفتگی و باز شدن غنچه، به هر صورتی امکان پذیر است و می‌توان آن را با دست و یا هر چیز دیگری گشود و باز نمود اما اینگونه باز شدن و گشایش، نوعی کاستن از زیبایی و رونق بازار آن خواهد بود. نه تنها مایه‌ی جمال و زیبایی نیست، بلکه از گل شدنِ واقعی نیز مانع شده و در عوض حالتی تصنعی، کریه، زشت و ناموزون به آن خواهد داد.

آری غنچه، تنها در صورتی به جمال و کمالِ شایسته و مطلوب خود خواهد رسید که با نوازش نرم و ملایم نسیم که برخاسته از دل دریاست، گشوده شود؛ و بی‌گمان خوش‌ترین نسیم نیز، نسیم سحرگاهان است که هر خشک را تَر و باطراوت خواهد ساخت.

حال که زیبایی، شکوه و بهای غنچه در شکفتن و باز شدن است؛ و باز شدن و گشودن نیز در گِروی نسیم بالطافتِ دریا است، پس نسیم برای غنچه، بَس کافی و مغتنم است و چیزی گرانمایه‌تر و عزیزتر از آن نیست. و البته خوب است توجه داشته باشیم که حکایت غنچه و ماجرای گل، در حقیقت، روایت احوال آدمی است.

یعنی آدمی هم دارای دو فصل و دو مرحله است:

یکی مرحله‌ی غنچگی که همان حالت نقص و نارسایی است.

و دیگری مرحله‌ی کمال و جمالِ مطلوب یافتن که چیزی مانند گل شدن است.

آنچه از غنچه‌ی وجود آدمی گُل می‌سازد، امکانات ظاهری و دنیایی نیست زیرا که آن، مانندِ گشودن غنچه با دست است که مایه‌ی زشتی و ناموزونی خواهد بود بلکه این غنچه نیز تنها به همت نسیم است که به مرحله‌ی گُل شدن نایل می‌شود، نسیمی که برخاسته از دریایِ عنایت، حمایت، لطف و لطافت حق باشد و آن چیزی جز کتاب خداوند، قرآن کریم نیست.

بنابراین ارزش و قدر و منزلت انسان، وامدارِ شکفتن و شکوفایی است؛ و شکوفایی نیز در گِروی نسیمِ سراسر رحمت و نشاط الهی یعنی قرآن کریم است. پس باید پذیرفت که قرآن برای آدمی، بس کافی و تمام خواهد بود همچنانکه نسیم برای غنچه. و این حقیقتی است که اهل معنا و اشارت، که از هر چیزی فهم می‌کنند؛ از حرف اول قرآن که «باء» و از حرف آخرین آن که «سین» می‌باشد، می‌آموزند.

این جماعت می‌گویند: با آمیختن این دو حرف با هم، واژه‌ی «بس» به دست می‌آید که خود اشاره به این است که کتاب خداوند برای آدمی که جز صلاح و سعادت نمی‌خواهد، بَس و کافی است.

اما مردم در برخورد با این کتاب، متفاوت هستند زیرا اساساً خودِ انسان‌ها هم متفاوت هستند و یک‌دست و یک‌میزان نیستند.

حضرت علی (ع) در این رابطه سخن زیبایی دارند که فرمودند: اساسِ تفاوت‌های مردمان در گوناگونی سرشت ایشان است زیرا در آغاز، ترکیبی از خاک شور و شیرین و سخت و نرم بودند.

آدمیان، با همین تفاوت در درکِ سخن حق و قبول آن، متفاوت هستند: یکی به سختی، یکی به نرمی، دیگری عاشقانه و دیگری عاقلانه.

فرمود: یا داوود! کسی که، کسی را عاشق است بر سخن او صحه می‌گذارد و بر خط و فرمان وی، سر می‌نهد و از سرِ چاکری و جان‌سپاری، تلخی‌ها را متحمل شده تا به جانِ شیرین محبوب دست یابد.

آری، عاشق، خواست معشوق را نه به اجبار و کراهت، بلکه با دنیایی از حال و حلاوت دنبال می‌کند و تا این حال در میان نباشد، قبولِ معشوق نیز در پی نخواهد بود.

پس بر اساس سخن خداوند با داوود (ع) و با تکیه بر اصل عشق که هر سخت را آسان و هر رنج را رحمت می‌کند، آیا می‌توان دعوی عشق خداوند نمود، بی‌آنکه سخن او را شنید؟ و یا شنید و به کار بست اما نه از سرِ میل، بلکه با بی‌رغبتی و دور از حال و وجد؟!

 

حال، شما ای عاشقان خداوند! قرآن، کلام اوست. با کلام او چگونه‌اید؟ آیا شما آنچه در کتابش آمده است، شنیده‌اید؟ آیا به کار بسته‌اید؟ و یا چگونه به کار می‌بندید؟ با عشق، حال، نشاط و یا به جبر، کسالت و ملالت؟

و فرمود: ای داوود! اگر کسی سخن کسی را شنید و به کار نبست، علامتِ آن است که آن را نپذیرفته و تصدیق نکرده‌است؛ و آن مطلب گواه آن است که صاحبِ سخن را محبوبِ خود ندانسته و عاشق او نیست!

پس اگر کلام خداوند را به گوش جان نشنویم؛ یا بشنویم و به‌کار نبندیم؛ و دلِ خود را برای تصدیق کلمات نورانی خداوند، یله نکنیم و آنها را به جدّ تمام، به‌کار نبندیم، لافِ مسلمانی، اعتقاد، ایمان، عشق و محبت به خداوند زده‌ایم؛ و خداوند لاف زنندگان را دوست نمی‌دارد.

فرمود: ای داوود! آنکه کسی را عاشق است، نسبت به آنچه معشوق کند، هرچند خلاف طبع و مرام وی باشد، غمگین نخواهد شد بلکه دلشاد و دلخوش خواهد بود زیرا عاشق در برابر معشوق جز تسلیم و ارادت، چیزی نمی‌داند.

و این تسلیم و رضا، خوش‌ترین همراه، قرین و معاشرِ آدمی در طی طریق است. کسی که در مملکت رضا و تسلیم، مقیم می‌شود با هر قضیه، خوش‌دل و با هر بلیّه، دلشاد است زیرا از سرِ بصیرت، درک و دریافت نموده‌است که: آنچه خداوند رقم می‌زند، خوش، مبارک و میمون خواهد بود.

فرمود: ای داوود! آنکه بر محبوب خود اعتماد دارد، بر او نیز تکیه می‌کند، هیچ امکان ندارد که کسی عاشق و دوست‌دار خداوند باشد اما بر او تکیه و توکل نکند.

ای داوود! چه کسی از همه کس برید و به من پیوست، و من او را ناامید نمودم؟!

 

آری، مؤمنان هرگز رخت اندیشه را به هر سوی نمی‌کشند بلکه از هر چیز قطع التفات نموده و آنگاه بر خداوند توکل و تکیه می‌کنند چون می‌دانند جز خداوند، هیچ کس قفل گشا نیست.

آری! آنکه عاشقانه دل به کلام او دهد، غنچه‌ی وجودش در سایه‌ی وزشِ نسیم ربّانی، شکفته خواهد شد و عطر و بوی وجودش، شامّه‌ی بندگان الهی را نوازش خواهد داد.

به امید روزی که با قرآن شکوفا شویم. صلوات

30ر1ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۰۱ ، ۱۵:۰۴
خادمه الزهراء

 

آیا هرگز جداً به این مطلب فکر کرده‌ایم که قدر و قیمت ما چقدر است؟! اگر بخواهند ما را ارزش‌گذاری کنند ارزش ما به چه میزان است؟!

برخی ارزش را به حَسَب و نسب و ریشه‌ی خانوادگی می‌دانند. و برخی دیگر به مقامات اعتباری، که روزی هست و روز دیگر نیست. و برخی به علم و دانش و معلوماتی که در بایگانی ذهن اندوخته شده‌اند و هر از گاهی جلوه‌ای می‌کنند، گروهی را متوجه خود می‌سازند و بعد از مدتی نه چندان طولانی، کسانی دیگر می‌آیند با ایده‌های علمی بالاتر و به روزتر و گروه اول را به حاشیه می‌رانند. گروهی به مال و ثروت و گروهی دیگر به کمالات ظاهری. اما عمق وجود هر انسانِ سالمی، این‌ها را به عنوان ارزش واقعی یک انسان، باور ندارد و ارزش‌های واقعی را جستجو می‌کند.

ما این مطالب را در فصل بهار خدمت دوستان ارائه می‌دهیم و به عنوان شاهد عینی از این فصل، در نوشته‌هایمان استفاده می‌کنیم و برای نزدیک کردن مطلب به ذهن، مَثَل می‌آوریم.

در فصلی که درختان به ثمر می‌نشینند و هر درختی، ثمری خاص به بار می‌آورد، درختانی به چشم می‌آیند که از ثمرات گوناگون برخوردارند. این درختانِ محدود و معدود در آغاز، همانند درختان دیگر بوده‌اند اما باغبان، جوانه‌ای نحیف، نزار، ناتوان و تُرد را از درختی دیگر گرفته و بر تنه‌ی آن درخت جای داده؛ چندی نپاییده که جوانه، ساقه شده و ساقه، شاخه شده و شاخه به بار نشسته‌است. حال آنکه تا جوانه بودند نه تنها از آن، امید ثمر نمی‌رفت، بلکه بیم خشکیده شدن و از دست رفتن نیز در میان بود. اما با این پیوند، بیم، جای خود را به امید داده و جوانه‌ای تُرد به شاخه‌ای سخت و خشن مبدل شده‌است با همت و آگاهی باغبان که خوب می‌دانست که تنها با این عمل که آن را پیوند می‌نامند، جوانه‌ای، شاخه و شاخساری پر سود و ثمر می‌شود.

البته پیوند، آداب و اصول خود را دارد و جز باغبان دانا و پر‌مهارت، کسی از آن آگاهی نداشته و ندارد چرا که جز او هیچ کس نمی‌داند و نمی‌فهمد که کدام جوانه، لایق پیوند است و یا شیوه‌ی پیوند چگونه است و هر کسِ دیگر، اقدام به این کار کند جز آنکه جوانه را تباه سازد و از بین ببرد، به جایی نخواهد رسید. و این، یک واقعیت مسلّم است که انسان‌ها نیز به جوانه‌ها می‌مانَند. جوانه‌هایی تُرد، ضعیف و شکننده که می‌توانند هر کدام شاخه‌ای و سپس درختی تنومند و تناور باشند و این جز با پیوند، امکان و تحقق نمی‌یابد و پیوند هم، جز به دست باغبان دهر صورت نمی‌پذیرد. و صد البته که باغبانان، همانا انبیا و اولیا و انسان‌های کاملی هستند که سیر «مِنَ الخَلق الیَ الحَق» کرده‌اند و سپس از«مِنَ الحَق»، سیرِ «الی الخلق» را آغاز نموده‌اند تا دست انسان‌ها را بگیرند و آنها را به خداوند پیوند دهند و از این رهگذر به انسان، قوت و اعتلا و بالندگی ببخشند که بی‌گمان مایه‌ی نشاط، طرب، بهجت و سرور خواهد بود.

بنابراین باید این را بپذیریم که عدم اتصال و انس و پیوند با خداوند، حاصلی جز نزاری و ضعف و زبونی نخواهد داشت.

آری، خویش را جز به مبدأ هستی که ما نامش را خداوند می‌گذاریم، گره زدن، شمع جان را به دست باد دادن و داغ جانسوزِ ابد را بر دل خریدن است و این فتنه و بلایی است که جز زبونی در پی نخواهد داشت.

واقعاً ارزش و اعتبار انسان، جز به این پیوند به چه چیز دیگر می‌تواند باشد؟ و جز از این راه، به حرمت، قداست، ارج و سربلندی دست نمی‌یابد

اصولاً دنیا و جلوه‌های آن، هرچه که باشد و به هرگونه که باشد، مرتبه‌ای فروتر و نازل‌تر از انسان دارد و از همین رو همه‌ی آنچه هست، جهت انسان آفرینش یافته‌است. بنابراین انسان، خود را جهت هر چیز هزینه و خرج کند، مصرف پایین‌تر از خود، کرده‌است. زیرا که به فرموده‌ی صریح خداوند جز انسان، هر چه هست چه حیوان و یا نبات و یا جماد برای انسان خلق شده‌است «خَلَقَ لَکُم ما فِی الأَرضِ جَمیعًا» و نه تنها همه را برای انسان آفریده بلکه همه چیز را مسخّر انسان قرار داده‌است و انسان می‌تواند بر همه چیز تسلّط و بهره‌وری داشته باشد و همه‌ی هستی را به خدمت بگیرد.

 

مرحوم آخوند کاشی که از برجستگان وادی معرفت بود، بر اثر فقر شدید توان ازدواج نداشت و تا آخر عمر حجره‌نشین مدرسه بود و کارهایش را به دست خود انجام می‌داد. روزی نشسته بود و کمی سبزی در مقابل داشت و پاک می‌کرد، با حوصله‌ی تمام و دقت که حتی برگی را هدر نمی‌داد و هرآنچه که قابل مصرف نبود، نزد مرغان می‌ریخت تا چیزی را دور نریخته باشد! اتفاقاً آیت الله ارباب وارد مدرسه شد و ایشان را دید، گفت: چقدر با حوصله و دقت سبزی پاک می‌کنید، مانند زنان خانه‌دار پاک کن که مقداری را بر می‌دارند و بقیه‌اش را دور می‌ریزند. آخوند کاشی گفت: این سبزی‌ها راه درازی پیموده‌اند تا خود را به من رسانیده و مصرفِ من شوند، و من، توان و نیرو یافته و در انجام وظیفه و اطاعت و بندگی خداوند بکوشم و از این طریق نیز آنان هم به مطلوب خود که همانا خداوند است، رسیده باشند. حال اگر من به ناروا هر یک از آنان را هدر داده و ضایع کنم مرا نفرین می‌کنند و می‌گویند: خود را به تو رساندیم تا از ناحیه‌ی تو به خداوند برسیم ولی تو سدّ راه ما شدی!

چنین دیدگاهی نسبت به مخلوقات خداوند را چگونه آدمی می‌تواند داشته باشد؟ و اگر همه‌ی آدمیان به همه‌‌ی موجودات اینگونه نگاه کنند، زندگی چه زیبا خواهد شد!

 

زیبا گفته مولانا:        جوهر است انسان و چرخ، او را عرض              جمله فرع و پایه‌اند و او غرض

آری، برتری انسان، حقیقتی است انکارناپذیر تا جایی که در روایات آمده‌است که شأن آدمی حتی از جبرئیل که از فرشتگان مقرب است، برتر و بالاتر می‌باشد: «إِنَّ المُؤمِن اَفضَلُ مِن مَلَکٍ مُقَرَّب»

و بلکه از کعبه نیز افضل و بالاتر است: «إنَّ المُؤمِنُ اَفضَلُ حُرمَةً مِنَ الکَعبه»

و فضیلتِ انسانِ پیوند خورده‌ی با خداوند تا آنجا اوج گرفته و بالا می‌رود که هر کس هتک و اهانتی در باب انسان، البته انسان شایسته‌ی الهی، روا دارد، گویی که با خداوند درآویخته و او را ناسزا گفته باشد: «مَن اَهانَ مُؤمِناً فَقَد اَهانَنی وَ مَن سَبَّ مُؤمِناً فَقَد سَبَّنی»؛ هر کس اهانت به مؤمن کند، همانا به من اهانت کرده و هر کس به مؤمنی ناسزایی بگوید، همانا به من(خداوند) ناسزا گفته‌است.

راستی کیست که قادر به اندازه‌گیری، نسبت به بها و ارزش این هسته‌ی هستی باشد؟!

 البته بدون شک، این همه شأن و شایستگی و بها و قداست که در باب انسان، طرح و مطرح می‌شود به جسم و صورت وی بازگشت ندارد بلکه معطوف به حال و جنبه‌ی روحانی و معنوی اوست که به وی استعداد دستیابی به آن موهبت داده شده‌است. تو گویی انسان مانند صدفی است که ارزش و بهای آن به مرواریدی است که در درون آن جای گرفته‌است و مروارید صدف وجود آدمیان، جان و روح منزّه است که با تأسف بسیار، دیگر به ندرت یافت می‌شود.

خویشتن نشناخت مسکین آدمی                   از فزونی آمد و شد در کمی

خویشتن را آدمی ارزان فروخت                     بود اطلس خویش بر دلقی بدوخت

صلوات

28ر1ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۰۱ ، ۱۲:۱۱
خادمه الزهراء

 

عاشقانی که به مقصد رسیده‌اند و در حجله‌ی اُنس ربّانی، عروس وصال را در آغوش کشیده‌اند، فرموده‌اند: راه تقرب به حضرت معشوق تمام ادب است. طالبِ وصالِ دوست، در پی نور یقظه باید از گذشته، تائب باشد و شراب محبت از خُم‌خانه‌ی «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ» بنوشد، سپس ادب فرا گیرد که «طرُق العشق کلّها آداب»

همین ادب است که سالک را به محبوب می‌رساند. از این جهت است که گفته‌اند: «طاعت، بنده‌ی سالک را به بهشت می‌رساند و ادب به خداوند متعال». در این راستا باید به این مهم مداوم توجه داشت که رسول اکرم(ص) فرمودند: «مَن لا اَدَبَ لَهُ لا عَقلَ لَهُ» یعنی هر که ادب ندارد، عقل ندارد.

وقتی انسان در مسیر زندگی خود عقل نداشته باشد، روشنایی و چراغ راه نخواهد داشت. شرط کسانی که می‌خواهند در طریق کمال و انسانیّت حرکت کنند، داشتن ادب و داشتن آداب و رعایت آن در تمام مراتب زندگی است.

حضرت علی (ع) جمله‌ای بسیار زیبا در این مورد فرموده‌اند که: بدانید شرف انسان به فضل و ادب اوست، نه به اصل و نسب او.

و رسول اکرم (ص) فرمودند: مردم چون معدن‌ها گوناگون هستند و نژاد در افراد نافذ است و بی‌ادبی چون نژاد بد است.

انسان‌های با کمال، آنان‌که مستانِ وصال ربّ و همدمانِ حریم جمال اویند، برای هر وقتی و هر حالی و هر مقامی در کمال، آدابی را بیان کرده‌اند.

امام ششم ما شیعیان فرموده‌اند: «لِکُلّ وقتٍ اَدَبٌ و لِکُلّ حالٍ ادبٌ و لِکُلّ مکانٍ ادب»

پس هر طالب کمال معنوی، محافظت آداب کند، به مقام وارستگی خواهد رسید و شراب معرفت از اسرار الهی خواهد نوشید. چنانکه گفته‌اند: محبت، نتیجه‌ی ادب است، و ادب، نتیجه‌ی حرمت، و حرمت، نتیجه‌ی صفوت، و صفوت، نتیجه‌ی دل، و دل، خزینه‌ی عقل، و عقل، خزینه‌ی سرّ، و سرّ، خزینه‌ی معرفت، و معرفت، سرّی است از اسرار الهی.

در مورد اهمیت ادب، بزرگان ما دستورات بسیار ارزشمندی بیان کرده‌اند که گاهی اوقات واقعاً انسان را متعجب می‌کند. مانند این حدیث شریف نبوی که فرموده‌اند: بهترین ارثی که پدری برای فرزندش می‌گذارد ادب نیک است.

فرمودند: هیچ پدری، مالی بهتر از ادب نیک به فرزند خود نداده است.

و عجیب‌تر این روایت است که ادب را وسیله‌ای برای پاکیزگی و تهذیب دانسته‌اند.

این را همه می‌دانیم که چه در گستره‌ی معنویت یا در گستره‌ی زندگی اجتماعی یا در امور زندگی در برخورد با تک‌تک کسانی که در مسیر زندگی با آنها برخورد داریم، اگر ادب و آداب را رعایت نکنیم، کم‌کم به حاشیه رانده خواهیم شد و از بهره‌های اجتماعی و فیوضات ربّانی محروم خواهیم ماند. پس برای اینکه دچار این خسران نشویم باید بکوشیم تا با فراگرفتن ادب و به کار بستن آن، ظاهر و باطن خود را پاک کنیم. که فرموده‌اند: «اَلاَدَبُ تَهذیبُ الظّاهِر وَ الباطِن».

و از آنجا که انسان در حیات و زندگی خود، طالب زینت و زیور است، دین هم در حد متعادل به این موضوع پرداخته اما بُعد معنوی آن را بیشتر در نظر گرفته‌است.

حضرت علی (ع) فرموده‌اند: ادب، زیور انسان است. یعنی نه تنها انسان باید ظاهر و باطنی پاکیزه و طاهر داشته باشد، بلکه باید ظاهر و باطنی مزیّن هم داشته باشد که این هر دو باعث جاذبه در انسان هستند و مقبولیّت او را نزد رب و نزد مردم فراهم می‌کنند.

و از آنجا که انسان با ادب، با داشتن چنین زیوری محبوب میان اطرافیان خواهد شد، فرمودند: ادب، انسان را بی‌نیاز از حَسب می‌کند. زیرا که انسانِ باادب با چنین زیوری خود را از غربت و تنهایی رهایی داده و در میان جمع مانند نگین انگشتری خواهد درخشید و اگر خویشاوندی ندارد، به وسیله‌ی همین ادب، همه خویشاوند او خواهند شد و از این خویشاوندی بهره‌ها خواهند برد.

رعایت آداب، لازمه‌ی زندگی هر انسانی است که در این دنیا زندگی می‌کند زیرا بدون رعایت آداب و حرمت‌ها زندگی اجتماعی را نمی‌توان ادامه داد. اما ما مسلمانان بیشتر از دیگران باید رعایت آداب و ادب را بنماییم زیرا بزرگان دینی ما به حدّ واجبات دین بر رعایت آداب و حرمت‌ها تأکید کرده‌اند.

رسول اکرم (ص) فرمودند: حرمت‌هایی است که مراعات آنها و وفا به آنها برای هر مؤمنی لازم است؛ حرمت دین و حرمت ادب و حرمت غذا.

خلاصه اینکه مؤدب به آداب بودن، تاجی است از نور الهی بر سر سالک که با آن شرف و افتخار به هر کجا که بخواهد می‌تواند برود و برسد.

جلال‌الدین‌مولوی فرموده:

ادب تاجی است از نور الهی                بنِه بر سَر برو هر جا که خواهی

در مقابل، برای بی‌ادبی هم محرومیّت‌هایی در نظر گرفته‌اند. رسول خدا (ص) فرمودند: خداوند متعال، بنده‌ای را پست نشمارد مگر آنکه علم و ادب را از او فروگذارد.

بی‌ادب علاوه بر اینکه باعث محرومیّت‌های معنوی می‌شود، باعث می‌شود که اگر ریشه و حَسَب و نَسَب نیکی هم داشته باشد، آن را به باد فنا دهد.

حضرت علی (ع) فرمودند: آن کس که بی‌ادب است، حَسبش تباه است.

و اینکه بی‌ادبی باعث می‌شود، انسان بازدهی مفید و ارزشمندی در زندگی نداشته باشد. در واقع قوای بالقوه‌اش به فعلیّت در نیاید و کم‌کم به موجودی کم‌فایده یا بی‌فایده تبدیل گردد.

که امام ششم (ع) فرمودند: پنج چیز در هر کس نباشد در او بهره‌وری زیادی نیست، عرض کردند: چیست‌اند؟  فرمودند: دین و عقل و حیا و خوش‌خویی و ادب نیکو.

 

بزرگان دینی ما کسب ادب را مهم‌تر و لازم‌تر از کسب طلا و نقره دانسته‌اند. فرموده‌اند: به راستی، شما به کسب ادب، نیازمند‌تر از فراهم کردن طلا و نقره هستید.

و جالب اینکه در احادیث ما معمولاً از ادب به تنهایی سخن گفته نشده‌است؛ مانند اینکه چند خصلت مکمل یکدیگرند که اگر یکی از آنها نباشد دیگری هم فایده‌ای نخواهد داشت. مانند عقل و خرد و ادب، که معمولاً در کنار هم آورده شده‌اند به طوری که گمان می‌کنیم هرگز ادب، بدون عقل و خرد ممکن نخواهد شد.

حضرت علی(ع) فرمودند: هیچ توانگری مانند خردمندی نیست؛ و هیچ تهیدستی مانند نادانی؛ و هیچ میراثی چون ادب؛ و هیچ پشتیبانی چون مشورت نخواهد بود.

و یا در حدیث دیگری فرمودند: دانش، ارثی است ارزنده؛ و ادب، زیوری است پاینده؛ و تفکر، آیینه‌ای است تابنده.

و در یک سخن بسیار گرانمایه که جا دارد اهل فن در موردش بررسی‌های فراوان کنند و درس‌های ارزشمندی برای بهتر زیستن را از دل این روایت خارج کنند و در اختیار عموم قرار دهند؛ حضرت فرمودند: بدانید هیچ مالی، سودمندتر از خرد نیست؛ و هیچ تنهایی، ترسناک‌تر از خودبینی نیست؛ و هیچ خردی چون تدبّر؛ و هیچ بزرگواری چون پارسایی؛ و هیچ یاری چون خوی خوش؛ و هیچ میراثی چون ادب؛ و هیچ راهبری چون توفیق؛ و هیچ سوداگری چون کار نیکو؛ و هیچ سودی چون ثواب؛ و هیچ پرهیزکاری چون بازایستادن در مقام شبهه؛ و هیچ بی‌رغبتی چون بی‌رغبتی به مال حرام؛ و هیچ دانشی چون تفکر؛ و هیچ عبادتی چون به جا آوردن واجبات دین؛ و هیچ ایمانی مانند صبر و حیا؛ و هیچ بزرگواری مانند فروتنی؛ و هیچ شرفی مانند علم؛ و هیچ ارجمندی چون بردباری؛ و هیچ یاور استواری چون مشورت نیست.

البته ادب هم، مانند خصال دیگر جایگاه‌های خاص و شعبه‌های گوناگون دارد که جایگاهش در یک لقمه‌ی صبحگاهی نیست، فرصت و حوصله‌ای بسیار بیشتر لازم دارد.

ختم کلام اینکه از بوذرجمهر حکیم پرسیدند که کدام عطیه از جانب خداوند بهترین چیزها است؟ گفت: خرد طبیعی. گفتند: اگر نباشد؟ گفت: ادب که سیرت‌های نکوهیده و اخلاق و عادات ناپسندانه‌ی او را بپوشاند. گفتند: اگر نباشد؟ گفت: خوی خوش که با خلایق مدارا کنند. گفتند: اگر این راه هم نداشته باشد؟ گفت: هیچ چیز برای او بهتر از مرگ نیست، چه در وجود او هیچ فایده‌ای نه برای خود نه برای دیگران وجود ندارد.

بیایید چاشنی ادب را در تمام لقمه‌های زندگی به کار بریم.

صلوات

27ر1ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۰۱ ، ۱۱:۵۸
خادمه الزهراء

بفرمایید یک لقمه معنوی نوش کنید: یک ‌لقمه مهربانی

دوشنبه, ۲۱ شهریور ۱۴۰۱، ۱۱:۳۸ ق.ظ

 

چه لقمه‌ی خوشمزه و کم‌یابی. لقمه‌ای که این روزها تقریباً در همه‌ی عالم بسیار نادر و کمیاب شده و حکم اکسیر احمر را پیدا کرده‌است. در دنیایی که همه‌ی معادلات و حساب و کتاب‌ها بر اساس مادیات سنجیده می‌شود و ارزش انسان‌ها حتی انسان‌های عزیزی مانند پدر و مادر و فرزند نیز بر اساس مادیات سنجیده و ارزش گذاری می‌شود، دیگر کجا می‌شود توقع مهربانی و رأفت و عطوفت داشت؟! اما به بهانه‌ی روزهای پایانی ماه رجب و بعثت پیامبر رحمة للعالمین، لقمه‌ی محبت را از کنار سفره‌ی ایشان جستجو می‌کنیم بلکه توفیق، رفیق شد و توانستیم ذره‌ای از این لقمه را تناول کنیم.

خداوند متعال در قرآن، در سوره‌ی احزاب، رسول خدا (ص) را اُسوه‌ی حَسَن معرفی کرده‌است «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ».

اسوه چیزی نیست که مردم در طول زمان به آن نیاز نداشته باشند. آنان‌که فکر می‌کنند می‌توانند در گذر زندگی، آنچه خود می‌فهمند، می‌دانند، تشخیص می‌دهند و می‌خواهند را به دلخواه انجام دهند؛ و هیچ نیازی به اُسوه‌های الهی و معنوی ندارند، فرسنگ‌ها از آدمیّت فاصله گرفته‌اند و راه خودخواهی و خودپسندی را طی می‌کنند.

ما در زندگی اجتماعیمان، در زندگی با مردم و در معاشرت‌هایمان که غالباً نواقصی وجود دارد باید الگویی مانندِ رسول الله (ص) داشته باشیم که مبنای بعثت ایشان، تکمیل اخلاق بنی‌آدم بوده‌است.

با اینکه مهربانی و رحمانیّت از صفات الهی می‌باشد و گستردگی رحمت الهی، عالم را پر کرده‌است و خداوند در قرآن می‌فرماید: «کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَة»؛ خداوند رحمت بر بندگان را بر خودش لازم دانسته‌است.

و یا می‌خوانیم که رحمت خداوند بر غضبش سبقت گرفته‌است و بزرگان و عرفا می‌گویند: خداوند با رحمانیّتش، عالم را آفریده؛ با رحیمیّتش عالم را به کمال رسانده‌است. پس این عالم وجود، هم مظهر رحمانیّت و هم مظهر رحیمیّت خداوند است. چون ایجاد شده، مظهر رحمانیّت است؛ چون به سوی کمال می‌رود، مظهر رحیمیّت است.

و باز عارفانِ بالله فرموده‌اند: در ذات اقدس الهی آنچه که تجلی دارد، رحمت است. لذا خوب که در سوره‌ی حمد نگاه کنیم، می‌بینیم که چهار مرتبه در آغاز سوره، بر صفت رحمت خداوند متعال تأکید شده‌است: بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین الرحمن الرحیم

شاید اینکه روزانه در هر وعده‌ی نماز چندین مرتبه این سوره را تکرار می‌کنیم، توجه به همین معنا باشد.

رسول اکرم (ص) در طی بیست و سه سال نبوت، با بیان و عمل سعی داشتند این رحمت الهی را برای مردم بیان کنند؛ و هم نشان دهند تا مردم هرگز ناامید نشوند و روابط‌شان هم براساس مهربانی و رحمت برنامه‌ریزی شود.

فرمودند: اگر رحمت، صد قسمت باشد، نود و نه قسمت آن نزد خداوند است و یک قسمت میان شما تقسیم شده که باز خداوند متعال در آن یک قسمت هم شریک هستند و تمام مهربانی‌هایی که در عالم وجود دارد همگی از آن یک قسمت است.

نوشته‌اند شخصی از دنیا رفت که آدم بسیار متدیّنی نبود اما مهربان بود. اگر از کسی پولی یا چیزی طلب داشت برای گرفتنش، می‌فرستاد اما سفارش می‌کرد که اگر داشت و داد، بگیرید در غیر این صورت دعوا نکنید، فشار نیاورید، بلکه بگویید ما از تو گذشتیم به امید آنکه خدای رحمان نیز از ما بگذرد. وقتی خبر مرگش را به پیامبر (ص) دادند فرمودند: او اهل بهشت است زیرا مهربان بود و به رحمت الهی امیدوار.

و فرمودند: عظیم‌ترین آیه‌ی قرآن، «آیة الکرسی» است.

ترسناک‌ترین آیه‌ی قرآن: «فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ، وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ»

اعدَل‌ آیات قرآن: «اِنَّ اللهَ یَأمُرُ بِالعَدلِ وَ الاِحسانِ»

و بعد فرمودند: امیدوار کننده‌ترین آیه در قرآن آیه‌ی «قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ»؛ ای بندگان خداوند که به خود بد کرده‌اید از رحمت خداوند مأیوس نشوید.

آری، این دری است که پیامبر خدا (ص) رو به مردم باز کرده‌است.

 

فرمودند: «اِنّما بُعِثتُ رَحمَةً»؛ همانا من بر رحمت مبعوث شده‌ام.

و فرمودند: خداوندِ رحیم، مرا هم به رحمت فرستاد. «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ»؛ ای پیامبر تو با مهربانی و رحمت به سوی مردم مبعوث شدی.

 

بروز این مهربانی در جایگاه‌های گوناگون:

1 - در جبهه و جنگ:

جایی که معمولاً از رحمت و مهربانی خبری نیست یا کمتر وجود دارد مگر در قاموس پیامبر(ص) که الگوی مهربانی و رحمت است. در سوره‌ی آل عمران آیه‌ی ۵۹، حکایت جنگ اُحد که سیصد نفر از جبهه‌ی پیامبر(ص) جدا شدند و توجه به دستور ایشان نکردند، زمینه‌ی شکست پیامبر(ص) را فراهم کردند و گروهی از بهترین یاران پیامبر(ص) کشته شدند؛ تماشا کنید که خداوند چه دستوری به پیامبرش داد:

«پیامبر! اگر بخواهی در دلت ناراحت شوی و ناراحتی قلبیت را بر زبان آوری و با اینها درشتی کنی، همه از اطرافت دور خواهند شد. اگر بخواهی خشونت قلب داشته باشی و سخت گیری کنی، کسی نزد تو نخواهد ماند. آری به تو بد کردند، سخنت را گوش ندادند، بدی به تو، بدی به خداوند است، اطاعت از تو اطاعت از خداوند است. پیامبر! از این‌ها بگذر و برای آنها استغفار کن، از من بخواه که از آنها بگذرم.»

و در پایان می‌فرماید: «وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ»؛ باز به افکارشان اهمیت بده و با آنها مشورت کن.

ببینید چگونه دریای رحمت، آنجا موج می‌زند که در قوانین بشری، حکم اعدام صحرایی برای آنها در نظر گرفته شده‌است.

 

2 - مهربانی با مردم عادی:

سلیقه‌های مردم مختلف است، یکی تند، یکی کند و یکی عصبانی است و ... هر کس روحیه‌ای دارد و پیامبر(ص) مأمور است در چنین جامعه‌ای طعم مهربانی را به همگان بچشاند.

پسرک عبای پیامبر (ص) را کشید، حاشیه‌ی عبا، پوست گردن مبارک ایشان را آزرده کرد، فرمودند: چه می‌خواهی؟ گفت: مادرم مرا فرستاده تا عبای شما را به تبرک بگیرم. حضرت فرمودند: عیبی ندارد. عبا را درآوردند و به او دادند، سپس فرمودند: سلام مرا به مادرت برسان و بگو: خواهرت هم از من تبرکی خواسته، عبا را نصف کند، نصفش برای مادرت، نصفش برای خواهرت.

 

3 - برخورد مهربانانه‌ی پیامبر(ص) با کودکان:

رسول اکرم (ص) عبور می‌کردند (رسولی که مهمان خداوند شد در مکانی که جبرئیل هم، اجازه‌ی ورود نداشت، با چنین مقام معنوی) مشاهده کرد که کودکی گله‌ی گوسفندی را می‌برد، بچه‌ها او را اذیت کردند و گوسفندها پراکنده شدند. بچه درمانده شد، نمی‌توانست گوسفندهایش را جمع کند. حضرت بچه‌ها را دور کردند، کمک کردند که یکی‌یکی گوسفندها را جمع آوری کند، آنها را در اختیار کودک گذاشت، سپس ایشان با مهربانی فرمودند: اکنون با خیال راحت برو که هیچ کدام از گوسفندانت صدمه ندیده‌اند.

یا هنگامی که کودکی در آغوشش، ادرار کرد، مادرِ کودک، فریاد زد. ایشان فرمود: فریاد مزن! که کودک می‌ترسد (ادرارش قطع می شود) این چیزی است که با آب تطهیر می‌شود!

آیا جهان اسلام امروز این‌ها را فراموش کرده‌است؟! آیا کودکان یمنی، عراقی، فلسطینی، سوری یا هر جای دیگر دنیا تغییر ماهیت داده‌اند و کودک نیستند که فدای سیاست بازی سیاست‌مداران عالم شده‌اند؟!

 

4 - مهربانی نسبت به حیوانات:

پیامبر (ص) اجازه نمی‌دانند حیوانی گرسنه بماند یا بارِ بیش از توان حیوان بر او بگذارند یا اینکه به حیوانی تعرض شود. البته برخی از حیوانات برای انسان خطرناک هستند مانند مار یا حیوانات موذی دیگر که باید کشته شوند وگرنه باعث مرگ انسان می‌شوند. در مورد این‌ها هم پیامبر رحمت(ص) دستوری رحیمانه دارند، ایشان فرمودند: اگر کسی حیوان موذی خطرناک را با یک ضربه بکشد خداوند متعال صد حسنه به او می‌دهد. یعنی کسی حق ندارد حتی این نوع حیوانات را شکنجه کند، آزار بدهد و زجرکش کند.

واقعا احساس می‌کنم لقمه‌ی امروز برای مردم امروز خجالت‌آور و گلوگیر است.

 

5 - مهربانی ایشان نسبت به دشمن:

یهود از ابتدای اسلام، بنا را بر دشمنی شدید با پیامبر (ص) و مسلمانان نهادند و از هیچ کاری در این زمینه کوتاهی نکردند. با این حال، روزی پیامبر (ص) نشسته بودند، جنازه‌ی یک یهودی را می‌بردند، ایشان بلند شده و ایستادند. کسی گفت: یا رسول الله! یهودی است! فرمودند: باشد، انسان است و من به حرمت انسانیتش بلند شدم و ایستادم.

اگر می‌شنیدند کسی بیمار است حتی یک یهودی، در نهایتِ مهربانی به عیادتش می‌رفتند. اگر کسی گرفتار بود، مهربانانه به رفع گرفتاریش اقدام می‌کردند.

و برای اینکه امتش را الگوی مهربانی برای جهانیان تربیت کند، فرمود: مردم! نزدیک‌ترینِ شما در روز قیامت به من، مهربان‌ترین شما نسبت به مردم است.

 

بیاییم مقداری در برخوردهایمان، در مراوداتمان، در گفت‌وگوهایمان، در خلق و خویمان، خوی نبوی داشته باشیم و لقمه‌ی مهربانی در دهان یکدیگر بگذاریم.

صلوات

26ر1ر1396

التماس دعا ی خیر  - الّلهم عجّل لِولیک الفرج

منبع: کانال اطلاع رسانی حاجیه خانم اکبری - روحشان در اعلی علییین با ائمه اطهار محشور  باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۰۱ ، ۱۱:۳۸
خادمه الزهراء